۱۳۹۴ فروردین ۲۲, شنبه

انجمن نجات ايران.رسالت تاريخي!ميثم ناهيد

رسالتِ تاريخي! ـ ميثم ناهيد 

شنبه, 22 فروردين 1394 00:00 
رسالتِ تاريخي! ـ ميثم ناهيد

صبح يکي از روزهاي فروردين؛ ابرهاي بهاري، آرام آرام آسمان را پوشاندند. وارد اتاق شدم. نگاهي به صفحة نمايشگر کردم. پس از خواندن چند مطلب، نوشته اي ديدم که منشأ آن روشن بود. وزارت اطلاعات، از زبان مزدورانش دربارة حملة ائتلاف منطقه اي به مزدوران رژيم در يمن و حمايت خانم رجوي از آن، نوشته بود: «... نکته اي که حتماً بايد... توجه همگان را به آن جلب کنم، بازي بسيار خطرناک و ماليخوليايي رهبر مجاهدين ... با جان اسيران ليبرتي در اين قضيه است...».
 اين چرکْ نوشته، هيچ ارزشي نداشت و تنها خط وزارت اطلاعات را بازتاب ميداد؛ اما مرا به فکر فرو برد. چرا رژيم  و مزدورانش، از يک طرف روزي نيست که با دروغ پراکني، بر ما مجاهدين نتازند، از طرف ديگر، يکباره به فکر ما «اسيرانِ دست بستة ليبرتي!!» افتاده و دل ميسوزانند؟
ياد سالها پيش افتادم که جملاتي از يک انقلابي معاصر را خوانده و يادداشت برداري كرده بودم. در يكي از يادداشتها گفته بود: «... هرنسل ميبايست از ميان تاريکي و روشني، رسالت خويش را کشف کند، آن را بهانجام برساند يا بدان خيانت ورزد».
آنروز نميدانستم سالها بايد بگذرد و طوفانهاي مهيب را از سر بگذرانم، آن وقت، معناي ژرف آن جمله را فهم کنم، ببينم و با تک تک سلولهايم، تجربه کنم. همزماني اين افکار با صداي شُر شُرِ باران كه بر پنجره فرود ميآمد، شاهين خاطراتم را به پرواز درآورد...
...
فروردين 1382- ارتفاعات مرزي- شمال شرق اشرف- در تمام شبانه روز، صداي مهيبترين بمبارانها امان نميداد. خبر شهادت بچهها پياپي ميرسيد. آنهم در جنگي که مجاهدين، هيچ نقشي در آن نداشتند؛ اما در يک زد و بند ارتجاعي- استعماري، آنها را بمباران کردند. هدفِ دشمن روشن بود. درگير کردن مجاهدين با آمريکا. اما هوشياري سياسي و پا فشاري بر اصول توسط رهبري مجاهدين، اين توطئة رژيم را بر باد داد.
اما وزيدن توفانهاي سهمگين، سَرِ ايستادن نداشت: خلع سلاح؛ گرفتن قرارگاههاي مجاهدين؛ راه اندازي بريده خانه کنار اشرف، با هدف «براندازي نرم»، با مهندسي ارتجاعي- استعماري؛ آوردن مزدوران وزارت کنار اشرف، زير پوش خانوادة مجاهدين؛ حملة 6 و 7 مرداد، با تير و تيغ و تبر؛ بمبارانِ رواني 24 ساعته با 320 بلندگو و عربده هاي تشويق به بريدگي و خيانت، آنهم به مدت 2 سال؛ حملة 19 فروردين با گلوله، هاموي و زرهي؛ زندان ليبرتي و بي خانمان کردن مجاهدين، تا مگر زير فشارهاي آن، به ذلتِ بريدگي و ندامت تن دهند؛ موشک بارانهاي ليبرتي و حملة 10 شهريور و ...
آه خدا، باورم نميشود، 12سال گذشت. 12سالي که قطار حوادث آن، از مسيرهاي سنگلاخي گذشت که در هر ايستگاهش، هيولاي ارتجاع و استعمار، با دندانهاي نفرت، در پي دريدن سازمانت بودند؛ سالهايي که وزارت اطلاعات ولايت نيز با سايتهاي رنگارنگ، پياپي عربده ميکشيد: «کار مجاهدين تمام شد، مبارزه ديگر جواب ندارد، بخزيد زير قباي ملا، حرفي از سرنگوني نزنيد، عصرِ رزم و نبرد براي آزادي تمام شد؛ براي چند صباح زندگي ذلت بار، در لجنزار وزرات اطلاعات فرو رويد...».
آري، طوفانهاي بنيانکن وزيد و در اين سالها، معناي آن جمله را بيشتر فهميدم: «... هرنسل ميبايست از ميان تاريکي و روشني، رسالت خويش را کشف کند، آنرا بهانجام برساند يا بدان خيانت ورزد».
فهميدم که نسل ما و سازمان ما نيز، بايد از ميانِ تاريکي و روشني اين زمانه، از لابلاي موجهاي سهمگين و از پسِ هالة يأس، نوميدي و بي چشماندازي، رسالت خويش را کشف کرده، يا آنرا به انجام رساند، يا بدان خيانت ورزد.
ارتجاع و استعمار چه ميخواستند؟ اينکه ما و سازمان ما، به «رسالت تاريخي» خود، خيانت ورزيم.
«رسالت تاريخي» مجاهدي که خود در تمامي فراز و نشيبهاي اين ساليان بوده و با تک تک سلولهايش، آنها را لمس کرده است، چيزي نيست جز: «پايداري، مقاومت، وفاي به پيمان با فداي بيکران».
و اينچنين بود که در آن کشاکشهاي مهيبِ پس از جنگ در سال 1382، که از هر طرف موجهاي نفرت را بر کشتي سازمان و اشرف ميکوبيدند، تا مگر آن را شکسته و تخته پارههايش را به هر سو پرتاب کنند، ناخداي اين کشتي ندا داد: «اگر اشرف بايستد، جهاني در برابر رژيم ولايتفقيه، خواهد ايستاد!» .
...
فروردين 1394- خاورميانه- عمليات توفان قاطع، بر ضد مزدوران رژيم در يمن. آغازِ پايانِ رشد بادکنکي رژيم و ضربهاي راهبردي، بر پيکر فرتوت آن. رژيم ولايت فقيه، درمانده از هر سو، تيرکِ مرگ خود را، در جاده اي که در آن حرکت ميکند، ميبيند. استراتژياش، گسترشِ بدون پايه در منطقه، به صخرة ايستادگي کوبيده ميشود.
در اين ميان، دردي ديگر، بيش از همه او را سراسيمه کرده است. رژيم به خوبي ميداند، آن کاتاليزوري که شرايط را به ايستادگي منطقه اي در برابر رژيم سمت و شتاب داد، همان نيرو و سازماني است که در تاريکي و روشني زمانه، رسالت خود را کشف کرد و آن را به انجام رساند.
بي جهت نبود که در تمام اين 12سال، که محصور و بي سلاح بوديم، وزارت اطلاعات رژيم، تمام تلاش خود را کرد تا با بسيج مزدورانش، ما و سازمان ما، مسير خيانت به رسالت خويش را برگزينيم. در آن صورت، هر تحولي هم در منطقه پيش ميآمد، نه سمتي داشت و نه شتابي. اما اين سازمان، ايستاد و جهاني را در برابر رژيم ولايت فقيه، به ايستادن واداشت!
...
حال که رژيم ولايت فقيه، افقِ سرنگوني خود را به چشم ميبيند، چه کند؟ جز اينکه باز در چرک نوشتههاي مزدورانش، به مجاهدين بتازد؟ نگاه کنيد:
سايت يغمايي - 5 فروردين 1394: «... به باور رهبران مجاهدين... اسلامي که گويا از محمد حنيف ... شروع شده و با مجاهدين و بخصوص رهبر عقيدتي به گل نشسته، اسلامي است طراز دموکراسي... اين مطلقاً خيالي و نادرست و غير صادقانه است...».
سايت مصداقي - 6فروردين 94: «... تجربه نشان داده است که مجاهدين نيز نتوانستند با برداشت خود از آيهاي که در جامعه قبيلهاي ۱۴۰۰ سال پيشِ عربستان ميتوانست کارساز باشد، استراتژي و تاکتيک مناسبي براي مبارزه در دنياي مدرن پايهريزي کنند...».
همين سايت 10فروردين 94: «... ارتش سايبري مجاهدين، از روي ارتش سايبري سپاه پاسداران و بسيج، کپي برداري شده (است)...».
يک بريده مزدور، دربارة افشا شدن مزدوران وزارت اطلاعات، توسط مقاومت ايران (7 فروردين 1394): «... از حدود دو سال پيش که کساني از موضع ضديت با رژيم حاکم بر ميهنمان رهبري متکبر سازمانِ مدعّي مجاهدت را نيز، بي اعتنا به جوسازيها و تهمتها، به چالش گرفتند، لشكر مريدان ”بفرموده”، بهصف شدند و بي مروتي... را به اوج رساندند...».
و ...
ياد سالهاي دور افتادم كه جملاتي از آن انقلابي را يادداشت برداري كرده بودم. نگاهي به آن يادداشتها كردم. در جايي ديگر نوشته بود:
«من بر اين باورم که براي ما چه يکفرد، يکحزب، يکارتش يا يکآموزشگاه انقلابي، چندان زيبنده نباشد اگر مورد حملهٌ دشمن قرار نگيريم. زيرا در آنصورت حتماً چنين برداشت خواهد شد که ما تا بهسطح دشمن تنزل يافتهايم. چه خوب اگر ما مورد حملهٌ دشمن قرار گيريم؛ زيرا آنوقت معلوم ميشود که بين خود و دشمن، مرزي روشن کشيدهايم. باز بهتر خواهد شد اگر دشمن به ما وحشيانه حملهور گردد، بدون اينکه حتي کوچکترين نقطهٌ مثبتي براي ما قائل شود، ما را بهتيرهترين رنگها بيالايد، زيرا اين نشان ميدهد که ما نهتنها مرزي روشن بين خود و دشمن کشيدهايم، بلکه در مبارزهمان، بهموفقيتهاي بزرگ دست يافتهايم».
...
آري، از روز نخست، سازمان ما مسير انجامِ رسالتِ تاريخي خويش را برگزيد. رسالتِ سرنگوني، درب و داغان کردن و گسستن بند از بند رژيم ولايت فقيه!
آيا در انجام رسالت خويش موفق بودهايم؟ پاسخ را از «حملة دشمن» به سازمان ما، در سايتهاي وزارت اطلاعات، دريابيد!
ميثم ناهيد
فروردين94