۱۳۹۶ اردیبهشت ۱۶, شنبه

در جدال باندهای رژیم در تمام صحنه ها چیزی که میدرخشد گنجينه ميهني است که هیچ باندی نمی تواند انکار کند





 در جدال باندها رژیم در تمام صحنه ها چیزی که میدرخشد گنجينه ميهني است که هیچ باندی نمی تواند انکار کند 
در میزگرد سیاسی قسم خورده‌های ولایت که 12اردیبهشت از تلویزیون رژیم پخش شد، ترس و هراس از «دشمنی که در صحنه است»، و نیز در خبر خبرگزاری حکومتی مهر از قول یک بازمانده جنگ به نام عباس حاجی‌بابا، «تهدید تکرار عملیات مرصاد» آن‌چنان شداد و غلاظ بیان شد که گویی عن‌قریب است ارتش آزادیبخش ملی ایران در هیأت و ساختار تابستان 1367 بر سر نظام ولایت فرود آید. این‌که این هراس کشدار 29ساله، هنوز کابوس زنده و بیدار تمامیت رژیم است، واقعیتی تاریخی بوده، هست و خواهد بود.

سایت حکومتی صابر در 12اردیبهشت در گزارشی از همین میز گرد، از قول هاشمی‌نژاد نوشته است: «دشمنی که در صحنه دست داره، نیرو جذب می‌کنه، از داخل و خارج، ایرانی‌ها را به شکلی با هزار ترفند در داخل خودش جذب می‌کنه، این نسل چه‌جوری آگاهی داشته باشه که بتونه تو دام این‌ها نیفته؟. در عملیات مرصاد، 30 تا 35درصد از لشکر منافقین، زنان بودن... این‌جا هوشیاری و قاطعیت امام خیلی قابل‌توجه هست... اعدام، حق این‌ها بود...». 

پیوند سه نسل با نسل بی‌شکست آزادی
می‌گوید «این نسل چه‌جوری آگاهی داشته باشه که بتونه تو دام این‌ها نیفته؟». منظورش نسل سوم و چهارم بعد از قیام ضدسلطنتی است. نسلی که در تجربه‌ی سیاسی و اجتماعی، ماهیت ضدبشری نظام ولایت‌فقیه را دریافت و سراپای رژیم آخوندی را به سخره و هیچ گرفته است. از سوی دیگر بن‌بست رژیم با وجود چهار دهه افسارگسیخته‌ترین سرکوب و جنایت را بارز می‌کند. و از جانب دیگر، بالندگی آرمان آزادی است که در هیأت نسل آزادی از فردای 22بهمن 57 متولد شد و هنوز تهدید بالفعل و روزمره‌ی حاکمیت می‌باشد. اما یک ویژگی اخص هم در استیصال و حقد و کین هاشمی‌نژاد قابل فهم است. او که در رأس انجمن جنایت و نجاست به‌اصطلاح «نجات» یله داده و طریق لاجوردی جلاد و ملعون را پیشه کرده، در دو دهه مواجهه با نسل پیوند خورده با آرمان آزادی در اشرف و لیبرتی، سرش آن‌چنان به سنگ خورده و پوزة انجمنش به خاک مالیده شده که در بن‌بست و حضیض کامل، اعتراف می‌کند که تمامیت نظام آخوندی با همة لشکرکشی‌ها، زندانها، اعدام‌ها، قتل‌عام‌ها، بمبارانها، آدم‌ربایی‌ها، خانواده‌های وزارتی و با استعانت از مماشات‌گران و لیست‌گذاریهای استعماری از پس این «نسل که از داخل و خارج، ایرانی‌ها را با هزار ترفند در داخل خودش جذب می‌کند» برنیامده است.

آنچه پرداختن به این هراس و نگرانی و تهدید را قابل تأمل می‌کند، مفهوم سیاسی و اجتماعی آن در شرایط و صفحه‌ی شطرنج کنونی ایران است.

لفظ «این‌ها» در شرایط کنونی، همان معنایی است که از بیان واقعیت سیاسی و اجتماعی آن هراس دارند. همان «به در زدن است که دیوار باید بشنود». این معنای به زبان نیامده در میز گرد مزبور را باز می‌کنیم.

واقعیت این است که فراخوان دادخواهی قتل‌عام شدگان تابستان 67، رگ و پی نظام ولایی را در نوردیده و پرونده‌های مستور و خاک گرفته را گشوده و غبارزدایی کرده است. در این گشایش و پرده‌برداری از جنایت، بازتاب اجتماعی آن، عناصر رنگارنگ جنایت‌گر و آمر و عامل در قتل‌عام 67 را یکی‌یکی به صحنه می‌آورد تا با فرافکنی و در بن‌بست ناگزیر، اعتراف به جنایت را به حلقه‌ی گل بر گردن خویش بدل کنند. اگر فراخوان دادخواهی مقاومت و نوار آقای منتظری نبود، تا ابد، نه حکم جنایت خمینی علنی می‌شد و نه از این اعتراف‌های وارونه و ناگزیر خبری بود.

ایز گم کردن و نعل وارونه زدن
واکنش هراس‌آلود دژخیم هاشمی‌نژاد هم در وارونه‌گری صفحه‌ی شطرنج سیاسی ایران کنونی، ناشی از همین دادخواهی و پرده‌برداری از این جنایت بزرگ است. واقعیت این است این دادخواهی و افشاگری نوار منتظری، به پر و پای انتخابات رژیم پیچیده و نظرکرده‌ی جانی ولایت‌فقیه ـ رئیسی ـ را سوژه‌ی همة اقشار جامعه و نیز تضادهای درونی حاکمیت نموده است.





آیا هاشمی‌نژاد که با نعل وارونه از حق اعدام در این روزها دفاع می‌کند و خبرگزاری مهر که تهدید «تکرار عملیات مرصاد» را هشدار می‌دهد، حواسشان به صفحه‌ی جدید شطرنج نظام ولایی و مقاومت سراسری و مردم ایران نیست؟ آیا نمی‌دانند که هدفشان از «حق اعدام»، نه فقط عناصر مقاومت، بلکه بیشترش رو به توده‌یی است که به جنبش تحریم انتخابات رو آورده و پتانسیل تکرار قیام 88 را دارد؟ آیا خبرگزاری مهر نمی‌فهمد که ارتش آزادیبخش ملی ایران در عراق نیست و این شبیه‌سازی، برای رد گم کردن واقعیت مختصات مقاومت در تعادل قوای کنونی با نظام ولایی است؟ پس هدف از ایراد این گهرهای سیاسی در میز گرد تلویزیون آخوندی در آستانه‌ی انتخابات چیست؟ کار از کجا می‌لنگد؟ کدام اهرم‌های سیاسی و اجتماعی دارند مهندسی انتخابات ولی‌فقیه را به هم می‌زنند؟ آیا این اهرم‌ها هزاران زندانی سیاسی مجاهد خلق در سیاه‌چاله‌های زندانها و سلاحهای سبک و سنگین ارتش آزادیبخش ملی ایران هستند؟ 

البته که این جوهر و ساختار در هیأت ایدئولوژیک، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی‌اش در همان نبرد تاریخی با ارتجاع قرون‌وسطایی آخوندی در تمامیتش بوده، هست و زنده می‌باشد؛ اما در صفحه‌ی شطرنج کنونی، این ساختار در ظرف و تعادل قوای جدیدی واقع شده که بوی این تحول مهم، به مشام دست‌آموزان و عروسک‌های نظام مثل هاشمی‌نژاد و آن رفیق بسیجی‌اش خورده است.

همبستگی نمود و ماهیت و هراس ارتجاع
واقعیت این است که دریای خون شهیدان قتل‌عام شده در تابستان 67 اکنون به چتری ارغوانی در آسمان ایران تبدیل گشته که آخوندها دیگر نمی‌توانند نگاهی را از آن بازداشته و پرونده‌یی را مستور، خاک گرفته و در سانسور نگه دارند. واقعیت این است رسالت و ضرورت تاریخی ارتش آزادیبخش ملی ایران به کوی و گذر و شهر و ده ایران رفته است. در همبستگی نمود و ماهیت پدیده‌ها نمی‌توان خللی وارد کرد. لاجرم این نمود سیاسی و اجتماعی و فرهنگی که علیه جنایات نظام ولایی و مشخصاً قتل‌عام تابستان 67، گریبان آخوندها را گرفته، از ماهیت یک پیوند تاریخی بین مردم و مقاومت ایران با ضرورت آزادی ناشی شده است. این پیوند همان پتانسیلی است که در زیر پوست شهر و ده ایران در غلیان می‌باشد و در صفحات اینترنتی بارز و عیان گشته است. غریو غلغل این پتانسیل جوشان، به گوش ولی سلطان و ریزه‌خورانی چون هاشمی‌نژاد و خبرگزاری مهر خورده است.

سلطان ولایت که این روزها هیزم حرم و بارگاه خودش هم خیس شده و دودش بالا گرفته و به چشم خودش می‌رود، احساس غلیان اجتماعی را هم بو برده است. پارس‌هایی این‌چنین علیه مردم ایران و در آستانه‌ی انتخابات و عواقب آن، با هدف خالی کردن دل مردم از اندیشه‌ی قیام و عصیان در نتیجه‌ی پی‌آمدهای انتخابات صورت می‌گیرد.

اشرافیت چپاولگر آخوندی به‌رسم سلفش معاویه و گوبلز، سال‌ها تلاش کرده و می‌کند در همة عصیانها و قیام‌ها و بروز خشم مردم ایران، آدرس مجاهدین خلق و مقاومت ایران را بدهد تا سرکوب و جنایت را جهاد با دشمن جلوه دهد! اما وقتی صفحه‌ی شطرنج سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ورق خورده و جناحهای دجال رنگ کرده، فاسد شده و بی‌رنگ گشته‌اند، «بدا به‌حال واقعیت که علیه من است»! 

افتخار تاریخی و ملی
واضح است که آن روی سکه‌ی این ادعای آخوندها، گویای یک واقعیت می‌باشد که به عمد و در هراس از اعتراف آن، درز می‌گیرند و نعل وارونه می‌زنند. این افتخار مقاومت ایران است که در شناخت ماهیت و ساختار ایدئولوژیک ـ سیاسی ـ ضدتاریخی نظام ولایت‌فقیه، از دهه‌های پیشین تاکنون همواره به خال زده است. بسا مایه غرور ملی و میهنی است که خلق در زنجیرمان در تجربه‌ی اجتماعی و سیاسی و فرهنگی خویش با این رژیم قرون وسطایی، خواسته و هدف و آرمان خود را همسو و همسرشت با مقاومت سراسری پیشتازانش یافته است.

گذرِ آگاهی‌بخش زمانه، 
تجربه‌ی 38ساله‌ی مردم و جوانان ایران نسبت به حاکمیت ضدبشری آخوندی، 

فدا و ایثار و نثار هستی تک‌تک عناصر مقاومت برای آرمان آزادی

و ضرورت ناگزیر نفی مطلقِ اصل ولایت‌فقیه، اهرم‌هایی هستند که اینک در تلاقی‌شان، نفی کامل نظام اشرافی و ضدجمهوری و ضداسلامیِ آخوندها را رقم می‌زنند. این است صفحه‌ی شطرنج سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایران کنونی در آستانه‌ی نمایش انتخابات. همة هراس، فرافکنی، تهدید و شانتاژ ولی‌فقیه و لشکر جنایت‌کاران و ارتزاق‌کنندگان نظام و وارثان لاجوردی، از بلوغ این تحول و پیوند مردم ایران با پیشتازان رهایی‌شان است.