۱۳۹۴ بهمن ۱۱, یکشنبه

گذری بر زندگی ، اندیشه وشهادت زنده یاد دکتر ارانی


              برگرفته از همبستگی ملی ایران ،31 ژانویه 2016
                    طبله عطار عبدالعلی معصومی 
لینک به منبع :

تقی ارانی, در سال 1282شمسی در تبریز به دنیا آمد و در 14بهمن 1314، در زندان قصر به شهادت رسید. او مدرسه ابتدایی را در تبریز و مدرسه متوسطه را در دارالفنون تهران گذراند. از سال 1294تا 1300 به تحصیل طب پرداخت و از سال 1301تا 1318در برلین تحصیلات عالیه خود را ادامه داد و موفق به دریافت دکترای شیمی شد. از سال 1308 معلم وزارت معارف بود و از سال 1315 رئیس تعلیمات اداره کل صناعت.
تقی ارانی یکی از 60 دانشجویی بود که برمبنای مصوّبه مجلس شورای ملی (دوره چهارم) در سال1301به آلمان فرستاده شد. این اقدام در جهت یک شدن ژاندامری و قزاقخانه و بی نیازشدن از استخدام متخصصان نظامی از اروپا صورت گرفت.
تقی ارانی. که جزء سهمیه وزارت جنگ بود, در این سال برای تحصیل در آلمان (برلین) وارد این کشور شد.
اینان بعد از مدت کوتاهی جمعیت محصلین ایرانی با نام «امید ایران» را تشکیل دادند. این جمعیت در اردیبهشت سال 1303 مجله یی به نام «نامه فرنگستان» در برلین منتشر کرد. در همان شماره اول, دیدگاههای این جمعیت در بیانیه یی با عنوان «ما چه می خواهیم» این گونه بیان شد: «ما می خواهیم با حفظ مزایای اخلاق ذاتی ایران این سخن بزرگ را به کار بندیم: ایران باید روحاً, جسماً و باطناً فرنگی مآب شود» (مجله «نامه فرنگستان», شماره اول, برلین, اردیبهشت 1303. ص ـ به نقل از مقاله «ارانی کمونیست نبود» حمید احمدی, «آدینه», ش 88, بهمن 72).
تقی ارانی که در آن زمان 20سال داشت, حدود یک سال و نیم با این جریان همکاری داشت و مقالاتی در «نامه فرنگستان» و «ایرانشهر», که در برلین منتشر می شد, به چاپ رساند. ارانی بعدها زندگی فکری این دوره خود را مورد انتقاد شدید قرارداد.
ارانی بعد از جداشدن از این جریان با چند تن از روشنفکران و دانشجویان ایرانی در اوایل سال 1305 جریان جدیدی را با نام «فرقه جمهوری انقلابی ایران» و با شعار «دفاع از آرمانهای آزادیخواهانه انقلاب مشروطیت و جمهوری ملی» در برلین بنیان گذاشت که فعالیتهایش علنی نبود. در این جریان ابوالحسن علوی (پدرِ «بزرگ علوی») و مرتضی علوی, برادر «بزرگ علوی» و مرتضی یزدی و چند تن دیگر هسته اصلی این جریان را تشکیل می دادند.
«فرقه جمهوری انقلابی ایران» در تیرماه سال 1305 بیانیه یی خطاب به «ملت ایران», بر محور دفاع از آزادی و برقراری حکومت «جمهوری ملی» در ایران, انتشار داد, که بخشی از آن چنین است: «... چطور می شود حکومت ملی دایرکرد؟ هزاران قلب شجاع در این فکر و در این خیال در حال ضربان است. وقتی که شخص با عزت به این جمله مقدس فکر می کند قربانیهای رشید ایران را درنظر می آورد که برای آزادی ایران و خلاصی ملت از دست این طبقه ظالم جنگیده اند و مانند ملک المتکلمین, عباس آقا, کوچک خان, خیابانی, کلنل محمد تقی خان و هزار مرد بزرگ دیگر جان و هستی خود را قربانی کرده اند. راست است, ملت ایران باید خیلی از این قربانیها در آستانه آزادی تقدیم کند... به ملت ایران سلام! به آزادیخواهان ایران سلام!...»
«فرقه جمهوری انقلابی ایران» در پاییز سال 1306 جزوه یی با عنوان «بیان حق» در 40صفحه انتشار داد. این جزوه به زبان فرانسه ترجمه و برای نشریات و احزاب سیاسی فرستاده شد. انتشار این جزوه با واکنش خشم آلود دولت ایران و «حزب کمونیست ایران» روبه رو شد. تیمورتاش, وزیر دربار رضاشاه, سفیر آلمان در ایران را فراخواند و خواستار اقداماتی علیه نویسندگان این جزوه گردید. در پی اعتراض دولت ایران, وزیر خارجه آلمان که نگران لطمه دیدن به مناسبات سودآور اقتصادی این کشور با ایران بود, «کمیساریای عمومی» را موظّف کرد که نیروهای سیاسی ایرانی مخالف رژیم ایران را زیر نظر بگیرد. «کمینتِرن» و «حزب کمونیست ایران» نیز نویسندگان جزوه «بیان حق» را به عنوان «یک جریان سیاسی منحرف و طرفدار جمهوری دمکراسی پارلمانتاریستی» به شدت مورد انتقاد قراردادند.  دکتر ارانی در سال 1308, پس از پایان تحصیلاتش در آلمان و گذراندن تز دکترای علوم طبیعی از دانشگاه برلین (سال 1928) وارد ایران شد. در این زمان هنوز «حزب کمونیست ایران» متلاشی نشده و اعضای اصلی آن دستگیر نشده بودند. جعفر پیشه وری اولین فرد کمیته مرکزی بود که در روز 6دیماه 1309 در تهران دستگیرشد. اما ازهم پاشیدن تشکیلات «حزب کمونیست ایران» پس از تصویب قانون «منع فعالیتهای کمونیستی در ایران» و آغاز اجرای آن در خرداد1310 پیش آمد. تشکیلات حزب کمونیست در تبریز در تیرماه 1310 لورفت و اردشیر آوانسیان, عضو کمیته مرکزی و مسئول تشکیلات حزب در تبریز، در مردادماه همان سال دستگیر شد. انتشار مجله «ستاره سرخ», ارگان حزب کمونیست ایران, نیز در دیماه 1310 متوقف شد.
 به هنگام ورود دکتر ارانی به ایران با این که هنوز «حزب کمونیست ایران» دارای تشکیلات مخفی فعّالی بود ولی دکتر ارانی با این حزب هیچگونه همکاری نداشت.  او از آغاز ورود به ایران در کارخانه شیمیایی وزارت جنگ به کارپرداخت و در مدارس مختلف تهران نیز تدریس می کرد.   ارانی در زمستان سال 1312 به همراه ایرج اسکندری و بزرگ علوی با انتشار مجله «دنیا» یک جریان مستقلی را به وجود آورد. او تا سال 1314 مجموعاً 12 شماره از مجله «دنیا» را منتشرکرد. چند نمونه از مقالات ارزنده او در شماره های نشریه «دنیا»: «عرفان و اصول مادی», «بشر از نظر مادی», «تکامل...», «زندگی و روح هم مادی است», «جبر و اختیار», «خوابیدن و خواب دیدن», «زن و ماتریالیسم» و «پسیکولوژی» (علم الروح).  در اوایل سال 1314کامبخش, «عضو حزب کمونیست شوروی و کارمند سفارت شوروی در ایران» و ماٌمور اطلاعاتی آنها, که در آن زمان در بخش تجاری سفارت شوروی در تهران (اتوبوس سازی زیس) کار می کرد, به درون جریانی که دکتر ارانی و دو تن دیگر از یارانش پدید آورده بودند, نفوذ کرد.  پس از لورفتن کامبخش و دستگیری او, دکتر ارانی و پنجاه تن دیگر از همفکران آنها, در روز 18اردیبهشت1316دستگیر شدند. دستگیرشدگان در زندان به «گروه پنجاه و سه نفر» معروف شدند. خلیل ملکی که در آلمان با دکتر ارانی آشنا شده بود و او نیز پس از دستگیری کامبخش دستگیر شد, در خاطراتش از دوران اسارت در زندان قصر, ازجمله از «بایکوت» دکتر ارانی و پیشه وری و رنگ و نیرنگهای امثال کامبخش و بهرامی درباره آنها چنین می نویسد: «... در دوران اول اقامت در زندان قصر تبلیغات و تحریکات علیه دکتر ارانی باکمال جدیت ادامه داشت... سوءتفاهماتی را که کامبخش و شرکا می خواستند ایجاد کنند و تا حدودی نیز موفقیت داشتند, زمانی به کلی موقوف و برطرف شد که تصمیم گرفته شد پرونده ما به دادگاه رجوع شود. ما را برای خواندن پرونده به دادگستری نمی بردند بلکه پرونده ها را در اتاق ملاقات پشت میله های زندان قصر می آوردند و هرکس هرچه را می خواست می بایست برای او خوانده شود. در همان روز اول از طرف زندانیان جوان پیشنهاد شد که پرونده های دکتر ارانی و کامبخش, چون با پرونده همه تماس دارد بلند خوانده شود تا همه از آن آگاه شوند... پرونده دکتر ارانی و کامبخش هر دو خوانده شد... حتی منِ هوادار جدّی دکتر ارانی ابداً تصور نمی کردم که او در مدافعات خود این همه شجاعت و جوانمردی از خود بروز داده باشد... من همواره به سجایای دکتر ارانی حتی خیلی بیشتر از معلومات مترقی او و تئوری دانی اش ایمان داشتم و خواندن این پرونده ایمان و عقیده همه را درباره سجایای شریف و عالی او ده چندان کرد... از قرار معلوم روز یکشنبه یی کامبخش بازداشت می شود. روز دوشنبه گزارش تهیه کرده و به اداره سیاسی آن زمان تسلیم می کند و این گزارش عبارت ازهمان پرونده یی بود که در حضور ما و برای ما خوانده شد. این گزارش فرقی نداشت با گزارشی که به یک کنگره حزبی تقدیم می شود! تمام فصلبندیهای مربوط به سازمان و امور مالی و تبلیغاتی و غیره دقیق و کامل بود و کمترین نقصی نداشت. در این گزارش البته اسامی نیز آمده بود و با چه دقّتی! به همین مناسبت روز دوشنبه که این گزارش کامبخش تقدیم اداره سیاسی شهربانی شده بود, ماٌمورین آن اداره و اداره آگاهی روز سه شنبه روز پرکار و فعالی داشتند. اکثریت 53نفر روز سه شنبه... گرفتار شدند...   پس از دادگاه ... از دور و نزدیک حس می کردم که مخالفت با دکتر ارانی, پس از آن همه شکنجه و دادگاه و دفاع درخشان او و به خصوص رفتار شایسته او در بازپرسی, کم نشده بلکه کینه و نفرت بعضی بیشتر نیز شده است» (خاطرات سیاسی خلیل ملکی, ص283).طبله عطار علی معصومی
بازسازی صحنه پس از شهادت دکتر ارانی توسط خانم آزاده اخلاقی
خلیل ملکی در همین یادداشتها فشارهای طاقت فرسا و آزار و شکنجه های کارگزاران رژیم رضاشاه را بر دکتر ارانی پس از رهبری او در یکی از اعتصابهای زندان و سرانجام شهادت او را در روز 14بهمن 1314, در پایان این مقاومتهای بی باکانه, شرح می دهد.

 دکتر ارانی به هنگام شهادت مظلومانه اش در زندان قصر 36 سال داشت.

شکوه ایران آزاد فردا در تظاهرات شکوهمند پاریس



برگرفته از همبستگی ملی ایران ،31 ژانویه 2016، سینا دشتی ،

گزارش دو چشم، از کارزار نه به روحانی

. درست رأس ساعت ١٣ به محل تظاهرات رسيديم. من و دخترم، با هيجان و انتظار غير قابل توصيف. اگر لمحه ى به آنچه در اين سالهاى سياست مماشات بر سر مقاومت آورده اند و مجموعه ى شرايط فوق العاده ى فرانسه و بخصوص پاريس، كه در بعد از حملات تروريستى پائيز گذشته، در اينجا حاكم است، توقعى نبود كه اجازه ى يك تجمع خيابانى مسالمت آميز را بدهند، اما الان تظاهرات در راه بود، به محض بالا آمدن از پله هاى مترو، ديگر نيازى به پرسيدن از ديگرى با 


زبان الكن نبود، پرچم زيباى ايران آزاد، سه رنگ و مزين به شير و خورشيد، در ميدان موج ميزد، در همان قدمهاى اول چند صورت آشنا بود و بسيارى چهره هاى جوان و جديد، يكى با لبخند گرمى گفت "سلام عمو سينا" و من تازه دو زارى ام افتاد كه  آن پسر شيطان و سه چرخه سوار چند سال پيش، الان در مقابل من رشيد ايستاده و از صورت گرم او جديت و وظيفه شناسى مى بارد و با بازو بند قرمز رنگ انتظامات، دست اندر كار است، صحبت كوتاهى با آقاى رحمان كريمى داشتم و ايشان به عكس اعدام علنى اشاره ميكرد و منقلب جاى خود را عوض كرد، جوان دل و پر محبت، از درد اين محكوم به مرگ كه نه نام او را ميدانست و نه آشنايش بود، قطرات اشك بر گونه هايش نشسته بود. آرى مقاومتى كه براى غريب در درد و آشناى مجروح از زخم، به يك اندازه ميسوزد، از درد خلق به خود ميپيچد و از قيد خواستن براى خويش رها شده است. يكدفعه صداى موسيقى اعتراضى رپ در فضا ميپيچد و لحظاتى بعد خواننده در روى سن در رثاى شهيدان راه آزادى و مادران قيام ميخواند. صداى گرم او و ويدئو زيبا شكوه و جلوه ى خاص خودش را دارد. در همين أوقات صداى خانم شيخى كه اعلام برنامه ميكند از بلندگو به گوش ميرسد، ته لهجه ى فرانسوى در كلام فارسى او محسوس است، از كودكى در فرانسه بزرگ شده است، اما عشق آزادى ايران بزرگتر از اين حرفهاست، او با زبان فرانسوى به ادامه ى اعلام برنامه ميپردازد، سخنرانيهاى متعدد با پيام نه به روحانى و حمايت از مقاومت انجام ميشود، اما سخنرانى خانم مرضيه باباخانى پيام ديگرى دارد. مشعل فروزان آزادى، سمبل توانمندى و تقبل بهاى مبارزه براى آزادى مردم ايران، با صلابتى بى نظير اعلام ميكند كه "ما مجاهدين خلق از پرداخت هر بهائى براى آزادى مردم ايران استقبال ميكنيم". حقيقت آشنائى است، اما وقتى اين حرف را يك زن انقلابى عضو شوراى رهبرى سازمان  مجاهد خلق ايران، بيان ميگويد و از هر زاويه و نقطه آن  كلام، جديت و ايستادن هزار برابر در راه آرمان آزادى مردم ايران است. صلابت گفتار ايشان، فراتر از توان توصيف است. اگر حضرات در ادامه سياست خائنانه ى مماشات هيچ حد و حرمتى را قائل نيستند، در برابر اين رژيم مقاومتى و مجاهدينى هستند كه آتش عشق مردم و ميهن را به جان خريده و استوار تر از دماوند و پر خروش تر از كارون و با توانى 


بزرگتر از وسعت ميهن، ايستاده اند. قصدم فقط گزارش صحنه از ديدگاه محدود خودم بود، اما وقتى چنين فرمانده اى در صحنه است، بدون شك و ترديد ، تحقق  يافتن شعار "ميتوان و بايد" را  ديد. و آنگاه به احترام مكتب و مرام و رهبر و مرادى كه سازنده ى يگانه ى اين قلعه ى رفيع است، به او و يارانش درود فرستاد. بعد از سخنرانى ها موقع راهپيمائى بود، جمعيت جان ديگر گرفت، با عزيز گرانقدرى حرف ميزدم، از دوران پايدارى اشرفيان و ظلم بيحسابى كه در حقشان از زن و مرد ، سالم و بيمار، رفته و الان در ليبرتى ميرود، ميگفت و من متحير از توانمندى و آزاد انديشى و توان كلام و "هر چيز خوب و هر چيز پاك" كه در اين انسان متكاثف شده است. كم كم به راه افتاديم، فكر ميكردم كه راهپيمايى، مسير كمى ميرود و بعد به جاى خود برميگردد، اما متوجه شدم كه اشتباه ميكردم.

راهپيمائى به سمت نزديك كاخ مجلس بود. صف طولانى به راه افتاد، مسير از مركز شهر ميگذشت، تعداد بسيارى از مردم با حركت دست و لبخند، استقبال ميكردند، در طى مسير شعار هاى مختلفى داده ميشد، "نه به روحانى! "زنده باد آزادى، " اما پرشكوه ترين لحظه ى راهپيمايى هنگامى بود كه عكس شهيدان مردم ايران بر سر گرفته شد، هر فرد يك يا در عكس را بالاى سر گرفت، پلاكاردها به زير گذاشته شد و در احترام شهيدان سكوت بود، قدرت مقاومت را تا بنيان جان، حس ميشد، گويا كشتى عظيمى كه سينه ى دريا را شكاف داده و بر سر امواج، با طمأنينه و شكوه ميغلطد. عكس شهداى قيام، عكس اعداميان سازمانهاى مختل ، عكس قربانيان، اعدامى ها،  شهيد هرعكس به كسى از خانواده ى مقاومت نگاه ميكرد و ميخواست كه ما او را به همه ى بشريت بشناسانيم كه چه ناحق به دل پرشور انها تير زدند و بر جانشان تبر، و انها اگر چه سر به دار نهادند اما اكنون ما تن انها هستيم و سرشان  در بالاى تن ماست، ما به يادشان راه ميرويم، انگار كه انها راه ميروند و ما ميخواهيم كه حرف انها را بزنيم و خواست انها را بگوييم و كوتاهى  نخواهيم كرد، هزار اشرف ميسازيم!  جمعيت بعد از ساعتها از هم جدا ميشدند  دخترم به من گفت: "نبرد شما مثل داستان نبرد لغو بردگى در امريكاست، و مريم رجوى راه ابراهام  لينكلن را ميرود، بردگى كه مفهوم يك دوره و مكان خاص نيست، نبرد آزاديبخش از يك چشمه هست، از يك نوع است" او ميگفت و من  غرق در احساس شرف و غرور ايرانى كه چيزى جز زيبايى در آن  نميديدم. تظاهرات بزرگ پاريس نمايانگر خواست مردم ايران براى سرنگونى رژيم ولايت فقيه است . چه با اتمى، چه بدون اتمى، رابطه ى بين منافع مردم ايران و حفظ رژيم آخوندى نيست، دور بيهوده ى رفسنجانى  خاتمى احمدى نژاد الان در رفسنجانى سگوند، ودر بعد از شكسته شدن شاخ اتمى ولايت به تغيير كيفى نخواهد انجاميد. مستر ها و موسيوها ميدانند، خوب هم ميدانند، اما انتخاب كرده اند كه در كنار رژيم بايستند. هنوز معلوم نيست كه آش دستپرورده ى ارتجاع و استعمار تا كجا دلزدگى ايجاد كند، اما مردم و مقاومت ايران با تظاهرات بزرگ پاريس نشان دادند كه ناظران منفعل نخواهند بود. لغو بردگى ميليونها ايرانى، نبرد جدى را طلب ميكند.

شکست سفر روحانی از نگاه عناصر درون نظام


                                    شکست سفر روحانی از نگاه «خودی های نظام»
برگرفته از همبستگی ملی ایران ، 30 ژانویه 2016

لینکه به منبع :
تظاهرات پرشکوه ایرانیان علیه سفر آخوند روحانی، رئیس جمهور اعدام و نماینده ولی فقیه به فرانسه با بازتاب های گسترده ای، نه تنها در رسانه های بین المللی، بلکه فراتر از آن در رسانه های باند های حکومتی روبرو گردیده است. تاثیرعمیق فریاد های ایرانیان آزاده و افکار بین المللی علیه نقض شدید حقوق بشر در ایران تحت حاکمیت آخوندی که خود را بر نتایج این سفر تحمیل کرده، به حدی است که اکنون به بروز شقه و شکاف عمیق برسر ابعاد شکست محاسبات دولت «تدبیر و امید» راه برده است. در حالیکه باند رفسنجانی  روحانی تلاش زیادی بخرج می دهند تا این سفر را «مملو از دستاورد های بزرگ» سیاسی و اقتصادی بخورد افکار عمومی داده و از آن پلی برای «رای و رای کشی های انتخاباتی» تبدیل نمایند، رسانه های باند مقابل درمطالب و اخبار خود، ناخواسته به گوشه ای از شکست و 
سرافکندگی رئیس جمهور ارتجاع اعتراف کرده اند. برای نمونه خبرگزاری قدس آنلاین وابسته به اوباش بسیجی (7 دیماه 1394) در مطلبی تحت عنوان: «کسی حواسش به مارکوس نبود!» از جمله نوشت: «وقتی رئیس‌جمهور روحانی، در موزه شهرداری رم (!) کنار نخست‌وزیر ایتالیا و زیر سایه اسب مارکوس آئورلیوس نشست تا کنفرانس خبری بدهد، سرگشتگی زایدالوصفی در میان ایرانیان غیور افتاد که چرا قراردادهای ما با ایتالیا باید کنار سم اسب امپراطور روم باشد که زمانی در حمله به ایران، ارتش اشکانی را شکست داد و بخشی از ایران را جدا کرد؟». در نمونه ای دیگر کیهان، ارگان ولی فقیه (دهم بهمن 94) با عنوان «رونق اقتصادی رژیم ایران یا فرانسه» دستاورد سفر آخوند روحانی را به ایتالیا و فرانسه زیر ضرب برد و نوشت: «برخلاف هیاهوهای رایج رسانه‌ای زنجیره‌ای اروپائیان برنده اصلی این سفر هستند و عملا سهم ایران چند عکس یادگاری از سفر به ایتالیای بحران‌زده و فرانسه بدعهد است». این ارگان حکومتی در ادامه می افزاید: «به نظر می‌رسد رئیس‌جمهور و هیأت یکصد نفره همراه ایشان، … با دست و دل بازی و سخاوت سرمایه ایرانی را صرف خریدهای لوکس از فرانسه و ایتالیا کرده‌اند! خرید هواپیمای دورپرواز و خودروی شاسی‌بلند، نه تاثیری در ایجاد اشتغال در ایران دارد و نه کمکی به توسعه صنایع کشور می‌کند». همچنین در رابطه با شکست نتایج سفر آخوند روحانی به دو پایتخت اروپایی شدیدترین مواضع را رهبر اوباش بسیجی، پاسدار نقدی گرفته است. وی در این رابطه تمامی پرده ها را کنار زد (خبرگزاری سپاه پاسداران فارس 10 دیماه 1394) و افزود: «سفر رئیس جمهور به رم و فرانسه خنجری به پیکر اقتصاد مقاومتی بود و ضربه سنگینی به این اقتصاد وارد ساخت که اگر بر این اساس جلو برویم باید دانشگاه‌های فنی در کشور تعطیل و به جای ایجاد مراکز علمی و پژوهشی در کشور کارگرانی را تربیت کرده و برای کار به خارج از ایران بفرستیم».وی در ادامه ضمن آه و فغان از فعالیت های مقاومت ایران علیه سرکوب و نقض حقوق بشر در فرانسه در ادامه با بیان اینکه «فرانسه از اول انقلاب با ما دشمنی کرده، پناهگاه اصلی مجاهدین بوده است»، گفت: «چرا باید پول نفت را در اختیارشان بگذاریم و چرا فرانسه‌ای که در حال ورشکستگی قرار دارد ایران را بازاری برای آن کنیم. در همان هفته‌ای که رئیس جمهور کشورمان در فرانسه است به ضد انقلاب ایرانی جایزه شوالیه می‌دهند و در استقبال رئیس جمهور کشورمان وزیر خارجه شان را می‌فرستند، با رئیس جمهور در ایتالیا زیر چکمه مجسمه فردی که متجاوز به ایران بود مصاحبه می‌کنند؛ این‌ها ثمره کار همین نفوذی‌ها است».

مخاصمات رأس نظام برسر خبرگان، تسلیم رسمی اعتراض حسن خمینی به شورای نگهبان


                برگرفته از ایران افشاگر ، 31 ژانویه 2016 
لینک به منبع :
یک روز بعد از اعلام موضع حسن خمینی، خامنه‌ای بر سر قبر خمینی حاضر شد و حسن خمینی او را همراهی کرد. پیش از این دیدار، حسن خمینی به طور رسمی اعتراض خود را به شورای نگهبان ارائه داد.

 هم‌چنین آخوند روحانی گفت: شورای نگبهبان طوری تصمیم بگیرد که مردم دلسرد نشوند.
 از سوی دیگر، حداد عادل از مهره‌های خامنه‌ای در مجلس ارتجاع گفت اظهارات روحانی در مورد شورای نگهبانرا موجب تشویش اذهان عمومی می‌دانم.
 امام جمعه خامنه‌ای در اصفهان نیز گفت تضعیف و توهین به فقهای شورای نگهبان امری خطرناک است، اگر کسی  به مردم بگوید شورای نگهبان کذا است، باید تحت تعقیب مفسد فی الارض قرار گیرد.


هم‌چنین در وحشت از پیامدهای شدت گرفتن جنگ گرگها در رأس رژیم، آخوند موحدی کرمانی، امام جمعه خامنه‌ای در تهران، گفت: چه بسا در قیامت به نمازها و روزه‌های ما توجه نشود وبه عملکرد ما در زمینه انتخابات توجه شود.

رخدادهای سفر رم و فرانسه خنجری بر پیكر اقتصاد مقاومتی نظام





پاسدار نقدی سركرده بسیج وسر چماقدار حمله به کوی دانشگاه در قیام 88 : رخدادهای سفر رم و فرانسه خنجری بر پیكر اقتصاد مقاومتی نظام بود


 برگرفته از ایران افشاگر ،31 ژانویه 2016

سرکرده بسیج سپاه پاسداران گفت: رخدادهای سفر رم و فرانسه خنجری بر پیکر اقتصاد مقاومتی و در صورت استمرار آنها باید دانشگاه‌های فنی را تعطیل کنیم. خرید ایرباس مشکل اشتغال جوانان را حل نمی‌کند.



           لشکر بیکاران را باور کنیم یا شکوفایی اقتصاد را !!!!!!!!!
سپاه پاسداران خامنه‌ای در روزنامه خود نوشت:  نوع قراردادها نشان می‌دهد كه بیشتر از (نظام)، ایتالیا و فرانسه به دنبال شكوفایی اقتصادی خود بوده‌اند. لابد باید منتظر عقد قراردادهای اینچنینی ودر اختیار قراردادن بازارهای مصرف به سایر اعضای گروه 1+5 نیز بود.

یک روزنامه دیگر باند خامنه‌ای به نام وطن امروز نیز نوشت:   در سفر روحانی به فرانسه، خون جدیدی در رگ‌های پژو تزریق شده است. مدیرعامل ایرباس نیز قرار است 114 هواپیمای نوساز و دست دوم به ایران بفروشد؛ قراردادی که برخی رقم آن را تا 27 میلیارد دلار تخمین زده‌اند!

نیکی» فردوسی ـ «نیکی» روحانی!


برگرفته از همبستگی ملی ایران ،31 ژانویه 2016:عبدالعلی معصومی  عضو شورای ملی مقاومت ایران 

لینک به منبع :

آخوند حسن روحانی، اولین سخنرانیش در مجمع عمومی ملل متّحد را با بیتی از شاهنامه  فردوسی به پایان رساند:
 «بکوشید "نیکی" به کارآورید/ چو دیدید سرما، بهار آورید».
فردوسی این بیت را به هنگام شرح آخرین رویاروییِ کیخسرو، پسر سیاوش، با افراسیاب، در شاهنامه آورده است؛ در آن جایی که پس از شکست افراسیاب و کشته شدن خود او و برادرش گرسیوَز، یعنی کشندگان سیاوش، تورانیان، به زاری، از کیخسرو خواستند که از کیفر آنها درگذرد و کیخسرو نیز چنین کرد. امّا برخی از سرکردگان سپاه او، که تشنۀ خونریزی بودند، از نرمی و مدارای او با سپاهیان تسلیم شدۀ دشمن به خشم آمدند و به او خُرده گرفتند که گویی او به مهمانی به خانۀ پدرش رفته و انتقام خون سیاووش را از یاد برده است:
«... که کیخسرو ایدون (=اکنون) بدان سان شده ست/
 که گویی سوی باب (=پدر) مهمان شده ست!
همی یادنایدش خون پدر/ بریده، به خیره، به بیداد، سر»
 آنها با خشم به کیخسرو تاختند که چرا دَمار از روزگار تورانیان بر نمی آورد:
«چرا چون پلنگان به چنگال تیز/ نیَنگیزد از خانِ او (=افراسیاب) رستخیز
فرود آورد کاخ و ایوانِ اوی (=کاخش را ویران کند)/
 برانگیزد آتش ز خویشان اوی؟(با پیکر خویشانش آتش را شعله ور سازد)»
 تورانیانِ شکست خورده به کیخسرو می گویند ما بی گناهیم و از او می خواهند که به گناهِ افراسیاب آنها را کیفر ندهد:«ز بدکردنِ جادو افراسیاب (=افراسیاب جادوگر)/ نگیرد برین بی گناهان، شتاب/به خواری، به زَخم (=فروکوفتن و ضربه زدن)و به خون ریختن/ چه بر بی گنه خیره آویختن/کنون از درِ (=سزاوار) بی گناهان به ما/ نگه کن، به آیین شاهان، به ما» کیخسرو در پاسخ کینه جویان می گوید: در جایی که مدارا بایسته است، تندی کردن سزا نیست. کینه را با کینه نباید شست. چرا که تنها «نیکی» است که از ما به یادگار می ماند: «... که هر جای، تندی نباید نمود/ سرِ بی خِرد را نشاید ستودهمان به که با کینه، داد آوریم/ به کام اندرون (=به هنگام کامیابی)،نام [نیک]، یاد آوریم/که نیکی ست اندر جهان یادگار/ نمانَد به کس، جاودان، روزگارهمین چرخِ گردنده، با هر کسی/ تواند جفاگستریدن بسی». کیخسرو به خلاف خواست دشمنکامان، بر لشکریان شکست خوردۀ تورانی رحمت آورد و گفت: «آن چه را که بر خود نمی پسندیم بر دیگران روا نمی داریم»: «چنین گفت کیخسروِ هوشمند/ که هر چیز کان (=که آن) نیست ما را پسند/نیاریم کس را همان بَد به روی/ اگر چند باشد جگر، کینه جوی»
 کیخسرو به دادجویان تورانی می گوید: در خانه هایتان به آسودگی زندگی کنید که از سوی ما گزندی بر شما وارد نخواهدشد:
 «بباشید ایمن به ایوان خویش/ به یزدان سپرده تن و جان خویش»
سپس، «به ایرانیان گفت: پیروزبخت/ به ما داد بوم و بَر (=سرزمین) و تاج و تختز دلها، همه، کینه بیرون کنید/ به مِهر اندرین کشور افسون کنیدبکوشید "خوبی" به کارآورید/ چو دیدید سرما بهار آوریدز خون ریختن دل بباید کشید/ سر بی‌گناهان نباید بریدنه مردی بود، خیره، (=از روی گستاخی) آشوفتن (=به خشم آمدن)/  به زیر اندر آورده (=مغلوب شده)را کوفتن».سیاوش نیز «ز خون ریختن» و «سر بی گناهان» را بریدن، بیزار بود و وقتی پافشاری بر این اصل با خواست پدرش که اصرار بر خون رختن بی گناهان بود، ناهمساز شد، دربرابر خواست بیدادگرانه  پدر ایستاد و حاضرشد دست از جان بشوید، امّا به ننگ «سر بی گناهان بریدن» تن نسپارد. افراسیاب، پادشاه توران، که در دشمنی با ایران زمین، شهره بود، درهنگامه جنگ با سیاوش و سپاه ایرانی زیر فرمان او، وقتی «خوابی هولناک» دید و «خوابگزاران» (=تعبیرکنندگان خواب) در تعبیر آن به او گفتند که اگر او «با سیاوش رزم سازد، از ترکان یک تن زنده نماند و... توران زمین ویران و گیتی پرآشوب گردد»، از جنگ دست کشید و پیام آشتی نوشت و آن را به دست برادرش، گرسیوَز، همراه با هدیه های گرانبها برای سیاوش فرستاد. سیاوش و سپهسالار سپاه او، رستم، پیام رسان (گرسیوز) را گرامی داشتند:
 «تَهَمتَن (=رستم) بدو (=به گرسیوز) گفت: یک هفته شاد/ بباشیم تا پاسخ آریم یاد». سپس سیاوش و رستم «برفتند دور از بَرِ انجمن ـ
 سِگالِش گرفتند (=به رایزنی پرداختند) بر بیش و کم».
 رستم و سیاوش پس از رایزنی و مشورت در این باره، این آشتی جویی را به این شرط پذیراشدند که افراسیات صد تن از بستگان «نامجو»ی همخون خود را، که نامشان را رستم نوشته بود، به رسم «نَوا» (=گروگان) به درگاه سیاوش بفرستد و شهرهای ایران را که به تصرّف درآورده، رها کند. گرسیوز این تصمیم را به افراسیاب خبرداد و او پذیرفت و آن صد گروگان ویژه را، که رستم در پیامش از آنها نام برده بود، به درگاه سیاوش فرستاد و از شهرهای ایران ـ«بخارا و سُغد و سمرقند و چاچ و سپیجاب» ـ عقب نشست.
 وقتی رستم نامۀ سیاوش دربارۀ این پیمان و رسیدن گروگانها و خروج لشکریان افراسیاب از شهرهای ایران را به درگاه کیکاووس، پدر سیاوش، رساند و «فرّخ دبیر» آن نامه را برای شاه خواند، «رخ شاه کاووس شد همچو قیر» و به رستم نهیب زد که سیاوش، «جوان و نارسیده» بود، تو که مردی جهاندیده هستی چرا به این آشتی تن دادی:«ندیدی تو بدهای افراسیاب/ که گم شد ز ما خورد و آرام و خواب؟».  «مکافات بدها»، جز بدی نیست. تو و سیاوش به «خواسته» و «خوبرویان آراسته»یی که افراسیاب برایتان فرستاد، فریفته شدید و از خِرد دور شدید و تن به سازش با او دادید، امّا من جز به جنگ نمی اندیشم:«شما گر خِرد را نبستید کار/ نه من سیرم از جنگ و از کارزار/
به نزد سیاوش فرستم کنون/ یکی مرد با دانش و رهنمون/
بفرمایمش کاتشی کن بلند/ به بند گران (=سنگین) پای ترکان ببند/
بر آتش بنه خواسته، هرچه هست/ نگر تا نیاری به یک چیز دست/
پس آن بستگان را سوی ما فرست/ که سرشان بخواهم ز تن برگسست».
 رستم به کیکاووس گفت: ما فرمان تو را برای جنگیدن با افراسیاب گردن نهادیم، امّا اینک او «درِ آشتی گشاد» و:«کسی کاشتی (=که آشتی)جوید و سور و بزم/ نه نیکو بود تیزرفتن به رزم/و دیگر که پیمان شکستن ز شاه/ نباشد پسندیدۀ نیکخواه/ز فرزند، پیمان شکستن مخواه/مگو آنچه اندر خورد با گناه» کیکاووس وقتی این سخن را شنید، خشمگین تر شد و به رستم گفت «که: این در سرِ او تو افکنده ای/ چنین بیخِ کین از دلش کنده ای/تن آسانی (=تنبلی) خویش جستی درین/ نه افروزش تاج و تخت و نگین».رستم از گفتار درشت و ناسزاوار کیکاووس برآشفت و با خشم از درگاه او بیرون رفت و با لشکریانش به سوی سیستان روی نهاد.  کیکاووس «سپهدار طوس» را با نامه یی «پر خشم و جنگ» به بلخ نزد سیاوش فرستاد و از او خواست که گروگانها را بند بر پای، روانۀ دربار او کند و نوشت: اگر «مهر داری بدان انجمن» (=گروگانها) و «نخواهی که خوانندت پیمان شکن»، زِمام لشکریان را به «طوس سپهبد» بسیار و به درگاه ما روانه شو که تو «نه یی مرد پرخاش و ننگ و نبرد».وقتی آن نامه با آن «گفتار ناخوش» به نزد سیاوش رسید، «ز کار پدر، دل پر اندیشه کرد» و به خود گفت: اگر «آن صد مرد گردِ (=دلاور) سوار؟ همه نیکخواه و همه بی گناه» را به درگاه پدر فرستم، بی پرسش از احوالشان، بی درنگ، بر دارشان خواهدکشید، و اگر با شکستن پیمان، به ناروا، به جنگ دست یازم، «به نزدیک یزدان چه پوزش برم؟/ بد آید ز کار پدر بر سرم». و اگر زمام لشکریان را به طوس بسپارم و به نزد پدر برگردم، «از آن نیز، هم، بر سرم بد رسد/ چپ و راست بد بینم و پیش بد».  سیاوش پس از رایزنی با دو تن از فرماندهان سپاهش، به این نتیجه رسید که از پدر دشمن کیش کینه جوی و آشوب طلب دل بشوید و گروگانها و «خواسته» ها را نزد افراسیاب بفرستد و خواست پدر را به او خبردهد و از او بخواهد که اجازه دهد از سرزمین او به گوشه یی از جهان فراخ برود و با داغ دوری از یار و دیار بسازد امّا تن به ننگ پیمان شکنی و بی گناه کشی نسپارد. افراسیاب وقتی نامۀ سیاوش را خواند با نیک اندیشیِ سپهسالار خردمندش ـ پیرانِ ویسه ـ بر آن شد که از سیاوش بخواهد که در توران بماند و از این راه، گشایندۀ راه آشتی و دوستکامیِ دو کشور ایران و توران باشد. سیاوش پذیرفت و در گوشه یی از سرزمین توران شهری ساخت به نام «سیاوشگرد» (=شهر سیاوش) که در زیبایی و خرّمی یگانۀ روزگارشد: «ز ایوان و میدان و کاخ بلند/ ز پالیز وز گلشن ارجمند/بیاراست شهری بسان بهشت/ به هامون گل و سنبل و لاله کِشت/به هر گوشه یی گنبدی ساخته/ سرش را به ابر اندر افراخته/"سیاووشگرد"ش نهادند نام/ همه مردمان زان به دل شادکام». سیاوش در توران با فرنگیس، دختر افراسیاب، و جزیره، دختر پیران ویسه، پیوند همسری بست و کیخسرو از فرنگیس و فرود از جزیره، در سیاوشگرد زاده شدند و در همان «خّرم بهشت» بالیدند و جوانانی شدند تناور و دلیر و نکوکردار و پاک اندیش. سیاوش سالها در سیاوشگرد در سرزمین توران، داغدار از دوری سرزمین آبایی، با رزمندگان همراهش، دور از یار و دیار، در غربت زیست و سرانجام به دمدمه و دشمنکامی گرسیوَز سیه کار، افراسیاب به کشتنش فرمان داد و آن مظهر پاکی و وفا به پیمان را در بیابانی سربریدند. فرنگیس و پسر به دنیانیامده اش ـ کیخسرو ـ به یاری گیو، پسر گودرز، از پهلوانان نامدار دوزۀ کیانیان، به ایران می آید. کیخسرو، در سرزمین آبایی زاده می شود و سالها بعد به شهریاری ایران زمین می رسد. کیخسرو (=شاه نیکنام)، پسر سیاووش، نوۀ کیکاووس، پادشاه کیانی، به دادگربودن در شاهنامه و متون پهلوی معروف است. او سالها با دشمن ترین دشمن ایران زمین ـ افراسیاب تورانی ـ جنگید و سرانجام در آخرین رویارویی، او و برادرش گرسیوَز، کشندگان سیاووش، را کیفرداد. 60سال با دادگری پادشاهی کرد و هرگز گرد آزار مردمان نگشت. سرانجام نیز زِمام پادشاهی را به لهراسب، پدر گشتاسب (نخستین شاه پشتیبان زرتشت)، سپرد و خود در کوهساری در برف و بوران گم شد. پیشینیان بر این باور بودند که او همچون «سوشیانت» بار دیگر ظهور خواهد کرد و ایران را از ستم ستمگران رهایی خواهدداد. در آیین مهر (میتراییسم)، نخستین آیین ایرانیان کهن، که از آغاز پیدایش آراییان در دوران اساطیری، بر سراسر زیستگاههای آریایی به ویژه در «ایران ویچ» در جنوب دریاچه اورال یا خوارزم، آیین جاری در میان آریاییان بوده و در دورۀ تاریخی روزگار آریاییان، حدود پانصدسال آیین رسمی و جاری اشکانیان بوده، آزار و ستم بر انسانها و دروغ گفتن، کاملاً نهی شده است و روندۀ راه «مهر» باید از این دو ویژگیِ اهریمن بدکنش دوری گزیند.
 آیین کهن مهر، آیین جان بخشیدن است نه بی جان کردن و نابود کردن.
فریدون، خوشنام ترین شاه کیانی، در شاهنامه این چنین توصیف می شود:
 «فریدونِ فرّخ فرشته نبود/ به مُشک و به عنبر سرشته نبود  به داد و دِهِش یافت آن نیکویی/ تو داد و دهش کن، فریدون تویی» کیخسرو هم دلبسته همین راه بود و «بگسترد گرد جهان داد را؟ بکند از زمین بیخ بیداد را/هر آنجا که ویران بُد آبادکرد/ دل غمگنان از غم آزادکرد».  در آیین «مهر» که کیخسرو نیز روندۀ راه این آیین است، خورشید چشم بینای خدای «مهر» است که بر همۀ جهان به یکسان می تابد و زمین و تمام موجودات زنده، رویان و سرشار از حیات و جان می سازد.   سیمرغ که بر قله  «قاف» یا البرزکوه آشیان دارد، پشتوانۀ حیات انسانهاست. سیمرغ است که وقتی سامِ نریمان پسر نوزادش را که بسیار زیبا بود و تنها عیب وجودش داشتن موی سپید بود، از بیم این که دیگران بگویند که این زادۀ شیطان است، او را در دامنۀ البرزکوه رهامی کند، او را از نابودشدن می رهاند و همراه بچه هایش می پرورد تا جوانی می شود بسیار برومند و چالاک.
 زال پسرش را که حالا پهلوانی شده است به چالاکی شیر و تناوری دلیرترین دلیران، به خواب می بیند و از کرده پشیمان می شود و به دامنۀ البرزکوه می رود و با سیمرغ و زال دیدار می کند. سیمرغ به هنگام جدایی از زال و سام، پر خود را به سام می دهد که اگر برایش دشواری پیش آمد با آتش زدن پر، سیمرغ را به یاری بخواند.  پر سیمرغ نشان جان بخشیدن است نه نابودکردن. وقتی همسر زال ـ رودابه ـ به هنگام زادن رستم، نمی تواند او را از راه طبیعی به دنیاآورد، زال پر سیمرغ را آتش می زند و سیمرغ که هم پرنده یی است و هم در اساطیر ایران کهن، مردی بسیار دانا و ژرفابین، او را با دریدن پهلوی مادر، به شیوۀ «سزاریَن» امروزی به دنیا می آورد و به نوزاد رو به مرگ جان می بخشد.  «مهر»ورزان در سراسر تاریخ کهن و پس از آن، «جان» می بخشند، در آبادانی سرزمین آبایی می کوشند و دلسوز و یار آحاد مردم این سرزمین هستند و وجب به وجب خاک آن را آباد و سرشار از خرّمی می خواهند.
در دوران اساطیری ایران که شاهنامه روایتگر آن است، شهریاران نیکنام، مانند کیخسرو با ویژگی «جان» بخشیدن، گرِدآزار هیچ انسان و جنبنده یی نگشتن و در فراسوی آبادکردن دلها و آزادی انسانها تلاش خود را یکرویه کردن، شناخته می شوند. شاعران نیکنام ایرانی نیز که «مهرآیین» هستند مانند فردوسی و حافظ، آزاردادن انسانها را از صفات اهریمن بیدادپیشه می دانند:

«میازار موری که دانه کش است/ که جان دارد و جان شیرین خوش است» (فردوسی) «مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن/ که در طریقت غیر از این گناهی نیست»(حافظ).  در نخستین آیین کهن آریاییان ـ که از آغاز پیدایی اقوام آریایی تا آغاز پادشاهی ساسانیان (28آوریل224میلادی) که اردشیر بابکان، نخستین پادشاه ساسانی به سلطنت نشست و آیین زرتشت را وسیلۀ تثبیت حکومت نوپای خود قرارداد و این آیین را دین رسمی کشور ایران اعلام کرد ـ مهرورزی، جان بخشی و به آبادانی دل سپردن، نیکی و نیک کرداری، راستگویی و دادگری از ویژگیهای بارز شاهان و انسانهای نیکنام آریایی بود و خویشی و پیوند انسانها نیز بر این مدار معنی پیدا می کرد. مهراب کابلی، شاه کابل، پدر رودابه، مادر رستم است. او با این که از نسل ضحّاک است ولی خواهان آشتی و صلح و همگرایی با ایرانیان، دوست به حساب می آید و یگانه جهان پهلوان اسطوره یی ایران زمین ـ رستم ـ نوۀ اوست، در حالی که نابرادری رستم ـ شُغاد ـ که دل از کینه انباشته داشت و رستم و برادرش، زَواره، و رخش، اسب اساطیری رستم، شد، در نگاه فردوسی و مهرآیینان، نه تنها برادر که دشمن به حساب می آید و رستم در آخرین لحظات زندگیش، و فروافتادن در چاهی که شعاد برای کشتن او کنده بود، شغاد با تیر به درخت چسباند.  در این آیین، سیاوش از پدرش کیکاووس که از خونریزی و کشتار بی گناهان به وجد می آید و انتقام کشی و جنگ شعار همیشگی اوست، دل می شوید و به دشمنی پناه می جوید که خواهان آشتی و صلح است.   وقتی کیخسرو، پسر سیاوش، نیکنام ترین شهریار کیانی به «نیکی» فرامی خواند، در پنهانِ دل و آشکارِ عمل او، جز نیکی و نیکنامی و نیک کرداری، نمی یابیم.   امّا وقتی آخوند هفت خط، حسن روحانی، دم از «نیکی» می زند، از بند بند وجود و سراسر کارنامۀ زندگیش جز آزار و کشتار و دروغ و رذالت پیشگی و چپاول و غارت دستمایه های مردم و سرمایه های ملی، هیچ اثری که بوی زندگی و «جان»بخشی بدهد، نمی تراود.   کارنامه  انباشته از بیداد و شکنجه و کشتار و چپاول و غارتگری روحانی و دیگر سرکردگان رژیم آخوندی آن قدر «عیان» است که «حاجت به بیان نیست». تک تک آحاد مردم شیفتۀ آزادی و آبادی ایران، شاهد زنده این کارنامۀ ننگبار و چرکین است. راه «جان»بخشی و نیک کرداری و راستی و راستبازی و مهرورزی به آحاد مردم، در سراسر فرهنگ کهن تا امروز ایران یک راه شناخته شده یی است که با راه شیفتگان بی جان کردن و کشتار و بیدارگران دشمن مردم و سرزمین ایران زمین، تفاوتی به درازی راه «زمین تا آسمان» دارد: «رگ رگ است این آب شیرین و اب شور/ در خلایق می رود تا نَفخ صور (=تا زمان دمیدن اسرافیل در صور یا شیپورش، یعنی تا قیامت).  آخرین کلام را در این زمینه از زبان مولوی بخوانیم: «من بلبلم. اگر مرا گویند که بانگ, دیگرگون کن, نتوانم, چون زبان من همین است. غیرِ آن نتوانم. به خلافِ آن که او آواز مرغ آموخته است. او مرغ نیست, دشمن و صیادِ مرغان است. بانگ و صَفیر میکند تا او را مرغ دانند. اگر او را حُکم کنند که جز این آواز, آواز دیگرگون کن تواندکردن, چون این آواز, بر او عارِیت است و از آنِ او نیست, چون آموخته است که کالای مردمان دزدد, از هر خانه قُماشی نماید» («فیه مافیه», مولوی

فریادهای کوبنده وپر خروش ایرانیان آزاده وشریف در پاریس علیه روحانی شیاد



 لینک به منبع 


آخوند  حسن روحانی  رئیس‌جمهور دیکتاتوری آخوندی روز چهارشنبه (7بهمن) در میان فریادهای خشم و اعتراض ایرانیان آزاده وارد پاریس پایتخت فرانسه شد. روز پنجشنبه (8بهمن) نیز همزمان با دیدار او با رئیس‌جمهور فرانسه، هموطنان آزاده در یکی از بزرگترین تظاهراتهای مقاومت ایرن طی سالهای اخیر در خارج کشور، در حالی‌که شخصیتها و منتخبان مردم فرانسه به آن پیوسته بودند، حضور «رئیس‌جمهور اعدام» در «مهد آزادی و دموکراسی» را با خروش پرطنین خود مورد اعتراض قرار دادند. تظاهراتی که بازتاب گسترده‌یی هم در رسانه‌های فرانسه و مهمترین رسانه‌های منطقه‌یی و بین‌المللی پیدا کرد.در داخل رژیم و دو باند حاکم دو ارزیابی متفاوت و گاه متضاد از سفر روحانی ارائه کردند؛ باند ولی‌فقیه سفر روحانی هم به ایتالیا و هم به فرانسه را توأم با برخوردهای تحقیرآمیز دانستند و روحانی و همراهان او را زیر ضرب گرفتند که چرا نسبت به این برخوردها واکنشی نشان ندادند؛ از جمله «جوان» ارگان بسیج ضد‌مردمی در مقاله‌یی با عنوان «کسی حواسش به مارکوس نبود!» نوشت: «وقتی رئیس‌جمهور روحانی، در موزه شهرداری رم (!) کنار نخست‌وزیر ایتالیا و زیر سایه اسب مارکوس آئورلیوس نشست تا کنفرانس خبری بدهد، سرگشتگی زایدالوصفی در میان ایرانیان غیور افتاد که چرا قراردادهای ما با ایتالیا باید کنار سم اسب امپراطور روم باشد که زمانی در حمله به ایران، ارتش اشکانی را شکست داد و بخشی از ایران را جدا کرد؟!»در مقابل رسانه‌های باند رفسنجانی روحانی آن را با شور و شوق زایدالوصف و عجیبی، این سفر را «معجزه» توصیف کردند: عنوان سرمقاله ابتکار، «معجزه ادبیات احترام در عرصه دیپلماسی» به‌اندازه کافی گویاست.اما ارزیابی واقع‌بینانه از این سفر را با نگاهی به اهداف روحانی و رژیم از این سفر و نتایج حاصله می‌توان به دست آورد.آنچه روحانی در این سفر دنبال می‌کرد، این بود که حالا که رژیم به هر حال چوب زهر اتمی رو خورده، بتواند نانش را هم بخورد؛ در زمینه سیاسی انزوای رژیم را کاهش دهد، در زمینه اقتصادی تحریمهای اروپایی را بردارد و نهایتاً از آن در جنگ باندی و جنگ انتخاباتی بهره گیرد و درآمدهای آن را به کیسه باند خودش بریزد.ارزیابی دقیق سود و زیان اقتصادی این سفر و این‌که روحانی چه داد و چه ستاند، شایان مجالی دیگر و مقاله‌یی جداگانه است. اما یک خبر خبرگزاری آسوشیتدپرس (7بهمن) اجمالاً می‌تواند تصویری به دست دهد از این‌که هدف روحانی مبنی بر رفع تحریمها تا چه اندازه محقق شده است: «فرانسه از اتحادیه اروپا خواسته است تا تحریمهای جدیدی را علیه ایران در ارتباط با آزمایشات موشکی اخیر در نظر بگیرد… لوران فابیوس وزیرخارجه فرانسه گفت که اتحادیه اروپا تحریمهای جدیدی را علیه ایران در نظر دارد». در زمینه سیاسی، نتایج این سفر برای رژیم اسفناکتر از زمینه اقتصادی است رئیس‌جمهور فرانسه در دیدار با روحانی، تقریباً تمام مواضع فرانسه در سیاست خارجی را که رودرروی مواضع رژیم است، از جمله راجع به تروریسم، منطقه، عراق، سوریه، یمن، لبنان، عربستان و همچنین حقوق‌بشر را در برابر رژیم قرار داد و با تأکید بر این‌که «فرانسه با کشورهای منطقه خلیج (فارس) و  عربستان سعودی  رابطه دوستانه‌ای دارد». خواستار تلاش رژیم برای «کاهش تنش در رابطه با عربستان شد» (خبرگزاری صدا و سیمای رژیم ـ ۹/۱۱/۹۴). واقعیت این است که پس از زهر اتمی، غرب و آمریکا اکنون درصدد خوراندن جامهای بعدی، از زهر موشکی تا زهر منطقه‌یی و تروریسم و تا زهر حقوق‌بشر به کام رژیم هستند و به نظر می‌رسد باند ولی‌فقیه که برای این قبیل سفرها اشتیاقی از خود نشان نمی‌دهد، در این مورد واقع‌بین‌تر است؛ چون می‌داند در این قبیل مراودات، زیان‌دیده‌تر و بدهکارتر از صحنه خارج می‌شود. جدای از موارد پایه‌یی فوق، که می‌تواند مورد مناقشه دو باند رژیم باشد، در سیاست و دیپلوماسی شاخصهای شناخته شده‌ای وجود دارد که با آنها می‌توان میزان اعتبار هر سفر سیاسی به‌خصوص در حد رئیس دولتها را سنجید که یکی از آنها پروتکل‌های سفر است. منفوریت رژیم آخوندی و شخص آخوند روحانی به‌عنوان «رئیس‌جمهور 2هزار اعدام» در افکار عمومی هم دولت ایتالیا و هم به‌خصوص دولت فرانسه را وادار می‌کرد که این پروتکلها را برای روحانی در حد می‌نیمم نگه‌دارند. از جمله در استقبال رسمی از روحانی هم که قاعدتاً می‌بایست رئیس‌جمهور حاضر می‌شد، اولاند حضور نیافت و فابیوس وزیر خارجه از روحانی استقبال کرد که در عرف دیپلوماتیک یک تحقیر محسوب می‌شود. اما از مهمترین شاخصهای سیاسی همین تظاهرات عظیم مقاومت ایران بود که در اعتراض و محکومیت حسن روحانی در روز پنجشنبه 8بهمن در پاریس شاهد آن بودیم؛ رژیم تلاش بسیار کرد و به هر دری زد که جلو انجام این تظاهرات را بگیرد، اما برگزاری تظاهرات با آن شکوه و ابعاد که پس از واقعه تروریستی 13نوامبر در خود فرانسه نیز یک واقعه مهم سیاسی محسوب می‌شود به‌خصوص که حضور شمار زیادی از شخصیتهای سیاسی و برجسته فرانسوی، از وزیر پیشین حقوق‌بشر تا منتخبان مردم فرانسه، نمایندگان پارلمان و سناتورها، تا شهرداران و… به این اهمیت ضریب زده بود.





به این ترتیب مقاومت ایران روز پنجشنبه 8بهمن، پاریس را به یک آوردگاه سیاسی میان خود و رژیم آخوندی تبدیل کرد و تمام دنیا به چشم دیدند که رژیم و رئیس‌جمهورش تا کجا مورد تنفر مردم ایران هستند و متقابلاً مردم ایران به چه نیرویی و به چه مقاومتی چشم امید دوخته‌اند؛ چرا که اگر رژیم می‌توانست تنها دهها نفر را بسیج کند و به نفع روحانی و رژیم به خیابانهای پاریس بکشاند، بی‌تردید این کار را می‌کرد، اما نتوانست و نمی‌تواند؛ در عوض این ایرانیان آزاده و هواداران مجاهدین و مقاومت ایران بودند که بار دیگر خیابانهای پاریس و افکار عمومی فرانسه را فتح کردند. بر کسی پوشیده نیست حضور چند هزار نفر در خارج کشور در یک تظاهرات و راه‌پیمایی خیابانی معادل چند میلیون نفر در داخل کشور است. بی‌جهت نبود که این تظاهرات چنین انعکاسی در رسانه‌های فرانسه و رسانه‌های بین‌المللی پیدا کرد. بنابراین تظاهرات و راه‌پیمایی «نه به روحانی» 8بهمن پاریس، یک چشم روشنی بزرگ برای مردم ایران است و نویدبخش نزدیکی پایان رژیم و رهایی میهن ما از شر دیوان و ددان عمامه‌به‌سر حاکم است

مریم رجوی :استقبال از روحاني باعث گسترش سرکوب در ایران و جنگ افروزي بيشتر در منطقه مي گردد

برگرفته از ایران اسرار ، 31 ژانویه 2016
خانم مريم رجوي در ارتباط با سفر روحاني رييس جمهور رژيم آخوندي به ايتاليا و فرانسه گفت: روحاني به عنوان یک ملا،  مدافع تئوکراسی است و به وفاداری به ولایت فقیه سوگند خورده است.  او در 37 سال گذشته يكي از بالاترين مسئولان فاشيسم ديني حاكم بر ايران بوده و در همه جنايتهای آن دست داشته و به واسطه جنايت عليه بشريت بايد در مقابل عدالت قرار گيرد.
 مدره نمايي او يك دروغ بزرگ صرفاً براي جلب كمكهاي غرب و در راستاي رسالت او براي نجات رژيم بحران زده ملايان است كه اكثريت قاطع مردم ايران خواستار سرنگوني آن هستند.  علي رغم اين او مشخصاً نه مي خواهد و نه مي تواند از موج سرسام آور اعدامها در ايران و قتل عام بشار اسد در سوريه در عمل و حتي در حرف فاصله بگيرد. بي دليل نيست كه او از هر دوي اينها به طور علنی و به صراحت حمايت كرده است. اين واقعيت را در كارنامه رياست جمهوري او با حدود 2200 اعدام تاكنون (بالاترين در 25 سال گذشته), حمايت تمام عيار از ديكتاتوري اسد و قتل عام مردم سوريه، حملات موشكي عليه ساكنان كمپ ليبرتي,  دستور رسمي براي گسترش موشكهاي بالستيك سپاه پاسداران يعني تكثير سلاحهاي كشتارهاي جمعي مي توان ديد. تحت دولت او سرکوب و کشتار مسلمانان سنی و مسیحیان شدت یافته و به‌رغم وعده‌هایش وضعيت اقتصاد ایران هم بحرانی‌تر شده است زیرا او متعهد به تأمین مخارج جنگ پاسداران و شبه‌نظامیان در سوریه و یمن و عراق است.
كارنامه او به خوبي نشان مي دهد توهم «مدراسيون» و «اعتدال» در اين رژيم تا چه اندازه بي پايه و مضحك است. خانم رجوي تأكيد كرد فرش قرمز پهن كردن توسط دولتهاي اروپايي براي روحاني, خوش آمد گويي به پدرخوانده تروريسم و بنيادگرايي است و صرفاً باعث تقويت تماميت رژيم و هارترين باندهاي آن و عليه حقوق بشر در ايران ميشود.  استقبال از روحاني تنها اين رژيم را در شكنجه و اعدام مردم ايران و جنگ افروزي بيشتر در منطقه به ويژه در سوريه و صدور افراطي گري اسلامي و تروريسم تشجيع خواهد نمود.
رابطه با رژيم ايران بايد به توقف اعدام و بهبود وضعيت حقوق بشر در ايران مشروط شود. اين خواست مردم ايران و لازمه صلح و مبارزه با تروريسم در منطقه و جهان است.
دبیرخانه شورای ملی مقاومت ایران

۸ بهمن ۱۳۹۴ (۲۸ژانویه ۲۰۱۶)