۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۷, دوشنبه

سعید شاهسوندی کارت سوخته وزارت اطلاعات



منبع :ایران افشاگر ،16 می 2016

لینک 


تقريباً يكماه‌ونيم پس از هشدار اطلاعاتي و امنيتي «صداي مجاهد» دربارهٌ يك عنصر خودفروخته كه ماههاست در حال همكاري همه‌جانبه با ساواك و پاسداران خميني در اوين مي‌باشد و دشمن درصدد اجراي طرحهاي مختلفي از طريق او بود، سرانجام ساواك رژيم خميني شب گذشته ناگزير كارت سوختهٌ خود را علني نمود و فرد مزبور (به نام سعيد شاهسوندي) را به صحنه آورد و تحت عنوان مجعول عضو مركزيت سازمان مجاهدين از زبان او به لجن‌پراكني عليه مجاهدين و ارتش آزاديبخش ملي ايران پرداخت. حال آن‌كه اين مزدور در نيمهٌ سال65 براي سومين بار از سازمان مجاهدين خلق ايران اخراج شده بود. به ترتيبي كه در كليشهٌ مقابل ملاحظه مي‌كنيد «صداي مجاهد» در تاريخ نوزدهم آذرماه گذشته، ضمن افشاي همكاري همه‌جانبهٌ فرد مزبور با دژخيمان دشمن خبر اقدام ساواك خميني مبني بر ضبط مصاحبهٌ تلويزيوني با وي را نيز اعلام و اضافه نمود كه سعيد شاهسوندي (اهل شيراز) مدتها با سازمان مجاهدين هيچ رابطه‌يي نداشت.

نامبرده در جريان عمليات فروغ جاويدان خواستار شركت در اين عمليات شده و يك روز قبل از عمليات بنا به تقاضاي كتبي و مصرانهٌ خودش به منطقهٌ مرزي آمده بود. اما در جريان عمليات فروغ جاويدان در يكي از روستاهاي اطراف اسلام‌آباد به هنگام برخورد با مزدوران دشمن خود را به آنها معرفي و تسليم كرد. «صداي مجاهد» هم‌چنين فاش نمود كه وي در جريان همكاري با دژخمان ضمن تماس با خانه‌ها و مراكز مختلف درصدد كسب اطلاعات و رديابي افراد و پيش‌بردن نقشه‌هاي دشمن مي‌باشد. اسناد و مدارك همكاري اين مزدور با ساواك و دژخيمان خميني و نوارهاي مربوطه با صداي خود او موجود و در اختيار سازمان مجاهدين خلق ايران مي‌باشد. به اين ترتيب روشن است كه چرا دشمن آبروباخته كه با موج محكوميت و رسوايي گستردهٌ جهاني مواجه است، 6ماه پس از عمليات بزرگ فروغ جاويدان خود را باز هم ناگزير از تكرار سناريوهاي افشاشده و علني كردن يك‌چنين كارتهاي لورفته و سوخته‌يي يافته است. مضحك اين‌جاست كه در خيمه‌شب‌بازي تلويزيوني ديشب، رژيم خميني اين آلت‌فعل مفلوك را به‌عنوان عضو مركزيت سازمان مجاهدين خلق ايران معرفي كرد. به‌نحوي‌كه گويي تا روز قبل از ورود به اوين عضو مركزيت مجاهدين بوده است! حال آن‌كه:



اولاً ـ اين فرد خيانتكار كه ساواك خميني مي‌خواهد او را در عداد مسئولان «صداي مجاهد» و نشريهٌ مجاهد معرفي كند، هيچ‌گاه مسئول هيچ بخش يا نهادي در راديو صداي مجاهد يا نشريهٌ مجاهد نبوده و اساساً در تحريريه يا قسمت خريد تجهيزات راديويي كار مي‌كرده است.
ثانياً ـ قبل از سال63 دو نوبت از سازمان اخراج شده و در سال64 به مدت سه‌ماه (از خرداد تا شهريور64) به عضويت مركزيت سازمان پذيرفته شده اما متعاقباً از مركزيت بركنار گرديد و سرانجام از اواسط سال65 از روابط دروني سازمان مجاهدين نيز براي سومين بار به‌دليل بريدگي و مسائل حاد اخلاقي اخراج و براي گذران زندگي به پاريس فرستاده شده است. شرح اين مراتب تماماً به خط و امضاي خود وي موجود است و ساواك ابله خميني نيز در نمايش تلويزيوني كه ترتيب داد ناگزير براي به‌اصطلاح خنثي‌كردن اين اسناد پيشاپيش ضمن يك سؤال و جواب ساختگي به‌طور تلويحي به وجود آنها اذعان نمود.





ثالثاً ـ اصولاً از سه سال پيش يعني بهمن سال64 كه انحلال دفتر سياسي و مركزيت سازمان اعلام و هيأت اجرايي سازمان جايگزين آنها شد، عنوان مركزيت و يا كميتهٌ مركزي در گفتگوها و مكاتبات مجاهدين به‌كار نمي‌رود و استناد ساواك خميني به اين عناوين كه گوئيا عنصر مزبور عضو آنها بوده كذب محض است. به‌راستي تلاش دجال جماران براي رنگ و روغن زدن به چنين فردي باز هم حاكي از منتهاي درماندگي و تنگناي آن در برابر سازمان مجاهدين خلق ايران و ارتش آزاديبخش ملي است.
دربارهٌ شاگردجلاد اوين سعيد شاهسوندي سعيد شاهسوندي شاگردجلاد اوين كه پس از طي همه‌ٌ مراحل خيانت و جنايت و زدن تير خلاص و دادن همهٌٌ اطلاعات خود به دشمن ضدبشري و دست‌اندركاربودن در ترور دكتر كاظم رجوي، توسط ساواك خميني به خارجه اعزام شده، آلمان (كلن) را مركز مأموريتهاي ضدانقلابي و تروريستي خود عليه مجاهدين و مقاومت ايران قرار داده است. وي سعي مي‌كند كه اقدامات و تحركات خودش را با محملهايي نظير تجارت پرده‌پوشي كند و به همين منظور با شركتها و تجارتخانه‌هاي مختلف ارتباط مي‌گيرد. به قرار اطلاع شاگردجلاد اوين در تلاش براي خريد اسلحه براي رژيم خميني نيز هست و به همين خاطر با برخي كانالهاي فرانسوي تماسهايي برقرار كرده و سعي مي‌كند با جلب نظر شركتهاي در حال ورشكستگي، تجهيزات و سلاحهايي را در ازاي قيمتهاي گزاف براي رژيم خميني تهيه نمايد. وي مستمراً در حال تماس با ساواك خميني در تهران است و ارتباطات خود را از طريق رابطين اعزامي و تلفن و تله‌فاكس (از خانه‌اش) تأمين مي‌كند. اين مزدور جنايتكار به سوءاستفاده از ارتباطاتي كه طي سالهاي گذشته در جريان خريد برخي تداركات مجاهدين با شركتهاي خارجي داشت، مي‌پردازد و بدون اين‌كه نقش خائنانه و جنايتكارانه‌اش براي آنها شناخته شده باشد درصدد اخاذي و چپاول است. كمااين‌كه در جريان خريدهاي گذشته‌اش براي سازمان نيز به‌طرزي خائنانه مبالغ قابل توجهي را سرقت و چپاول نموده و مخفيانه از شركتهاي مربوطه نيز براي خود پورسانتاژ و حق دلالي مي‌گرفته است. شاگردجلاد اوين كه حدود 9ماه قبل پس از فرستاده‌شدن به خارجه به‌وسيلهٌ ساواك خميني، دم از محاكمهٌ علني رهبري مجاهدين مي‌زد، پس از مواجهه با موج انزجار و تنفر عمومي به كارهايش عمدتاً حالت بي‌سروصدايي داده ولي فعالانه از يكسو (براي اقدامهاي تروريستي) در ارتباط با ساواك خميني در تهران است و از سوي ديگر خطوط ديكته‌شده براي لجن‌پراكني عليه مجاهدين و مقاومت ايران را در ارتباط با بريده‌مزدوران جديدالاستخدام رژيم و همپالگيهاي قديميش مثل مجيد بازگونه دنبال مي‌كند. در همين رابطه شاهسوندي در يكي از تماسهاي خود اذعان كرده است كه با مزدور كوكب طالبي رفت و آمد دارد. شايان ذكر است كه مزدور كوكب طالبي با بني‌صدر خائن نيز در ارتباط است. (به اين مي‌گويند كلكسيون مزدوران و ايادي و همدستان ساواك آخوندي!) سعيد شاهسوندي خائن به‌فرموده و به كمك ساواك خميني و در ارتباط با مزدور بازگونه در تدارك تأسيس يك شركت صادرات و واردات از جمله براي فروش خاويار است تا هم آن را پوش ارتباطات تروريستيش قرار دهد و هم به انتقال و تأمين ارز براي مأموريتهايي كه به‌عهده‌اش گذاشته شده بپردازد.
رسوايي رژيم خميني
و شاگردجلادان اين رژيم در دادگاه ژنو
اطلاعيهٌ دفتر مجاهدين خلق ايران ـ پاريس
برگزاري دادگاهي در ژنو براي محاكمهٌ يك خبرنگار سوئيسي كه از سوي رژيم خميني درخواست شده بود، به‌خصوص پس از عدم حضور شهود معرفي‌شده توسط اين رژيم در دادگاه، به رسوايي بزرگ سياسي براي ملايان حاكم بر تهران و شكنجه‌گران و شاگردجلاداني كه به مأموريت خارج كشور اعزام كرده بودند، تبديل شد. شاكي اين دادگاه رفسنجاني و متهم آن خانم گازو خبرنگار روزنامهٌ لاسوئيس بود كه مثل صدها خبرنگار آزاده و شريف در سراسر دنيا رفسنجاني را عامل ترور جنايتكارانهٌ دكتر كاظم رجوي معرفي كرده بود. آخوندهاي ابله و طماع كه از پيشرفتهاي نظامي و سياسي مجاهدين به‌شدت وحشتزده و خشمگين بودند، با تمامي امكانات و توان، تلاش نمودند تا به خيال خود اين دادگاه را به تريبون
بين‌المللي عليه مقاومت ايران تبديل كنند. به همين منظور درصدد برآمدند تا گروهي از پاسداران و شكنجه‌گران را به‌عنوان شاهد به اين دادگاه گسيل دارند. لذا ابتدائاً اسامي 41نفر را به‌عنوان شاهد به دادگاه ارائه نمودند كه طي نامهٌ مورخ 7ژوئن دادگاه اسامي آنها را به وكلاي خبرنگار ابلاغ نمود. در اين ليست 41نفره علاوه بر گروهي از پاسداران و شكنجه‌گران، اسامي معدودي خائن شاگردجلاد كه سالها در دست
گيري فرزندان مبارز و مجاهدان اين ميهن و در شكنجه و اعدام زندانيان سياسي شركت فعال داشته‌اند، نيز به‌چشم مي‌خورد
نفر سوم اين ليست 41نفره، خائن خودفروخته‌يي است به نام سعيد شاهسوندي كه در اطلاعيه‌هاي قبلي دفتر مجاهدين از توطئهٌ ساواك خميني در اعزام او به خارج كشور پرده برداشته شده بود. چندي بعد رژيم ملايان يك ليست 9نفره و يك ليست 2نفرهٌ ديگر از همين قماش افراد به اسامي به‌اصطلاح شهود خود افزود و به اين ترتيب 52پاسدار و شاگردجلاد را براي «ارائهٌ شهادت» عليه مجاهدين به دادگاه معرفي كرد. متقابلاً مجاهدين خلق ايران كه از قبل نيز در حمايت از آزادي مطبوعات و خانم گازو به خود ترديدي راه نداده بودند، اين‌بار درصدد برآمدند تا با افشاي توطئه‌هاي رژيم خميني و با شركت فعال در دادگاه ژنو آن را تبديل به دادگاهي عليه جنايتهاي رفسنجاني و ساير آخوندهاي جنايتكار بنمايند. در همين رابطه مجاهدين خلق ايران ضمن برملاكردن چهرهٌ واقعي اين «شهود» هزاران سند و مدرك مبني بر دست‌داشتن شخص رفسنجاني و دولتش در ترور دكتر رجوي و ساير اقدامات تروريستي و سركوبگرانه در اختيار وكلاي مدافع خبرنگار و دادگاه قرار دادند. هم‌چنين صدها تن از قربانيان ترور و شكنجه و اعدام رژيم خميني، طي نامه‌هايي آمادگي خود را براي ارائهٌ شهادت عليه رفسنجاني و دژخيمان و شكنجه‌گرانش به دادگاه اعلام نمودند. ليست 140نفر از اين افراد نيز از سوي سازمان مجاهدين خلق در اختيار دادگاه قرار گرفت.
هزاران ايراني آزاده و شريف از نقاط مختلف جهان طي نامه‌هاي مستندي به قضات دادگاه و وكلا، از جنايتهاي رژيم خميني در مورد خودشان پرده برداشتند. كمااين‌كه صدها شخصيت سياسي از سراسر جهان ضمن ابراز تأسف از محاكمهٌ خبرنگاري كه جز بيان حقيقت جرم ديگري ندارد، اعلام داشتند اين دادگاه بايستي براي محاكمهٌ قاتلين دكتر رجوي برگزار شود. مقاله‌هاي متعددي در مطبوعات مختلف جهان نيز از اين‌كه در يك دادگاه جايگاه متهم و قرباني با يكديگر عوض شده است، زبان به شكوه و شكايت گشودند.
آخوندهاي خام‌طمع كه از گوشه‌يي از اين بسيج سراسري عليه جنايتهاي خود مطلع شده بودند، به دست و پا افتاده، كنترل خود را از دست داده و تا پايان برگزاري دادگاه چنان در سردرگمي و بهت و حيرت فرورفته بودند كه توان هيچ واكنشي نداشتند. آنان كه پس از اقدامهاي مقاومت پي برده بودند كه اين دادگاه، دادگاه محاكمهٌ رفسنجاني خواهد بود، حتي يك نفر از شهود معرفي‌شدهٌ خود را به دادگاه نياوردند. وكيل مدافع رژيم نيز در دادگاه جز تكرار پاره‌يي از ياوه‌هاي رژيم خميني مطلقاً چيزي در چنته نداشت، به‌نحوي كه بارها و بارها مورد تمسخر خبرنگاران و ناظران قرار گرفت.
در اولين ساعات اين دادگاه كه دو روز به‌طول انجاميد، وكيل آخوندها زبونانه و عاجزانه خواستار به‌تعويق‌انداختن دادگاه شد. اين خواسته از سوي دادگاه مورد موافقت قرار نگرفت و پس از آن وي خواستار پس‌گرفتن دعوا از سوي رژيم شد كه دادگاه با اين تقاضا نيز قاطعانه مخالفت كرد. جريان دادگاه با ارائهٌ شهادت خانم ميشل رجوي (همسر دكتر كاظم رجوي)، دكتر صالح رجوي و 11شاهد ديگر و شخصيتهاي معروف فرانسوي، سوئيسي، نمايندگاني از مجاهدين خلق و شوراي ملي مقاومت ايران به‌مدت دو روز در مقابل چشمان دهها خبرنگار و ناظر خارجي به‌كار خود ادامه داد. به اين ترتيب نه‌تنها يك بار ديگر رژيم خميني در صحنهٌ بين‌المللي در مقابل يك دادگاه در شهر ژنو، مقر اروپايي ملل متحد به محاكمه كشيده شد، بلكه اين رژيم به‌دست خود ماهيت كثيف شاگردجلاداني از قبيل سعيد شاهسوندي را كه براي اجراي توطئه‌هاي سياسي و تروريستي عليه مقاومت ايران به خارج اعزام كرده بود، بيش از پيش در مقابل انظار بين‌المللي نيز افشا كرد. كمااين‌كه تمامي مطبوعات و ناظران شركت‌كننده در دادگاه سوئيس از حقانيت مقاومت ايران و پايداريش بر اصول آزادي، حقوق بشر، عدالت و آزادي مطبوعات گواهي دادند. به اين ترتيب همان‌طور كه برادر مجاهد مسعود رجوي رهبر مقاومت ايران گفته بود يكبار ديگر «دشمن به پاي خود آمد به گور»
دفتر مجاهدين خلق ايران
پاريس30تير70 (21ژوئيه91)
تشبثات تروريستي و جاسوسي جديد رژيم خميني در آلـمان
اطلاعيهٌ انجمن هواداران مجاهدين در هامبورگ ـ 4مرداد72
نقل از مجاهد شمارهٌ 310 ـ 11مرداد1372
رژيم ضدبشري خميني در راستاي ادامهٌ اقدامهاي تروريستي خود در خارج كشور و از آن‌جا كه تلاشهايش براي نفوذ و جاسوسي در بين هموطنان ايراني مقيم خارج كشور عقيم مانده است، قصد دارد با ايجاد يك باشگاه ورزشي در شهر هامبورگ مركز جاسوسي و خبرچيني جديدي را براي عملي‌ساختن طرحهاي تروريستيش راه‌اندازي كند.
در اين رابطه قرار است كنسولگري رژيم در هامبورگ هزينهٌ ايجاد باشگاه و امكانات مربوطه را فراهم نمايد و از هم‌اكنون با مراجعه به مربيان ايراني در رشته‌هاي مختلف ورزشي و پيشنهاد پرداخت حقوقهاي كلان، سعي در جلب همكاري آنان دارد. رژيم هم‌چنين اعلام كرده است كه استفاده از اين مركز براي مراجعه‌كنندگان مجاني خواهد بود. يادآوري مي‌كنيم كه قبلاً نيز شاگردجلاد اوين، «سعيد شاهسوندي» خائن كه با نام مستعار «مهدي اصفهانيان» فعاليت مي‌كند، يك كتابفروشي به نام «بهار ايران» را در هامبورگ به‌راه انداخته است. اين به‌اصطلاح كتابفروشي در حقيقت يك مركز جاسوسي و جمع‌آوري اطلاعات براي طراحي اقدامهاي تروريستي رژيم است.
بدين‌وسيله توجه عموم هم‌ميهنان آزاده را به اين تشبثات مذبوحانهٌ رژيم جلب نموده، و از همهٌ هواداران و هموطنان مي‌خواهيم با افشاي گستردهٌ توطئه‌هاي رژيم آخوندي و معرفي مزدوران رژيم به خنثي‌نمودن اين توطئه‌ها كمك كنند.
انجمن هواداران مجاهدين هم‌چنين توجه مقامات ذيربط آلماني را به تحركات رژيم در اين كشور كه مقدمه‌يي بر اقدامهاي تروريستي عليه پناهندگان و فعالان مقاومت ايران است جلب نموده و خواهان اتخاذ اقدامات بازدارنده از سوي دولت آلمان، و محاكمه و مجازات ديپلومات تروريستهاي رژيم خميني، و تعطيل نمايندگيهاي ديكتاتوري تروريستي‌‌ـ مذهبي حاكم بر ايران در آلمان مي‌باشد. هرگونه بي‌تفاوتي و اغماض، ملايان حاكم را براي گسترش فعاليتهاي تروريستي و جاسوسي عليه فعالين مقاومت و پناهندگان ايراني جري‌تر خواهد نمود.
هشدار امنيتي دربارهٌ يك لانهٌ جاسوسي
و سرپل تروريستي رژيم خميني در هامبورگ
مجاهد 313 ـ اول شهريور 1372
بنا به گزارشهاي رسيده، شبكهٌ تروريستي رژيم آخوندي اخيراً به تأسيس يك لانهٌ جاسوسي و سرپل ارتباطي علني در شهر هامبورگ آلمان تحت عنوان كتابفروشي «بهار ايران» مبادرت كرده و توسط سعيد شاهسوندي شاگردجلاد اوين آن را اداره مي‌كند.
سعيد شاهسوندي همان خائن خودفروخته‌يي است كه در شكنجه و كشتار صدها زنداني سياسي مجاهد و مبارز شركت داشته و از هيچ جنايتي از جمله شليك تير خلاص و تجاوز به زنان زنداني تا همدستي و شركت و طراحي در ترور شهيد بزرگ حقوق‌بشر دكتر كاظم رجوي فروگذار نكرده است. گوشه‌يي از پروندهٌ سراسر ننگ و جنايت او را طي مصاحبه‌هاي تلويزيونيش همگان به‌چشم ديده‌اند و پاره‌يي دام‌گذاريهاي او براي نيروهاي مقاومت (در خوش‌خدمتي به دژخيمان و بازجويان زندان اوين و زندان شيراز) را مجاهدين پيش از اين افشا كرده‌اند.
اينك شاگردجلاد و مزدور همان رژيمي كه حاكميت خود را با كتاب‌سوزي و فرهنگ‌كشي آغاز كرده، در پوش كتابفروشي، شعبهٌ ساواك آخوندي داير كرده و ارتباطات تروريستها و آدمكشان و جاسوسان رژيم خميني را در اروپا هماهنگ مي‌كند.
اطلاعات رسيده از درون شبكهٌ تروريستي و سفارتخانه‌هاي رژيم در اروپا، گوياي آن است كه شاهسوندي مأموريت دارد كه از پوشش كتابفروشي و كسب و كار و تجارت براي مسافرتها و شركت در اقدامات تروريستي و ارتباطهاي خائنانه با بعضي عناصر فرومايه و ميانه‌باز خارجه‌نشين استفاده كند. كليهٌ بودجه و امكانات اين كتابفروشي را ساواك خميني در اختيار او قرار داده و شاهسوندي جنايتكار در اين‌باره گفته است: «اين طوري مي‌توانم نشان بدهم كه خودم پول درمي‌آورم و از جايي پول نمي‌گيرم»!
تحقيقات انجام‌شده نيز به‌خوبي نشان مي‌دهد كه درآمد محدود اين كتابفروشي حتي تكافوي درصد ناچيزي از هزينهٌ مسافرتهاي مكرر او به نقاط مختلف اروپا را ندارد. وي براي عاديسازي همسرش را در فروشگاه ديگري در هامبورگ به‌كار گماشته و از محل كار او نيز به‌عنوان محل قرار زاپاس و رد و بدل كردن پيامهاي شفاهي و كتبي با ساير عناصر شبكهٌ تروريستي رژيم استفاده مي‌كند. در چند مورد وزارت اطلاعات رژيم با استفاده از اسامي و پوشهاي شناخته‌شده‌اش براي او بستهٌ كتاب ارسال كرده است. بسته‌هاي متعدد كتاب از ايران براي او ارسال مي‌شود و او هيچ پولي بابت ارسال اين كتابها نمي‌پردازد.
شاگرد جلاد مثل همهٌ عناصر دستگاه تروريستي رژيم از پاسپورتها و اوراق شناسايي متعددي از جمله با نام «مهدي اصفهانيان» استفاده مي‌كند و پاسپورت پناهندگي فرانسه و آلمان را گرفته است. علاوه بر آن با پاسپورت رژيم خميني وارد آلمان شده و كماكان از طريق سفارت رژيم، امكان دستيابي به پاسپورتهاي رژيم با نامهاي مختلف را دارد. نشانه‌هاي بارز ديگري از طرز عمل عناصر حرفه‌يي ساواك رژيم و شيوه‌هاي معمول تروريستهاي رژيم، در ارتباطات او وجود دارد. برخي از گزارشهاي رسيده دربارهٌ تحركات او به قرار زير است:
پنهانكاري و مسافرتها
براي ارتباطات و تماسهاي تلفني خود با ساير مزدوران رژيم همواره از تلفن عمومي استفاده مي‌كند و به‌شدت تلاش مي‌كند
ارتباطات خود را مخفي نگاه دارد. تحت عنوان بررسي بازار برنج و زعفران و… مكرراً به دانمارك، فرانسه و هلند سفر مي‌كند و براي توجيه تكرار نابه‌هنگام اين سفرها، علت رفتن به فرانسه را كارهاي حقوقي و قانوني و يا ديدن برادرش ذكر كرده است. در مورد هلند نيز معمولاً بهانهٌ ديدار از اقوام همسرش را مطرح مي‌كند. درحالي‌كه به‌تنهايي مسافرت مي‌كند و در هلند نيز به محلهاي ديگري غير از خانهٌ اقوامش رفته و مدارك روشني از قرارهاي ملاقات او وجود دارد. مكرراً ديده شده كه مقارن سفر ولايتي به آلمان يا سوئيس به مسافرت رفته است و موارد متعدد ديگري كه همزمان با ورود عناصر و كارگزاران اصلي وزارت اطلاعات و وزارت خارجهٌ رژيم به اروپا مسافرتهايي به همان شهرها و كشورها داشته است. قبل از اين‌كه مغازهٌ كتابفروشي باز كند مدعي بود كه از آلمان خودكار و خودنويس مي‌خرد و در فرانسه مي‌فروشد!! لورفتن اين محمل مسخره، رژيم را وادار كرد كه براي ترددها و مسافرتهاي او محمل ديگري درست كند. در گذشته نيز هيچ‌گاه به كار مداوم اشتغال نداشته و حداكثر براي پوش تحركات خود روزانه يا روز در ميان 3‌ـ‌2ساعت در يك فروشگاه بزرگ پيتزافروشي تظاهر به‌كار مي‌نمود و در همان محلها نيز تماسهاي مشكوكي با وي برقرار مي‌شد. به‌طور مرتب و هفتگي از جانب ساواك رژيم در تهران فردي به‌نام محمدي در قرارهاي مشخصي با او تماس تلفني دارد و معمولاً بلافاصله پس از تماس محمدي، شاگردجلاد با محمل مسافرت جهت اجراي قرار مي‌رود. طي اين تماسها شاهسوندي گاه به‌طور خلاصه گزارش مي‌دهد ولي عمدتاً توصيه‌ها و خط و خطوط دريافت مي‌كند. محمدي چند بار به آلمان رفته و شاهسوندي و زنش با او ديدار كرده‌اند. شاهسوندي اظهار علاقه كرده است كه محمدي براي دلگرمي او در آلمان بماند. محمدي در داخل كشور شناسايي شده و علاوه بر وزارت اطلاعات رژيم، در دفتر رفسنجاني نيز كار مي‌كند. ساواك رژيم براي عاديسازي ارتباط او با تهران، نامه‌هايي را با امضاهاي جعلي شركتها و يا كمپانيهاي خواروبار و اغذيه به مغازهٌ او فاكس مي‌كند. براي عادي نشان دادن كار و ارتباطات خود، با چند مغازهٌ ايراني در هامبورگ رفت و آمدهايي دارد و از آنها استفاده مي‌كند كه فعلاً از افشاي اسامي آنها خودداري نموده و به‌مثابه هشدار، توجهشان را به سابقهٌ جنايتهاي اين مزدور رژيم و تحركات او جلب مي‌كنيم.
رابطه‌هاي شاگرد جلاد در فرانسه و آلمان
شاهسوندي جنايتكار بيشترين مسافرتها و ترددها را به فرانسه دارد و از طريق عناصر واداده و معلوم‌الحالي كه به‌موقع به افشاي اسامي همهٌ آنان خواهيم پرداخت، با بريده‌مزدوران و خائناني هم‌چون مجيد بازگونه ارتباط مي‌گيرد. هم‌چنين به پاره‌يي آدرسهاي سابق و فعلي هواداران مقاومت نيز مراجعه كرده يا تماس گرفته است. كه آنها ضمن طرد او عموماً به پليس اطلاع داده‌اند. شاگردجلاد چند بار تلاش كرده است از طريق يك رستوران ايراني در هامبورگ، قرارهاي به‌ظاهر ناخواسته‌يي با هواداران سابق مجاهدين اجرا كند. صاحب اين رستوران حضور افراد ايراني مورد نظر شاهسوندي را به او خبر مي‌دهد. شاهسوندي خائن به‌شدت در پي كسب شماره‌تلفنهاي عناصر بريده‌يي است كه در كشورهاي مختلف مشغول زندگي خود هستند. گزارشهاي بسياري از هواداران سازمان در اين‌باره وجود دارد و شكايتهاي متعددي از جانب پناهندگان ايراني براي پيگيري قضايي و تعقيب وي توسط پليس بين‌المللي ارائه شده است كه نشان مي‌دهد او در پي شناسايي خانه‌ها و محلهاي كار و ترددهاي فعالان مقاومت در خارج كشور است.
نشانه‌هايي از نقش اطلاعاتي وي در ترورهاي بهار70 (پاريس) و شهريور71 (برلين) ديده شده. از جمله در روز واقعه در پاريس حضور داشته، اما روز بعد در آلمان به‌طور كاملاً مصنوعي خود را از موضوع ترور بي‌خبر نشان داده است. گفته مي‌شود مقامات مربوطه به ردهايي از وجود فردي به‌نام «مهدي اصفهانيان» دست يافته‌اند كه مورد مراجعه و طرف مشورت مأموران ساواك آخوندي قرار گرفته است.
ترددهاي مشكوك
مقارن جلسات سخنراني آقاي محسن رضايي دبير ارشد شوراي ملي مقاومت در هلند در سالهاي 70 و 71 شاگردجلاد اوين نيز در اين كشور ديده شده. اين جلسات علني بوده و خبر حضور دبير شورا از قبل اعلام شده بود. به همين دليل حضور اين مزدور در همان زمانها در هلند و به‌خصوص در محلهايي كه هيچ ربطي به اقوام همسرش نداشت كاملاً مشكوك بود.
هم‌چنين درست همزمان با مسافرتها و جلسات علني مسئولان مجاهدين در كشورهاي اسكانديناوي، شاهسوندي به آن كشورها مسافرت كرده يا با مزدوران ديگر رژيم در دانمارك تماس گرفته است. از جمله يكبار در نزديكي سفارت رژيم در كپنهاك ديده شده و همزمان مزدوران ديگري كه مظنون به تحركات ويژهٌ تروريستي هستند، سفرهاي عجولانهٌ هوايي و زميني در مسيرهاي داخلي اين كشورها داشته‌اند.
تغيير قيافه براي ايزگم‌كردن
شاگردجلاد هرازگاهي قيافه‌اش را تغيير داده و موهايش را فر زده و رنگ مي‌كند. به محلهاي تجمع و ميزهاي كتاب دانشجويان ايراني در هامبورگ مراجعه كرده و با ژست دفاع از حقوق‌بشر و بدون معرفي خودش با دانشجويان ارتباط مي‌گيرد. ابتدا سعي مي‌كند طرف مقابل خود را بشناسد و متناسب با ميزان دوري يا هواداري او از مجاهدين حرف بزند. بسته به موضع طرف مقابلش بلافاصله شروع به لجن‌پراكني صريح عليه مجاهدين مي‌كند، و يا ابتدا موضع حمايت‌آميز از مجاهدين مي‌گيرد تا اعتماد افراد را جلب كند. در قدمهاي بعدي ابتدا به‌طور ضمني و سپس به صراحت مي‌گويد علت نقض حقوق‌بشر و شدت كشتارهاي رژيم اين است كه مجاهدين خط غلطي رفته‌اند. در موارد بسياري كه هواداران مجاهدين هوشياري به خرج داده‌اند و او نتوانسته آنها را شناسايي كند، دست خودش را رو كرده و از آنها خواسته است كه با مغازه‌اش ارتباط بگيرند. وي دربارهٌ بازگشت به ايران تبليغ كرده و مدعي مي‌شود كه مردم از رژيم حمايت مي‌كنند يا در جايي گفته است كه راه سومي وجود دارد و نمايندهٌ آن «بازرگان» است. حتي گفته است : «به سفارت مراجعه كنيد و بگوييد معرف من سعيد شاهسوندي است ترتيب بازگشت شما را به ايران ميدهند».
سوابق شاگردجلاد اوين
براي شناخت اين عنصر جنايتكار و مزدور ساواك رژيم تنها به بخش اندكي از مجموعهٌ عظيم اعترافات خود او در مطبوعات و راديو و تلويزيون رژيم اكتفا مي‌كنيم كه كليشهٌ آنها را در صفحات بعدي ملاحظه خواهيد كرد. سعيد شاهسوندي در صحنه‌هاي نبرد فروغ جاويدان و در شرايطي كه رزمندگان ارتش آزادي از جوانان 18ساله تا مادران 60ساله تا آخرين گلوله با دشمن مردم ايران جنگيدند و سرانجام خود و سلاح خويش را منفجر كردند تا چيزي به دشمن ندهند، زبونانه و با التماسهاي عاجزانه‌يي خود را به مزدوران بسيج تسليم نمود و از همان اولين لحظات همكاري خود را با دژخيمان آغاز كرد. سپس توسط لاجوردي و ساواك رژيم براي شكنجه و بازجويي از زندانيان به‌كار گرفته شد و حتي دربارهٌ نزديكترين اقوام و آشنايانش و دورترين هواداران مجاهدين كه در تهران و شيراز مي‌شناخت به تفصيل براي دژخيمان رژيم «تك‌نويسي» كرد. به‌وسيلهٌ تماسهاي تلفني با هواداران قديمي سازمان در شيراز آنها را به قرارهاي خياباني و يا به دام شبكه‌هاي وزارت اطلاعات رژيم كشاند و هنگامي كه مجاهدين به‌طرز گسترده‌يي در داخل كشور جنايتها و همكاريهاي او را با دشمن افشا كردند، رژيم كه كارت خود را سوخته مي‌ديد او را علني كرد و به مصاحبه‌هاي تلويزيوني كشاند. او كليهٌ اطلاعات خود را دربارهٌ ردها، اسامي و آدرسهاي هواداران و پناهندگان ايراني كه در فرانسه و آلمان مي‌دانست، در اختيار رژيم قرار داد. يكي ديگر از خدمات شاگردجلاد در سال67 اين بود كه تحت نظر دژخيمان ساواك خميني مستقيماً از تهران با بريده‌‌مزدوران مقيم خارجه تماسهاي تلفني طولاني برقرار مي‌نمود و خطوط ساواك آخوندي را ابلاغ و تبليغ مي‌كرد. در يكي از نوارهاي مكالمات تلفني وي كه به دست سازمان مجاهدين خلق ايران افتاد و در همان ايام براي همهٌ نيروهاي مجاهدين پخش گرديد و قسمتي از آن در صداي مجاهد برملا شده است، نامبرده از ارتباطات خود با بريدگاني مانند مجيد بازگونه و سايرين سخن مي‌گويد و خطوط ساواك در ضديت با مجاهدين را يادآور مي‌شود.
به‌عنوان آخرين قدم پس از شركت در شكنجه و تير خلاص زدن به اسيران مقاوم، در طرح ترور دكتر كاظم رجوي، كه رژيم مدتها دنبال اجراي آن بود، شركت كرد. گزارش پليس سوئيس نشان مي‌دهد كه با فاصلهٌ كمي از پايان‌يافتن شوهاي تلويزيوني و دانشگاهي شاگردجلاد، يعني از اوايل پاييز68، دو تن از تروريستهاي رژيم به نامهاي سجاديان و كمالي مراحل شناسايي و مانور در منطقهٌ سكونت دكتر كاظم را آغاز مي‌كنند و پس از بازگشت به ايران و تكميل طرحشان با شاهسوندي، 7ماه بعد در بهار69 جنايت خود را انجام مي‌دهند. بدين‌ترتيب هنگامي كه رژيم خميني پس از آزمايشهاي بسيار و شركت دادن او در هرگونه جنايت يقين كرد ديگر ذره‌يي از شرف و كورسويي از انسانيت در وجود شاگردجلاد باقي نمانده است، او را براي فعاليتهاي تروريستي خارجه و طرح بازگرداندن پناهندگان سياسي به داخل به‌كار گرفت. به‌ويژه زماني كه رژيم در جريان تحولات منطقه و جنگ كويت براي ضربه‌زدن به مجاهدين طرفي نبست. بيش از پيش اين عنصر جنايتكار را فعال كرد. اين مزدور جنايتكار كه به‌قول خودش آمده بود تا «حل‌شدن و محو شدن در خط رهبري امام» دجال را با «برگرداندن مرددها و دودلها» اثبات كند و به‌محض ورود به اروپا گفته بود «كار ما اروپا را تكان خواهد داد». تنها حاصل همهٌ تلاشهايش اين بوده كه توانسته است نامه‌يي از زنك بريدهٌ خودش بگيرد و در كيهان هوايي به‌چاپ برساند. بديهي است همان‌گونه كه شوهاي تلويزيوني اين جنايتكار در داخل كشور و يا سخنرانيهايش در جمع مزدوران انجمن اسلامي رژيم آخوندي در دانشگاههاي مختلف، در اثر آگاهي و هوشياري هموطنان، چون تفي سربالا به سر و ريش آخوندها و خود او برگشت، توطئهٌ جديد رژيم تحت عنوان «كتابفروشي بهار ايران» نيز بر سر خود آخوندها خواهد شكست و البته در همين حد نيز رسواييش همه‌جا را گرفته است. وقتي لاجوردي جلاد به شكنجه‌گاه اوين «دانشگاه» مي‌گويد، طبيعي است محل كار شاگردش را «كتابفروشي» نامگذاري كند. كار دشمن را مي‌توان حتي از رنگ و لعابي كه براي پوشاندن خود استفاده مي‌كند به‌خوبي شناخت و شناساند. شاهسوندي مزدور كه مأموريت دارد كپي حكومت رفسنجاني را عرضه كند، درحالي‌كه عملاً به‌دنبال شناسايي فعالان مقاومت و هماهنگي اقدامهاي تروريستي است اما ناشيانه جنس بنجل آخوندي را در تابلو مغازه‌اش جاسازي مي‌كند و آن را بهار ايران ناميده است. گويا اوضاع عوض شده و ديگر مي‌توان به ايران بازگشت و زندگي كرد به شرط اين‌كه كاري به كار جنايتها و سركوب و كشتار توسط آخوندها نداشته باشيد. از مبارزه و سرنگوني حرفي نزنيد. كتاب و شعر و قصه و مقالهٌ بي‌خاصيت چاپ كنيد، انجمن فرهنگي و صنفي درست كنيد و خودتان را براي خدمت به آخوندها عرضه كنيد.‌ آن‌وقت ايران تحت حاكميت آخوندها و زمستان سياه كشتار و سركوب «بهار ايران» است.
در پايان به هموطنان آگاهمان به‌ويژه هواداران مجاهدين در خارج كشور خاطرنشان مي‌كنيم، درقبال توطئه‌ها و فعاليتهاي تروريستي رژيم كه از جملهٌ به‌وسيلهٌ مزدور جنايتكارش سعيد شاهسوندي دنبال مي‌كند، هشيار باشند و ساير هموطنانمان را كه شناخت درستي از اين عنصر پليد و ماهيت واقعي به‌اصطلاح «كتابفروشي بهار ايران» در هامبورگ، ندارند، آگاه و هشيار نمايند.
«مدال» از آن كيست؟
ايران‌زمين شمارهٌ46 (31فروردين74)
جلاد معروف اوين، ختم روزگار است. او پس از كشتار و قتل‌عام هزاران نفر از زندانيان سياسي مجاهد و مبارز، ظرف چند ‌روز و در گروههاي‌300 تا 400‌نفره در تابستان67، طي مصاحبه‌يي در 15مرداد67 با روزنامهٌ جمهوري اسلامي، به همهٌ حكام ضد‌شرع آموزش مي‌دهد كه «نبايد گول مظلوم‌نماييهاي منافقين را بخورند… مسئولين ذيربط بايد هميشه در برخورد با اينها اصل را با نفاق منافقين بگذارند و همواره با شك و ترديد به آنها بنگرند…». او خود به اين اعتقادش عمل كرده و بخش عمده‌يي از يكصد‌هزار زنداني سياسي را از دم تيغ گذرانيده است. او، در ضمن، مي‌خواهد نشان دهد كه در سرسپاري به خط امام، سرآمد دوران است و مي‌گويد كه در اوين يك «دانشگاه» دارد كه در آن به «افشاگري» عليه مجاهدين مي‌پردازد و بر «هواداران سازمان تأثير مي‌گذارد». بنابراين خود را كانديداي دريافت مدال درجهٌ يك سرسپاري به خميني كرده و منتظر است كه بر ‌سكوي اول قرار گيرد.
شاگردجلاد اوين در سريالهاي تلويزيوني خود كه در زمستان سال‌67 پخش گرديد، مي‌خواست روي دست لاجوردي بلند شود. او جنايتهايي را كه قبل و بعد‌از اين نمايشها مرتكب گرديده، از‌جمله شركت در شكنجه و قتل‌عام زندانيان سياسي در همان تابستان67، شركت در ترور دكتر كاظم رجوي، شهيد بزرگ حقوق‌بشر، و…، «عذر تقصير به پيشگاه امام» رذالت‌پيشه‌اش اعلام كرد و گفت كه با انجام اين جنايتها مي‌خواهد در خط امام «حل» و در نهايت «محو» گردد. او اصرار دارد كه نبايد بي‌انصافي كرد و نقش ويژهٌ او را در توجيه قتل‌عام زندانيان سياسي ناديده گرفت. چرا كه او بوده كه فاش نموده «سازمان با زندانيان هوادار خود در تماس بوده و برايشان خط فكري القا مي‌كرده است». مگر در شرايطي كه منتظري در نامهٌ اعتراضي خود به خميني در‌مورد قتل‌عام مجاهدين، كتباً به «اعدام چندهزار نفر در چند روز» اعتراض مي‌كرد، مصاحبه‌هاي شاهسوندي در مورد رابطه داشتن زندانيان قتل‌عام‌شده با سازمان، كم چيزي است؟! مگر هر آدم عاقلي نمي‌تواند بفهمد كه در بحبوحهٌ قتل عامها، شاهسوندي چه «لياقت» بالايي از خود نشان داده كه آدم شكاكي مثل لاجوردي را متقاعد كرده تا او را از زندان آزاد و با پاسپورت و پول و ديگر امكانات ويژه براي «افشاگري» و «محاكمهٌ مسعود رجوي» عازم خارج كشور نمايد؟ شاهسوندي حتي هشدار داده كه اگر «مصلحت نظام» اقتضا كند، از آن‌چه كه در پس پردهٌ سياه مرتكب شده، داستانهايي دارد كه براي تصاحب مدال شمارهٌ يك رو خواهد كرد.
اما هنوز مجادلهٌ جلاد و شاگردجلاد بر سر تصاحب مدال شمارهٌ يك سرسپاري به خط‌امام تمام نشده، كه «جواني» جوياي نام از پس‌مانده‌هاي ديكتاتوري شاه، به نام حسين مهري، در راديو معروف به 24ساعته و موسوم به «صداي ايران» در لس‌آنجلس، باب ديگري را در «افشاگري» عليه مجاهدين و «تأثير‌گذاري» آن‌چناني بر «هواداران سياسي سازمان در آمريكا» گشوده است. او هم دم از ركورد شكستن مي‌زند و مي‌خواهد كه مدال را به نام خود «مُهر» نمايد. حرفش اين است كه اين منم كه بر روي سياهي رنـگ مي‌زنم، قورباغه را به فولكس‌واگن تبديل مي‌كنم و با شاگردجلاد اوين 25ساعت مصاحبه كرده‌ام! به اين ترتيب او مدعي است كه در «ماراتن» افشاگري در مورد مجاهدين، از استاد و شاگرد «دانشگاه اوين» كم نمي‌آورد و از جهاتي خود را جلوتر هم مي‌داند، چون يك‌قلم، «چهل شب،‌به‌طور مرتب در برنامهٌ شبانه 9 تا 11» با شاهسوندي به «جهاد سازندگي» و «ارشاد» هواداران ناآگاه «منافقين» مشغول بوده است! خوانندگان عزيز! ويژگيهاي اين مدعيان را تا جايي كه به اين مسأله بر‌مي‌گشت ملاحظه كرديد. حال از شما مي‌خواهيم قضاوت كنيد كه، مدال را به چه كسي بايد داد؟ به لاجوردي، جلاد اوين؟ به شاهسوندي، شاگردجلاد اوين؟ يا به حسين مهري و راديو مربوطه در لس‌آنجلس؟ براي رسيدن به قضاوت نهايي، لطفاً كليشهٌ فوق و كليشه‌هاي صفحات قبل را مطالعه و با هم مقايسه كنيد.
گزارش يك شاهد عيني از شكنجه‌گاه اوين
ايران‌زمين شمارهٌ 150 ـ 6مرداد1376
يك شاهد عيني از درون رژيم گزارشي از مشاهدات خود در زندان اوين را براي ما فرستاده كه قسمتهايي از آن را در زير ملاحظه مي‌كنيد. امضاي نويسنده محفوظ است.
جنايتهاي سعيد شاهسوندي، شاگردجلاد اوين در قتل‌عام زندانيان سياسي و زدن تيرخلاص9405047
اواسط شهريورماه1367، زندان اوين‌ ـ رئيسي دادستان انقلاب وقت دستور داد ‌شاهسوندي را به اتاقش بياورند. بعد‌از ورود به اتاق همان‌طور كه ايستاده بود، به او گفت الان مي‌فرستمت بند آموزشگاه و كاري مي‌كنم در سالن بند بتواني تردد داشته باشي. تو خوب دقت كن و هرچه در مورد زندانيان مي‌داني برايم جمع‌آوري كن. شاهسوندي كه با چشم‌بند روبه‌روي ميز رئيسي ايستاده بود، با گردني كج و صورتي اصلاح‌نكرده و دستهايي كه به‌حالت احترام روي هم گذاشته بود، با صدايي دورگه گفت چشم حاج‌آقا و عقب‌عقب به‌طرف در خروج رفت و از اتاق خارج شد. در آن زمان زندانيان سياسي را در بند آموزشگاه در سالنهاي 2و4 به‌صورت باز و در بند6 به‌صورت بسته نگهداري مي‌كردند. در بندهاي 2و4 زندانياني بودند كه حكمشان را گرفته بودند و مي‌توانستند در كارگاه آموزشگاه و خارج از محوطهٌ بند كار كنند. اما زندانيان بند6 منتظر حكم بودند و نمي‌توانستند از سالن خارج شوند. بعد از رفتن شاهسوندي، رئيسي به كساني كه آن‌جا بودند گفت: اين از توابين است و مي‌خواهد براي ما كار كند، اطلاعات زيادي از منافقين دارد و براي ما شخص مفيدي است. چند هفته بعد، شاهسوندي را در كارگاه ديدم (كارگاه در كنار بند آموزشگاه و در زير حسينيه قرار داشت). در قسمت خياطي كارگاه كار مي‌كرد و مهرهٌ اطلاعاتي رئيس كارگاه (شخصي به‌نام ابراهيمي از عناصر وزارت اطلاعات) شده بود. او تمام اخبار كارگاه را به ابراهيمي مي‌داد. شاهسوندي هم‌چنين مسئول سالن2 شده بود و تمام كارهاي سالن2 با او چك مي‌شد. رفيقش علي معين‌فر نيز در سالن4 همه‌كاره بود. در جلسه‌يي كه با حضور مبشري، حاكم شرع، و ناصري نمايندهٌ منتظري تشكيل شده بود، مبشري در مقابل اين سؤال كه چطور با اين سرعت توانستيد به پروندهٌ مظنونين مرصاد رسيدگي كنيد؟ گفت: در اين مورد بايد از كمك افراد بريده‌يي مثل آقاي سعيد شاهسوندي تشكر كنم چون اطلاعاتي كه او در اختيارمان گذاشت در شناسايي منافقين به من خيلي كمك كرد. شيوهٌ محاكمه بدين‌صورت بود كه چند زنداني با چشم‌بند وارد اتاق مبشري مي‌شدند، بعد‌ سعيد وارد اتاق مي‌شد و به شناسايي مي‌پرداخت و هر كسي را كه او مي‌گفت مجاهد است، فوراً ‌بنا بر دستور خميني اعدام مي‌كردند. يعني در حقيقت حكم اعدام آنها را سعيد شاهسوندي مي‌داد و اين خوش‌خدمتي را تا آن‌جا ادامه داد كه در جريان اعدام مجاهدين نقش زدن تير‌خلاص را به‌او دادند و او با كمال ميل دست به اين كار مي‌زد. يك‌بار حاج مجتبي (مجتبي حلوايي‌عسكر، معاون انتظامي زندان) ‌به من گفت واقعاً سعيد شاهسوندي و علي معين‌فر تواب واقعي هستند. ديشب به آنها گفتم فردا صبح (شب يلداي سال‌68) ‌چند نفر را اعدام مي‌كنيم و شما بايد بياييد تيرخلاص بزنيد (معمولاً‌اعدامها در ساعات اوليهٌ صبح و در پشت بند216 كه يك محوطهٌ بازي بود صورت مي‌گرفت). ‌آنها صبح آمدند و ‌تير‌خلاص زدند و جنازه‌ها را در پارچه‌يي پيچيدند و در آمبولانس گذاشتند و من هم براي آنها درخواست مرخصي تشويقي كردم. به‌طوركلي شاهسوندي در زندان نورچشم مسئولان، به‌خصوص مبشري و مورد علاقهٌ خاص حاج‌مجتبي بود و حتي آن‌قدر جرأت پيدا كرده بود كه مسائل پرسنل را هم به مسئولان زندان گزارش مي‌داد. بعد از اين‌كه زندانيان بند 2و4 و به‌خصوص هم‌اتاقيهاي شاهسوندي متوجه شدند كه او خبرچيني و جاسوسي مي‌كند، شاهسوندي را به سالن6 فرستادند. يكي از مسئولان زندان به من گفت كه در سالن 2و 4 آن‌قدر مورد نفرت قرار گرفته بود كه ما احساس كرديم جانش در خطر است و او را جابه‌جا كرديم.