انقلاب 1905
در ژانويه 1905 كارگران بزرگترين كارخانه پترزبورگ اعتصاب نمودند، اين
اعتصاب در مدت كوتاهي به تمام کارخانههاي اطراف سرايت نمود. بهطوري كه در مدت 9 روز
140 هزار نفر به اعتصاب پيوستند.
در يکشنبه خونين نهم ژانويه 1905 مردم بهطرف كاخ تزار روانه شدند. ارتش
به روي مردمي كه در خيابانهاي سنپترزبورگ دست به تظاهرات زده بودند، آتش گشود؛ و
بيش از هزار نفر كشته و دو هزار نفر مجروح شدند.
حادثه خونين نهم ژانويه نشان داد كه تا
كارگر اسلحه به دست نگيرد و از طريق انقلاب مسلحانه براي منظور مقدس خود نجنگد و براي
نيل به هدف حاضر به ريختن خون و دادن خون نشود نبايستي هيچگونه اميدي به آزادي و پيروزي
خود داشته باشد. اين كشتار تمام تودههاي روسيه را خشمناك نمود، نزديك 440 هزار نفر
از مردم روسيه دست به اعتصاب زدند، اين اولين اوج انقلاب كارگري روسيه بود. نهضت كارگري
در نقاطي كه بلشويکها نفوذ داشتند رنگ سياسي به خود گرفت و كارگران فرياد ميزدند
اکنونکه تزار به ما حمله نموده است ما هم حمله را شروع خواهيم كرد. هر روز بر دامنه
اعتصابات و قيامهاي كارگران افزوده ميشد، كارگران راهآهن نيز اعتصاب نمودند، سربازان
نيز به قيام پيوستند. دهقانان نيز به كارگران ميپيوستند، دهقانان املاك زمينداران
را تصرف كردند و کارخانههاي قند سازي و نوشابهسازي را منهدم نمودند، و غله و مواد
غذايي را مصادره كرد و بين گرسنگان تقسيم مينمودند.
“رزمناو
پوتميكن “ در مواجهه با عنصر خيانت
در طي بهار و تابستان همان سال در شهرها
اعتصاب و در روستاها قيام و در همهجا تهاجم و کشتار و ترور رايج بود. در 13 ژوئن ملوانان
رزمناو پوتمكين سر به شورش برداشتند و بهطرف افسران تيراندازي كردند، عدهاي از افسران
كشته و عدهاي تسليم و بقيه به شورشيان پيوستند، قيام به رهبري يك ملوان به نام “ماتيوشنكو“
آغاز گرديد. رزمناو به ساحل اودسا كه يكي از مراكز شورش كارگران بود وارد شد، مردم
از ملوانان انقلابي استقبال پرشكوه نمودند و از آنان خواستند تا به قيام بپيوندند؛
اما ملوانان از اين امر خودداري كردند، دو روز بعد يك گروه از کشتيهاي جنگي براي سركوبي
آنان فرستاده شد، اما ملوانان از تيراندازي بهسوي رفقاي خويش خودداري كردند. يكي از
زره دارها نيز به ملوانان شورشي پيوست، اما اين زره دار روز بعد براثر ترس و عدم اتحاد
نيروهاي داخل آن، خيانت كرده و تسليم شد و براثر خيانت، رزمناو پوتمكين مجبور به فرار
به روماني شد و به يكي از بنادر آن پناه برد. مدت سه روز پرچم سرخ قيام بر فراز دکلهاي
سپيد رزمناو پوتمكين برافراشته بود؛ اما شورشيان سرانجام خود را در روماني تسليم نمودند،
بعضي از آنها اعدام و برخي به زندان محكوم شدند.
در ادامه اعتصابات كه نزديك به يکميليون نفر شرکت نمودند، شوراي نمايندگان
كارگران شهر پترزبورگ زير نظر بلشويکها تشكيل گرديد، در اين شورا مبارزه مسلحانه عليه
تزار تصويب و کارگران به مبارزه دستهجمعي و قيام مسلحانه دعوت شدند. در نتيجه قيامها
و اعتصابها تزار مجبور به عقبنشيني شد و در 17 اكتبر 1905 اعلاميه آزادي عقيده، بيان،
اجتماعات و اتحاديهها را منتشر نمود. البته اين اعلاميه نيرنگي بيش نبود، ولي كارگران
هم خواستار اصلاحات بنيادي بودند. بلشويکها در كنگره سوم حزب نتيجه گرفتند كه براي
سرنگون ساختن دولت تزاري و برقراري دمكراسي انقلابي پرولتاريا بايد به اسلحه متوسل
گرديد. استالين در يك ميتينگ اعلام داشت براي اينكه پيروز شويم سه چيز لازم است، اول
مسلح شدن، دوم مسلح شدن، سوم باز هم مسلح شدن.
اينك ديگر تنها راه باقيمانده براي زحمتكشان مبارزه مسلحانه بود، كارگران
انقلابي مسكو اعتصاب را به قيام مسلحانه تبديل نمودند. در اين زمان پرولتارياي مسكو
داراي يك سازمان جنگي با بيش از هزار فدايي بود كه بيشتر از حزب بلشويك بودند. در ماه
دسامبر نخستين سنگربنديها در مسكو ايجاد شد، يك هنگ از سربازان با بيرون راندن افسران
خائن و مزدور از بين خود، به كارگران پيوستند. در اولين روز قيام كادر رهبري بازداشت
گرديد و قيام بدون رهبري باقي ماند. جنگ ده روز به طول انجاميد. قيام دسامبر بلندترين نقطه اوج انقلاب بود، در همين ماه حكومت
تزار با خشونت بسيار قيام را درهم شكست. در اين باره لنين مينويسيد:
“ لازم
بود كه به تودهها فهمانده شود كه تنها اعتصاب مسالمتآميز غيرممكن است، بايد لزوم
يك مبارزه مسلحانه و بيرحمانه را به آنها
توضيح داد، بالاخره ما بايد با صداي رسا به عدمکفايت اعتصابهاي سياسي اعتراف كنيم،
بايد قيام مسلحانه را در ميان وسيعترين تودهها تبليغ نماييم. قيام فن است، و قاعده
عمدة اين فن عبارت است از تعرضي كه بايد با ازجانگذشتگي جسارتآميز و عزم راسخ انجام
گيرد، … فقط مبارزه انقلابي تودهها قادر است زندگي كارگران و طرز اداره دولت را به
نحوي جدي بهبود بخشد، … لطمه وارد ساختن و محدود كردن دايرة حكومت تزاري كافي نيست،
بايد آن را نابود نمود“.
ركود صنعتي حاكم بر روسيه بعد از قيام جاي خود را به رونق و توسعه داد،
توليد گسترش يافت، عده پرولتاريا نيز رو به افزايش نهاد. از سال 1908 تا 1913 تعداد
دستگاههاي كتانبافي از 362 هزار به 416 هزار رسيد. مزارع پنبه گسترش يافتند، تعداد
60هزار ماشين كشاورزي توليد شد، راهآهن رونق زيادي گرفت، استخراج نفت و زغالسنگ براي
سوخت کارخانهها رو به افزايش نهاد، سرمايهداران بزرگ براي تقسيم بازارها و بالا بردن
قيمتها و بهدست آوردن حداکثر سود با يكديگر و عليه زحمتكشان متحد ميشدند و به ايجاد
اتحاديه وتراستها و سنديكاها ميپرداختند. بانکهاي بزرگ و غولآسا به فعاليت شديدي
افتاده و در صنايع بزرگ سرمايهگذاري نموده و در سود سرمايهداران شريك ميشدند. در
زمينه كشاورزي سياست دولت بر جلب دهقانان ثروتمند استوار گشت، با اقداماتي كه صورت
ميگرفت، فاصله طبقاتي هر روز بيشتر و بر دامنة فقر و بيكاري و گرسنگي افزودهتر ميشد.
پس از انقلاب 1905
حكومتي ارتجاعي بر سرکار آمد، حكومتي كه جز چوبة دار
و تسمة تازيانه براي زحمتكشان چيزي نداشت، رئيس اين حكومت ارتجاعي به دست شخصي بنام
“باگروف“ كه مأمور پليس سياسي بود به قتل رسيد، اما جانشين وي سياستهاي او را ادامه
ميداد. در برابر اين ستمها و غارتگريها، دهقانان هر روز بر دامنة شورشهاي خود ميافزودند.
كارگران نيز به مبارزه روي ميآوردند، در سال 1911 شمار اعتصابکنندگان از صد هزار
نفر بيشتر شد، اما رونق انقلابي در آوريل سال 1912 بود. در ژانويه سال 1912 در پراگ
كنفرانس ششم حزب بلشويکها تشكيل شد، وظيفه كنفرانس ششم حزب عبارت از آن بود كه کار
آماده را بهوسيله اقدام بهطرف و اخراج منشويكها و تشکيل رسمي حزب نوين يعني حزب
بلشويكي با موفقيت انجام دهد. در اين كميته مركزي لنين، استالين، ارژونيكيدزه، اسوردلوف
و اسپانداريان و ديگران داخل شدند، كنفرانس پراگ همه مبارزه سابق بلشويکها بر ضد اپورتونيستها
را تراز بندي كرده و تصميم گرفت كه منشويكها را از حزب اخراج كند، پس از اخراج منشويكها
و درآمدن بلشويکها بهصورت حزب مستقل، آنها مستحکمتر و نيرومندتر گرديدند.
در اين سالها سرمايهداران انگليسي و شركاي روسي آنها تا ميتوانستند
كارگران را وحشيانه استثمار مينمودند، آنها از معادن طلاي “لنا“ ساليانه سود هنگفتي
ميبردند، و تنها دستمزد ناچيزي به كارگران ميپرداختند تا زنده بمانند بازهم کارکناند.
سرانجام 6 هزار كارگر در معادن طلاي لنا دست به اعتصاب زدند تا به ابتدائيترين خواستههاي
انساني خويش دست پيدا كنند. ولي به روي كارگران آتش گشودند و طي اين هجوم 500 تن از
كارگران كشته و زخمي شدند.
لنين در اين رابطه گفت: “كشتار لنا، انگيزهاي براي تبديل روحية انقلابي
تودهها به اعتلاء انقلابي بود“. بهدنبال حوادث خونين لنا آتش انقلاب شعلهور شد، در
نيمه اول سال 1914 يكونيم ميليون كارگر اعتصاب نمودند. خشونت و سركوب رو بهافزايش نهاد،
كارگران انقلابي دستهدسته اخراج و به زندان افكنده ميشدند. رونق جنبش كارگري، تودههاي
دهقان را نيز بيدار نمود، دهقانان ستمديده و گرسنه طي سالهاي 1910 تا 1914 بيش از
سيزده بار طغيان نمودند، فعاليتهاي انقلابي در ارتش نيز آغاز گرديد، اعتصابهاي همگاني
كارگران صنايع نفت آغاز شد كه با خشونت پليس سركوب شد.
در اين سال يعني 1914 دولتهاي امپرياليستي براي فروش كالاهاي خويش به
بازار مصرف نياز داشتند، مواد خام، منابع حياتي و نيروي كار ارزان ميخواستند، اما
ديگر بازاري باقي نمانده بود، پس براي تقسيم جهان بين خودشان تنها راهحل باقيمانده
جنگ بود. و آلمان به روسيه اعلانجنگ داد. و حکومت تزاري براي درهم شكستن جنبشهاي
كارگري و سازمانهاي بلشويكي از جنگ استفاده نمود. حزب بلشويك تنها حزبي بود كه قاطعانه
عليه جنگ، عليه سلطنت تزار و بر ضد مالكين و سرمايهداران قيام نمود و به پرچم انترناسيوناليسم
كارگري وفادار ماند. آنها معتقد بودند كه كارگران نبايستي آلت دست سرمايهداران شده
و با يکديگر بجنگند، آنها بايد جنگ را به قيام عليه سرمايهداران جنگطلب تبديل سازند.
لنين نوشت: “ تبديل جنگ امپرياليستي معاصر به جنگ داخلي، يگانه شعار صحيح پرولتاريايي
است. تنها از اين طريق است كه پرولتاريا ميتواند خود را از چنگ وابستگي به بورژوازي
ملتپرست افراطي برهاند.
جنگ جهاني اول براي تودههاي مردم فقر، گرسنگي، بيماري ويراني بهبار آورد،
در اين جنگ 9 ميليون و 700 هزار نفر كشته و 21 ميليون نفر زخمي و معلول شدند. در روسيه
نيز فقر و گرسنگي بيداد ميکرد، سه سال بود كه جنگ ادامه داشت. 14 ميليون زحمتكش از
کار خود بازمانده و عازم جبهههاي جنگ شده بودند. ارتش پوسيده تزاري پيدرپي شكست ميخورد،
كار به آنجا رسيد كه سرمايهداران روسيه خود تصميم به كودتا عليه تزار گرفتند. آنها
خواستند كه تزار را خلع وميخائيل رومانف را كه به بورژوازي وابسته بود به سلطنت انتخاب
نمايند؛ اما اين تدبيرها ديگر مؤثر نبود. اينك تودهها درمييافتند كه تنها راه نجات،
سقوط سلطنت استبدادي است.
انقلاب فوريه
شکستهاي پيدرپي در جنگ 1914، گراني، قحطي، ناتواني نيكلا، فشار نيروهاي
سركوبگر پليس و ارتش و نفوذ روحانيون مرتجع در امور، بروز نارضايتي بين تودهها و اعتصابات
كارگري و آگاهي و تشکل کارگران و ناتواني بورژوازي ضعيف روسيه دلايلي بودند كه زمينه
را براي انقلاب فوريه آماده ساختند. انقلاب فوريه سال 1917 با اعتصاب نهم ژانويه آغاز
شد. در هجدهم فوريه در پتروگراد، اعتصاب كارگران كارخانة پوتيلوف آغاز گرديد، انقلاب
از اعماق اجتماع سر برميافراشت، نهضت انقلابي را زنان كارگر بافنده آغاز نمودند، آنها
باخشم توفنده خويش به کوچهها و خيابانها ريخته و فرياد “مرده باد استبداد“ سر دادند،
قزاقها كه براي سركوبي فرستادهشده بودند به زنان پيوستند. هنگهاي نظامي بهعلت نارضايتي
و تودهاي بودن قيام از رفتن به ميان مردم و تيراندازي بهسوي آنان خودداري نموده و
شورش كردند. پرچمهاي سرخ با شعار“ مرگ بر تزار“ بر فراز سر 200 هزار کارگر اعتصابي
به اهتزاز درآمد. تا 27 فوريه 60 هزار تن از سربازان به مردم پيوستند، نيروهاي مسلح
خلق به بازداشت وزيران دولت پرداخته و سپس به زندانهاي سياسي هجوم برده و انقلابيون
را آزاد نمودند. خانواده رمانفها پس از 200 سال بهدست تواناي خلق برافتاد. تلگرافي
كه تزارينا به تزار نوشته بود برگردانده شد در حالي كه روي آن نوشته شده بود:
“گيرنده ناشناس است“.
اين مهر تلگرافخانه، مهر باطلي بود كه با دست پرقدرت پرولتاريا بر پيشاني
سلطنت كوبيده شد. انقلاب فوريه، انقلابي بوروا-دمكراتيك بود و باعث سرنگوني اساس سلطنت
استبدادي گرديد. در اين انقلاب طبقه كارگر پيشاهنگ بود، تودههاي دهقاني همدوش زحمتكشان
به مبارزه پرداختند. در نبود رهبران بلشويك كه در تبعيد بودند، كارگران و دهقانان پيروز
حاكميت را به نمايندگان بورژوازي و فرصتطلبان منشويك سپردند. بدينترتيب يك حكومت دوگانه
مجلس و شوراها به وجود آمد.
در اينجا بود كه لنين وارد صحنه گرديد، حزب بلشويك تحت رهنمودهاي لنين
در روزنامه به كارگران و سربازان نشان داد كه بدون پيشرفت انقلاب و بدون عوض كردن حكومت
موقتي به حكومت شوراها صلح و زمين به دست نخواهد آمد. حكومت موقتي تحت رهبري “كرنسكي“
به تبليغات براي ادامه جنگ به سود بورژوازي و عليه لنين پرداخت. لنين را جنايتكار شمرده
و دستور توقيف وي را صادر نمود. بسياري از توده نيز هنوز در انتظار بودن كه مجلس همه
كارها را انجام خواهد داد. در اين زمان آلمان به خيال اينكه لنين جنگ را متوقف خواهد
نمود و اين به سود وي تمام خواهد شد به بازگشت لنين از تبعيد اجازه داد. لنين در شب
سوم آوريل وارد پتروگراد شد، دهها هزار كارگر، سرباز و ملوان انقلابي براي پيشواز
لنين گردآمده بودند. زماني كه لنين از قطار پياده شد تودههاي ستمديده رهبر خويش را
بر روي دست بلند کرده و وي را به ايستگاه راهآهن آوردند، منشويكها به اميد همكاري
لنين شروع به سخنراني نمودند، اما لنين به نطق آنها گوش نداد، بياعتنا از نزد آنها
بهسوي تودههاي كارگران و سربازان رفت وبر بالاي يك زرهپوش نطق تاريخي خويش را ايراد
نمود. وي تودهها را به مبارزه درراه انقلاب سوسياليستي دعوت نموده و با فرياد“ زندهباد
انقلاب سوسياليستي“ اولين نطق خويش را پس از سالها تبعيد به پايان رسانيد. لنين در
فرداي ورودش تزهاي مشهور آوريل را كه نشاندهندة خط روشن انقلابي بود بيان داشت.
لنين در تزهاي آوريل نوشت: “ خصوصيات موقعيت كنوني در روسيه عبارت است
از انتقال از نخستين مرحله انقلاب كه براثر كافي نبودن آگاهي و تشكل پرولتاريا، قدرت
را به بورژوازي داده است، به مرحله دوم آنکه بايد قدرت به دست پرولتاريا و فقيرترين
قشرهاي دهقانان داده شود. حزب بايد به تودهها بفهماند كه شوراي نمايندگان كارگران
يگانه شكل امکانپذير حكومت انقلابي است.
لنين سه شعار فوري بلشويکها شامل برقراري
جمهوري دمكراتيك، مصادره املاك بزرگ، برقراري 8 ساعت كار در روز براي كارگران را اعلام
نمود. اين شعارها نيروهاي انقلابي كارگران و دهقانان را بهسوي انقلاب به حركت درآورد،
حكومت موقت به عمليات خود بر ضد خلق دامن ميزد؛ و براي عقبراندن شوراها و نابودي بلشويکها
تصميم به حمله در جبهههاي جنگ گرفت؛ اما خستگي سربازان و عدم اطمينان آنها به حكومت
و نبودن اسلحه و مهمات به آنها شكست سختي وارد آورد. خبر شكست در جبهه پايتخت را لرزاند،
سياست جنگطلبانه و فريبكارانة حكومت موقت براي كارگران و سربازان آشکارشده و آنها
را به خشم آورد. كارگران به تظاهرات عليه حكومت موقت پرداختند.
لنين اين اقدام آنان را در مبارزه عليه حكومت موقت ستايش نمود و نوشت:
هركسي بگويد كه كارگران بهمنظور مبارزه با ارتجاع و حكومت تزاري بايد از دولت جديد
پشتيباني كند، آنکس به كارگران و راه پرولتاريا و امر صلح و آزادي خيانت ورزيده است.
زيرا همين دولت جديد است كه عملاً هماکنون دستوپايش به سرمايه امپرياليستي و سياست
جنگي و غارتگرانة امپرياليستي بسته است. استالين هم ميگفت: تنها يکراه است و آن سرنگوني
حكومت موقت است و تنها پرولتاريا و تهيدستان از عهده اين کاربر خواهند آمد.
در اين زمان يك ژنرال ارتش به نام “كورنيلوف“
سپاهي بهطرف پتروگراد فرستاد و اعلام داشت كه درصدد است كه ميهن را نجات دهد. كميته
مركزي حزب بلشويکها كارگران و سربازان را بسيج نمود، گارد سرخ هرروز وسيعتر و نيرومندتر
ميشد، اطراف پتروگراد را سنگر كنده و سيمخاردار كشيدند، چند هزار نفر از ملوانان
انقلابي و مسلح براي دفاع از پتروگراد گرد آمدند.
انقلاب اكتبر
بلشويکها براي انقلابي کبير آماده ميشدند، لنين خاطرنشان ميساخت كه
با به دست آوردن اكثريت در شوراهاي نمايندگان كارگران و سربازان، بلشويکها ميتوانند
قدرت را در دستگيرند. لنين ميگفت كه اكثريت تودهها طرفدار ما هستند. حكومت موقت
كه از جنبوجوش انقلابي به وحشت افتاده بود، سپاهياني را از جبهه احضار نمود و دستههاي
نيرومند گشت زني در خيابانها به رفتوآمد پرداختند. روزنامه حزب توقيف شد و زرهپوشها
اداره روزنامه را محاصره كردند. در ساعت 10 بامداد به دستور استالين افراد گارد سرخ
و سربازان انقلابي زرهپوشها را عقب رانده و روزنامه با شعار “سرنگون باد حكومت موقت“
انتشار يافت. اسمولني به ستاد جنگي پرولتاريا تبديل شد، در 24 اكتبر لنين شبانه وارد
اسمولني شد و رهبري انقلاب را بر عهده گرفت، در طول شب دستههاي انقلابي ارتش و گارد
سرخ وارد اسمولني شدند. سپس آنها به پايتخت حركت كرده و کاخ زمستاني را كه مركز حكومت
موقت بود محاصره نمودند. در 25 اكتبر ايستگاههاي راهآهن و پستخانه، تلگراف، وزارتخانهها
و بانکهاي دولتي اشغال و پارلمان منحل گرديد.
كارگران پتروگراد تحت رهبري حزب بلشويك دوشبهدوش گارد سرخ ميجنگيدند،
رزمناو “آورورا“ با شليك توپهاي خويش بهسوي كاخ زمستاني، ناقوس پيروزي را به صدا
درآورد. 25 اکتبر آغاز انقلاب كبيرسوسياليستي است، پيام بلشويك به مردم روسيه انتشار
يافت: حكومت موقتي بورژوازي سرنگون گرديده است! حاكميت به دست شوراهاست!
به دنبال آن اعضاي حكومت موقت بازداشت گرديدند. قيام مسلحانه پتروگراد
پيروز شد و فرداي آن روز كنگره دوم شوراها فرمان صلح را تصويب نمود. در همان شب طبق
يك فرمان انقلابي مالكيت بر زمين بيدرنگ و بدون هيچگونه غرامتي لغو گرديد. بر طبق
اين فرمان زمينهاي بسياري كه قبلاً در دست زمينداران و سرمايهداران و خانوادههاي
سلطنت و ديرها و کليساها بود به دست دهقانان افتاد. تمام ثروتهاي زميني به مالكيت
مردم درآمد. لنين به رياست نخستين حكومت شوروي انتخاب شد.
به دنبال پيروزي بينظير خلق ضدانقلاب پا به ميدان نهاد، سرمايهداران
از هر گوشه و کنار برخاستند تا حكومت جوان شوروي را درهم بكوبند، كرنسكي با لباس زنانه
به سمت نامعلومي گريخت، فرماندهي ارتش به مقر ضدانقلاب تبديل شد، اما سربازان عليه
آن قيام كرده و فرمانده خويش را به قتل رساندند. يكسال بيشتر طول نكشيد كه حاكميت شوراها
در سراسر كشور پهناور روسيه برقرار شد. لنين اين آهنگ انقلابي حركت خلق را “ مارش پيروزمندانه“
ناميد.
امپرياليستها براي سركوبي انقلاب به نيروهاي ضدانقلابي متوسل شدند و
با تأمين اسلحه و پول و حمايت از آنها به نابودي انقلاب كوشيدند، در يك توطئه ديگر
آنها علناً به مداخله در امور شوروي پرداختند و 26 نفر از بلشويکهاي رهبر باکو را
تيرباران نموده و سپس دست به محاصره روسيه زدند. تمام راههاي دريايي و زميني را قطع
نمودند. اميد آنان به درياسالار “كلچاك“ امير سرسپرده ايشان بود كه به وي نام فرمانفرماي
عالي روسيه نيز دادند. وي به ياري ژاپنيها به روسيه حمله برد. بهترين نيروهاي بلشويکها
به جنگ با كلچاك پرداختند. سرانجام درسال 1919 ارتش كلچاك نابود گرديد وخود وي به حكم
كميته انقلاب تيرباران شد. تودههاي مردم براي او ترانه ساخته وميخواندند:
لباسش انگليسي
سردوشياش فرنگي
توتونش ژاپني
خودش فرمانرواي “امسك“
لباسش پاره شد
سردوشي كنده شد
توتون كشيده شد
فرمانروا فراري شد!
لنين ضمن تبريك به كارگران ودهقانان به پنج درس مهم از اين تجربه اشاره
نمود:
درست نخست: براي دفاع از كارگران و دهقانان در برابر راهزنان يعني ملاكين
و سرمايه داران ما به يك ارتش سرخ مقتدر نيازمنديم.
درس دوم: ارتش سرخ بدون وجود ذخيره دولتي فراوان غله، نميتواند نيرومند
باشد.
درس سوم: براي اينكه بتوان ضدانقلاب
را بهطور؟ قطعي نابود كرد بايد نظم انقلابي اكيدي را مراعات نمود و قوانين و احكام
شوروي را مقدس شمرد.
درس چهارم: منشويكها و ديگر گروههاي فرصت طلب و منحرف پشتيبان ضدانقلاب
هستند.
درس پنجم: براي آنكه ضد انقلاب را نابود ساخت، بايد تمام دهقانان بدون
تزلزل دولت كارگري را انتخاب نمايند. مبارزه بي امان عليه سرمايه، اتحاد زحمتكشان،
اتحاد دهقانان با طبقه كارگر، چنين است آخرين و مهمترين درس غائله كلچاك.
آثاركار ژنرال خائن “دنيكين“ و موضع انقلابي لنين
ضدانقلاب، امپرياليستها و نيروهاي مداخله گر خارجي اين بار به يك ژنرال
خائن درجنوب به نام “ دنيكين“ متوسل شدند، آنها با ارسال اسلحه و مهمات، ژنرال دنيكين
را به حمله عليه حكومت شوراها برانگيختند. لنين شعار “همه در راه مبارزه برضد دنيكين“
را داد. كارگران و زحمتكشان و پرولتارياي پتروگراد براي دفاع از نخستين دژ انقلاب سينه
سپركردند و توانستند نيروي اهريمني را نيز درهم بشكنند. لنين در رابطه با اين پيروزي
گفته بود:
“ … مرده
باد استفاده جويان، مرده باد كساني كه در فكر منافع خود و در فكر معامله گري و در فكر
سرباز زدن از كار هستند، مرده باد كساني كه از فداکاريهاي ضروري براي پيروزي ترس دارند!
زنده باد انضباط كار، اشتياق به كار، وفاداري نسبت به خواست كارگران و دهقانان، افتخار
جاويدان بر كساني كه اكنون ميليونها زحمتكش را به دنبال خود ميبرند و با نهايت اشتياق
در نخستين صفوف ارتش كار، گام بر ميدارند“.
اگرچه بار ديگر از سوي ژنرالهاي فراري خائن براي هجوم به شوروي تلاشهايي
به كار برده شد، اما با فداکاريها ودلاوريهاي ارتش سرخ وكارگران و دهقانان اين هجومها
نيز درهم شكست.
جنگهاي داخلي از سال 1918 تا 1920 به درازا
كشيد ولي بهوسيله ارتش سرخ مهار گرديد.
ارتش سرخ به خاطر ايمان به پيروزي و به خاطرحفظ منافع تودههاي مردم و
به خاطر انضباط و روح انقلابي توانست ارتشهاي مداخله گر را درهم بشكند. با پيروز كامل
انقلاب كبير اكتبر دوران نوين سازندگي و صلح فرا رسيد. قراردادهاي ظالمانه تزاري لغو
گرديد. دستگاه كهنه بورژوايي ويران شد و به جاي آن دستگاه نوين دولتي شورايي برپا گرديد.
سياست نوين اقتصادي لنين سيماي اقتصادي جامعه شوروي را دگرگون نمود. بنيان اقتصادي
اتحاد شوروي بر سيستم سوسياليستي اقتصاد و مالكيت سوسياليستي بر وسايل توليد نهاده
شد.
در سال 1922 پيمان اتحاد ميان جمهوريهاي شوروي سوسياليستي روسيه، اوكراين،
روسيه سفيد و ماوراء قفقاز برقرار گرديد و كشور اتحاد جماهيرشوروي پا به عرصه حيات
گذارد. لنين در ژانويه سال 1924 درگذشت و استالين پس از پيروزي بر رقباي خود دبيركلي
حزب كمونيست شوروي را برعهده گرفت و با قدرت و اختناق هرچه تمامتر بركشور حكومت كرد؛
و درسال 1941 سمت نخست وزيري كشور شوروي را برعهده گرفت. در جنگ جهاني دوم نخست با
آلمان نازي پيمان دوستي و عدم تعرض منعقد كرد و بر اساس آن كشورهاي بالتيك و مولداوي
را در اختيارگرفت. آلمان بدون رعايت پيمان مزبور در ژوئن 1941 و بدون اعلام جنگ، به
كشور شوروي حمله كرد و در زماني كوتاه تا مسكو پيشروي كرد. ولي در دسامبر 1941 با حملات
متقابل ارتش سرخ روبرو و ناچار به عقب نشيني گرديد و سرانجام تسليم متفقين شد.
پروسه سالهاي بعد
استالين در سال 1953 درگذشت و مالكنوف به
نخستوزيري رسيد و دبير کل حزب كمونيست اتحاد شوروي به نيكيتا خروشچف واگذار شد. وي
اعمال استالين را مورد انتقاد قرار داد و حتي جسد استالين را از مقبره لنين درآورد
و به گورستان قهرمانان جنگ منتقل نمود. روسيه در سال 1953 اولين بمب هيدروژني خود را
آزمايش كرد و در سال 1957 اولين ماهواره جهان بنام اسپوتنيك 1 را به مدار زمين فرستاد.
در سال 1961 نخستين انسان به نام يوري گاگارين به فضا فرستاده شد.
خروشچف در سال 1964 از كار بركنار
شد و اندكي بعد “لئونيدبرژنف“ به دبير کلي حزب منصوب شد و الكسي كاسيگين نخستوزير
شوروي را عهدهدار شد؛ و از 1965 به بعد مبارزات ضد استاليني متوقف گرديد و ديكتاتوري
مجدداً بر شوروي حاكم شد. در سال 1972 نيكسون رئيسجمهور وقت امريكا از مسكو ديدن كرد
و نخستين قرارداد محدودسازي سلاحهاي استراتژيك (سالت 1) بين دو ابرقدرت به رسميت شناخته شد. در ژوئن
1979 قرارداد سالت 2 بين برژنف و جيمي كارتر امضا گرديد. تهاجم اتحاد شوروي به افغانستان
به تيرگي روابط ميان دو ابرقدرت افزود و سالت 2 ملغي شد.
برژنف سال 1942 درگذشت و يوري آندرپوف به دبير کلي حزب كمونيست انتخاب
گرديد، در فوريه 1984 وي نيز درگذشت و ميخائيل گورباچف اداره امور حزب و اتحاد شوروي
را بر عهده گرفت؛ و اميد زيادي را در ميان مردم براي اجراي اصلاحات اساسي به وجود آورد
و اصلاحات اقتصادي يا پروستروئيكا را آغاز نمود، در مه 1990 بوريس يلتسين به رياست
شوراي عالي فدراسيون روسيه برگزيده شد و همان سال جمهوري فدراتيو روسيه اعلام موجوديت
كرد. وي در اولين انتخابات عمومي و آزاد رياست جمهوري در ژوئن 1991 به رياست جمهوري
انتخاب شد.
منابع
-انقلاب
شوري
-اعتلاء
انقلابي، لنين
-تزهاي
آوريل، لنين
جنگ و سوسيالدمکراسي روس، لنين
-درسهاي
انقلاب لنين
-زمين
نوآباد، شولوخف
-سرنوشت
يك انسان: شولوخف
-داستان
يك انسان واقعي
-گيتاشناسي
نوين كشورها