۱۳۹۴ خرداد ۹, شنبه

انجمن نجات ايران .نور خورشيد و ديدة خفاش

انجمن نجات ايران.
محمد حنيف نژاد بينادگذار سازمان مجاهدين خلق ايران 
دست‌وپا زدن «خليفه ارتجاع» براي خنثي‌سازي جذبه اجتماعي سازمان مجاهدين خلق و تلاش براي كم كردن از درخشش آن و تلألؤِ ايدئولوژي والاي بنيان‌گذارانش, در سالگرد شهادتشان, بزرگ‌ترين بينه براي حقانيت راه و آرماني است كه به‌درستي گران‌قيمت‌ترين گنج ميهني تاريخ ايران نام‌گرفته است. گنجينه‌اي كه اكنون در كانون اعتماد يك خلق جاي گرفته و تمام دشمني‌هاي چهاردهة ارتجاع و استعمار با تمام ظرفيت‌هاي شيطان سازي‌ها و جنگ‌هاي رواني‌شان نتوانسته به آن كمترين خدشه‌اي وارد كند و مانع تثبيت آن در جايگاه آلترناتيو اين رژيم وحشي گردد. آن چنانکه حتي دشمن کينه‌توز و فاشيستي كه فاقد كمترين ظرفيت بردباري است هم مجبور به سوءاستفاده از اين محبوبيت شده است تا در انطباق صوري با اين موج و هم درد نشان دادن خود در مورد بنيان‌گذاران آن به‌ سركوب زندگانش بپردازد. اين البته كه قبل از هر چيز بيانگر يك اعتراف ضمني به شكست مفرط و يك تلاش مأيوسانه براي جبران دهه‌ها پس‌افتادگي خود از اين جريان بالنده هم هست و بينه‌اي است كه محتواي تمام جنگ‌هاي رواني, تبليغات و ضد تبليغات رژيم عليه اين جريان ميهني را روشن مي‌سازد.
به ميدان آمدن عملة اين فاشيسم مذهبي از صدر تا ذيلش كه چشم ديدن آرمان‌ مجاهدين را ندارند و كينه حيواني از آن به دل دارند, البته بي‌حساب‌وکتاب و از سر تصادف نيست. بلكه محصول ارزيابي و طرح‌هاي گشتاپوي آخوندي در «مديريت بحران‌ها و تهديدات» اين رژيم محاصره‌شده است. كشاكشي كه در صف‌بندي‌هاي سياسي در اشكال و ظواهر متفاوت پيوسته رخ نشان مي‌دهد ولي درمحتوا يك چيز بيشتر نيست, بخشي از يك نبرد تاريخي با رژيم استبداد خون‌آشام مذهبي است كه پس از نيم‌قرن تلاش و مجاهدت عليه آن، اكنون به تعيين تكليف خود نزديك شده است. جنگ بين دو ايدئولوژي، دو اسلام، دو سياست كه دودنياي متفاوت را براي ايران و ايراني ‌ترسيم مي‌کنند. تفاوت اسلام‌ خودپرستانة استثماري و طبقاتي، كه توحش و بربريت ضد بشري ارتجاع حاكم در جاي‌جاي ميهنمان آنرا نمايندگي مي كند, با اسلام پاكبازانة مجاهدين، كه فدا و صداقت شگفت‌انگيز آن چشم جهان و وجدان‌هاي بيدار آن را خيره ساخته است. چنين درخششي است كه گشتاپوي آخوندي كه دهه‌ها مدعي بود «مجاهدين نابود شده‌اند!» و يا «بزودي نابود خواهند شد» را به جلوه گري شيادانه واداشته تا ناگهان به ياد بنيان‌گذاران مجاهدين بيفتد و رياكارانه به «انقلابي» و «فداکار» بودن, «تحصيل‌کردگي» و «فهيم بودن» آن‌ها اذعان كند. اين البته آثار سياسي‌ـ اجتماعي عمل انقلابي و صالح آن بزرگ مردان در راه خداست. آثاري كه يأس و نااميدي را زايل و مقاومت و پايداري را جايگزين جبن و تسليم طلبي در تاريخ ايران ساخته است. چنين دستاوردي نشان مي‌دهد كه هيچ تلاشي به هدر نرفته و هيچ خون به‌ناحق ريخته شده‌اي پايمال نخواهد شد, اما از سوي ديگر همچنين بيانگر نقش آن خون‌هاي پاك در رسيدن به نقطه فعلي و دستاوردهاي ايدئولوژيك مجاهدين هم هست، دستاوردهايي كه نه‌تنها اين جنبش عظيم و گسترده را در بيش از چهار دهه بعد از شهادت بنيان‌گذاران آن حفظ كرد بلكه منشأ پيشروي‌ها و دستاوردهاي شگفت‌انگيز آن درصحنه سياسي هم شد. صحنه‌اي كه مي توان فقط به «فشرده ترين ميدان مين» آنرا تشبيه كرد و وجه غالب آن در دست استعماري بود كه هزار بار آخوندهاي وطن‌فروش و ميهن بربادده را بر فرزندان راستين ملت ايران ترجيح مي‌دادند و در نامردمي و خباثت چيزي عليه اين جنبش مستقل و تنها, فروگذار نكردند و در كمين آتش باري بر روي آن بر اثر يك سهو يا اشتباه در وسط چنين ميدان ميني بودند.
جايگاه بنيانگذاران آرمانگراي مجاهدين در قلب توده ها و اعتمادي كه برانگيخته اند البته يك سرمايه عظيم ملي و سازماني است. سرمايه اي كه دشمن ضد بشري با تمام دجاليتش هرگز نتوانسته بر آن گردي از شبهه بيندازد و لاجرم حالا راه انطباق شيادانه را پيش گرفته است, پس همچنان كه آن شهيدان والامقام مجاهدين 44 سال قبل گفته بودند: «...دل‌قوي داريد كه بازهم خدا با ماست همان نيروي عظيمي كه ما را به اين حد رسانده قادر است ما را حفظ كند و در كنف حمايت خود گيرد از هيچ فيضي ما را محروم ندارد و به اذن خودش بازهم بالاتر از اين‌ها برساند...».