۱۳۹۶ فروردین ۱۷, پنجشنبه

چرا رأی بدم؟ به کی رأی بدم؟



 رای من سرنگونی است
چرا رأی بدم؟ به کی رأی بدم؟

از هر طرف که رفتم، جز وحشتم نیفزود...
حافظ
***
   رابطه ولی‌فقیه با مردم از لحاظ حقوقی مانند رابطه قیم با صغار است.(خمینی)
 دموکراسی که برای غربی‌ها اصالت دارد، برای ما فقط جنبه ابزاری دارد. رأی مردم برای   مامشروعیت نمی‌آورد؛ مقبولیت می‌آورد. (مصباح یزدی)
مفهوم انتخابات در نظام ولایت‌فقیه:
ای ملت! شما انبوه انبوه بیایید به قسم خورده‌های ولی‌فقیه رأی بدهید؛ اما من خود م می‌دانم چه کسی را انتخاب و نصب و عـزل کنم!
چیزی به سررسید دوره‌یی دیگر از نمایش انتخابات نمانده است. در یک قطعه شعری، به نکته‌ی نغزی در امر «انتخابات در ایران آخوندها» اشاره شده است. عجالتاً این را بخوانید:
        «شناسنامه‌ام را پاره کردم
        از حجم مهرهای دروغ انتخابات‌
                                                بیرون آمدم
انتخاب چپاول
انتخاب زندان
انتخاب اعدام
انتخاب فریب
انتخاب ریـا...
ایدئولوژی زناکار حاکم را
در دستمالی مچاله کردم
و در زباله‌گاه تَـه خیابان «مدرنیته» انداختم».

این را که می‌خوانی، دیگر چه حاجت به دلالت؟ تو که شهروند این ملک و آبی، خاطر مجموعت را گردآور و به ساحت این معنا، نظری دوباره بیانداز! انگاری ره 39ساله با آخوندها را در یک «آن» رفته است؛ درست به مصداق «مهرم حلال و جانم آزاد»...
در این شعر، دو کار به ظاهر ساده، اما عاقلانه، خردمندانه، میهنی و انسانی کرده است: شناسنامه‌اش را از مهر چپاول، زندان، اعدام، فریب و ریا خالی کرده و تف کرده به «ایدئولوژی زناکار آخوندهای حاکم و هر چه انتخاباتشان». تمام.
این شعر حکایتی را به‌خاطر می‌آورد: جوانی در شور و حال وصف «آزادی»، عشق به این کلمه و معنایش را در استعاره‌های غامض، رنگ‌آمیزی می‌کرد و در وصف‌های متعدد، جلایش می‌داد. هوشیاری که می‌دانست بیچاره جوانک در استبدادزدگی و سانسورپذیری گرفتار آمده، مطلبش را که خواند، گرفت جلواش و گفت: این همه قلمفرسایی و استعاره‌پیچی چرا؟ خوب یکباره بنویس «زنده باد آزادی» و خودت را خلاص کن!
مطلب این است که آن روی سکه‌ی «حق رأی» و «حق انتخاب»، حق انسانی، حق شهروندی و حق زندگی اجتماعی و حق آزادی ابراز نظر و عقیده و و شرکت در سرنوشت مشترک اجتماعی است.
در این شکی نیست که احترام به «رأی» و «انتخاب» دیگران، خودش داستان تکامل فکر بشر و متمدن شدن انسان است.
معلوم است که رسیدن به این تکامل فکری و تمدن، رابطه متمدنانه و سطح بالایی بین دولتها و ملتها برقرار می‌کند؛ اما به شرطی که آخر یک «حاکم و دولت متمدن» در کار باشد.
نگاه و نظری دقیق به فکر، مرام، نگاه و نگرش و عمل ولایت‌فقیه و اعترافهای ناگزیر اذناب و اصحاب و ملازمانش در امر «حق رأی» و «حق انتخاب» برای ملت و مردم، مثل باز کردن دهان اسب (با پوزش از همه اسب‌های نجیب عالم) و شمردن دندانش است. این‌ها را شاید در جاها و نوشته‌های دیگری هم دیده و خوانده باشیم؛ اما ما ایرانی‌ها باید یک بازخوانی دقیق در دهلیزهای تودرتو و پیچ و واپیچ مغز و چشم آخوندها بکنیم. به این شناخت و پرداخت بهای شناختمان کم بها ندهیم. این هم تفکرات و نظرات ولی‌فقیه و مبلغان و ملازمانش در باب «انتخابات» و «تمدن انسانی» و «احترام به رأی و انتخاب ملت و مردم» در عصر متمدن و قرن بیست‌ویکم:
«رابطه ولی‌فقیه با مردم از لحاظ حقوقی مانند رابطه قیم با صغار است» ـ خمینی
«اکثریت مردم چه حقی دارندکه قانون اساسی را امضا و لازم‌الاجرا کنند؟» ـ خامنه‌ای، بهمن 1366
«زمانی که مردم به یک رئیس‌جمهور رأی می‌دهند، آراء آنها عددهای صفر است. عددی که آن صفرها را معنادار کرده و به آن مشروعیت می‌دهد، تنفیذ ولایت و مقام معظم رهبری است.» ـ آخوند علم‌الهدی، خبرگزاری فارس، 7 اردیبهشت 90
در میان اذناب و صاحب‌نظران حوزوی ولایت‌فقیهی، دایناسوری است به نام مصاح یزدی که خمینی این‌طور معرفی‌اش می‌کند و مدافعش است: «آقای مصباح جزء شخصیتهایی هست که هیچ‌گاه در تقدم نظام بر خود تردید نداشته و در این راه، بدون لحاظ داشتن موقعیت علمی، خود به دل خطر رفته و یک تنه با خناسان مسلط مصاف داده است.» ـ سایت رجانیوز، سخنان خمینی در دیدار با اعضای مؤسسه خمینی
این هم چند پرده از لایه‌های مغز علامه نظرکرده‌ی خمینی درباره‌ی جایگاه و نقش مردم در «حق رأی» و «حق انتخاب» و واقعیت جایگاه «انتخابات» در نظام ولایی. نمونه‌هایی که آورده می‌شود، عیناً تئوری توجیه‌گر عملکردی است که این حاکمیت قرون‌وسطایی با مردم و جامعه ایران کرده و می‌کند:
«دموکراسی که برای غربی‌ها اصالت دارد، برای ما فقط جنبه ابزاری دارد. رأی مردم برای ما مشروعیت نمی‌آورد؛ مقبولیت می‌آورد». ( سایت رجانیوز، مصباح یزدی، کتاب پرسش و پاسخ)
«ولی‌فقیه دستور می‌دهد که‌ رأی‌ بدهید‌ چه‌ کسی‌ رئیس‌ جمهور باشد. انتخابات‌ ریاست جمهوری، اعتبارش‌ به‌ رضایت‌ او است.‌ مصلحت‌ دیده‌ که‌ در این‌ شرایط‌ مردم‌ رأی‌ بدهند. اما حقیقت‌ این‌ است‌ که‌ آنها دارند پیشنهاد می‌کنند و می‌گویند ما این‌فرد را می‌خواهیم؛ اما‌ “الامر الیکم“‌ شما باید نصب‌ کنید. نخواستی‌ نصب‌ نکن.‌ این‌که حضرت امام (ره) می‌فرماید‌ رئیس‌ جمهور منتخب‌ ، بدون‌ نصب‌ ولی‌ فقیه، طاغوت‌ است‌ یعنی‌ همین‌.» ـ سایت رجانیوز، مصباح یزدی، پرتو سخن، 7 دی 84
«در حکومت اسلامی رأی مردم هیچ اعتبار شرعی و قانونی ندارد؛ نه در اصل انتخاب نوع نظام سیاسی کشورشان و نه در اعتبار قانون اساسی و نه در انتخاب ریاست‌جمهوری و انتخاب خبرگان و رهبری. ملاک اعتبار قانونی، تنها یک چیز است و آن “رضایت ولایت فقیه“ است... مشروعیت حکومت، نه تنها تابع رأی و رضایت ملت نیست، بلکه رأی ملت هیچ تأثیر و دخالتی در اعتبار آن ندارد.» مصباح یزدی، هفته‌نامه پرتو سخن، 7 دی 84
«مردم اصلاً حق حاکمیتی از خودشان ندارند تا به کسی اعطا کنند.» ـ مصباح‌یزدی، پرسش‌ و پاسخ‌ ، ج ۲، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی خمینی، قم، پاییز ۷۷

نتیجه‌گیری: مقوله‌یی به نام «انتخابات» در رژیم جمهوری اسلامی، بیش از یک خیمه‌شب‌بازی مبتذل نیست. در این نمایش که «دموکراسی، جنبه ابزاری دارد و رأی مردم مشروعیت نمی‌آورد»، واقعیت 39سال گذشته از زبان ولی‌فقیه این بوده است که:
ای ملت! شما انبوه انبوه بیایید به قسم خورده‌های ولی‌فقیه رأی بدهید؛ اما من خودم می‌دانم چه کسی را انتخاب یا عزل کنم!
ای ملت! شما نماینده‌ی قسم خورده‌ به من را به مجلس بفرستید؛ من خودم صلاحیتش را رد یا تأیید می‌کنم!
این‌ها بسیار مشعشع‌ و درس‌آموز و تجربی هستند؛ به‌دلیل ساده: قریب 39سال است با همین تشعشعات فکری و عملی، بر ملت و مردم حکومت کرده‌اند؛ اسب مراد، زین کرده و رانده‌اند و زیر سمِ ستورانشان، ایران را قتل‌گاه لاله‌ها و شقایق‌های آزادی نموده‌اند.
حالا طنز و تناقض را بنگریم که همین مردمِ (صغار و کودکان) فاقد اراده و حقوق برای تعیین حکومت، می‌شوند سرمایه‌ی خواهش و تمنای اینان برای رونق دادن به نمایش انتخابات. می‌شوند هیزم‌کش اجاق ولایت‌فقیهی که «رأی ملت هیچ تأثیر و دخالتی در اعتبار آن ندارد»، ولی در تبلیغ برای کشاندن پای صندوق رأی، از یک لاخ هیزمش هم نمی‌گذرند. ببین چطور زنان را که نخستین قربانیان اندیشه و اصل ضدبشری ولی‌فقیه هستند، دست‌آویز دجالگرانه‌ی و مبتذل تبلیغات انتخاباتی‌شان می‌کنند! این هم وجهی دیگر از طنز و تناقض!

در پایان باز می‌رسیم به «حجم مهرهای دروغ انتخابات» در 39سال گذشته. این دروغِ 39ساله را اندیشه و اعتقاد و عمل و حکومتشان گواهیِ تأیید زده است و زمانشان گذشته است. زمان، فرصتی‌ست پیش پای انتخاب ملتی که «ایدئولوژی زناکار آخوندی را در دستمالی مچاله کرده است». در این ایستگاه دیگر توقفی پای هیچ صندوق رأیی نیست. صندوق رأی، قلب خلقی است که برای «آزادی» و نفی تمامیت نظام ولایت‌فقیه می‌تپد. خلقی که «شناسنامه‌اش را پاره کرده است و خود را از حجم مهرهای دروغ انتخابات، خلاص کرده است»
.