انجمن نجات ايران
اين برف كه مي نشيند
آرام
آرام
بر سر شعرم
روزهاي من است كه مي گذرند سرد
روزهاي من است كه مي گذرند سپيد.
اين شعر من است
كه نوشته مي شود بر شاخة لخت درختان،
يا كوچه هاي تنگ،
بي واهمه اي از تنهايي.
شعر سپيد خود را
در سفره اي به وسعت يك دشت پهن مي كنم
براي ميهماني ناشناس
كه از راههاي دور مي آيد
و مي نوشد
شعري تازه و گرم را
با واژه هايي سپيدتر از برف.
19بهمن93
آرام
آرام
بر سر شعرم
روزهاي من است كه مي گذرند سرد
روزهاي من است كه مي گذرند سپيد.
اين شعر من است
كه نوشته مي شود بر شاخة لخت درختان،
يا كوچه هاي تنگ،
بي واهمه اي از تنهايي.
شعر سپيد خود را
در سفره اي به وسعت يك دشت پهن مي كنم
براي ميهماني ناشناس
كه از راههاي دور مي آيد
و مي نوشد
شعري تازه و گرم را
با واژه هايي سپيدتر از برف.
19بهمن93