برگرفته از ایران آزاد فردا ،5آوریل 2016:
لینک به منبع :
بعد
از توفانی مهیب، آن زمان، دیگر، شب شبها بود.
ماه،
پنهان در پشت ابرهای تیره و تار… و زمین فرو رفته در سکوت و تاریکی… به هر کرانه مینگریستی
بیداد بود و تباهی، توطئه بود و خیانت، ظلمت بود و تاریکی که میخواستند سکون و خاموشی
را آیههای زمینی و یأس و نومیدی را فاتح قصهها سازند؛ میخواستند فریاد و خیزش را
واژههایی مدفون در میان آرزوهای بر باد رفته بخوانند و لبخند و امید را رویاهای طلایی
که به واقعیت نخواهند پیوست.
در
چنین خشکسالی از رویش و اعتقاد، نام من زینتبخش کتاب تاریخ وطنم گشت.«روی یک برگ طلایی
از کتاب وطن و تاریخش، بنویس که در اینجا شهری دیدم، آجرش یکرنگی، جامههایش یکرنگ،
ساکنانش همگی چشمههایی بیتاب، چشمههای بیتاب، چشمههایی بیتاب» اما بیتابی آن
چشمههای جاری را خصم برنمیتابید. عقیده و ایمان آنها، خواب شیاطین را از هم میدرید.
پاکی قلبهایشان دشمن را سراسیمه میکرد و هم از اینرو بود که بیتاب، آیههای مجاهدت
و صبر را بر دستها و قلبهایشان نوشتند تا حاملان بیبدیل آن در زمانه بیداد باشند؛
آنچه که خدا را در بشارتش به نماز میایستادند:
«إنّ الّذین قالوا ربّنا الله ثمّ استقاموا تتنزّل علیهم الملائکة ألّا
تخافوا ولا تحزنوا وأبشروا بالجنّة الّتی کنتم توعدونآنان که گفتند پروردگار ما همان
معبود یگانه و خدای شایان پرستش است و در مسیر این آرمان شورانگیز استوار ماندند و
پایداری پیشه کردند، همانا فرشتگان بر آنها فرود میآیند که بیم مدارید و حزن و اندوه
به خود راه مدهید، که بهشت جاودانهیی به شما وعده داده شده».
حاملان
آیههای مجاهدت و صبر، اینک حاملان نام مناند. در همه صحنههای رزم و پایداری. و من
مقصد رزمآوران و خانه پلنگانی که خستگی و شکست را ارزانی دشمن کردهاند. تا فراز پرشکوه
یدالله فوق ایدیهم. دست خدا بر دستان آنان افزوده میشود… در رزم و استواری بر پیمان
با خدا و خلق.اینان هر که بودند و هر که هستند، خلق جدیدی از شجاعت و جسارتاند؛ که
در اوراق تقویم روزهای این میهن سرافرازی را از یک نام و یک هویت از آن خویش کردهاند:
اشرفی بیباک، مجاهد بیشکست! دشمن خاکم را هراسناک و کینهور مینگریست و دشنه توطئه
در دست میچرخاند اما بور و کور در شعله برافروخته رزم سیاووش و حنیف و یارانشان در
فروغ ایران بر جای ماند و باروری خاک مرا چنان مبهوت ماند که یارای برخاستنش نیست اگر
چه بر جنایتش پایانی ننوشتهاند. اما در این سو در سرزمین من، عزمهای صد برابر دستمایه
جنگ صد برابری است که تا پایان آخرین خشت دشمن سرشار از توانستن ا ست.قصه رزم و حماسه
ادامه یافت. تا در قامت عصیانی شجاعت، به بالابلندترین فراز خویش رسید. در تاریک و
روشنای صبحی از ماه فرودین! آنگاه که گرگ و میش آسمان میرفت تا صبحی دیگر را در آغوش
کشد.
و
دیگر بار مجاهدانی ایستاده به قامت مقاومت خلقی در بند، تا بازگویند سخنهای خفته در
گلو، بر هیبت شیرزنان و رادمردانی که نجواها را به فریاد تبدیل میکنند.
و
باز صبحی دیگر در قلب من خونین شد! صبحی که سرفرازی و ماندگاری را از آن من ساخت.
خنکای
نسیم صبا بر چهرهایشان رشک میبرد، بر آخرین دیدار در طلوع خونین صبح نوزدهم فرودین!
بیکرانگی، پرواز آزادگی است و نهایت آمال مجاهدانی که بر عهد و پیمانهاشان استوار ایستادند.
تا به آخر…
هرگز
دل ما ز خصم در بیم نشــد
در
بیم ز صاحبان دیهیم نشد
ای
جان به فدای آن که پیش دشمن
تسلیم
نمود جان و تسلیم نشد (فرخی یزدی)
و
اینک آنجا، در آن خاک، خاک پاک اشرف کسانی آرمیدهاند که زندگی را پیش از مرگ زیستهاند…
. سرداران بیشکست ایستادگی تا به آخر که نام من را با خود به بام جهان بردند. اینان
از هر زندهیی زندهتر و از هر بیداری بیدارترند و در هر آفتاب از نو برمیدمند…
تو
مگو دفع که این دعوی خون کهن است
خون
عشاق نخفتست و نخسبد به جهان (مولوی)
و
این یک ترنّم رزم است یاران، آهنگین ترنّم ماندنی، برای آنان که در سایه یک نام که
هستیشان را سرود، سرنوشت را رقم زدند. حماسهیی است از پایدارانی ایستاده بر راه که
شرف ایستادگی از نام آنان سرفراز است، و آزمونهای دشوار در راست قامتی عزمشان درهم
میشکند. ساکنان شهر من نامشان نفس طغیان است و یادشان هر لحظه اعتراض به سکون و ایستایی!
نامشان خصم را به ستوه میآورد، یادشان دشمن را درهم میشکند.
و
حال اینجا، آنجا، هر کجا و هرزمان من در قلب فرزندانم زندهام. اینان فرزندان میهنی
هستند ایستاده، تا غرور خلقشان را در جاودانگی پرچم هیهات مناالذله برافراشته نگه دارند
و. اینجا هنگامه زیستنی است جاودانه بر ستیزه و رزم!
«اشرف
میماند، در رزم و جهاد مجاهد هر جا…»
واینچنین
نام من زیبنده آنانی شد که قصد آن دارند تا بر سیاهی بشورند و پس از عبور از کوران
مسیری سخت و پیچیده نامم را بر سقف جهان بالا و بالاتر ببرند و سرفرازی یک آرمان را
رقم بزنند.
«ای
اشرف ای غرور ماندگار، ای جلوه شکوه و اقتدار، تکیهگاه سرفراز ایرانیان، پاینده نام
تو جاودان»
آری،
به شرط پایداری و ایستادن بر راه، جاودانهییم. نام من گواه این حقیقت آرمانی و این
واقعیت تاریخی است که ناخدای کشتی آن را خشت به خشت در فلسفه رنج بزرگ خویش؛ فلسفه
رنج انسان؛ ساخته بود…
«گفته
بودیم که اگر اشرف بایستد، جهان به ایستادگی برمیخیزد و امروز دنیا در سیما و عزم
جزم مریم آن را بهوضوح میبیند، کوهها جنبیدند ولی اشرف از جایش تکان نخورد» (مسعود
رجوی)
زوبین
بالهایشان
اتمسفر
قرون شقاوت را میدرد
و
شاهراه نگاهشان
ستیغ
حقیقت ممنوع است
و
سختی
نه
فرجامشان، که نیاز پیوسته لبخند بر لبانشان!
آنان
که حماسه از پیشان میدود
و
خورشید، در آرامگاه خیالشان لانه میکند
تا
در خسوف شقاوت
نامشان،
دلیل زندگی باشد
و
امید به پیروزی!