۱۳۹۵ اردیبهشت ۳۱, جمعه

بازهم قتل عام زندانيان سياسي در حما و تكرار يك فاجعه تاريخي






 منبع : آفتابکاران ،20 می 2016 
کاظم مصطفوی: 
بازهم قتل عام زندانيان سياسي در حما و تكرار يك فاجعه تاريخي
گويا مظلوم تر از زندانيان سياسي در جهان كسي نيست. زيرا كه جباران حاكم هرجا و هرموقع كه كم مي آورند و يا قصد چشم زهر گرفتن از اين و آن را دارند به يادشان مي افتد كه هزار يا دو هزار يا سي هزار و فلان تعداد زنداني در زندان دارند كه مي توانند آنها را به مسلخ ببرند. يا براي انتقام و يا هر توجيه ضدبشري ديگر دست و پا بسته بكشند. اين روالي تكرار شده است. اما مهم كاري نيست كه آنها مي كنند. آنها هركاري از دستشان بيايد مي كنند. اگر ملاحظاتي را رعايت مي كنند فقط به خاطر اين است كه زورشان نمي رسد. والّا نبايد اصلا فريب خورد و خداي ناكرده «يك ذره شرف و يا انسانيت» در آنان ديد.
به هرحال اخبار اين روزها باز هم حكايت از يك قتل عام در پيش را در حما دارد. همان شهري كه در 2 فوریه، 1982 حافظ اسد طي 27روز مستمر 30هزار نفر را قتل عام كرد و 10هزار نفر ديگر هم مفقود شدند. و صداي كسي هم در نيامد. نه تنها در نيامد كه از طرف «رفقا»يي كه اصلا رفيق نيستند، اما مي خواهند نان رفاقت را بخورند مورد تأييد و تمجيد و پشتيباني قرار گرفت. «رفقا» نوشته بودند: «واقعيت قضيه اين است كه در تاريخ 21بهمن(سال1360) دولت سوريه به كمك نيروهاي مردمي عمليات گسترده اي را عليه تروريستهاي اخوان المسلمين در شهر حما آغاز و با موفقيت به انجام رساند». در حالي كه «سوريه به عنوان يكي از مترقي ترين كشورهاي عرب در خط مقدم با اسرائيل استوار ايستاده است»! (رجوع شود به مقاله «موضع عبرت آموز خائنان اكثريتي در حمايت از حكومت اسد در كشتار مردم حما» به همين قلم) يا للعجب كدام گلولة سوري به سوي اسرائيل شليك شد؟ الان هم نكند سپاه قدس«قاسم سليماني» و «كلاه سبزها» ارتش خامنه اي دارند در حلب و دمشق و لاذقيه و حما و ساير نقاط سوريه با اسرائيل مي جنگند و ما خبر نداريم؟ اما اكنون نيز از آن «رفقا»ي سابق و ايضا بسياري كسان كه بسيار سنگ حقوق بشر و يا دفاع از كودكان را به سينه مي زنند چندان خبري نيست. يكبار ديگر به عكس العمل حضرات بنگريد وقتي كه عكس آن كودك در دريا غرق شدة سوري جهاني را برآشفت. كجا بودند و چه كردند و حتي، عمل پيشكش شان، چه گفتند؟ آقايان حسب المعمول جنگل را در پشت درختان جستجو مي كنند. و البته كه اين قبيل فراموشي هاي پر معنا بي حكمت نيست. در دكان صرافي آنها «انسان» و «انسانيت» مطلقا يك كالا است. الان هم وقتي روزانه اين همه انسان سوري با بمبهاي «دكتر بشار» و «ژنرال سليماني» و «قزاقهاي پوتين» كشته مي شوند همه دست در دست آقاي جان كري مي گذارند و البته بعد از يك تأسف شديد و غلاظ! شرط آتش بس را اخراج فلان گروه اپوزيسيون سوري از جمع ارتش فتح و آزادي آنان اعلام مي كنند!  اين قبيل «فعالان»! البته مختار هستند كه نام سكوت خود را هرچه بگذارند. اما فراموش نكنيم كه نورمن ميلر نويسندة آمريكايي گفته است: «ما همه به خاطر اين كه گذاشتيم جهان پيرامونمان سال به سال زشت تر و بي ذوق تر شود آن قدر مقصريم كه خود را تسليم ترور مي كنيم و در منجلاب آن فرو مي غلتيم»
گفتم؛ از حضرات سياستمدار كه به واقع دنيايي را به نحوست خود آلوده اند بگذريم. گاهي فكر مي كنم اسمشان را بگذاريم «حيف فحش»! آنها زبان ديگري را مي فهمند كه ما اگر «اهل»ش باشيم بايد با همان زبان با آنها صحبت كنيم. اما به انبوه «روشنفكران» و «فعالان حقوق بشر» و «مدافعان حقوق كودك» و «سازمان هاي دفاع از حقوق زنان» و چه و چه...بپردازيم. مگر آنها كه ساكتند به راستي نمي بينند؟ مگر صداي هزاران كودك گرسنة سوري را نمي شنوند؟ مگر اين همه زن و مرد و جوان آواره را نمي بينند؟ چندي پيش بعد از ديدن فيلمي از بمباران وحشيانه مردم توسط «بشار و پوتين» شبي آشفته از خواب پريدم و اين شعر را نوشتم:
كسي كه خواب مرا آشفت
آن چه خواب مرا آشفت
كابوس هولناك قتل يك كودك نبود
ذكر خاطرة حلقة آتش نبود
بر دست و زبان يك زنداني...
كسي كه خواب مرا آشفت
سكوت بود،
سكوت پرنده اي شاه نشين
نشسته برگردن كرگدني دوان
و آرامش مردي لب فروبسته كه ديد،و سكوت كرد!  و حالا به خبرها نگاه كنيد! بشار جنايتكار به حما روي آورده است. همانجايي كه پدرش، آن چنان كه نوشته اند، به هيچ جانداري، و نه كودك و زن و پير و جوان، رحم نكرد، و چنان قتل عامي راه انداخت كه شاهدان عيني گفتند و نوشتند حما به شهر ارواح تبديل شده بود. حالا همين شهر ارواح دوباره سر برداشته است. از 1600 زنداني آن 800زنداني سر به شورش برداشته اند. زندان هم اكنون در محاصره نظاميان بشار قرار دارد. آب بر روي زندانيان بسته شده و آنها براي رفع نيازهاي خود از آب باران استفاده مي كنند. مقامات زندان زندان تصميم گرفته اند آنها را به زندان نظامي «صيدنايا» منتقل كنند. زندان اخير در حومه دمشق قرار دارد و بنا به اخبار منتشره اخيرا دهها تن در آنجا اعدام شده اند.
با اين حساب وظيفة ما چيست؟ ساده ترين راهش اين است كه توجيه كرد و ناديده گرفت. مي شود مثل خائنان و بريدگان مقاومت خودمان جاي جلاد و قرباني را عوض كرد و تقصير را به گردن آن كه مقاومت مي كند انداخت. مي توان دليل تراشي كرد و اما و اگر راه انداخت. بله، بله، مي شود چرتكه انداخت و حسابگري كرد. اما ترديد نبايد كرد كه اگر سكوت كنيم و هيچ نگوييم به قول نورمن ميلر در منجلاب فرو مي غلتيم. پس بي ترس و خوف، و بي محابا صدايمان را عليه قتل عام مردمي رزمنده و استوار كه تن به ذلت تسليم نداده اند، و به زندانيان سياسي شجاع و از جان گذشته خلقي كه روزانه خون مي دهد و در زير بمب و بشكه انفجاري دست از شعار اصلي اش كه آزادي سوريه است برنمي دارد بشتابيم. بيشك وقتي صداي ما با صداي آنان پيوند بخورد، دادخواهي و خونخواهي ما از شكنجه گران و جلادان رژيم آخوندي بازتاب بيشتري خواهد داشت.

هرچند در اين باب بسيار بيشتر و بيشتر مي توان گفت و نوشت اما از شما مي خواهم لحظه اي به عكسي كه در زير مي آيد نگاه كنيد و اگر توانستيد چند دقيقه به خيره شويد. و سپس از خود سؤال كنيد سكوت كنندگان در باره اين قبيل جنايات در كدام منجلاب غرق شده اند؟