۱۳۹۵ خرداد ۱۵, شنبه

مصاحبه با مادر ریحانه جباری






 تاریخ : 4 ژوئن 2016 

مصاحبه با مادر ریحانه جباری منتشر شده در سایت حقوق بشر در ایران








                 مادر ریحانه همراه مادران سرفراز ومقاوم پار ک لاله 
در این مصاحبه خانم شعله پاکروان به سوالاتی در مورد جمع مادرانه و اهداف آن پاسخ میدهند.
جمع مادرانه شما از چه زمانی شکل گرفت؟
ما دقیقاً عاشورای سال 94 سرخاک مصطفی کریم بیگی تصمیم قطعی گرفتیم.
آیا مادرانه به شکل انجمن فعالیت می‌کند؟ خودتان برای این جمع چه تعریفی دارید؟
نه. ما تشکیلات نیستیم. همه ما قربانی هستیم و همه ما فرزند از دست داده‌ایم. همگی پر از رنج و آسیب بودیم. اول قرار بودفقط کنار هم بنشینیم و در مورد مشکلاتی که برای روح و روان ما پیش آمده بود حرف بزنیم. هر کدام از ما به نوعی دچار تروما بودیم. احساس رخوت اما همراه با خشم داشتیم. از دست دادن فرزند برای هشتاد و هشتی‌ها به یک نوع، برای دهه شصتی‌ها به نوعی دیگر و ریحانه هم در نوع خودش، باعث شده بود همه ما به نوعی مشکلاتی از جمله کابوس‌های شبانه داشته باشیم. ما فکر می‌کردیم این رنج را باید خودمان به تنهایی حل کنیم. البته ما از قبل همدیگر را پیدا کرده بودیم و دیدارهای دو یا سه نفره با یکدیگر داشتیم. با همدیگر صحبت کرده بودیم و حس کرده بودیم چقدر این گفتگوها روی ما تأثیر خوب دارد و بعد از چند روز می‌دیدیم حس بهتری داریم و حالمان خوب‌تر است. حداقل این راه فهمیدیم که فقط ما دچار این رنج‌ها نیستیم. سر خاک مصطفی تصمیم گرفتیم که اولین نشست خودمان را در منزل خانم سیمین عیوض زاده برگزار کنیم. آن زمان امید علیشناس، فرزند خانم عیوض زاده بازداشت شده بود و به دلیل فعالیت در حوزه کودکان به ده سال حبس محکوم شده بود.
همه ما که فرزند خود را از دست داده بودیم به "دادخواهی" به عنوان یک اصل نگاه می‌کردیم. ممکن است که مردم، قوه قضائیه، دولت یا نهادهای بین المللی فرزندان ما را فراموش کرده باشند، اما ما که در خانه‌هایمان جای خالی فرزندانمان را می‌بینیم که نمی‌توانیم چیزی را فراموش کنیم. عدالتی که جاری نشد شاید از یاد همه برود، اما ما همچنان دنبال آن عدالت می‌گردیم. چون جای خالی فرزندان ما در لحظه لحظه زندگی ما وجود دارد. سیمین عیوض زاده معتقد بود که گرچه مشکل فرزندش با مشکلات ما که فرزند از دست داده‌ایم متفاوت است، اما در نهایت در یک نقطه به هم می‌رسیم. آن نقطه ظلمی است که به ما شده. ما نمی‌خواهیم در مقابل این ظلم ساکت باشیم. بعد از آن با اکثر مادران در رابطه با این نشست صحبت کردیم. برخی‌ها از جمله خانم گوهر عشقی به دلیل بیماری و مسیر دور خانه‌شان یا اکرم نقابی به دلیل مشکلات ناشی از بازداشت همسرش کمتر در این جلسات شرکت می‌کردند. اما در جریان تصمیم‌ها و صحبت‌های این نشست‌ها قرار می‌گرفتند. جلسه اول تنها در مورد خودمان و فرزندانمان صحبت کردیم. همگی به این نکته رسیدیم که رویای "ایران بدون اعدام و شکنجه" را در سر داریم. این رویای مشترک همه ما بود. همه ما به شکنجه و اعدام نه گفتیم. به نظر من تمام احزاب و گروه‌های سیاسی نیز با اعدام و شکنجه مخالف هستند. از احزاب چپ تا گروه‌های مذهبی همگی تعدادی از اعضای خود را به خاطر اعدام از دست داده‌اند. من فکر می‌کنم فارغ از ایدئولوژی این احزاب و گروه‌ها "نه به اعدام و شکنجه" نقطه مشترک تمام آنها است.
این جمع با چند نفر شروع به فعالیت کرد؟
ما شش نفر ثابت بودیم که تمایل داشتیم علنی کار کنیم. اما بعدها تعداد دیگری از مادران به ما اضافه شدند. البته تعدادی از افراد هم هستند که کنار ما هستند، نظرات خود را می‌دهند و در رأی گیرها شرکت می‌کنند، اما تمایلی به علنی فعالیت کردن ندارند. در حال حاضر 12 نفر به‌صورت ثابت کار می‌کنیم. هشت نفر از ما قطعاً در تمام جلسات حضور دارند.
فعالیت‌های شما به چه شکل و روشی انجام می‌شود؟
اساسنامه نداریم. اما تصمیم‌ها را گروهی می‌گیریم. از سال گذشته به خانواده‌های اعدامی در شهرهای مختلف سر می‌زنیم. داستان آنها را می‌شنویم و همدردی می‌کنیم. تعریفی که می‌توانم از این دیدارها داشته باشم این است که اول با گریه شروع می‌شود. فروردین سال گذشته، به دیدن اولین خانواده‌ای رفتم که پسرشان هشت روز بود اعدام شده بود. آنها را در شوک، غم و سوگ دیدم. چند ماهی بود که ریحانه را از دست داده بودم. دو نفر که غم مشترک دارند به هم رسیده بودند. همدیگر را درک می‌کردیم. به آنها گفتم چند ماهی طول می‌کشد که بتوانید با این شرایط کنار بیاید. بعد از آن تعداد دیدار از خانواده‌هایی که اعدامی داشتند بیشتر شد. مادرانه به این نتیجه رسید که جمع آوری پول برای پرداخت دیه افرادی که در انتظار قصاص بودند را در برنامه‌های خود بگنجاند. ما اعدام را مثل ماشین یا غولی می‌بینیم که جوان‌های ما را می‌خورد. ما از هر امکانی که بتواند این ماشین را از کار بیندازد ولو به شکل موقت، ولو به تعداد کم استفاده می‌کنیم. ما با تمامی اعدام‌ها مخالف هستیم و به آن اعتراض می‌کنیم. به حکم اعدام عقیدتی‌هایی مثل سهیل عربی یا شهرام احمدی و برادرش که اعدام شده است نیز اعتراض داریم. ما با این خانواده‌ها دیدار کردیم. شاید منتشر نشده باشد اما دیدارهای زیادی صورت گرفته است. برای مثال شهین مهین فر به تنهایی به رشت رفت و در مسئله رضایت گرفتن از خانواده مقتول شرکت فعال داشت. یا شهناز کریم بیگی به شکل فعالانه در جمع آوری دیه یک زن اعدامی اقدام کرد. من هم برای سحر مهابادی که همبندی ریحانه بود و شاید بتوانم بگویم بعد ازآسیبی که از اعدام ریحانه دیده بودم یکی از مهم‌ترین انگیزه‌های من برای رشد این فکر در ذهنم که باید اعدام برچیده شود بود، کمک کردم. ریحانه زیر تیغ بود، اما تمام تلاش خود را می‌کرد که حکم سحر اجرا نشود. در زمان حیات ریحانه این دختر آزاد نشد، اما برای تولد ریحانه خوشبختانه آزاد شده بود. ما در فیس بوک صفحه ایی درست کردیم که نامش "اعدام نشانه بربریت است" بود. اما متاسفانه جوان بین ما نیست. اکثر ما زنانی هستیم که تعلق داریم به نسل‌های قبلی و اطلاعات کامپیوتری ما خیلی محدود است. به همین دلیل نتوانستیم در این صفحه فعال باشیم. آرزوی ما این بود که جوانان به ما کمک کنند و این صفحه را فعال کنند. تلاش کردیم برای لغو یا توقف حکم اعدام محکومان مواد مخدر. نامه ایی نوشتیم و امضا جمع کردیم. این نامه خطاب به آقای لاریجانی رئیس مجلس بود. ما نوشتیم که آقای لاریجانی، تعدادی از نماینده‌ها با اعدام محکومان مواد مخدر مخالف هستند و از او خواستیم روی این مسئله کار کند. ما در این نامه دو خواسته داشتیم. اول اینکه عجله کنند و تغییر این قانون را در اولویت‌های خود قرار دهند. خواسته بعدی ما این بود که قوه قضائیه تا زمانی که قانون جدید در مجلس بررسی می‌شود احکام این افراد را به حالت تعلیق در بیاورد. چون ما اطمینان داریم با تغییر این قانون تعداد زیادی از این محکومان می‌توانند از مرگ نجات پیدا کنند. در این پرونده‌ها شاکی خصوصی وجود ندارد که بشود دنبال رضایت یا دیه رفت. اسم کسی که خوانده می‌شود، قطعاً اعدام می‌شود. فرض کنید در قانون برای چند گرم مواد مخدر اعدام بریده باشند. حالا فرض کنید این چند گرم در قانون تغییر کند و به یک کیلوگرم برسد. به یکباره تعداد خیلی زیادی از اعدامی‌ها نجات پیدا می‌کنند. پس تنها راهش تغییر قانون است. بخشی از افرادی که این نامه را امضا کردند، افراد معمولی جامعه بودند. اما حدود هفتاده خانواده که یکی از اعضایشان زیر حکم اعدام بود یا اعدام شده بود نیز این نامه را امضا کردند. ما این نامه را به دفتر آقای لاریجانی بردیم اما از ما قبول نکردند. بنابراین نامه را پست کردیم و کپی نامه را نگه داشتیم. بخشی از فعالیت‌های ما نیز خود به خود پیش می‌آید. برای مثال مسئله زندانی‌ها. مادر آتنا دائمی عضو "مادرانه" است. آتنا در حال حاضر بیرون از زندان است اما ما می دانیم که حکم او همچنان پابرجاست. امید علیشناس نیز همین طور. وجود این دو مادر در "مادرانه" توجه ما را به زندانیان نیز جلب می‌کند. از نظر ما حکم‌های سنگین فرقی با اعدام ندارد. حکم‌های سنگین همان اعدام طولانی مدت است. معنی 14 سال زندان برای آتنا دائمی چیست؟ ما همه جا گفته‌ایم که این احکام ظالمانه است. شنیدیم که خوشبختانه حکم بعضی از افراد از جمله امیر امیرقلی و آتنا فرقدانی و علیرضا گلی پور کم شده است. باز هم این سؤال برای ما پیش می‌آید که مگر قضات ما کیلویی و بدون ضابطه حکم می‌دهند؟ قاضی اگر طبق قانون حکم بدهد چطور می‌شود که در تجدید نظر این حکم نصف می‌شود؟ چطور حکم 12 سال و 9 ماه آتنا فرقدانی به یکباره می‌شود 18 ماه؟ ما معنی این احکام را نمی‌فهمیم. این چه معنایی دارد؟ قوه قضائیه در این موارد زیر سؤال است که آیا قاضی اول اشتباه قضاوت کرده است یا قاضی دوم؟ بچه‌های ما چه گناهی کرده‌اند که باید با سلیقه قضات محاکمه شوند؟ مگر قانون به اندازه کافی گویا و روشن نیست؟ آرش صادقی و همسرش چه گناهی کرده‌اند؟ مادرانه مرتب با این زندانی‌ها در تماس است و هر کس که آزاد می‌شود، می گوییم خدا رو شکر اما اساس حرف ما این است که این زندانی شدن‌ها ظالمانه است.
افرادی که زیر حکم اعدام هستند و شما برای نجات جان آنها تلاش می‌کنید را از چه طریقی شناسایی می‌کنید؟
ما دنبال زندانی نمی‌رویم چون اطلاعات کافی از زندانی‌ها نداریم. قوه قضائیه این اطلاعات را در اختیار کسی قرار نمی‌دهد که چه کسانی زیر حکم اعدام هستند یا اجرای حکمشان نزدیک است. به‌طور اتفاقی ما با این زندانی‌ها آشنا می‌شویم. مثلاً به فیس بوک من خیلی پیغام می‌آید. اخیراً یکی از اهواز برای من پیام گذاشته است. یا چند وقت پیش یکی از سیاهکل بود. از شهرهای مختلف درخواست کمک می‌کنند و ما هم تلاش خودمان را می‌کنیم. تا امروز ما برای کسانی که اقدام کرده‌ایم که اولین بارشان بوده و به‌صورت یک اتفاق مرتکب قتل شده‌اند. به اندازه کافی تنبیه شده‌اند و مجازات روحی خود را کشیده‌اند و اگر این فرد اعدام شود حالت انتقام گیری پیدا می‌کند. ما برای این افراد تلاش می‌کنیم اما خودمان هم می دانیم که فعالیت‌های ما در مقابل تعداد اعدام‌هایی که صورت می‌گیرد هیچ است.
راهکارهای شما برای نجات جان این افراد چیست؟
ما داخل ایران امکانات زیادی برای جلوی اعدام ایستادن نداریم. در برخی موارد از طریق اجرای نمایش دیه را جمع آوری می‌کنیم. دوستانی دارم که به واسطه شغل 30 ساله‌ام با آنها صحبت می‌کنم و آنها موافقت می‌کنند. بستگی به شانس ما دارد که آن کارگردان تمایل به دخالت در این امر داشته باشد یا خیر و در آن زمان نمایشی روی صحنه داشته باشد یا خیر. مثلاً ما همین الان در حال جمع آوری دیه برای فردی هستیم، اما هنوز موفق نشده‌ام با کارگردانی به توافق برسم. من به خوبی حس می‌کنم که مردم خسته شده‌اند از پول دادن برای این موارد. من زنانی را می‌شناسم که سال‌هاست در این زمینه فعالیت می‌کنند. مانند "مادران صلح " که مدام در حال تلاش در تمام شهرها هستند و حتی در زمان دوره ریاست آقای شاهرودی با قوه قضائیه تبادل نظر داشتند. آنها هم خسته شده‌اند، اما همچنان در حال تلاش هستند و می گویند یک نفر هم نجات پیدا کند خوب است. اما در نهایت تا چه زمانی می‌شود به این شیوه ادامه داد؟ نمی‌دانم. هر قتلی را اعدام می‌دهند. قتل چیزی نیست که کسی از آن دفاع کند. نفس کشتن عمل خوبی نیست. اما اینکه در چه بستری قتل صورت گرفته است اصلاً مورد توجه قوه قضائیه نیست. هفته گذشته 11 نفر در کرج اعدام شدند و روز قبلش هم 4 نفر اعدام شده بودند. بین این یازده نفر یک کودک بود که در هنگام اجرای حکم 21 سالش شده بود، اما در 16 سالگی مرتکب قتل شده بود. یا مثلاً بهنود شجاعی در چند سال پیش. این کودکان با نقشه قبلی قتل نکرده بودند. قوه قضائیه هیچ تفکیکی برای افرادی که با نقشه قبلی قتل انجام می‌دهند و کسی که طی یک حادثه قتل کرده است، قائل نیست. مثلاً طی یک دعوا سر یکی به جدول می‌خورد. این قتل بدون نقشه است. یا مثلاً محیط بان ها که شغل آنها حفاظت است و باید مراقب باشند شکارچی وارد آن محیط نشود. این محیط بان در تمام عمر حافظ بوده و شرارتی نداشته است و بر اثر خطا تیر به شکارچی خورده است. یا مثلاً ریحانه به عنوان دختری 19 ساله، در شرایط سخت قرار گرفته بود و به قدری ترس و وحشت داشت که فکرش قفل شده بود و چیزی به ذهنش نمی‌رسید. ما در ساری دختری را داشتیم که خودش وکیل بود و تمام قوانین را می‌دانست و در این شرایط قرار گرفته بود. به دلیل ترس زیاد تمام دانسته‌های خود را فراموش کرده بود. قاضی اینها را در نظر نمی‌گیرد. فقط می‌گوید یک جنازه داریم و یک قاتل. پس قطعاً نفر دوم هم باید کشته شود.
تأثیر افزایش شمار اعدام‌ها روی افراد جامعه را چطور ارزیابی می‌کنید؟
ما می گوییم جامعه وارد مرحله عقلانی شده است و به خود می‌گوید در این کشور هر روز بین دو تا سه نفر اعدام می‌شوند. چرا؟ اینهمه برای مواد مخدر اعدام کردند. چه تاثیری داشت؟ مصرف مواد مخدر کمتر شد؟ خیر. آیا این قصاص‌ها باعث شده است که امنیت در جامعه بیشتر شود؟ خیر. مادرانه می‌گوید حاکمان و مجریان قانون توجه کنید که شما نباید جدای از ملت باشید. فرزندان ما با این اعدام‌ها نه از نظر مسئله اعتیاد امنیت بیشتری پیدا کرده‌اند نه در موارد دیگر. همین هفت هزار گشت نامحسوس خودش ناامنی است. دختر یا پسر من از کجا بداند کسی که جلوی او را گرفته شرور است یا مأمور؟ وقتی هیچ نشانی و کارتی وجود ندارد چطور می‌شود تشخیص داد که از طرف قانون آمده‌اند؟ بین این افراد و مردم عصبیت و دعوا پیش می‌آید و شاید عاقبت این دعواها همین اعدام‌ها باشد. وقتی تعداد افرادی که بخشش را به جای اعدام انتخاب می‌کنند زیاد می‌شود یا تعداد افرادی که برای نجات جان اعدامی‌ها تلاش می‌کنند افزایش پیدا می‌کند یعنی جامعه دارد به حاکمیت هشدار می‌دهد که از اینهمه خشونت و اعدام خسته شده است. جامعه می‌گوید که می‌خواهد نفس بکشد و زیربار این همه اخبار اعدام تنگی نفس گرفته است. بیاید راهی را پیدا کنیم که تعداد اعدام‌ها کم شود.
تا کنون جمع "مادرانه " با چه مشکلات و محدودیت‌هایی رو به رو بوده است؟
به نظر می‌آید بخش حاکمیت تمایل زیادی برای کاهش اعدام‌ها یا قطع اعدام‌ها ندارد. اگر داشت شرایط را برای این امر فراهم می‌کرد. مثال می‌زنم. خانواده‌ای برای رضایت دادن 500 میلیون تومان دیه خواستند. ما گفتیم این مبلغ را نداریم و می‌توانیم کمتر از این مبلغ را فراهم کنیم. طرف مقابل هم قبول کرد و قاتل از مرگ نجات پیدا کرد. اگر قوه قضائیه تمایل داشت به کاهش اعدام‌ها، می‌توانست به طور غیر رسمی امثال این اولیای دم را که با دیه قصد رضایت دادن دارند را به ما معرفی کند. وقتی جلو می‌رویم می‌بینیم که کمک نمی‌کنند به کنار، سنگ هم جلوی پای ما می‌اندازند. مثلاً ما می‌رویم برای رضایت گرفتن در منزل اولیای دم. حتی از او فیلم می‌گیریم هنگامی که رضایت می‌دهد. زمان امضا کردن مدام به او می گویند تو حق اجرای حکم را داری چرا می‌خواهی رضایت بدهی؟ آیا مبلغی دریافت کردی یا خیر؟ در نهایت باعث می‌شوند آنها نظرشان تغییر کند. نا امیدی کلمه درستی نیست. هیچ کدام از ما دچار ناامیدی نیستیم. اما خسته‌ایم. کاری که می‌توانی در عرض 10 روز انجام دهی به دلیل همین کارشکنی‌ها به ده ماه می‌کشد. خسته می‌شوی و مردمی که با شما همیاری می‌کنند هم خسته می‌شوند. مسئله بعدی این است که قضات به ما می‌خندند. حتی برخی از قضات برای اینکه حکمی که در دادگاه بدوی صادر کرده‌اند اجرا شود، به‌صورت پنهانی برای دیوان نامه می‌نویسند. این اتفاق برای ریحانه افتاد. قاضی تردست حکم ناعادلانه ایی داده بود و برای اینکه مبادا دیوان توجه بیشتری به پرونده بکند، نامه دو صفحه ایی دست نویس به دیوان داده بود، که این پرونده با دقت کافی بررسی شده و لازم نیست شما بررسی دقیق انجام بدهید و به نوعی انتقام گیری از وکلای ریحانه را روی پرونده گذاشته بود. مورد دیگر این است که برای دریافت دیه هیچ محدودیتی وجود ندارد. هفته پیش مطلع شدم خانواده مقتولی شرط رضایت را 3 میلیارد تومان اعلام کرده‌اند. مگر می‌شود این سه میلیارد را جمع کرد؟ با این سه میلیارد می‌شود 10 نفر را آزاد کرد.
آیا "جمع مادرانه" از سوی نهادهای امنیتی تهدید شده است؟
ما به‌طور مستقیم تهدید نشدیم. در هیچ جای قانونی نیامده که از جمع چند مادر جلوگیری کنند. ما تشکیلاتی نداریم. جلسات مختلط نداریم. کار سیاسی نمی‌کنیم. ما چند مادر هستیم که در خانه‌های هم جمع می‌شویم. چه حرف‌هایی می‌زنیم؟ ما حرف‌های مهمی می‌زنیم. تصمیمات بزرگی می‌گیریم برای خودمان و فرزندانمان. اما کار غیر قانونی که بتوانند جلوی ما را بگیرند انجام نمی‌دهیم. بنابراین به‌طور رسمی کسی مانع جلسات ما نشده است.
علاقمندان به "جمع مادرانه" از چه طریقی می‌توانند به شما بپیوندند؟
هر کسی تمایل به همیاری ما داشته باشد می‌تواند با من و مادر منصور اسانلو، شهین مهین فر، منصوره بهکیش، سیمین عیوض زاده، شهناز اکملی، حوریه گلستانی، معصومه نعمتی، حوریه فرج زاده، اکرم نقابی گوهر عشقی از طریق فیس بوک هایمان تماس بگیرد.
#قوچان #بلوچستان #بندرعباس #کرمان #مهاباد #اهواز #اراک #تهران #کرج #اصفهان #شیراز #تبریز #رشت #آبادان #اردبیل #مهاباد #سنندج#زاهدان # ایران#زاهدان
#قوچان #بلوچستان #بندرعباس #کرمان #مهاباد #اهواز #اراک #تهران #کرج #اصفهان#کرمانشاه #شیراز #تبریز #رشت #آبادان #اردبیل #مهاباد #سنندج#زاهدان #ایران#شیراز #تهران #اصفهان #مشهد #تبریز #قزوين، #تنكابن #ایرانشهر #ساری#خوزستان #دزفول
#استان #دماوند #شهرستان #اسلامشهر #شهرستان #فیروزکوه

#تهران #Iran #ایران #تهران