انجمن نجات،ايران.
طبل هاي سرنگوني در گردهمايي ويلپنت
شيپورها ، طبلها ،آواز ها و ترانه ها، خبر از سرنگوني محتوم رژيم مي داد...
گردهمايي پرشور ايرانيان شيپورها نواختند، طبلها كوبيدند و آوازهاي رهايي را خواندن با چهره هايي بيقرار و مصمم و با مشت هايي گره كرده و اراده يي سربين با بيرق هايي برافراشته و سر به فلك كشيده، در امتداد افقي روشن و غرورانگيز خروشيدند با نگاه هايي نافذ و اميد به پيروزي محتوم يك خلق در بند و اسير. پاي كوبيدند تا صدايش را در اقصي نقاط كشور خونبارم ايران طنين انداز كنند. دژخيمان بزعم خود، مثل شمر و يزيد و مريدانشان آنقدر صداي سنج و دهل شقاوت و دغلكاري را در مقاطع مختلف رازياد كردند تا صداي رساي يك خلق را خاموش كنند. اما صداي مجاهدين و رزمنده شيران ارتش رهايي از تمام روزنه هاي پنجره هاي بسته عبور كرد و قلوب همه ايرانيان دردمند را شاد كرد. صداي گامها با هماهنگي مچ هاي گره كرده، سرها رو به آسمان. رزمندگان حرفهايي در دل و زبان دارند حرفهايي با خلقشان. آهاي مادر پيرم، پدر سالخوردهام، خواهرم كه اشك در چشمانت خشكيد از داغ و فراق فرزندان دلبندت، آهاي فرزندم چگونه در سرما و گرما، پاي برهنه از لابلاي خودروهاي شهر دود گرفته تهران با دسته يي گل كه دارد پژمرده و خريداري ندارد، ميگذري. اما نگران نباش من همه گلهاي پژمرده ات را خريدارم، با هر بهايي كه دوست داري، شايد لبخندي بر لبان خشكيدهات بنشنيد، مگر صداي رساي اشرف زنان مجاهد را نشنيدي كه گفت: «به چشمان به راه مانده همه كودكان بي مادر سوگند ياد ميكنيم كه تا پيروزي نهايي و حاكميت خلق دست از مبارزه بر نداريم و تا سرود فتح و پيروزي را در گوش كودكان اين آب و خاك سر ندهيم از پا ننشينيم». آهاي خواهرم كه از فشارهاي زندگي، تهديدات و سركوبها راهي خيابانهاي «اجبار» شدي، بدان و بدانيد كه در ذهن و ضمير لحظه مره اشرفيان جاي داريد. بيكاران، معتادان، خانه بدوشان، كارگران، دانشجويان و همه شماها. اشرفيان پژواك طنين فرياد شما هسنند فريادي كه آزاد ي را طنين انداز هر كوي و برزني ميكند
سن بزرگ كه به شكل زيبا و رويايي ساخته شده ومزين به عكسهاي بزرگ درب اشرف شده بود به قدري ماهرانه و زيبا ساخته شده بود كه براي چند لحظه خودم را نزديك درب شير ديدم!. كه قدمهايم را با هر چه قدرت بر زمين ميكوبم. در نگاهم و ذهنم مسعود و مريم را در ميدان آزادي تهران ميبينم كه ارتش خلق از جلوشان در حال رژه رفتن هستتد رژه يي
به بزرگي تهران و ايران. هر گامي كه به جلو ميروم گويي خودم را به تهران نزديك ميكنم. همه مجاهدين را پاك و پاك مي بينم فارغ از هر گونه اتهامي. ميبينم، چگونه مسعود و مريم با غرور و سر بلندي به نسلي كه پروراندهاند چشم دوخته اند و به بذر پاكي كه پاشيده اند مي بالند.
سبكبال شده بودم مثل همان پرنده هاي سپيد بال. نميدانم چرا بيش از گذشته دلم هواي تهران و همه مردمان دوست داشتنيمان كرده. احساس كردم، فاصله ها آنقدر كوتاه شده اند، كه گويي ميدان آزادي تهران ا ز درب اشرف عبور ميكند. اين لحظات و تصاوير، از همه ايران نمايان است. نماد بزرگي كه عظمت مبارزة بي امان يك خلق را ترسيم ميكند. با بازواني قوي و ريشه يي سترگ كه در ليبرتي پاي گرفته است بله همه اشرافيان و اشرف نشانها در سالهاي پايداري شگرفشان از دشتها و دمنها، كوهها
و صخره ها عبور كردند و با نيروي ايمان و عشق به رهبري و آزادي مردمشان با نوك سوزن كوهها و صخره ها را كندند، اگر فرهاد بيستون را شكافت شير زنان و كوهمردان اشرفي در شوق ديدار مردمشان صدها صخره صعب العبور را كندند و بر بلنداي شرف انساني صعود كردند. بله اشرف و اشرف نشينان، به حتميت و سرانجام، پيام رساي مريم رهايي ايمان دارند كه گقت: «ما پيروز مي شويم، ما پيروز ميشويم، بله ما پيروز مي شويم».
خواهر مريم در رياست جمهوري فرخنده توست که کاخهاي عشق، اميد، آباداني و سرزندگي در سراسر ايران بر پا خواهد شد
آري حاکميت مردمي با مريم رهايي فرا ميرسد در آن شکي نيست.
محمود نيشابوري
گردهمايي پرشور ايرانيان شيپورها نواختند، طبلها كوبيدند و آوازهاي رهايي را خواندن با چهره هايي بيقرار و مصمم و با مشت هايي گره كرده و اراده يي سربين با بيرق هايي برافراشته و سر به فلك كشيده، در امتداد افقي روشن و غرورانگيز خروشيدند با نگاه هايي نافذ و اميد به پيروزي محتوم يك خلق در بند و اسير. پاي كوبيدند تا صدايش را در اقصي نقاط كشور خونبارم ايران طنين انداز كنند. دژخيمان بزعم خود، مثل شمر و يزيد و مريدانشان آنقدر صداي سنج و دهل شقاوت و دغلكاري را در مقاطع مختلف رازياد كردند تا صداي رساي يك خلق را خاموش كنند. اما صداي مجاهدين و رزمنده شيران ارتش رهايي از تمام روزنه هاي پنجره هاي بسته عبور كرد و قلوب همه ايرانيان دردمند را شاد كرد. صداي گامها با هماهنگي مچ هاي گره كرده، سرها رو به آسمان. رزمندگان حرفهايي در دل و زبان دارند حرفهايي با خلقشان. آهاي مادر پيرم، پدر سالخوردهام، خواهرم كه اشك در چشمانت خشكيد از داغ و فراق فرزندان دلبندت، آهاي فرزندم چگونه در سرما و گرما، پاي برهنه از لابلاي خودروهاي شهر دود گرفته تهران با دسته يي گل كه دارد پژمرده و خريداري ندارد، ميگذري. اما نگران نباش من همه گلهاي پژمرده ات را خريدارم، با هر بهايي كه دوست داري، شايد لبخندي بر لبان خشكيدهات بنشنيد، مگر صداي رساي اشرف زنان مجاهد را نشنيدي كه گفت: «به چشمان به راه مانده همه كودكان بي مادر سوگند ياد ميكنيم كه تا پيروزي نهايي و حاكميت خلق دست از مبارزه بر نداريم و تا سرود فتح و پيروزي را در گوش كودكان اين آب و خاك سر ندهيم از پا ننشينيم». آهاي خواهرم كه از فشارهاي زندگي، تهديدات و سركوبها راهي خيابانهاي «اجبار» شدي، بدان و بدانيد كه در ذهن و ضمير لحظه مره اشرفيان جاي داريد. بيكاران، معتادان، خانه بدوشان، كارگران، دانشجويان و همه شماها. اشرفيان پژواك طنين فرياد شما هسنند فريادي كه آزاد ي را طنين انداز هر كوي و برزني ميكند
سن بزرگ كه به شكل زيبا و رويايي ساخته شده ومزين به عكسهاي بزرگ درب اشرف شده بود به قدري ماهرانه و زيبا ساخته شده بود كه براي چند لحظه خودم را نزديك درب شير ديدم!. كه قدمهايم را با هر چه قدرت بر زمين ميكوبم. در نگاهم و ذهنم مسعود و مريم را در ميدان آزادي تهران ميبينم كه ارتش خلق از جلوشان در حال رژه رفتن هستتد رژه يي
به بزرگي تهران و ايران. هر گامي كه به جلو ميروم گويي خودم را به تهران نزديك ميكنم. همه مجاهدين را پاك و پاك مي بينم فارغ از هر گونه اتهامي. ميبينم، چگونه مسعود و مريم با غرور و سر بلندي به نسلي كه پروراندهاند چشم دوخته اند و به بذر پاكي كه پاشيده اند مي بالند.
سبكبال شده بودم مثل همان پرنده هاي سپيد بال. نميدانم چرا بيش از گذشته دلم هواي تهران و همه مردمان دوست داشتنيمان كرده. احساس كردم، فاصله ها آنقدر كوتاه شده اند، كه گويي ميدان آزادي تهران ا ز درب اشرف عبور ميكند. اين لحظات و تصاوير، از همه ايران نمايان است. نماد بزرگي كه عظمت مبارزة بي امان يك خلق را ترسيم ميكند. با بازواني قوي و ريشه يي سترگ كه در ليبرتي پاي گرفته است بله همه اشرافيان و اشرف نشانها در سالهاي پايداري شگرفشان از دشتها و دمنها، كوهها
و صخره ها عبور كردند و با نيروي ايمان و عشق به رهبري و آزادي مردمشان با نوك سوزن كوهها و صخره ها را كندند، اگر فرهاد بيستون را شكافت شير زنان و كوهمردان اشرفي در شوق ديدار مردمشان صدها صخره صعب العبور را كندند و بر بلنداي شرف انساني صعود كردند. بله اشرف و اشرف نشينان، به حتميت و سرانجام، پيام رساي مريم رهايي ايمان دارند كه گقت: «ما پيروز مي شويم، ما پيروز ميشويم، بله ما پيروز مي شويم».
خواهر مريم در رياست جمهوري فرخنده توست که کاخهاي عشق، اميد، آباداني و سرزندگي در سراسر ايران بر پا خواهد شد
آري حاکميت مردمي با مريم رهايي فرا ميرسد در آن شکي نيست.
محمود نيشابوري