7 فوریه 2016 : برگرفته از ایران افشاگر
لینک به منبع :
نيمهشب
18بهمن، انبوه پاسداران و بسيجيان و كميتهچيها و دژخيمان دادستاني و شكنجهگران زندان
اوين و چندين ارگان ديگر سركوب و اطلاعاتي، پايگاه اشرف و سردار و چند پايگاه ديگر
را محاصره كرده بودند. مخصوصاً در اطراف پايگاه سردار خياباني و اشرف شهيدان،
چندين حلقه محاصره از مأموران تادندان مسلح تشكيل شده بود. لاجوري سردژخيم خميني خود
رشته كارها را بهدست گرفته بود و در صحنه تاخت وتاز ميكرد.در يك كلام، دشمن همهچيز
را عليه مجاهدين بسيج كرده بود و صحنه براي شكست كامل مجاهدين آماده شده بود. اما وقتي
پس از ساعتها نبرد، صداي غرش مسلسلها خاموش شد، اين دشمن بود كه شاهد شكست كامل خود
بود. يعني در رويارويي انبوه سلاحها و قدرت شيطاني دشمن با اراده وفا و پايداري
مجاهدين، اين مجاهدين بودند كه بهلحاظ سياسي و اجتماعي و بهلحاظ آرماني و تاريخي
پيروز شدند. خميني بهچيزي جز پيكرهاي بهخون خفته و چند كودك اسيرشده و اطفال شيرخوار
دست نيافت. و تمامي اينها نشان شرف و افتخار و مقاومت مجاهدين بود.آخوندها در شامگاه
19بهمن، همين ها را در تلويزيون رژيم، بهنمايش گذاشتند تا بهاين وسيله پيروزي و سلطه
خود را نشان دهند. ولي، اين كار اثري كاملاً معكوس داشت. مردم ايران، حقانيت و حقيقت
مجاهدين و پيامشان را بهچشم ديدند. مردم بهچشم ديدند كه اگر خميني و آخوندها بهاميد و اعتماد
مردم خيانت كردند، مجاهدين و رهبري آنها همهچيز خود را براي آزادي مردم فدا ميكنند
و در طبق اخلاص ميگذارند. مردم ديدند كه اگر خميني و آخوندها اهل ميوهچيني و مفتخوري
هستند، مجاهدين اهل فداكاري هستند و قيمت آزادي را با تمام وجودشان ميپردازند. تابلو
پرشكوه 19بهمن جامعه را بهمعناي واقعي كلمه تكان داد. خميني و لاجوردي دژخيم كه در سطح جامعه
نتوانستند از شقاوت و ترور نتيجه بگيرند، گمان ميكردند در دل زندانها و سياهچالها،
شايد بتوانند روحيه مجاهدين اسير و تحت شكنجه را درهم بشكنند.
بههمينخاطر
مجاهدين اسير را دسته دسته برسر پيكرهاي بهخون خفته اشرف و سردار بردند تا روحيهها
را بشكنند. اما دركمال شگفتي، شاهد خروش شعارهاي زنده باد آزادي بودند و مجبورشدند
صدها مجاهد را بهخاطر اين پايداري حماسي درجا تيرباران كنند. بهاين ترتيب، آخوندها
در كانون اقتدار خود يعني در دل زندان و سياهچال هم، مغلوب فلسفه آزادي و فلسفه فدا
و قرباني شدند. در اين حماسه، خون و فداي هزاران ميليشيا و هزاران مجاهد
شهيد در سراسركشور با خون و فداي اشرف و سردار در بالاترين سطح رهبريكننده پيوند خورد
و صفوف مجاهدين صلابت و استحكامي صدچندان پيدا كرد.حماسه 19بهمن و فداي حداكثر در آن
روز، سبب شد كه ارزشهاي انقلابي و فداكاري و پايداري در شرايط دشوار، در تكتك مجاهدين
و در جمع مجاهدين كيفاً ارتقا يابد. به همين مناسبت با گزيده اي از پيام رهبر مقاومت برادر مسعود بهمناسبت دومين
سالگرد
شهادت سردار آزادي موسي خياباني و سمبل زن انقلابي مجاهد خلق اشرف رجوي كه در
19بهمن 1362 ايراد شده است اين حماسه بزرگ ميهني و عقيدتي را گرامي مي داريم:
«براستي موسي ”شيرآهن كوهمردي” بود سرسخت و استوار و سازش ناپذير كه
حقاًدر يكي از سياهترين ادوار تاريخ ايران غيرت و غرور و بي باكي و عزمِ جزم يك خلق
رزمنده و قهرمان را در خود منعكس ميكرد. با عتماد به نفس و با آن چنان شخصيت مستحكمي
كه در بحراني ترين شرايط باز هم صبور و آرام و مطمئن، كنترل خود و امور تحت فرماندهيش
را حفظ مي نمود. از آن گونه مردان كه در ظاهر هيچ نمود و داعيه اي ندارند، اما به هنگام
سختي و محنت و در ساعت رزم آوري، آن چنان مي درخشند كه گوئيا لنگر استوار كشتي در مسير
پرطوفانند. مرداني با يك دريا از پاكترين، بي آلايش ترين و معصومانه ترين
عواطف شفاف
و زلال انساني كه هر ظلمت و تيرگي را در امواج نگاه نجيب خود شستشو داده و محو ميكنند
و يا در اعماق جنگل بردباري و حِلم خود، مخفي مي نمايند. مرداني كه البته ديرجوشند
و از آنجا كه هيچ نيازي به مخفي كردن عواطفشان نمي بينند، چه بسا اگر بي جهت مزاحم
آنها بشويد، ابتدا كمي سرد و تندخو جلوه كنند. اما از آنهايي هستند كه ميتوان يك عمر
به آنها تكيه و اعتماد
نمود. اما در مورد اشرف، ”زني كه مرادف مفهومش در هيچ كجاي فرهنگ
ننگ آلود”شاه و خميني يافت نميشود. ”زني كه آغاز” همه دشتها و بيابانها و جنگلهاي
” انقلاب” را درنورديده و براستي بهدرك محضر محرومترين تودههاي مردم در روستاها و شهرها
و شهركهاي مختلف نائل آمده بود. زني كه لحظه به لحظه با ”انتخاب” آگاهانه و آزاد خود, به هويت انقلابي و توحيديش نقش داده
و در ” تمامي قامت, از تيغ برندّهي رنجها” ي شكنجه و شلاق, زخمها داشت . با گوشي ناشنواشده
بر اثر ضربهي دژخيم و آثار زخم و شكنجههاي پس از انفجار, با دريائي از خلوص و ايمان
انقلابي كه كمترين انگيزهي تظاهرآميز و خودنمايانه به آن راه نداشت و در هر قدم ميشد
اين صفا و پاكيزگي دروني را با آزمايش جديدي در گذشت و فداكاري , محك زد. از آنگونه
زنان كه از آنچه اصطلاحاً آثار بازدارندهي نابرابريهاي تاريخي نسبت به مردان ناميده
ميشود, اثري با خود نداشت و چه دردوران دانشگاه و چه در درون سازمان يا زندان و چه
بعد از آن , آنقدر انديشيده و خوانده و برخورد كرده و محتواي واقعي كسب كرده بود كه
ديگر هيچ چيز نميتوانست در او كمترين تزلزلي
ايجاد كند. با جامعيتي در خور ستايش ,كه مهارتهاي مبارزاتي و فني و حرفهاي و
نظامي ويژهاي به او ميداد .... اين سيماي اشرفِ زنان و خواهران و مادران مجاهد ماست كه گسسته از قيد و بندها و فرهنگ دوران
استثماري , وجودِ تاريخي جديدي را كه زن انقلابيِ
موحد و مجاهد باشد, عرضه ميكند. زنان مجاهد در همين راستا سر بر قدوم فاطمه زهرا و
مريم عذرا ميسايند.»