۱۳۹۴ اردیبهشت ۱۶, چهارشنبه

كه دشمن به پاي خود آمد به گور ـ نادر الياسي

كه دشمن به پاي خود آمد به گور ـ نادر الياسي 
در روند تكامل اجتماعي, هر كس در مسير زندگي‌اش با چالش هايي مواجه مي شود كه لاجرم متناسب با تمايلات, اعتقادات و استدلال خود راه و روش زندگيش را مشخص و در جهت رسيدن به آن تلاش مي‌كند. من نيز بر حسب حوادثي كه در زندگي‌ام صورت گرفت, آينده‌ام را در پيوستن به مجاهدين انتخاب كردم كه البته شرح كامل چگونگي آن خود يك كتاب  مفصل است كه تنها با اشاره‌اي به آن در مي‌گذرم.
درتير ماه سال1367در حاليكه به اجبار به عنوان سرباز وظيفة ارتش در جبهه‌هاي جنگ ضدميهني ايران و عراق بودم, به اسارت نيروهاي عراقي در آمدم. در اين دوران با ديدن برنامه هاي تلويزيوني سيماي مقاومت, كم كم با سازمان مجاهدين و برنامه‌هايش آشنا شده و به تدريج علاقمند شدم و اين درحالي بود كه بعد از گذشت چند روز از اسارتم, رژيم آخوندي با شكست در جنگ ضدميهني, قطعنامه آتش‌بس را پذيرفت و آزادي از اسارت و ديدار با خانواده و دسترسي به امكانات رفاهي مكفي كه در زندگي خود داشتم, در چشم‌انداز نزديك قرار گرفت.
اگرچه شناخت آن روزم از مجاهدين بار عاطفي داشت ولي جاذبه هايش به حدي بود كه توانستم بر تمايلات و كشش ها براي بازگشت به ايران نزد پدر و مادر و تشكيل خانواده غلبه كرده و مسير مبارزه براي آزادي ميهنم را انتخاب كنم و به جاي رفتن از زنداني, به زنداني بزرگتر يعني پاگذاشتن در ميهني كه در اسارت آخوندهاي جنايتكار و ارتجاعي بود, تصميم گرفتم به ارتش آزاديبخش ملي ايران بپيوندم.
لذا در خواست پيوستن خودم را هم به نيروهاي عراقي و هم به سازمان مجاهدين اعلام كردم و در تاريخ 25 خرداد سال 1368پس از گذشت 11ماه موفق شدم وارد قرارگاه اشرف شوم.
با ورودم به قرارگاه اشرف دنياي جديدي به رويم گشوده شد كه ارزش هاي آن, كاملا با آنچه كه تا آن موقع ديده بودم, سراپا متفاوت بود. از نظم و نظام و تميزي كه ابتدايي ترين آن بود تا مناسبات صميمانه كه با هم داشتند با هركس مواجه مي شدم انگار كه سالهاست باهم دوست و آشناييم.
ولي مهمترين ارزشي كه تصورش را نيز نداشتم اين بود كه هر فتنه و توطئه‌‌اي كه از جانب آخوندها نازل مي‌شد, آن را صحنه‌اي از جنگ بود و نبودشان با آخوندها تلقي كرده و با روي گشاده از آن ابتلا استقبال و اصطلاحاً به آن بيابيا مي گفتند.
بنابراين طي ساليان گذشته با آزمايش ها و مسائل گوناگون مواجه بودم كه در هر سرفصلي در معرض انتخاب قرار مي گرفتم كه به مبارزه‌ام با رژيم ضدبشري آخوندي ادامه دهم, يا دنبال زندگي عادي خودم بروم كه البته اين امكان همواره برايم فراهم بود و برخي از اقوامم نيز هم اكنون مشغول زندگي عادي خود دركشورهاي اروپايي و امريكا و كانادا هستند. (از جمله خواهرم كه سيتي‌زن كاناداست). كمااينكه بعضي از كسانيكه توان و كشش مبارزه با رژيم آخوندي را نداشتند دنبال كارشان رفتند.
من در طول اين ساليان بارها در اين‌رابطه با نمايندگان صليب سرخ و نيروهاي آمريكايي و دولت عراق و كميسارياي پناهندگي ملل‌متحد ملاقات و مصاحبه داشته‌ام كه بصورت كاملا ً خصوصي و در اماكني كه تنها من و اين نمايندگان حضور داشتند انجام گرفته است و موضع و تصميم خودم را براي آنها روشن و بدون هيچگونه ابهامي توضيح داده‌ام كه من در كمال آگاهي و اختيار, پيوستن به سازمان پرافتخار مجاهدين و مبارزه با اين رژيم قرون وسطايي و جنايتكار را انتخاب كرده‌ام و تا رسيدن به مقصد نهايي كه سرنگوني رژيم ضدبشري آخوندي است ادامه خواهم داد.
زيرا تنها راه رسيدن به آزادي تلاش بي وقفه و فداي تمام عيار در اين مسير است. بديهي است كه آزادي و استقلال را هيچگاه در سيني طلايي به كسي تقديم نمي كنند. براي به دست آوردن آن بايد جنگيد و قيمت داد. الگوي من نيز در اين راه برادر مسعود و خواهر مريم  هستند كه شاخص‌ها و الگوهاي بي نظير فداي بي‌كران در عصر ما هستند.
با اين همه از آنجا كه رژيم آخوندي با انواع فشارها و محاصره و زندان سازي نتوانسته حريف مجاهدين شده و به اهداف شومش برسد, در منتهاي ذلت و زبوني، به ترفند لورفته و آزمايش شده سوءاستفاده از خانواده روي آورده است و مزدورانش در انجمن نجاست را براي چندمين بار به خدمت گرفته تا در يك جنگ كثيف رواني و فشار بر خانواده هاي مجاهدان اشرفي كه در داخل ميهن اشغال شده در چنگال رژيم قرون وسطايي و استبداد ديني آخوندها گرفتارند, با تهديد و تطميع از آنها سوءاستفاده كند.
در همين رابطه يكي از سايتهاي وزارتي در مطلبي با عنوان فريبكارانة «درخواست تعدادي از خانواده‌هاي قربانيان و اسراي جنگي و ...» نامه اي خطاب به دبير كل ملل متحد و صليب سرخ جهاني منتشر كرده‌است با اطلاع از اين موضوع با خود گفتم كه «دشمن به پاي خود آمد به گور» پس بجنگ تا بجنگيم.
آخوندهاي فلك‌زده در دوراني كه الدوروم بالدوروم مي كردند, قطعنامه هاي شوراي امنيت را «كاغذپاره» تلقي مي‌كردند و حكومت دست نشانده‌اش در عراق هنوز ساقط نشده بود و از هيچ جنايت و رذالتي كوتاهي نمي‌كرد, چه غلطي كردند تا حالا كه پشمي به كلاه ولي فقيه باقي نمانده و ذليلانه در پي نوشيدن جام زهر است و هر روز از هرجانبي توسري دريافت مي كند, چه غلطي مي توانند بكند؟
با اين همه براي ثبت در سينه تاريخ مي گويم كه اگر دنيا پر از وحوش و مزدوران رژيم آخوندي بشود و بر من بتازد, من به قول مولايم علي پا بر زمين مي‌كوبم سر به خدا مي‌سپارم و از جايم تكان نخواهم خورد. زيرا نقشه مسيرم جز پايداري و مبارزه وقفه ناپذير تا پيروزي محتوم نيست. مي‌دانم كه اگر از جنگ با دشمن بچينم اين مشت محكمي در دهان همدستان و پشتيبانان و حاميان و مزدوران او مي‌باشد و مجاهد اشرفي كه آزمايش‌هاي خود را داده و طي ساليان از كورانهاي مختلف سرفرازانه عبور كرده‌است, بي‌ترديد كار را به سرانجام كه همان سرنگوني رژيم پليد آخوندي است, مي‌رساند.
مرگ بر اصل ولايت فقيه
زنده باد ارتش آزادي
نادر الياسي
چهارشنبه, 16 ارديبهشت 1394 00:00