۱۳۹۴ خرداد ۲۹, جمعه

انجمن نجات ايران: گزارش تاريخ: AM 11:53:50 1394/3/29 «سرودی در سنگ» -قسمت اول - محمد قرایی نوشتن نوشتن

«به او گفتیم عصای خود را بر سنگ زن. پس دوازده چشمه از آن سنگ جوشید (بقره ـ 60) » 

سرودی در سنگ، لحظاتی ست از گفتگو با لحظههای جاری زمان، و درک این واقعیت که نه تنها در دل سنگ ساکت، بلکه در دل هستی، سرودی جاریست. سرود حقیقت. این مجموعه شعر، لحظات اندیشه به آن سرود جاری حقیقت است.

سرودی در سنگ- قسمت اول

خسته از تکرارهای زندگی
گاه در خود میروی با خویشتن
لیک بانگ لحظهای بیدارگر
میرسد در گوش ات اینسان طبل زن:
لذت نبردهای که بدانی چه لذتیست
در لحظهی شناخت چیزی جدیدتر
وقتی که درک میکنی آنجا پدیده ایست
در پشت هر پدیده و هر ناپدیدتر
عادت نمودهای که بپنداری این جهان
از بهر چشم هات ندارد ندیدتر
گر گوش واکنی به سرودی که جاری است
در سنگ هست طبل ز توفان شدیدتر
آواز یک حقیقت است که بهر شنیدنش
باید ز بایزید شوی بایزیدتر
با یکی از این لحظهها به سخن درآمدم
که نشانم بده این لذت را
و لحظه با من گفت:
«کی کهنه شد جهان
در دیدهات
کی سیر شد دو چشم تو
از باغ، از درخت
تو اسب را تنها
یکبار دیدی و فهمیدی؟ 
تو آب را
شناختی؟ 
ای ناچشیده طعم لقمه ادراک! 
تو از شراب درک ننوشیدهای! بدان! 
یک لقمه فکر
یک جرعه درک
بر سفره حقیقت
تا روزها تو را
شاداب میکند
در سفره نگاه تو هر چیز هست
کهنه و سرد است.
بر سفرهای که نشستهست روبهروت
فرزانهای فهیم
تو از وقوف بگو کی گریختی؟ 
کی گفتهای بس است؟ دیگر شناختم.
نه حتی
این را نگفتی
اما چراغ تأمل را
خاموش کردی و خفتی
این، «راه رفتنی» ست در خواب
بیماری است این، نه بیداری.
شیرین تو را به سفره نابی لذیذ میخوانم! 
با شوق میگویمت
در لحظه وقوف، 
بس رازهاست که چون بر تو باز شد
بیرون کشد تو را ز دایره تلخ خوابگرد
ای مرد! 
انسان بدون فکر؟ 
چه خالیست زندگی! 
ادامه دارد...