منبع : همنشین بهار آزادی ، 19 ژوئن 2016
30 خرداد براي مجاهدين خلق ايران همواره يادآور سرفصل ها است، يكي از اين روزهاي تاريخ ساز در درون مجاهدين 30 خرداد 1364 است كه با مراسم عقد و ازدواج “مسعود رجوي“ و “مريم رجوي“ در اورسوآز سرفصلي جديد را آغاز نمودند كه اگر چه آنروز عملي حيرت انگيز و غير قابل فهم ضرورت آن در ادامه انقلاب بنظر ميامد ولي امروز كه بعداز 30 سال فراز و نشيب آنرا بخوبي در كهكشان 30 خرداد 94 ميتوان ديد...
با مرور سخنراني “مسعود رجوي“ در 30 خرداد 1364 در اور سواز در اين مراسم عقد و ازدواج، بعداز 30 سال فراز و نشيب شايد امروز بتواند درصدي به مرز و راز اين طلاق و ازدواج با اين ماندگاري و سرفرازي كه در كهكشان 30 خرداد 1394 در چشم جهانيان درخشيد، پاسخ داد. يا بعبارت ديگر خلق ايران و مجاهدين خلق ايران از چه رهبري برخودار بوده اند كه همچون پي ريزي را براي يك پيروزي محتوم عليرغم تمام جنايات اين رژيم و ياوران و مماشاتگران بين المللي او را محقق كرده است.
از نشريه مجاهد ـ شماره 253 ـ تيرماه 1364 فرازهائي از اين سخنان مسعود رجوي در 30 خرداد 1364 را مرور ميكنيم
سخنان مسعود رجوي در مراسم عقد و ازدواج 30 خرداد 64
«... راستي در مجاهدين چه مي گذرد؟ يك خَرق عادت واقع شده است: زني طلاق گرفته و به ازدواج مرد ديگري درآمده است. خودشان؛ خود مجاهدين مي گويند كه اين نقطه آغاز و سكوي پرتاب براي يك انقلاب عظيم ايدئولوژيك است. عجب!
مسئول اول سازماني كه در بحبوحه نبرد انقلابي و سراپاخون و شكنجه است, با زني كه همسر نزديكترين برادر خودش در اينجا بوده, ازدواج مي كند. مجاهدين در قبال معاندان و مغرضان مي گويند كه اين خرَقِ يك عادت ارتجاعي است كه اين چنين آنها را برانگيخته. مي گويند كه خصلت رهايي بخش دارد. مي گويند امروز مريم شاخص رهايي زن از روابط استثماري و تملّك گرايانه است. به معاندان مي گويند كه زن تملّك پذير نيست. اما اين ادعا, ادعاي يك جانبه خود مجاهدين است. حرف سايرين چيست؟ حرف آنها را هم خودشان و بيرون ريختن درون خودشان است, چندان نيازي به توضيح نيست...
شگفتا, اگر داستان با چنان تفاسيري يعني با تفاسير حاكي از هوسراني تطبيق بكند, چطور مي شود چشم بندي كرد و آن وقت همه مجاهدين دست به دست هم بدهند و دست به يكي بكنند براي اين كه اين خَرق عادت و يك چنين فضيحتي را لباس ”انقلاب“ و لباس ”رهايي“ بپوشانند؟ اگر هم اين جماعت مجاهد مي توانند اين طور دست به يكي بكنند, خوب چرا دست به يكي نمي كنند و اين يكي ـ يعني من را ـ از چنين هوسرانيهايي بازنمي دارند؟ چرا جلويش را نمي گيرند؟
ميدان سياست از جهتي مثل ميدان محشر است. دست آخر همه چيز رو خواهد شد و هيچ چيز افشانشده باقي نخواهد ماند و ديديد كه محور همه تحليلها و تفاسير ضدانقلاب غالب و مغلوب و چپ نماها همين بود. چه كنند بيچاره ها. عقلشان بيشتر از اين به جايي راه نمي برد و بالاتر را نمي توانند ببينند. كفّاره عقب ماندگي, كفّاره ورشكستگي ايدئولوژيك جز اين هم نيست...
تفسير ديگر اين است كه اين ازدواج يك عمل انتحاري است. من با اين تفسير بيشتر موافق هستم. بله, عمل انتحاري است, ولي از آن نوع عملهاي انتحاري كه اولاً كار هر كس نيست و ثانياً, اوج حيات, اوج حيويّت رهايي بخس معنوي را درخودش دارد.
برخي ديگر گفتند: ديوانگي است. من با اين هم موافقم. البته بايستي با شوري ديوانه وار ... به دريا و به آتش زد! و الّا كه ”سيمرغ“ در آنجايي كه بايد خانه نخواهد كرد و چنان كه بايد اوج نخواهد گرفت. بله, با شوري بس ديوانه وار. كه البته, ”عقل تاجرپيشه“ هرگز به اينجاها راه نمي برد...
ما با همه مدعيان يك حرف اساسي داريم. فقط يك حرف مي گوييم: اگر متّحد عيني خميني نيستيد؛ اگر عملاً نوك تيز مبارزه تان را با ما و به سود او نگذاشتيد؛ اگر شعر و شعارهايتان عوامفريبانه نيست؛ اگر نمي خواهيد عملاً دست در دست ضدانقلاب غالب و مغلوب داشته باشيد, خوب, همان حرفي را به شما مي گوييم كه پيامبر بزرگ ما از روز اول زد: ”تعالوا الي كلمه سواء بينا و بينكم“ـ بياييم برگرد ”كلمه مشترك“ جمع بشويم. بياييم و همه روي آن ”فصل مشترك“ عمل كنيم. مگر خميني دشمن اصلي نيست؟ مگر مجاهدين آزادي را از شما گرفته اند؟ مگر دشمن اصلي شما خميني نيست؟ خيلي خوب در اين صورت راه ساده است. اگر دشمن اصلي مجاهدين هستند و نه خميني كه اي ننگ و نفرين و لعنت برشما. حسابتان بايد با مردم ايران روشن بشود و روشن خواهيم كرد؛ بي تعارف و بدون شوخي. اين كه نمي شود كه يكي به نام اسلام و يكي به نام مبارزه ضدامپرياليستي و يكي به نام اين كه بنده به اصطلاح نماينده ازلي پرولتاريا هستم يا بنده به اصطلاح دموكرات هستم يا بنده ملي گرا هستم, همگي بياييد و جاده خميني را هموار بكنيد. شما را به آنجا مي كشانيم كه اين كلمه را بالا بياوريد كه دشمن اصلي كيست تا مردم ايران بتوانند قاطعانه قضاوت كنند و تكليفشان را با شما روشن كنند... اما اگر خوشبختانه دشمن اصلي خميني است سلام عليكم. درود بر شما...»
مسعود رجوي در پايان سخنانش درباره «پيام انقلاب ايدئولوژيك» گفت: «راستي, جوهر ايدئولوژيك انقلاب چه بود؟ آخر, رهايي زن تازه قدم اول بود. زدودن افكار ارتجاعي راجع به زن, قدم اول بود. پيام اين انقلاب, انفجار رهايي است... از طريق تولد يك رهبري نوين. انفجار رهايي كه روي محور ترقي, پيشرفت و منافع مردم, ما را يك گام, يك قدم كيفي, بالاتر قرار مي دهد؛ ما را جهش مي دهد.
گفتم كه ازدواج مقدمه بود... خرج مقدماتي بود. خرج اصلي, آن گوهري است كه در درون تك تك آحاد انساني وجود دارد و وقتي كه آن گوهر منفجر و بسان هسته اتم شكافته و شكسته شود, آن وقت:
”رسد آدمي به جايي كه به جز خدا نبيند“...
بحث بر سر يك يا دو فرد تنها نيست؛ اصلاً و ابداً... مگر ما فرد هستيم؟ اگر صحبت يك فرد است... آن ذره كه در حساب نايد ماييم... اما در هياٌت سازماني و به عنوان نماينده يي از نسل مجاهدان و از يك جريان تاريخي, بله, بله. اينجا ديگر صحبت فرد نيست. اينجا ديگر آدم بايد پيامي را برساند.
پيام چيست؟ بله. من آمده ام تا خودم را و نسلم را و سازمانم را فدابكنم براي رهايي ايران. هزارها بار قلبم را سوراخ كردند؛ هزارها بار طناب به گردنم انداختند؛ هزارها بار بر بدنم شلاق زدند. من مجاهد خلقم؛ صدها هزارانم؛ نماينده نسل بيشمارانم. آمده ام خودم را فديه رهايي خلق در زنجيرم بكنم. آي مردم ايران: مَن انصاري الي الله؟... چه كسي من ”مجاهد خلق“ را در مسير خدا و خلق نصرت خواهد كرد؟ هل مِن ناصر ينصرني؟
(وقتي جمعيت شعار مي دهد: «ما همه حامي توايم رجوي») نصرت و حمايت براي چي؟ براي صلح, براي آزادي, براي حاكميت مردمي, براي گسستن زنجيرها, براي عدالت, براي به پاداشتن قسط.. بله, بله, من مجاهد خلقم و آمده ام خلقم را از تجارب تلخ گذشته پرهيز بدهم و رها كنم. پيام اين است...»