۱۳۹۴ بهمن ۱۳, سه‌شنبه

مصاحبه TV5MONDE فرانسه با دختری که از جهنم آخوندها گریخت



پریا کهندل دختر صالح کهندل زندانی مقاوم وهوادار سازمان مجاهدین خلق ایران است  ، پریا از زمانی که کودک بود برای ملاقات پدر واقوام دیگرش هرهفته به زندانهای مختلف میرفت ، او در این رفت وآمدها با  پوست وگوشت واستخوان شکنجه ها وفشار ودردهای  خانواده های زندانیان را لمس  وبرخوردهای ضد انسانی  شکنجه گران وزندانبانان وماموران اطلاعات را  با تمام وجودش احساس میکرد. او شاهد بود که کودکانی مانند او از شهرهای دور ونزدیک برای ملاقات پدر ویا مادر زندانی شان به این زندانها  می آمدند  او همچنین کودکانی را مشاهده کرد  که حتی ماموران گشتاپو وشکنجه گران خامنه ای  از آخرین دیدار با پدر ویا مادر ش جلوگیری وکودک حتی نتوانست قبل از اعدام پدر ویا مادرش با آنها دیدار داشته باشد ، او همچنین از نزدیک دیوارهای بلند که روی آن نیز چند ردیف  سیم خاردار کشیده بودند را مشاهده کرد ونیز صدای زندانیانی ونیز  فریادشان که از دخمه ها  بگوش میرسید همه اینها باعث شد که او  صدای بی صدایان وفریاد زندانیان باشد تا بتواند گوشه ای از این جنایات رژیم فاشیست وضد بشری آخوندی را افشا کند !!!!
                 مصاحبه TV5MONDE با پریا بتاریخ 29 ژانویه 2016
پریا : "در ایران، آرزو داشتم پسربودم تا کمی آزادی داشته باشم"
در پایان این ژانویه 2016، پریا کهندل به پاریس آمده تا در تظاهرات علیه سفر حسن روحانی، رئیس جمهور ایران ، به فرانسه شرکت کند. زن جوان، که پدرش یک زندانی سیاسی است، پس از تهدید به دستگیرشدن تصمیم گرفت از خارج از کشورش مبارزه علیه رژیم را ادامه دهد.  ملاقات با یک مبارز

                                 پریا با عکس پدرش صالح کهندل که در زندان است 
نام او به فارسی، "پری کوچک" معنی می شود اما زندگی پریا کهندل هیچ شباهتی به یک قصه ندارد. این زن جوان ایرانی 18 ساله  شش ماه پیش ازکشور خود فرار کرده تا خود را  به یک کشور اروپایی رسانده درخواست پناهندگی سیاسی کند. پدراو زندانی سیاسی و ده سال است که درزندان بسر می برد . مادر و خواهر اواز ایران گریخته به کمپ لیبرتی در عراق رفته اند، کمپی که بسیاری از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران (OMPI)، جنبش مخالفان با حکومت های شاه و ملاها از سال 1965، در آن مستقرهستند.
این سازمان بخشی از شورای ملی مقاومت ایران ( CNRI اپوزیسیون خارج از کشور) است که پریا را زیر بال و پر خود گرفته است. پریا همراه آنها برای اعتراض به سفر دوروزه حسن روحانی به فرانسه  چهارشنبه 27 ژانویه  بسیج شده است.
این فرصتی برای  تریین Terriennes  بود تا دیداری با این دختر جوان داشته باشد و با زندگی و مبارزه او بیشتر آشنا شود. او می گوید در پس معامله هسته ای و لغو تحریم ها اروپایی و آمریکایی بر اقتصاد ایران می خواهد "صدای بی صدایانی که در ایران زندگی می کنند" باشد.
                       پریا با دائی اش فرزاد مدد زاده که او هم از جهنم آخوندها فرار کرد 
درباره سفر رئیس جمهور حسن روحانی به فرانسه چه فکر می کنید؟
برایم بسیار دردناک است که مقامات فرانسوی به شکنجه گر پدرم مشروعیت داده و دست او را می فشارند. ونیز درد ناک است که شخصی را می پذیرند که ایرانیان را نمایندگی نمی کند، که مرا  نمایندگی نمی کند، که ملت را نمایندگی نمی کند. حد اقل کاری که فرانسه بنظر من می توانست بکند، محکوم کردن تمام اعدام ها می بود.

چه چیزی شمارا به مبارزه علیه رژیم کشورتان  کشاند؟
اولین حرکت اعتراضی من به تاریخ  شورش مردم درسال 2009 بر می گردد ["شورش سبز" جنبش اعتراضی پس از انتخاب مجدد احمدی نژاد،  که به شدت سرکوب شد – نگارنده  ]. زیبا ترین خاطره ای که از آن دارم اینست که توانستم با تمام وجود و توان شعار ها و آنچه که می خواستم  را فریاد بزنم.
در آن زمان فقط 14 سال داشتم و اولین بار بود که در تظاهرات شرکت می کردم. در ابتدا می ترسیدم . جوان های 15 یا 16 ساله را می دیدم که با صورت های خونین در خیابان ها در حال دویدن هستند. کم کم جرات پیدا کردم وقتی جوانان دیگررا در خیابان ها دیدم وبویژه آن دختر 19 ساله را که حتی بر کف خیابان و زیر ضربه های کتک و لگد دست از شعار دادن برنمی داشت.
پس از آن تا وقتی وارد دبیرستان شدم فعال نبودم چون در ملاقات با پدرم می دیدم چگونه با زندانیان رفتار می شد. آنجا بود که تصمیم به مبارزه گرفتم. برای خودم، برای مملکتم و برای همه جوانان. تصمیمم را با کپی کردن نوشته های سازمان مجاهدین خلق (OMPI - اپوزیسیون ایرانی در تبعید) برروی دیسک و پخش آن میان دوستانم  آغاز کردم.


وقتی جوانی اعدام می شد یا اسید به صورت دختران پاشیده می شد، من از طریق انترنت افشا می کردم. در دیدار با پدرم در زندان اطلاعات جمع می کردم و به خارج از ایران می فرستادم.
در برابر تهدید ات متعدد به دستگیری، ناگزیرشدم ، چند روز پیش از شروع دانشگاه، ایران را ترک کنم. برای خروج یک دختر از ایران به اجازه پدر ویا شوهرنیاز است . من هیچیک را نداشتم . در نتیجه بکمک یک گروه از طرفداران اپوزیسیون ایران که از دوستان پدرم بودند ، غیرقانونی فرار کردم.
از شورش 2009 چه بر جای مانده است ؟
برای ما جوانان، وقتی از 2009 صحبت می شود، پیام بزرگی که این شورش در خود داشت  یادآوری می شود. پس از خیانت دو کاندیدا، مهدی کروبی و میر حسین موسوی، که به این شورش پشت کردند، فهمیدیم که دیگر هیچ انتظاری از رژیم ایران نباید داشت. در نتیجه این مسئولیت بسیار سنگین بر دوش نسل ما قرار گرفت.
آنچه هم اکنون در ایران در حال شکل گرفتن است بسیار قویتر از حوادثی است که  در 2009 اتفاق افتاد. زیرا مردم تحت ستم بسیارهستند. آنها منتظر یک شکاف کوچک و یا حداقل گشایش هستند تا انفجار را صورت دهند.



با لغوتحریم ها علیه ایران و امضای قرارداد هسته ای، چه تغییراتی در زندگی روزمره زنان و مردان در ایران  صورت خواهد گرفت ؟
به هنگام امضای قرارداد هسته ای من هنوز در ایران بودم. مردم به خوبی می دانستند که یک شاهی از یک ریال آن وارد جیبشان نخواهد شد. مردم ایران زیر بار فقر خرد شده اند و فقط آنهایی که با صاحبان قدرت در ارتباط هستند  بسیارمتمولند. اما کسانی که به وجود این شکاف عمیق اجتماعی اعتراض می کنند، روانه زندان شده در کنار پدر من قرار می گیرند.
قرارداد هسته ای بجز دادن مشروعیت بیشتر به این رژیم خاصیت دیگری ندارد ، به دیکتاتوری که در خارج از کشور تصویر میانه روی و گشایش از خود به نمایش می گذارد اما در داخل  کشورعملکرد دیگری دارد.
پرزیدنت حسن روحانی که در سال 2013 انتخاب شد، درخارج ازایران تصویررهبری میانه روتر را ارائه می دهد. در داخل کشور چگونه است ؟
دقیقا تحت ریاست جمهوری این ملای میانه رو حملات اسید پاشی بر دختران در ایران صورت گرفت.  یکی از دوستان من به بهانه لختی بازو قربانی ضربات قمه شد. روحانی همان کسی است که جزای نقدی برای زنان "بد حجاب " برقرارکرده است.
 ازهنگامی که روحانی به قدرت رسید، زنان دیگر اجازه ورود به ورزشگاه ها را ندارند . اگر او میانه رو است چرا هنوز هم اجازه نمی دهد زنان در خیابان آواز بخوانند ؟ چرا برخی از گروههای موسیقی باید به طور مخفیانه برنامه اجرا کنند؟  او می تواند آزادی های بسیار اساسی ، مانند اجازه به دختران 5 ساله که بدون حجاب به مدرسه بروند ،  را بدهد.
بعنوان مثال ، من بسیاربه موتور سواری علاقه دارم . چیزی که در ایران برای دختران ممنوع است. بنابراین مجبور بودم موتوری از کسی در خانواده قرض بگیرم و فقط شب هنگام در خیابانهای خلوت موتور سواری کنم.
تحت ریاست جمهوری روحانی خانواده های زندانیان سیاسی بازداشت شدند. چرا این تعداد اعدام در ایران انجام می شود؟ این تنها به دلیل ترس اواز مردم است که سعی می کند صدا ها را خاموش کرده  مانع انفجارشود.
اولین زن سفیر ایران در مالزی در اواخر سال 2015 منصوب شد، زنان وزیرو نماینده مجلس هستند اما نه قاضی ... آیا آنها در جامعه ایران به جایگاه برجسته تری نرسیده اند؟
اشاره شما به این انتصاب جالب است زیرا ایرانیان کوچکترین اهمیتی به شخصیت های مانند او که توسط قدرت حاکم منتصب می شوند، نمی دهند. برای مثال یک نماینده زن در مجلس که مسئول امور زنان است، می گوید که مردان باید اشتغال داشته باشند اما زنان در خانه بمانند. بنابراین روشن است که او نماینده منتخب مردم نبوده بلکه سخنگوی رژیم است.
وقتی که من در ایران بودم آرزو داشتم پسربودم تا کمی آزادی داشته باشم.
من فکر می کنم وضعیت بدست زنان تغییر پیدا خواهد کرد تا حقوق خود را بدست آورند. در شرایط فعلی، کافی است رژیم دراجرای اعدام ها کمی عقب بنشیند . مردم حفره ایجاد شده را پر خواهند کرد. [به نقل ازسازمان های غیر دولتی عفو بین الملل، ایران همچنان به اعدام افراد صغیر ادامه می دهد] من مطمئن هستم که یک روز تمام جوانان برای احقاق حقوق به سرقت رفته اشان بپا خواهند خاست.
با این حال، تعداد زنان ایرانی که تحصیلات عالیه می کنند زیاد است،  آیا این کلید رهایی ایشان نیست ؟
مساله تحصیل در دانشگاه نیست بلکه فعالیت شغلی است. بسیاری از دختران متقاضی بورس ویا در صدد خروج از کشور برای دستیابی به کار و زندگی مناسب می باشند.



من به گرافیسم علاقه داشتم اما برای دریافت بورس مجبور شدم رشته ریاضیات را انتخاب کنم . اما انرا هم رها کردم چون می دانستم  آینده شغلی در کشورم نخواهم داشت.
از این گذشته، اعضای بسیج و سپاه پاسداران دربدست آوردن پست های اداری اولویت دارند.
آیا در ایران این بارمذهب نیست که علاوه بر سیاست  منجر به ظلم به زنان می شود ؟
این مذهب نیست. آنچه باعث سرکوب، آزار و اذیت زنان در ایران می شود بنیادگرایی است. حکومتی است که نام اسلام را بر خود گذاشته است.
چه امیدی امروز در دل دارید؟

نمی خواهم بعنوان یک زن برای لذت بخشیدن ویا شوهردادن بمن نگاه شود . چون عالی ترین حالت آن است که شما را تنها یک "انسان " ببینند . دیدارهای من از پدرم در زندان بمن امکان داد طعم و مزه این انسانیت را درک کنم. در راه دستیابی به آن است که مبارزه را انتخاب کرده ام.