۱۳۹۵ فروردین ۸, یکشنبه

لیبرتی کانون آزادیخواهان ایران، جواب ویرانه های اصابت موشک ایستادگی وسازندگی ، لحظه های ررم ونبرد!!!!






برگرفته از ایران آزاد فردا ،27مارس 2016:
   لیبرتی کانون آزادیخواهان ایران، جواب  ویرانه های اصابت موشک  ایستادگی وسازندگی ، لحظه های ررم ونبرد


             ارسال کارت تبریک و برگزاری جشن  بیاد قهرمانان لیبرتی 

 لیبرتی کانون آزادیخواهان ایران را دوباره خواهیم ساخت- م. فاتحی
– اخبار موشکباران لیبرتی و ساکنان بی دفاع آنجا، دل هر انسان آزاده ای را به درد میاورد. با نگاهی به صفحات وب، میتوان انبوهیآلآ پیام و مقاله و اظهار همدردی نسبت به این عزیزان را دید. به غیر از مزدوران و جنایتکاران و همدستان جانیان، همه نسبت به این حرکت بزدلانه و ضدانسانی واکنش نشان داده و آنرا بعنوان جنایت علیه بشریت محکوم کردند.
دیدن فیلم موزیکی از هنرمندان لیبرتی که بر روی خرابه های آنجا، دشمن را به روز حساب فرا میخوانند، اشک شوق به چشمان آورد و غرق غرور و جسارت انقلابی شدم. پیام آنها و همه کسانی که گفتند آنجا را دوباره خواهند ساخت، یک پیام آشکار به دشمن غرق در بحران است.
روز حساب- تصویر هنرمندان اشرفی بر خرابی های ناشی از موشک باران7آبان94آری کار ما ساختن بهشت است، بهشتی که در معرکه خون و آتش عراق، حیات و امید میپراکند. دشمن زبون اگر نتوانسته با بیش از ۳۰سال جنایت و شقاوت، قتل عام و کشتار و زندان و شکنجه، زبان سرخ زندانیان را به بند بکشد و هر روز صدای آنها رساتر از قبل، شنیده میشود، هرگز نخواهد توانست مجاهدین را هم با زندان سازی و کشتار بیرحمانه و ضدانسانی، از راه و آرمانشان باز بدارد. چرا که جریان حق بنابر سنت هستی، راه خود را در مسیر پرپیچ و خم تاریخ باز خواهد کرد.
بله نه تنها لیبرتی که زندان بزرگ ایران را دوباره خواهیم ساخت، آنرا به بهشتی برای همه انسانهای شرافتمند تبدیل خواهیم کرد. چه زیبا مجاهدین در پاسخ توطئه بستن اشرف شهر زیبایشان در عراق سرودند که «هزار اشرف میسازیم، تا پیروزی میتازیم» و همین کار را هم کردند و لیبرتی را از سنگستان به گلستان تبدیل کردند.
لیبرتی تهاجم موشکی۷آبان۹۴چندی پیش با دیدن فیلمی از سیمای آزادی درباره حماسه تبدیل «سنگستان به گلستان»(۱) مجدداً خاطراتم از اشرف و لیبرتی زنده شد. دیدم واقعاً‌ که کار بزرگ و شگرفی انجام شده است. این حماسه صرفاً تبدیل یک آشغالدانی و محوطه بی آب و علف به اسم لیبرتی به یک مکان زیبا و سبز و خرم و سرشار از حیات و زندگی نیست. بلکه این صحنه نمودی است از یک جنگ بسیار ریشه دار و آشکار و نهان، بین مجاهدین و رژیم پلید آخوندی که توطئه های مختلفی علیه مجاهدین در تمامی زمینه های سیاسی، ایدئولوژیک،
تشکیلاتی و آرمانی… برنامه ریزی میکند و در تلاش برای نابودی مجاهدین دست به هر اقدام ضدانسانی میزند.
دشمن از هر امکانی که بتواند علیه مجاهدین استفاده می کند، متقابلا مجاهدین هم با شعار بجنگ تا بجنگیم تمام ترفندها را به دشمن خون آشام بر میگردانند.
در این نبرد مستمر است که روحیه سرشار و رزمنده مجاهدین همواره صیقل خورده و آنها همچون پولاد آبدیده تر و جنگنده تر می شوند.







تصاویری از اشرف قبل از خروج مجاهدین 

با دیدن این برنامه یاد اولین روزی افتادم که پا به قرارگاه اشرف گذاشتم.
مهر ماه سال۱۳۶۵ بود، آنجا هم یک بیایان خشک و خالی بود که در آن چند سوله و ساختمان که به لحاظ جغرافیایی نیز از همدیگر فاصله زیادی داشتند دیده می شد. منطقه ای بدون جاده و برق و آب و سرسبزی و روح زندگی.
ولی مجاهدین با عزمی آهنین و با تلاشی شگفت انگیز طی ۲۵سال اشرف را به شهری زیبا و مرواریدی در دل کویر مبدل کردند.
به قیاس این دو مورد افتادم. دیدم البته که کار در لیبرتی خیلی سخت تر و پیچیده تر از اشرف بود، چرا که از همان اول، لیبرتی یک زندان یا اردوگاه کار اجباری و فاقد استانداردهای شناخته شده بین المللی برای یک کمپ پناهندگی بود. امکاناتی که در اشرف داشتیم، مطلقاً در اختیارمان نبود. از بیل و کلنگ و شن کش و فرغون گرفته تا آب لوله کشی و برق، خودرو و سوخت و …
در این افکار بودم که تصمیم گرفتم بخشی از این خاطرات را بازنویسی کنم. شاید بتوانم گوشه کوچکی از قهرمانی های پنهان رزمندگان آزادی را به بیرون ارائه کنم. قهرمانی ها و حماسه های پنهان در مسیر نبرد با رژیمی سفاک و ضدبشر.
جنگی پنهان و ناگفته با رژیم آخوندی در زندان لیبرتی
عید سال ۱۳۹۱ عید عجیبی بود. زمانبندی که از طرف کمیساریا برای جابجایی یک گروه از مجاهدین از اشرف به لیبرتی داده شده بود، درست شب عید سال ۹۱بود. (۱)








تصاویری از لیبرتی در  اولین روزهای ورود  مجاهدین به لیبرتی 
کمیته سرکوب اشرف که زیر نظر مالکی جنایتکار (که توطئه ها علیه اشرف را به پیش می برد) حاضر نشد جابجایی این گروه یک روز دیرتر انجام شود تا ما بتوانیم برای آخرین عید نزد یارانمان در اشرف بمانیم و در جشن سال نو شرکت داشته باشیم.
هدف کاملا روشن بود، آنها تلاش می کردند به شیوه های مختلف روحیه و انگیزه های رزمندگان مجاهد خلق را سست کنند. آنها قصد داشتند در بدترین و سخت ترین شرایط ما را به لیبرتی بفرستند تا فشار بیشتری بر مجاهدین مهاجر وارد شود.
آنها ابلهانه چنین تصور میکردند اگر مجاهدین پایشان به لیبرتی برسد ۲۰۰۰ نفر خود را به رژیم تسلیم خواهند کرد! دشمن هنوز مجاهدین را نشناخته بود. مجاهدینی که ۳۰هزار نفرشان تنها بدین خاطر که حاضر نشدند هویت مجاهدی خود را انکار کنند به خمینی و دژخیمانش «نه» گفتند و سر به دار شدند.
به هر حال شب عید ما مجبور شدیم اشرف را با همه عواطفی که به آن مکان و یاران عزیزتر از جان، داشتیم ترک کنیم. مشخصاً خود من که از مهر ۱۳۶۵ در اشرف بودم تک تک اماکن و محل ها و ساختمانها و پارکهای آنجا و… برایم هزاران هزار خاطره از رزم و فدای مجاهدین و شهیدانمان داشت و ترک اشرف برایم خیلی سخت و جانگداز بود.
هنگام خروج از اشرف مصداق واقعی این بیت بودم: «گویی که جانم می رود…».
ولی جنگ است و در جنگ باید همواره آماده پرداخت عزیزترینها باشیم.
درست شب عید۹۱ در ساعت ۸شب سوار اتوبوس ها شدیم و ساعت ۰۴۰۰ به لیبرتی رسیدیم. تا دو سه ساعت بازرسی و چک وسایل با سگ و… طول کشید. در حالی که ما در چند مرحله به صورت کامل در اشرف توسط نیروهای تحت امر مالکی بازرسی شده بودیم و در مسیر هم زیر نظر آنها قرار داشتیم. ولی این روش کار دشمن و حلقه دیگری از فشارهای روحی بود که بر ما وارد می آوردند.
ساعت ۰۸۰۰ صبح روز بعد درحالی که فقط سه ساعت به زمان تحویل سال مانده بود، در یک بنگال مستقر شدیم. محلی که در اطراف آن پر از زباله وآشغال بود و به خاطر کثیفی و بوی بسیار زننده و غیر قابل تحمل، استفاده از سرویس های بهداشتی آنجا برایمان بیشتر حکم شکنجه را داشت. توصیف محیط کثیف و آلوده آنجا که واقعا غیرقابل توصیف است، نیاز به نوشته خاص و جداگانهای دارد که الان قصد پرداختن به آن را ندارم فقط اشاره ای کرده و می گذرم.
اما چیزی که در لیبرتی ذهنم را گرفته بود، مکان انتخاب شده برای ما بود.
محدوده ای که به اسم لیبرتی محل سکونت مجاهدین در نظر گفته شده بود، مکانی بود که توسط تی وال های بلند محصور شده بود. این منطقه مطلقاً درخت و هیچ گونه برگ سبزی نداشت، رودخانه و نهری در آن نبود، هیچ جاده آسفالتی نداشت، هیچ سالن و محل تجمع در اماکن استقراری نفرات نبود. هر چه بود بنگال های یک شکل و قوطی کبریتی که در فواصل نزدیک به هم قرار داشت که با تی وال های بلند احاطه شده بودند. تیوالها طوری چیده شده بود که در برخی نقاط که درخت بود، درختها تماما پشت تیوال در محدوده خارج از مجاهدین قرار بگیرد. یعنی تلاش شده بود این محل هرچه غیرانسانی تر و یک صحرای برهوت بدون روح زندگی باشد. هیچ پرنده ای در آنجا پر نمی زد. آنجا آنقدر خشک و زمین آن آنقدر سخت و با آهک پوشانده شده بود که حتی موش و حیوانات موذی هم در آن حوالی دیده نمیشد. تنها موجودات زندهای که آنجا دیدیم، مارهای سمی بود. هرچه بود، زمین خشک و خالی و کوبیده شده همراه آهک و سابیس بود. آنها به این شکل امکان رشد هرگونه سبزه و گیاه را در آن منطقه از بین برده بودند تا جانداری آن اطراف پیدایش نشود. روح و حیات در این منطقه از بین رفته بود. من زمانی از لابلای شکاف تی وال ها چک کردم. متوجه شدم که درست درفاصله ۵۰ متری پشت تی وال های جنوبی یک کانال عریض و پرآب و زیبا قرار داشت که دور تا دور آن توسط سبزه و درختهای مختلف از جمله نخل پوشیده شده بود. و درست در ۷۰ متری محدوده ما و پشت تی وال ها، یک سالن بسیار بزرگ قرار داشت که مشخص بود عمدا آنرا با تی وال ها از منطقه لیبرتی جدا کرده بودند تا مجاهدین نتوانند تجمع داشته باشند.
در وسط لیبرتی فقط سه درخت خشک شده بزرگ قرار داشت(۳) که به آدم فضای دلمردگی و یاس را القا میکرد. انگار همه جا گرد مرگ و دلمردگی پاشیده بودند.۲۰۱۵۵۲۵۲۲۱۳۳۵۲۴۶۳۱۲۵۸۱_کمپ-لیبرتی
 علیرغم اینکه روز اول عید بود و معمولا در عراق فصل رویش و سرسبزی است، هیچ آثاری از روئیدن سبزه دیده نمیشد.
چند بار به صورت فردی تلاش کردیم گلهایی که از اشرف آورده بودیم را بکاریم. ولی زمین آن چنان سفت و کوبیده شده بود که کندن آن امکان پذیر نبود، هر چه میکندیم به آهک کوبیده شده و سابیس سخت برخورد می کردیم. هیچ وسیله ای هم برای کار نداشتیم، چون نیروهای تحت امر مالکی نگذاشته بودند حداقل امکانات را با خودمان به لیبرتی ببریم. برای کندن آن زمین سخت و ناسازگار نیاز به کلنگ بود. ولی به ما حتی اجازه بردن بیل و کلنگ نیز نمیدادند.
زمین و زمان به آدم میگفت: فایده ای ندارد، لیبرتی محلی برای زندگی و ماندن نیست. امکان حل تضادهایش نیست…
با این حال ما تسلیم نمیشدیم، با گلدانهایی که از اشرف آورده بودیم تلاش کردیم منطقه خودمان را قدری سبز کنیم و زندگی و رویش اندکی را در روز عید به لیبرتی بیاوریم.
ایام عید به این ترتیب سپری شد تا نزدیک سیزده بدر شدیم. برایم سوال شده بود که سیزده بدر را در آن محوطه خشک و لم یزرع، چه کار خواهیم کرد؟ محلی که حداقل شرایط را داشته باشد، وجود نداشت. اما آیا بایستی تسلیم شد و این وضعیتی که رژیم و مزدورانش میخواستند به ما تحمیل کنند را باید می پذیرفتیم؟
هرگز. میدانستم که این منش مجاهدین نیست که تسلیم طرحها و توطئه های دشمن یا تسلیم شرایط بیرون بشوند، مجاهد خلق کسی است که همیشه خستگی ناپذیر و تسلیم ناپذیر در مقابل تضادها میایستد تا راه حل دربیاورد. این جنگی بود پنهان بین ما و رژیم که ما آنرا بارها و بارها تجربه کرده بودیم.
مثل همیشه موتور جنگیدن علیه این شرایط را که دشمن بر ما تحمیل کرده بود، خواهران مسئولمان روشن کردند. شنیدم که مسئولین ما گفته اند بایستی محل سیزده بدر سبز و خرم تهیه کنیم و یک جوی آب و فواره هم باید آماده شود! باید سیزده بدر طبق سنت ایرانی ما به بهترین شکل برگزار شود. با همه زیبایی و شادابی و سرسبزی آن و با بازیهای سنتی مختلف.
ابتدا این موضوع برایم غیرقابل باور مینمود و کمبود امکانات برای پیشبرد کار، آن را غیرممکن مینمایاند.
این وضعیت در حالی بود که فقط ۲روز تا سیزده بدر وقت مانده بود. من خودم مسئولیت دیگری داشتم و در جریان حل و فصل تضادهای این موضوع نبودم. اما وقتی روز سیزده بدر به محلی که مشخص شده بود رفتم از تعجب خشکم زد!
 محلی را دیدم که تماماً شن ریزی شده بود، چند باغچه سبز و خرم، با حوض آب و فواره ای که آب آن تا ۴ متر به هوا میرفت، محل مناسبی برای سیزده بدر را فراهم کرده بود. یک زمین فوتبال کوچک، چندین غرفه برای بازیهای سنتی، قهوه خانه و… آماده شده بود. ترانه های شاد در محیط آنجا فضا را به شکل غیرقابل باوری تغییر داده بود.
این حاصل ۳روز کار مستمر و بی وقفه چندین یگان رزمندگان آزادی بود که از هیچ، همه چیز ساختند. با شعار «بجنگ تا بجنگیم» با شعار «نشد و نمی توان نداریم، بلکه میتوان و باید». آنها با روحیه مجاهدی و عزم جزم غیرممکن را ممکن کردند.
آن حوض که از یک گلدان بزرگ سیمانی تهیه شده بود و یک لوله ساده توسط نفرات متخصص و فنی، تبدیل به فواره شده بود که به نظر من زیباترین دریاچه و حوضها و فواره های دنیا، به اندازه آن زیبا نبود. چرا که آن حوض و فواره، یک حوض ساده نبود. بیان عزمی جزم، ارادهای محکم و پولادین و انسانهای استوار و بی شکست بود.
احداث آن زمین فوتبال و کوبیدن آن زمین سفت و سخت هم خودش داستان جالبی دارد که روحیه جنگده و خلاق رزمندگان را نشان می دهد. آنها یک لوله بزرگ سیمانی که برای مجاری آب استفاده می شود را به جای غلطک استفاده کرده بودند و آن زمین را این چنین صاف کرده بودند. درواقع آن لوله که نقض غلطک را داشت به صورت گروهی و جمعی روی زمین چرخانده بودند تا زمین به حالت مطلوب درآمده بود.
جمعیت با هلهله و شادی وارد صحنه شدند. انواع بازیها و …. برنامه های مختلف شروع شد و به کوری چشم آخوندها و مزدوران عراقی آن، موفق شدیم بهار و سرسبزی و خرمی و شور و نشاط سیزده بدر را به سرزمین مرده لیبرتی وارد کرده و آنجا را هم به یمن مجاهدین زنده کنیم.
بعد از گذشت چند هفته در یک صبح زود، صدای جیک جیک پرندگان در فضای لیبرتی شنیده شد که خودش شادی مضاعفی را برای ما به همراه داشت. انگار تا حالا گنجشک ندیده بودیم که با شنیدن صدای این پرنده این چنین به وجد آمدیم و خبر دهان به دهان نقل می شد. بلافاصله سر و کله گربه هم پیدا شد و بعد رویش دانه هایی که از این طرف و آن طرف و توسط کلیه رزمندگان در زمین کاشته شد، از هسته میوه هایی که دستشان می رسید تا خرما و… مدار نوینی از پایداری را به نمایش گذاشته بود. اینچنین بود که حیات به لیبرتی بازگشته بود تا آنجا که حکایت تبدیل سنگستان به گلستان را بعد از حدود سه سال به چشم دیدیم، البته با حداقل امکانات و انواع و اقسام کارشکنی ها و توطئه های ریز و درشت و میلیونها ساعت کار و عرق جبین مجاهدین. آنجا که زمین را با قاشق و پیچ گوشتی و … کندیم تا دانه ای در دل خاک بگذاریم و به رژیم بگوییم هیهات من الذله.




تصاویری از جشن های نوروزی 1395

 سبز لیبرتیاز پیر و جوان تا نفرات بیمار و سالم تک به تک برای اینکه عزم جزم مجاهد را به دشمن نشان بدهیم وارد کار شدیم و البته هیچ کس جز دشمن و مزدورانش اهمیت این عزم جزم را حس نمیکند، همان عزم جزمی که ۳۶سال است فریاد می زند سرنگونی سرنگونی و تا آن را محقق نکند دست از سر این رژیم پلید ضد ایرانی و ضد انسانی برنخواهد داشت. در همان حال که ما هر روز محوطه های جدیدی از سبزی و نشاط را در لیبرتی تولید میکردیم، میوه چینانی چون کوبلر و دار و دسته اش، گلستان شدن لیبرتی را به صورت یک وصله ناچسب می خواستند به خودشان بچسبانند. آنها با ارسال عکس فضای سبز آنجا که از خون جگر مجاهدین رشد کرده بود، مدعی بودند که لیبرتی برخلاف آنچه مجاهدین میگویند دارای فضای سبز و پارکهای مناسب زیادی است. البته آنها هیچگاه نگفتند که این پارکها و فضای سبز چگونه تولید شد. چیزی که کوبلر و شرکایش با دیدن آن انگشت به دهان و حیران مانده بودند.
به هر روی، بار دیگر عنصر رزمنده مجاهد خلق ثابت کرد که تسلیم ناپذیر است و شرایط نمی تواند بر او غلبه کند و هیچ تضادی را به رسمیت نمی شناسد. اولین تضاد تاریخی که مجاهدین نپذیرفتند حاکمیت پلید رژیم آخوندی است که ۳۶سال است برای سرنگونی آن سر از پای نمی شناسند.






                               تصاویر دیگری از جشن نوروز 1395
و اما سخن آخر
با دیدن این خلاقیتها به خودم گفتم خدایا این چه نسلی است که چنین توانی دارد. چنین انگیزه ای دارد و چنین شکست ناپذیراست؟
دیدم جواب یک جمله است:
این نسل، نسل خجسته مسعود است.
نسل همیشه فداکار، همیشه بدهکار
نسل پرشور و پرتوان، رزمنده و شکافنده، تسلیم ناپذیر، ضدتعادل قوا،
بی چشمداشت در هر صحنه
حسین وار بدون فکر کردن به نتیجه نبرد
با فدای تمام خانمان و عزیزان و با همه چیز خود
نسلی که عاشق خلقش است و حاضر است برای آزادی مردمش هر قیمتی را بدهد نسلی متعهد، مسئول و پاسخگو
با هدف سرنگون کردن این رژیم ضدبشر هر ناممکنی را ممکن می کند بله این، نسل خجسته مسعود است که عهد کرده تا سرنگون کردن این رژیم حتی با چنگ و ناخن و دندان و با هر بلا و توطئه ای یک لحظه از پای ننشیند .






                  تصاویر دیگری  از لیبرتی 
—————————

(۱) چرا که بر خلاف خمینی که ضد فرهنگ و هنر ایرانی است و مرگ و نیستی را ترویج می کند برای مجاهدین مناسبتها با ارزش هستند و اعیاد و مناسبتهای ایرانی و مذهبی را علاوه بر شادی و شادمانی فردی و جمعی خودشان به یک صحنه نبرد علیه رژیم و ضدارزشهایش تبدیل کرده اند و مسئولیت خودشان احیا تمام فرهنگ و هنر و ارزشهای ملی ایران و ایرانی هم می دانند برای همین مناسبتهای ملی و مذهبی جایگاه ویژه ای در مجاهدین دارد.
(۲)حماسه «حکایت سنگستان به گلستان»- برنامه ای است که از سیمای آزادی در شهریور۱۳۹۴ پخش شد و در آن به محصول میلیونها ساعت کار رزمندگان مجاهد خلق پرداخت که چگونه سنگستان لیبرتی را به گلستان تبدیل کردند. (برای دیدن این برنامه اینجا را کلیک کنید).
(۳)تصاویر این سه درخت خشکیده نماد لیبرتی اولیه بود که در بدو ورود مجاهدین از اشرف به لیبرتی تا مدتها وجود داشت و بعدها توسط مجاهدین از بین برده شدند. تصاویر این نماد هنوز وجود دارد.

                           م. فاتحی- بیاد   لیبرتی