نامه اي از زنداني سياسي خالد حرداني |
انجمن نجات ايران.توضيح: خود خالد و چند تن از ياران همبندش بدليل وجود دستگاه پخش پارازيت در زندان گوهر دشت در وضعيت بد جسمي بسر ميبرد.
نامه اي
از زنداني سياسي خالد حرداني به مناسبت اولين سالگرد شهادت غلامرضا خسروي در 11
خرداد
تقديم به
شهداي راه آزادي
غلامرضا خسروي از بچههاي سازمان مجاهدين خلق |
امروز
غلامرضا خسروي از بچههاي سازمان مجاهدين خلق اعدام شد؛ چرا؟!
شايد اين
دنيا براي همين است که خيلي عجيب به نظر ميرسد. اگر چنين اخباري نبود و دنيا ساکت
و آرام، بدون هيچگونه خبر ناگوار، دنيا چنان عجيب و شگفتانگيز به نظر نميآمد؛
ولي واقعيت اين است که لحظهها و ثانيهها همچنان در حال بازتوليد خبرهايي از مرگ
و زندگي انسانهاست که تناقضات تاريخ زندگي آدمها را شکل ميدهد و اين تناقضات،
چه زيبا و چه زشت، لحظهها و عمر انسانها را تشکيل دادهاند.
من
غلامرضا خسروي را نديدهام ولي با شنيدن خبر اعدام اين آزادمرد، بدجور قلبم سنگيني
کرد و براي لحظهاي تصوير خانوادهي او در ذهنم حک شد؛ چه بر سر آنها خواهد آمد.
آيا واقعيت تلخ زندگي براي فرزند کوچک غلامرضا قابل درک خواهد بود؟ او اينک از
حکومتي که پدر او را به دار کشيده است چه تصويري در ذهن حک خواهد کرد. براي من
غيرقابل تصور است که چگونه انسانها دور هم جمع ميشوند و حکم مرگ يک انسان ديگر
که با اندايشه و فکر آنها موافق نيست را امضا و اجرا ميکنند. چند روزي است که
کتاب مقدس را ميخوانم؛ وقتي به فلسفه تشکيل دنيا نگاه ميکنم، ميبينم که اين
تناقضات از روز اول آفرينش بوده و همچنان با تاريخ پر از تلاطم آدميت عجين شده
است. مرگ هابيل به دست برادر شايد اولين مرگ دراماتيک بشر بوده ولي بيشک آخرين آن
نبود است. گويا فرزندان آدم هيچوقت اين درس تلخ تاريخ را فراموش نکرده و حتي درس
عبرتي از آن نگرفتهاند. مرگ يک انسان يعني مرگ خدا، مرگ غلامرضا يعني مرگ ندا،
سهراب؛ يعني تجاوز به حق حيات انسان، تجاوز در کهريزک و زندانها، يعني زنان
خياباني و نرگ کودکان کار، يعني مرگ ريحانهها و فرينازها و مرگ هزاران هزار شاپرک
در زندان.
فرزنداني
به بزرگي ايران، به بزرگي تاريخ بشر؛ از روز مرگ هابيلها تا روز مرگ دختراني که
به خاطر شرافت و عشق به سرزمينشان خود را به جوخههاي دار ديکتاتور ميسپارند....
من دستهايم
را به سوي آسمان بالا ميبرم
دعا ميکنم
براي تو،
براي خويش
و براي
گلهاي وطن
که
سحرگاه با ستارههاي آسمان سرزمينم به دار کشيده ميشوند
قسم ياد
ميکنم
به سپيده
صبح، به خورشيد
به شرارههاي
مقدس
قسم ياد
ميکنم
به سيماي
مادران وطن
به اشکهاي
فرزندان اين سرزمين
قسم ياد
ميکنم
به
شقايق، به ياس و به شاپرکها
که تو را
از ياد نخواهم برد
پاورقي
خاطرات خالد حرداني/ ۱۱ خرداد ۱۳۹۴