انجمن نجات ایران
سه هفته پیش بود که بی بی سی فارسی باز پرگار ( ۱ ) خود را به دست گرفت تا طرحی نو دراندازد.سوژه ظاهرا ساواک بود ، اما ظاهرا آنچه که قصد بود لحاف ملّا بود ؛ شستن دستان آلوده به خون دژخیمان و شکنجه گران و مقصر جلوه دادن قربانیان.
آشپز باشی ، یک پنل بسیار شیک و آبرومندانه که همه اجزای و لوازم مورد نیاز برای طبخ یک آش شعله قلمکار ، یک شوی حقوق بشری ، دفاع جانانه از حقوق حقّه شکنجه شدگان ! را یکجا فراهم آورده بود تا بستری برای دادرسی و دادخواهی و عدالت جویی شکنجه شدگان فراهم آورد ! آنچنان که نا خداگاه ترانه گنجشکک اشی مشی در ذهن تداعی گردد و آنکه چگونه ” فرّاش باشی ، قصاب باشی ، آشپز باشی و حکیم باشی در ضیافتی وزین به گرد هم آمده اند و تنها چیزی که گویا بی ارزش شمرده شده خود ” گنجشکک ” ( جزء اصلی آش ) بوده . تقارن زمان برنامه و نزدیکی آن به ایام قتل عام ۶۷ ، دلیل دیگری بر حساسیت برانگیز بودن این برنامه بود.
‘Torture is a crime and those responsible must be brought to justice’
” شکنجه جرم است و کسانیکه مسئولند باید به دست عدالت سپرده شوند”
آیا پیام پنل بدینگونه بود ؛ ایا جهت گیری برنامه به دنبال آن بود که شکنجه گران باید بدست عدالت سپرده شوند ؟ایا در این میان از حقوق دانی هم دعوت شده بود که تعریفی از شکنجه بر اساس قوانین بین المللی بد ست دهد تا در مرحله بعد به این اندیشید که با شکنجه گر چه باید کرد ؟
نتیجه پنل هم با توجه به ترکیب مدعووین گرامی! دور از انتظار نبود.آنکه علت العلل شکنجه ها نه شاه و شیخ و نه ساواک و واواک ؛نه استبداد و فاشیزم ، نه مماشاتگرانی که چشم خود را بر توحش شکنجه گران در ازای معاملات شیرین تر از عسل ، بسته اند؛ نبوده و نیست ، بلکه مقصر اصلی آزادیخواهانی که به جای دیالوگ و گفتگوی متمدنانه و دوستانه با ظالمان ، به ترقه بازی روی آورده ؛ می باشند و ترجیع بند و شاه بیت آن ، حملات بی محابا به سازمان مجاهدین خلق یگانه آلترناتیو مطرح در برابر حاکمیت غدّار آخوندی و نیز حمله به رهبری سازمان بود.
شگفتی پنل اما این بود که چگونه ممکن است شکنجه گری با قساوت تمام شکنجه کند (و به آن هم اعتراف نماید )،به گونه ای که برخی از زندانیان زیر شکنجه جان بسپارند و بعد در یک کشور غربی که داعیه دموکراسی و قانونمداری دارد ، جسورانه به جای عذرخواهی از شکنجه شدگان ؛ با فکل و کراوات و خیلی شق و رق ، برّ وبرّ، به دوربین تلویزیونی چشم اندازد و طلبکار قربانیان هم باشد و با وقاحت تمام بادی در غبغب انداخته و شکنجه گرانی از جنس خود را ناجی ملت ( همانگونه که تالی آن رژیم ، جمهوری اسلامی نقل می کند ، جوانان جان بر کف و سربازان گم نام امام زمان ) بنامد ! همان سربازان گمنام و بد نام ولایت فقیه که در استمرار همان شکنجه های السابقون ، سخت مشغول تلاش شبانه روزی هستند و در این میان چه فجایعی را که مرتکب نشده و نمیشوند .
السّابقون به اتهام ” وطن فروشی و بیگانه پرستی ، دشمن شاه و ملت ” و دومی با انگ محارب ، باغی، یاغی و طاغی ! آیا این صفت ها همه از یک جنس ولی با رنگهایی متفاوت نیستند؟آیا منظور از شکنجه ؛ همان کمی خشونت و تادیب آن قماش و همان تعذیر و تنبّه این قماش نیست ؟ و آیا قربانیان هر دو قماش ؛ جوانان میهن پرستی نبوده و نیستند که حاکمیت هر دو زمان ، گوش هایش را بر سخنان به حق آنان بسته و در عوض شمشیر ها را آخته ؟
مهندس بازرگان در آخرین دادگاه خویش رو به دادگاه و خطاب به شاه می گوید که :
” ما آخرین گروهی هستیم که با شما به زبان قانون سخن خواهیم گفت و پس از ما نسلی خواهد آمد که به زبان سلاح با حکومت حرف میزنند…”و دیری نگذشت که حاکمیت مغرور و شیفته قدرت ، نصایح را جدی نگرفت و آنرا اوهام و اراجیف پنداشت و شد ، آنچه باید می شد.
و یا سخن آن شاعر دردمند ( ۲ ) که در زمان فاشیزم مذهبی حاکم بر ایران می گوید :
” اینکه حاکمیت فرمانفرمائی آخوندی بزیان مردمان ایران و مردمان جهان است، کوچکترین تردیدی ندارم…
اما اینکه چگونه از میان برود؟ چگونه بر بیفتد؟
من فکر میکنم همچنان که در دیگر جنبشها و خیزشهای اجتماعی پیش آمده، این حاکمیت است که شیوه مبارزه را بما تحمیل میکند
البته اگر از راه انتخابات بشود حاکمیت را کنار زد، چرا اینکار را نکنیم؟
ولی مگر میشود که آخوند تن به انتخاباتی بدهد که پیشاپیش میداند که برنده اش کی خواهد بود؟
حتما سرکوب را آغاز خواهد کرد، حتما کار به خونریزی خواهد انجامید. تنها چیزی که من میتوانم بفرزندان خودم، بجوانان ایران بگویم، اینست که از هم اکنون آماده باشند. براستی تمرین و تجربه کنند، تمرین و تجربه های جنگ، جنگ مسلحانه
کاش پیش نیآید ولی من گمان میکنم که آخوند این چگونگی را بر ما تحمیل خواهد کرد.
امیدوارم که نشود، ولی با این امیدواری چیزی حل نمیشود.”( ۲)
نکته ای را که نباید از نظر دور داشت آنستکه رژیم پهلوی یک تشکر به درازای عمر تاج و تخت خود مدیون رژیم ضد بشری خمینی است و پاره آبرویی را که هنوز به آن می نازد ، از مقاسیه استبداد و فاشیزم است؛ دایناسورهایی که از عصر حجر به قرن بیستم و بیست و یکم پرتاب شده ا ند .
عاملان و آمران نظام گذشته ؛ برای فروکاستن از میزان جنایات خود ، مغلطه می کنند ، جنایاتشان را با جنایات خمینی ضد بشر و میراث دارانش مقایسه و سنجش می کنند و سپس بیان می دارند که ببینید ما در مقام مقایسه ، چقدر کم جنایت کردیم! و چقدر بهتر از آنانیم !چرا قدر ما را ندانستید ! بهتر نبود که همان کابل های نازک ما پوستتان را می درید ؟ چنان عبارات مضحکی بلافاصله شنونده را به یاد مثل ” عقرب جراره و مار غاشیه ” می اندازد. مردم در سال ۵۷ قضاوت خود را بی هیچ پرده پوشی نسبت به حاکمیت وقت بیان داشتند و تکلیف خود را یک بار و برای همیشه با آن روشن نمودند.تاریخ در باره جنایتکاران به اندازه عملشان قضاوت خواهد کرد و نه در مقایسه با جنایات این و یا آن.
افکار عمومی جهان ، به اخباری که هم زمان با این پنل در باره یک زندانبان آشویتس ( ۳ ) که در ۱۷ سالگی به عضویت نیرو های اس اس در امده و اکنون ۸۹ سال دارد چگونه بر خورد می کند ؟ آیا افکار عمومی آنچه را که وی در ۷ دهه پیش انجام داده است فراموش می کند؟ آیا او را می بخشد ؟هرگز! بلکه خواهان سپردنش بدست فرشته عدالت است.
ریشه مقاومت و طغیان ملت ها را باید در جای دیگری جستجو کرد ، در ظلم و ستم بی حد و اندازه حاکمان و نشنیدن صدای شکستن استخوان مظلومان
مجاهد شهید ؛ مهدی رضایی:
«من در اینجا بهاتهام عشق به خلق و پیکار در راه خلق محاکمه میشوم… بگذار رگ و پوست ما در راه خلق فدا گردد. تا ظلم هست مبارزه هست و تا مبارزه هست شکست و پیروزی هست ولی سرانجام پیروزی متعلق به خلق است. این را من نمیگویم. اینرا تاریخ میگوید». ( )
الملک یبغی مع الکفر و لا یبغانون مع الظّلم ( ۴ )
عقل تاریخی حکم می کند که شکنجه گران نه فراموش شوند و نه بخشوده شوند ؛ بلکه آنان باید به دستان پر توان عدالت سپرده شوند تا جهان از جنایات آنان مطلع شود و شکنجه گران امروز از سرنوشت همکاران دیروزشان عبرت ها آموزند وبا پوست و گوشت و استخوان خود باور کنند که ظلم بی مجازات نمی ماند ؛تا بدینگونه زمینه رشد چنین حیوانات موذی خشکانده شود و از باز تکرار جنایات و باز آفرینی جانیان و شکنجه گران به عنوان بازوی پلیسی – امنیتی حاکمان ممانعت شود.
تاریخ قضاوت صریح خود را در باره این جانیان چه از جنس شاه و یا شیخ ودر دگر سو در باره آزادیخواهان و مبارزینی که بی هیچگونه منّتی ، سختی های بیشماری را پذیرفتند ، حتی از جان خود گذشتند تا فردای بهتری برای آیندگان رقم زنند خواهد کرد ، صرف نظر از آنکه پرگار بی بی سی چه طرحی در سر داشته باشد.(۵ )
نابود باد ، استبداد و فاشیزم …زنده باد عدالت و آزادی
رضا فلاحی
عضو اتحاد زندانیان سیاسی متعهد به سرنگونی
آگوست ۲۰۱۵
( ۱ ) :
سه هفته پیش بود که بی بی سی فارسی باز پرگار ( ۱ ) خود را به دست گرفت تا طرحی نو دراندازد.سوژه ظاهرا ساواک بود ، اما ظاهرا آنچه که قصد بود لحاف ملّا بود ؛ شستن دستان آلوده به خون دژخیمان و شکنجه گران و مقصر جلوه دادن قربانیان.
آشپز باشی ، یک پنل بسیار شیک و آبرومندانه که همه اجزای و لوازم مورد نیاز برای طبخ یک آش شعله قلمکار ، یک شوی حقوق بشری ، دفاع جانانه از حقوق حقّه شکنجه شدگان ! را یکجا فراهم آورده بود تا بستری برای دادرسی و دادخواهی و عدالت جویی شکنجه شدگان فراهم آورد ! آنچنان که نا خداگاه ترانه گنجشکک اشی مشی در ذهن تداعی گردد و آنکه چگونه ” فرّاش باشی ، قصاب باشی ، آشپز باشی و حکیم باشی در ضیافتی وزین به گرد هم آمده اند و تنها چیزی که گویا بی ارزش شمرده شده خود ” گنجشکک ” ( جزء اصلی آش ) بوده . تقارن زمان برنامه و نزدیکی آن به ایام قتل عام ۶۷ ، دلیل دیگری بر حساسیت برانگیز بودن این برنامه بود.
‘Torture is a crime and those responsible must be brought to justice’
” شکنجه جرم است و کسانیکه مسئولند باید به دست عدالت سپرده شوند”
آیا پیام پنل بدینگونه بود ؛ ایا جهت گیری برنامه به دنبال آن بود که شکنجه گران باید بدست عدالت سپرده شوند ؟ایا در این میان از حقوق دانی هم دعوت شده بود که تعریفی از شکنجه بر اساس قوانین بین المللی بد ست دهد تا در مرحله بعد به این اندیشید که با شکنجه گر چه باید کرد ؟
نتیجه پنل هم با توجه به ترکیب مدعووین گرامی! دور از انتظار نبود.آنکه علت العلل شکنجه ها نه شاه و شیخ و نه ساواک و واواک ؛نه استبداد و فاشیزم ، نه مماشاتگرانی که چشم خود را بر توحش شکنجه گران در ازای معاملات شیرین تر از عسل ، بسته اند؛ نبوده و نیست ، بلکه مقصر اصلی آزادیخواهانی که به جای دیالوگ و گفتگوی متمدنانه و دوستانه با ظالمان ، به ترقه بازی روی آورده ؛ می باشند و ترجیع بند و شاه بیت آن ، حملات بی محابا به سازمان مجاهدین خلق یگانه آلترناتیو مطرح در برابر حاکمیت غدّار آخوندی و نیز حمله به رهبری سازمان بود.
شگفتی پنل اما این بود که چگونه ممکن است شکنجه گری با قساوت تمام شکنجه کند (و به آن هم اعتراف نماید )،به گونه ای که برخی از زندانیان زیر شکنجه جان بسپارند و بعد در یک کشور غربی که داعیه دموکراسی و قانونمداری دارد ، جسورانه به جای عذرخواهی از شکنجه شدگان ؛ با فکل و کراوات و خیلی شق و رق ، برّ وبرّ، به دوربین تلویزیونی چشم اندازد و طلبکار قربانیان هم باشد و با وقاحت تمام بادی در غبغب انداخته و شکنجه گرانی از جنس خود را ناجی ملت ( همانگونه که تالی آن رژیم ، جمهوری اسلامی نقل می کند ، جوانان جان بر کف و سربازان گم نام امام زمان ) بنامد ! همان سربازان گمنام و بد نام ولایت فقیه که در استمرار همان شکنجه های السابقون ، سخت مشغول تلاش شبانه روزی هستند و در این میان چه فجایعی را که مرتکب نشده و نمیشوند .
السّابقون به اتهام ” وطن فروشی و بیگانه پرستی ، دشمن شاه و ملت ” و دومی با انگ محارب ، باغی، یاغی و طاغی ! آیا این صفت ها همه از یک جنس ولی با رنگهایی متفاوت نیستند؟آیا منظور از شکنجه ؛ همان کمی خشونت و تادیب آن قماش و همان تعذیر و تنبّه این قماش نیست ؟ و آیا قربانیان هر دو قماش ؛ جوانان میهن پرستی نبوده و نیستند که حاکمیت هر دو زمان ، گوش هایش را بر سخنان به حق آنان بسته و در عوض شمشیر ها را آخته ؟
مهندس بازرگان در آخرین دادگاه خویش رو به دادگاه و خطاب به شاه می گوید که :
” ما آخرین گروهی هستیم که با شما به زبان قانون سخن خواهیم گفت و پس از ما نسلی خواهد آمد که به زبان سلاح با حکومت حرف میزنند…”و دیری نگذشت که حاکمیت مغرور و شیفته قدرت ، نصایح را جدی نگرفت و آنرا اوهام و اراجیف پنداشت و شد ، آنچه باید می شد.
و یا سخن آن شاعر دردمند ( ۲ ) که در زمان فاشیزم مذهبی حاکم بر ایران می گوید :
” اینکه حاکمیت فرمانفرمائی آخوندی بزیان مردمان ایران و مردمان جهان است، کوچکترین تردیدی ندارم…
اما اینکه چگونه از میان برود؟ چگونه بر بیفتد؟
من فکر میکنم همچنان که در دیگر جنبشها و خیزشهای اجتماعی پیش آمده، این حاکمیت است که شیوه مبارزه را بما تحمیل میکند
البته اگر از راه انتخابات بشود حاکمیت را کنار زد، چرا اینکار را نکنیم؟
ولی مگر میشود که آخوند تن به انتخاباتی بدهد که پیشاپیش میداند که برنده اش کی خواهد بود؟
حتما سرکوب را آغاز خواهد کرد، حتما کار به خونریزی خواهد انجامید. تنها چیزی که من میتوانم بفرزندان خودم، بجوانان ایران بگویم، اینست که از هم اکنون آماده باشند. براستی تمرین و تجربه کنند، تمرین و تجربه های جنگ، جنگ مسلحانه
کاش پیش نیآید ولی من گمان میکنم که آخوند این چگونگی را بر ما تحمیل خواهد کرد.
امیدوارم که نشود، ولی با این امیدواری چیزی حل نمیشود.”( ۲)
نکته ای را که نباید از نظر دور داشت آنستکه رژیم پهلوی یک تشکر به درازای عمر تاج و تخت خود مدیون رژیم ضد بشری خمینی است و پاره آبرویی را که هنوز به آن می نازد ، از مقاسیه استبداد و فاشیزم است؛ دایناسورهایی که از عصر حجر به قرن بیستم و بیست و یکم پرتاب شده ا ند .
عاملان و آمران نظام گذشته ؛ برای فروکاستن از میزان جنایات خود ، مغلطه می کنند ، جنایاتشان را با جنایات خمینی ضد بشر و میراث دارانش مقایسه و سنجش می کنند و سپس بیان می دارند که ببینید ما در مقام مقایسه ، چقدر کم جنایت کردیم! و چقدر بهتر از آنانیم !چرا قدر ما را ندانستید ! بهتر نبود که همان کابل های نازک ما پوستتان را می درید ؟ چنان عبارات مضحکی بلافاصله شنونده را به یاد مثل ” عقرب جراره و مار غاشیه ” می اندازد. مردم در سال ۵۷ قضاوت خود را بی هیچ پرده پوشی نسبت به حاکمیت وقت بیان داشتند و تکلیف خود را یک بار و برای همیشه با آن روشن نمودند.تاریخ در باره جنایتکاران به اندازه عملشان قضاوت خواهد کرد و نه در مقایسه با جنایات این و یا آن.
افکار عمومی جهان ، به اخباری که هم زمان با این پنل در باره یک زندانبان آشویتس ( ۳ ) که در ۱۷ سالگی به عضویت نیرو های اس اس در امده و اکنون ۸۹ سال دارد چگونه بر خورد می کند ؟ آیا افکار عمومی آنچه را که وی در ۷ دهه پیش انجام داده است فراموش می کند؟ آیا او را می بخشد ؟هرگز! بلکه خواهان سپردنش بدست فرشته عدالت است.
ریشه مقاومت و طغیان ملت ها را باید در جای دیگری جستجو کرد ، در ظلم و ستم بی حد و اندازه حاکمان و نشنیدن صدای شکستن استخوان مظلومان
مجاهد شهید ؛ مهدی رضایی:
«من در اینجا بهاتهام عشق به خلق و پیکار در راه خلق محاکمه میشوم… بگذار رگ و پوست ما در راه خلق فدا گردد. تا ظلم هست مبارزه هست و تا مبارزه هست شکست و پیروزی هست ولی سرانجام پیروزی متعلق به خلق است. این را من نمیگویم. اینرا تاریخ میگوید». ( )
الملک یبغی مع الکفر و لا یبغانون مع الظّلم ( ۴ )
عقل تاریخی حکم می کند که شکنجه گران نه فراموش شوند و نه بخشوده شوند ؛ بلکه آنان باید به دستان پر توان عدالت سپرده شوند تا جهان از جنایات آنان مطلع شود و شکنجه گران امروز از سرنوشت همکاران دیروزشان عبرت ها آموزند وبا پوست و گوشت و استخوان خود باور کنند که ظلم بی مجازات نمی ماند ؛تا بدینگونه زمینه رشد چنین حیوانات موذی خشکانده شود و از باز تکرار جنایات و باز آفرینی جانیان و شکنجه گران به عنوان بازوی پلیسی – امنیتی حاکمان ممانعت شود.
تاریخ قضاوت صریح خود را در باره این جانیان چه از جنس شاه و یا شیخ ودر دگر سو در باره آزادیخواهان و مبارزینی که بی هیچگونه منّتی ، سختی های بیشماری را پذیرفتند ، حتی از جان خود گذشتند تا فردای بهتری برای آیندگان رقم زنند خواهد کرد ، صرف نظر از آنکه پرگار بی بی سی چه طرحی در سر داشته باشد.(۵ )
نابود باد ، استبداد و فاشیزم …زنده باد عدالت و آزادی
رضا فلاحی
عضو اتحاد زندانیان سیاسی متعهد به سرنگونی
آگوست ۲۰۱۵