۱۳۹۴ فروردین ۳۱, دوشنبه

انجمن نجات ايران.مزدور سيد حجت سيد اسماعيلي فلاكت مأموران وزارت بدنام اطلاعات

مزدور سيد حجت سيد اسماعيلي فلاكت مأموران وزارت بدنام اطلاعات 

مزدور سيد حجت سيد اسماعيلي فلاكت مأموران وزارت بدنام اطلاعات

اين روز ها كه رژيم آخوندي در محاصره بحرانهاي لاعلاجش دست و پا مي زند، از وضعيت به هم ريخته داخلي و نمايش رسواي انتخاباتي كه در پيش رو دارد تا سگ دعواهاي گرگها براي چپاول هرچه بيشتر و نيز اوج گيري بهار عربي به ويژه قيام مردم قهرمان سوريه عليه تنها متحد رژيم آخوندي در منطقه و سقوط قريب الوقوع آن و مهمتر از همه آمادگي و حي و حاضربودن يك آلترناتيو قدرتمند و روبه اعتلاي شوراي ملي مقاومت، از جمله بدبختيهاي ولي فقيه ارتجاع است كه به تبع آن مأموران و جيره خوارانش نيز بي نصيب نمانده و مجبورند با وارونه گويي، بدنامي بيشتري براي خود در آخرين روزهاي حكومت پليد آخوندي رقم بزنند.
از جملة اراذل و اوباشي كه به خدمت اطلاعات آخوندي درآمده، مأمور دست و پا چلفتي و فلك زده اي بنام حجت سيداسماعيلي است كه بايد همان اراجيف صدبار تكرار شدة ديگر مأموران وزارتي را به صورت شبانه روزي نشخوار كرده و در يكي از پرفضيحت ترين رسوايي هاي رژيم آخوندي و موضوع كمپ ليبرتي هم چوب و هم پياز را يك جا نوش جان كند.
مأمور بخت برگشته مكلف است بديهي ترين حقوق شناخته شدة بين المللي و خواسته هاي حداقل مجاهدين در ليبرتي را نيز انكار نموده و مدعي شود: «مجاهدين خيلي خوب ميدانند اکثر مواردي را که در اين 6 شرط بيان کرده اند خارج از کادر پناهندگي است و کسي آنها را نمي پذيرد». اين مأمور فلك زده كه حشر و نشرش با جانياني نظير خودش يعني عوامل وزارت اطلاعات آخوندي و پاسداران نيروي تروريستي قدس است و با دنياي بيرون و حق و حقوق و قانون, كلاً بيگانه است، البته كه درست مي گويد چون آن «كساني» كه با او سروكار دارند و به آنها استناد مي كند، همان دژخيماني هستند كه حاضر نيستند سر به تن مجاهدين باشد تا چه رسد به اينكه مثلاً «انتقال امن و سالم ساکنان اشرف، بدون هيچ استثنا، با خودروها و اموال منقولشان به کمپ ليبرتي تحت نظارت بين المللي» يا «لغو محاصره و کليه تهديدها و اذيت و آزار و اقدامهاي سرکوبگرانه و احکام ساختگي دستگيري و . . .» را به عنوان حقوق مجاهدين بپذيرند؟
آنچه از حق و حقوق براي اين مأمور نگون بخت، ماده و مفهوم است، يا ذلت و سرخم كردن و به تبع آن زندگي حيواني و لوليدن در گنداب آخوندي است، يا زندان، شكنجه و اعدام . . . و نه چيزي بيش از آن.
بنابراين خواسته هاي مجاهدين كه سي هزارشان فقط براي يك كلمه، سربه دار شدند، تماماً زياده خواهي و ماكسيماليستي است و با ارائه آن مي خواهند در پروسة جابجايي «سنگ اندازي»! كنند:
«بررسي شرايط فعلي نشان ميدهد که مجاهدين عليرغم پذيرش طرح انتقال ساکنين قرارگاه اشرف به پايگاه ليبرتي باز هم تلاش ميکنند با سنگ اندازي به طرق مختلف، جلو انتقال ساکنين قرارگاه اشرف به محل جديد را بگيرند يا حداقل آنرا به تاخير بيندازند».
بعد هم به فرموده اربابانش به دولت دست نشانده عراق توصيه مي كند:
«در شرايط فعلي اين هوشياري را هم بايد دولت عراق داشته باشد؛ تا آنجا که به مجاهدين بر ميگردد تمام تلاش خود را در مسير به شکست کشاندن اين طرح هزينه ميکنند تا به هر ترتيب شده در خاک عراق و بويژه در قرارگاه اشرف باقي بمانند» معلوم نيست اين مجاهديني كه عددي نيستند و بود ونبودشان در ايران هيچ تأثيري بر تحولات آينده ندارد تا چه رسد به گوشه اي دور افتاده در عراق چه معضلي براي رژيم قَدَر قدرت! آخوندي كه مقبول! جامعه جهاني هم هست و آزادترين! كشور روي زمين است، ايجاد مي كنند كه صرف نفس كشيدنشان در هركجا كه باشند براي آخوندها خطر آفرين و غيرقابل تحمل است.
حالا در نظر بگيريد كه همين عامل كودن آخوندها كه نفس وجود مجاهدين براي پدرخوانده اش خطر آفرين است، وقتي پُز «تمدن» و «دنياي مدرن امروزي» هم بگيرد ديگر چقدر خنده دار مي شود كه بخواهد مجاهدين را كه «ساختار ايدئولوژيکي و تشکيلاتي مجاهدين باعث شده است که آنها در دنياي مدرن امروزي جايي نداشته باشند. . .» نجات داده و به «دنياي متمدن» يعني همان لجن زاري كه خود در آن غوطه ور است، آورده و رسالتش! را به انجام برساند.
جالب اينجاست مجاهديني كه طي سه چهار دهه و عبور از فراز ونشيبهاي بسيار به مبارزه تمام عيار براي سرنگوني رژيم پليدآخوندي قيام كرده اند، كساني هستند كه مغز شويي شده و قرباني شده اند و بايد نجاتشان داد حتي اگر بخواهند اين كمكها! را پس بزنند.  
«در اين ميان آنچه را که بايد ما مد نظر قرار بدهيم اين است که به هر طريق ممکن به انسانهايي کمک کنيم که بيش از سه دهه است که اسير يک گروه فرقه اي خطرناک شده اند هرچند حتي در مقاطعي خود قرباني نيز بخواهد اين کمک ها را پس بزند.»
يك بام و دوهواي آخوندي از اين مشمئزكننده تر نمي شود كه وقتي به رهبري مجاهدين بر مي گردد، داد وفغان سر مي دهند كه مجاهدين نقشي در سرنوشتشان ندارند و آزاديهاي فردي آنها در قالب فرقه خدشه دار شده است اما همينكه به طمع ورزي هاي آخوندي مي رسد هيچ اشكالي ندارد كه اين كمكهاي بشردوستانه!، ربطي به تمايلات و خواسته هاي قرباني نداشته باشد. به اين مي گويند فلاكت و در ماندگي مأموران جيره خوار آخوندي كه بايد مستمراً اين قبيل اراجيف صدمن يك غاز را غرغره كنند.