۱۳۹۴ اردیبهشت ۸, سه‌شنبه

پازل عاطفه يا خنجر؟

پازل عاطفه يا خنجر؟ 

ظاهر شدن 2ـ3 مأمور نگون بختي كه وزارت بدنام اطلاعات, آنها را سه شنبه گذشته به مقر پليس در ليبرتي آورد و تلاش كرد به آنها عنوان «خانوادة ساكنين ليبرتي» را بچسباند، در كنار تلويزيون بي مقداريك گروه ترويستي نفرت انگيز عراقي بنام «عصائب»، قطعات يك پازل دست ساز آخوندي بود كه در چفت شدن با همديگر, پرده از دسيسه و نقشه جنايتكارانه اي برداشت كه دستگاه تبليغاتي گشتاپوي آخوندي از آن تحت عنوان «خانواده» نام مي برد و به خودي خود بيانگر «همه چيز» هست. طوريكه دسيسه هايي كه چندين ماه روي آن  طراحي شده بود و مي خواست با ايجاد يك جنگ رواني آزاردهنده براي اشرفيان, زمينه ساز كشتار بعدي آنها گردد, تبديل به يك «تف سربالا» براي خليفة ارتجاع شد.
 منفوريت جريان تروريستي «عصائب قيس خزئلي»، كه تلويزيون اسقاطي آن تنها خريدار اين متاع بي ارزش در بازار كهنه فروشان بغداد شد, بقدري است كه امروزه در عراق، جز آدمكشان و جانيان لورفتة نيروي تروريستي قدس، كس ديگري حاضر به نزديكي حتي ظاهري با آن نيست.  باندي تبهكار, متشكل از مشتي آدمكش بي رحم، كه اصلي ترين بازوي وابسته به نيروي قدس در عراق بوده و شركت مستقيم در موشك باران  بزدلانه ليبرتي و كشتار ساكنان اشرف با دهها شهيد و مجروح, بخشي از كارنامة خوشرقصي هاي چاكرانة اين قره نوكران بارگاه خليفه ارتجاع بوده است.
چفت شدن «قطعة پازل»كساني كه ظاهراً دلشان براي ديدار با بستگان تنگ شده بود! با «قطعة پازل»قاتلان همان بستگان و كساني كه به صورتي كور و بي هدف تماميت ليبرتي را و منجمله همين بستگان مورد نظر را هدف قرار داده اند، تناقصي آشكار را به نمايش مي گذارد كه انكار آن، واقعاً توهين به شعور بشري است. چنين تناقضي باعث شد تا اين پروژة گورزاد آنقدر مفتضح و شنيع بروز پيدا كندكه حتي ساير تلويزيونهاي وابسته به رژيم در عراق هم بر خلاف دفعات قبل, به اين مزدوران انعكاسي نداده و رژيم مجبور شده تنها به تلويزيون عوامل منزوي و منفورش اكتفا كند.
 البته تا آنجا كه به ولي فقيه خون آشام بر مي گشت نقشه كشيده بودكه در حسرت از دست دادن راه حلهاي نظامي و گرفتار شدن در محدوديت هاي مختلف منطقه اي و بين المللي براي نابودسازي فيزيكي «كانون شورشي» تهديد كننده اش، يك توطئه جنايتكارانه را در باندرول «عواطف»، «دلسوزي هاي دجال گرانه» و «اشك تمساح هاي آخوندي» بپوشاند تا با سوء استفاده از يك جنبة روابط انساني متعارف، تحت عنوان «برقراري ارتباط خانوادگي» آنهم براي دشمنان قسم خوردة خودش! زمينه فرو كردن «دشنه» را تا حداكثر ممكن در پهلوي آنان فراهم آورد. چرا كه در سيماي ايستادگي و فداي بيكران آنها تنها هماورد و تهديد موجوديت خود را بصورت بالفعل روزانه احساس مي كند. چنين بودكه 6 ماه قبل از عملياتي شدن اين طرح, سفير رژيم در بغداد به عنوان كارگزار و مجري چنين دسيسه چيني هاي مزورانه اي, گفته بود:
«... به تلاش ها(يش) براي برقراري ارتباط بين اعضاي گرفتار در فرقه رجوي و خانواده هايشان ادامه داده و در اين راه از تمامي ظرفيتهاي سفارت جمهوري اسلامي(!!) ايران در عراق استفاده مي نمايد...»، و حالا در پايان يك تلاش شكست خورده، مشخص مي شود كه ماكزيمم «ظرفيت هاي سفارت پدرخوانده تروريسم بين المللي» چطور تنها در هيئت كنار هم ظاهر شدنِ «چند مأمور عاطفي! و نگران!» و«يك باند آدمكش قسي القلب» بارز مي شود.
به اين ترتيب «قطعات مختلف اين پازل توطئه» كه ولي فقيه سعي داشت با تفكيك و پراكنده سازي آنها، شبح يك«عاطفه!» از آن جلوه داده و مانع بر ملا شدن تصوير واقعي و كامل آن شود, به ارائه تصويري از يك «خنجر» و چهرة ديگري از طرحهاي تروريستي نيابتي و كارگرداني پشت پردة جنگ رواني زمينه ساز آن منجر شد و نشان داد آنچه مجاهدين از روز اول در باره بازيچه بودن اين مستخدمان اطلاعات بدنام براي برآورده كردن اهداف شوم تروريستي گفته بودند, چقدر منطبق بر واقعيت هاي عيني بوده است.