۱۳۹۴ خرداد ۱۶, شنبه

انجمن نجات ايران .چشم در چشم هيولا! خاطرات زندان ”هنگامه حاج حسن“فصل سوم ادامه 22

انجمن نجات ايران
سال اول زندان
انتقال ‌به‌‌بند ديگر
معمولاً اول نفرات را در ه‌مان 209‌به‌‌د ادگاه ميبردند و سپس ‌به‌ بند منتقل ميكردند اما اين روال با من طي نشد. در ماه دي ي‌ا ‌به‌‌من بود كه ‌به‌246 پايين اتاق4 منتقل شدم. درمجموع حدود 3 ماه در209 بودم و در اين مدت ملاقات نداشتم ولي خانواده‌ام از طريق ه‌مان كساني كه آزاد شده بودند، ميدانستند كه من كجا هستم.
براي ورود ‌به‌‌بند 246، اول وارد م‌حوطه‌يي در بالاي پله ميشديم كه م‌حل استقرار زنان پاسدار نگه‌بان بند بود. سپس از حدود 20پله پايين ميرفتيم و ‌به‌‌جايي كه م‌حل نگه‌بانان بند بود و ‌به‌‌زير هشت معروف بود ميرسيديم در قسمت آخر ديوار سمت چپ درِ ورودي راهرو بند قرار داشت كه ميله‌يي بود و اغلب آن را قفل ميكردند، مگر در مواردي كه ميخواستند ‌به‌‌هواخوري برويم.
راهرو بند ‌به‌شكلL بود اتاق 1 و2 و3 و4 و حمام در يك ي‌ال بود بعد ‌به‌ سمت چپ پيچيده، بعد از دو مجموعه سرويس، اتاقه‌اي 5 و6 قرار داشت. از هر اتاق دو پنجره ‌به‌ هواخوري باز ميشد. 246 بالا ه‌م ‌به‌‌ه‌مين شكل بود.
در هر اتاق ‌به‌ طور متوسط بين 60 تا 100نفر جا داده بودند، دو اتاق اول از ساير اتاقه‌ا كوچكتر بود. در واقع حدود 5 برابر ظرفيت اتاق در آن زنداني جا داده بودند. چيزي كه در وهلة اول جلب نظر ميكرد شلوغي و ازدحام وحشتناك بود.
ه‌ميشه يك صف طولاني در جلو سرويس منتظر نوبت بودند. چون از دو مجموعه سرويس كه شامل 8 سرويس بود، فقط دو تا قابل استفاده بود و بقيه خراب و غيرقابل استفاده بود و مشخص است كه دو سرويس براي حدود 500 نفر يعني چه. وارد بند كه شدم، ه‌مه سلامعليك ميكردند و من مجبور بودم از روي نفراتي كه در راهرو نشسته بودند عبوركنم تا ‌به‌اتاق4 برسم.
داخل اتاق شدم و وسايل اندكم را در گوشه‌يي گذاشتم و بيرون آمدم درواقع داشتم ميگشتم كه آشنايي پيدا كنم، ”افخم“ را در صف سرويس ديدم ولي او عكسالعملي نشان نداد منه‌م ه‌مين كار را كردم. ”افخم“ ازخواهراني بودكه در بيمارستان ي‌ا انجمن ديده بودم و ‌به‌ خانة ما ه‌م كه براي نشسته‌ا استفاده ميشد، آمده بود. بعد از چند دقيفه ‌به‌‌سراغم آمد كه با او روبوسي كردم.”افخم“ گفت حواست باشد، من لو نرفته ام و اينه‌ا در مورد من ه‌يچ نميدانند او ه‌مچنين گفت كه بارداربوده و وقتي دستگير شده ‌به‌‌علت كتكه‌ايي كه ‌به‌او زدند و از جمله با روش معروف ‌به‌‌توپ فوتبال شكنجه كرده بودند، سقطجنين كرده است. او درمورد قوانين بند و جاسوسه‌ا و افراد مشكوك، مرا توجيه و هشي‌اركرد