ايران-زنداني سياسي
ايران-يكي از كشورهاي است،كه تا كنون بخاطر نقض حقوق بشر بويژه اعدام زندانيان
سياسي بيش از 60 بار بوسيله كمسيون حقوق بشر ملل متحد محكوم شده است،
در ايران ،تا كنون 120000 از زندانيان سياسي اعدام شدند،
دردوران آخوند روحاني اعدامها همچنان ادامه دارد،
خاطران زنداني كه در زير ملاحظه ميكنيد،بوسيله مجاهد خلق هنگامه حاج حسن كه
3 سال از سال 60 زنداني بوده
است،نوشته شده است،اين كتاب به زبان انگليسي و فرانسوي و ايتاليايي و سوئدي و عربي
تجرمه شده است،
ادامه كتاب چشم در چشم هيولا.
در ”قزل“ بچهها انواع كارهاي دستي زيبا و گاه بسيار
هنرمندانه را با امكانات خيلي ساده درست ميكردند. مثلاً با استفاده از خمير نان مجسمهها
وگلهاي كوچك و بسيار زيبا درست ميكردند و با جوهر خودكار آنها را رنگ آميزي ميكردند
و در جامسواكيها ي كوچك ميگذاشتند مثل اينكه گلهاي ظريف در يك قاب شيشهيي ظريف باشد
يا از نخهايي كه از لباسهاي كاموا يا جورابهاي پاره ميشكافتند، قشنگترين كارهاي
دستي را بافته يا گلدوزي ميكردند. ميل بافتني هم از دو سنجاق قفلي بازشده درست ميشد.
از سنگ و هسته خرما گردنبند و تسبيح و اشياء زينتي درست ميكردند و گاهي كه امكانش
بود آنها را بهعنوان هديه بهخانوادههايشان يا كودكانشان كه در بيرون بودند،
ميدادند.
اما از آنجا كه اين يك نوع مقاومت بود و زندانيان
از اين كارها روحيه ميگرفتند، رژيم براي اعمال فشار بيشتر اين كارها را ممنوع كرد.
اول از روزنامه و كتاب شروع كردند تا بهكتابهاي مذهبي و نهايتاً قرآن رسيدند.
گاهي يك بهانه هم براي آن پيدا ميكردند و اين ممنوعيت را توجيه ميكردند و يا تقصير
آن را بهگردن خودمان ميانداختند. مثلاً بچهها جدول روزنامه را با هم حل ميكردند،
ميگفتند اين كار اشتراكي و تشكيلاتي است و صفحه جدول روزنامه را برميداشتند. مدتي بعدگفته
ميشد از روي نوشتة روزنامهها تحليل سياسي عليه رژيم ميكنيد و روزنامه ممنوع شد.
آنهم روزنامههاي حكومتي! كتابهاي مذهبي را هم گرفتند و گفتند شما تشكيلاتي اينها
را ميخوانيد و ميخوانيد تا عليه ما تفسيركنيد. قرآن ديگر آخرين كتاب بود و بهاين
آساني نميتوانستند توجيه كنند كه حكومت بهاصطلاح جمهوري اسلامي، عدهيي را كه مدعي
است بهد انشگاه برده و درحال ارشاد آنهاست، چطور از خواندن قرآن محروم ميكند؟
و اين مثل تفسربالا برايشان بود، ولي اينها بيشرمتراز اين بودند. اينكار را هم كردند
و معطل توجيه آن نشدند. بعد از چندي كاردستي را هم ممنوع كردند. يك چيزهايي را ميتوانستند
بگيرند و ببرند مثل كتاب و قرآن، ولي ديگر اين را نميتوانستند، چون با درون تكتك بچهها
كه نميتوانستند دربيفتند.
موقعي كه رژيم با محمل
حل جدول اشتراكي، روزنامه ها را جمع كرد، ”منيژه“ گفت غصه نخوريد راهحل اين موضوع
بامن!، آنها ميخواهند حال ما را بگيرند، نشانشان ميدهيم! و شب ديديم يك جدول بزرگتر
و پرتر از جدول روزنامه طراحي كرده و تمام سوژهها ي خندهدار را در آن گنجانده است.
از آن بهبعد هم درست كردن جدول يكي از كارهاي اصلي او بود كه بيوقفه انجام ميداد
و جدولهاي او بهراستي جذابتر از جدول روزنامهها بود.
يا در هواخوري ميديديم يك نفر نشسته و سنگي را آرامآرام
بهد يوار حياط ميسايد و يكي دو نفر هم از او حفاظت ميكردند تا اگر جاسوسي نزديك
شد، اطلاع دهند. اين اطلاع هم يك صدا يا اسمي بود كه بين خودشان قرارداد ميگذاشتند.
و بهاين ترتيب بعد از چند روز يك شيئ زيبا با سنگ خلق ميشد. بچهها كاردستيها را
مخفيانه و بهكمك هم درست ميكردند و نميگذاشتند رژيم برآنها غلبه كند و همواره
راه ديگري براي ادامه جنگ مييافتند.
خلاصه رژيم هر فني براي اعمال فشار بهكار ميبرد،
بچهها آن را با يك بدل خنثي ميكردند و البته قيمتش را هم با شكنجه شدن و رفتن بهسلول
انفرادي و امثالهم ميپرداختند.