منبع : همبستگی ملی ایران ، 12 ژوئن 2016
لینک
منشور وارسته: صعود و سقوط گفتمان مماشات
اهمیت موقعیت ژئوپلیتیک ایران، در سطح جهانی به گونه ای است که آن را در ردیف حساس ترین مناطق استراتژیک قرن بیست و یکم قرار داده است. به طوری که هرگونه تغییری در وضعیت سیاسی ایران، شرایط ژئوپلیتیک کشورهای منطقهی خاورمیانه را بر هم زده و در سطح جهانی تغییرات و تبعات ژئواستراتژیک بر جای می گذارد.
از نظرجغرافیای سیاسی، موقعیت جغرافیایی ایران به نحوی است که در همسایگی قدرت های مهمی چون روسیه و حوزه ی امنیت ملی امریکا (جنوب خلیج فارس) قرار دارد. از نظر اقتصادی، شاهراه های بزرگ تجاری جهان در دریا و خشکی از نزدیکی ایران می گذرند.
از نظرجغرافیای سیاسی، موقعیت جغرافیایی ایران به نحوی است که در همسایگی قدرت های مهمی چون روسیه و حوزه ی امنیت ملی امریکا (جنوب خلیج فارس) قرار دارد. از نظر اقتصادی، شاهراه های بزرگ تجاری جهان در دریا و خشکی از نزدیکی ایران می گذرند.
این ویژه گی جغرافیایی-سیاسی ایران، به رژیم استبداد دینی فرصتی داده است تا با اتکاء به آن، دولتهای غربی را جهت سود جویی از بازار نفت و گاز ایران اغوا کند و پیامد این سیاست، گرفتن امتیازاتی در راستای ماندگاری حاکمیت این رژیم می باشد. با توجه به چنین موقعیتی است که شاهدیم که رژیم با استفاده از لابی قدرتمند صاحبان سرمایه در غرب طی ۳۷ سال اخیر توانسته تهدیدات اصلی خودش را که از جانب آلترناتیو آن (مقاومت سازمان یافته) است را خنثی یا کم اثر نماید.
در بررسی روابط ایران و ایالت متحده طی یک ربع قرن گذشته، آشکارا است که هیچ رئیس جمهور آمریکا به اندازه باراک حسین اوباما، مشتاق بهبود مناسبات با رژیم استبداد دینی نبوده است. اینکه ریشه چنان دلبستگی از کجا برخاسته است را تاریخ افشاء خواهد کرد. کما آنکه ریشه رابطه خمینی دجال با آمریکا، اکنون روشن شده است که از زمان ریاست جمهوری جان اف کندی آغاز گردید. طبق این اسناد خمینی یک بار در سال ۱۹۶۳ با جان اف کندی تماس گرفته و از وی خواسته است که هجوم لفظی وی به آمریکا تفسیر به اشتباه نشود و این حمله لفظی را جدی نگیرد. (در این خصوص، رجوع کنید به مدارکی که توسط سازمان سیا منتشر شده است و بی بی سی به تاریخ ۳/۵/۲۰۱۶ آنرا افشا نموده است). در پی پیشبرد سیاست تحریم نفتی-بانکی رژیم، در ماههای بعد از ریاستجمهوری اوباما، فضای تعامل با ایران در اوج خود قرار داشت. حتی بعد از پیروزی روحانی در انتخابات ریاست جمهوری ایران نیز این خوشبینی از جانب کاخ سفید بارها اعلام گردید. اوباما از همان فردای ورود به کاخ سفید وارد عمل شد و با ارسال دو نامه محرمانه به خامنه ای و پخش پیام ویدئویی و تبریک نوروز، راه را برای توسعه روابط بین دو کشور فراهم کرد. دولت باراک اوباما در ۱۹ مارس ۲۰۰۹ در پیام نوروزی خود به مردم ایران تصریح میکند که سازش ایران و آمریکا، «با تهدید به دست نمی آید». چند ماه بعد و در اوج جنبش مردمی در ایران در سال ۱۳۸۸، هیلاری کلینتون که در حال تدارک مذاکرات هسته ای با جلیلی؛ در ژنو بود، چند «کارشناس» ایرانی را برای مشورت و "صرف شام"! به وزارت خارجه دعوت کرد. جوهر پارادایم رفتار اوباما از منظر رئالیست ها و نئورئالیست ها (که تفکر وی بر آمده از این نظرگاه است)، عقیده دارد که بایستی مخاطرات امنیتی ایران کاهش یابد تا بتوانیم رژیم را به طرف خود جلب نماییم. از نظر "نو واقع گرایان" (نئورئالیستها)، حتی اگر دولتهای یاغی به سلاح هسته ای هم دست یابند، قابل بازدارندگی اند؛ زیرا که ترس امنیتی عامل اصلی تمایل به داشتن سلاح هسته ای است. زمانی که این ترس کاهش یابد یا از بین برود، دیگر جای نگرانی نیست و رفتار معقول خواهند داشت (نظریه برژنسکی مشاور امنیت ملی در دوران ریاست جمهوری کارتر). به باور امثال این کارشناس، آمریکا بایستی گزینه نظامی و و تغییر رژیم را رها کند. به تحریم ها پایان دهد و مستقیماً وارد مذاکره شود و از عضویت ایران در سازمان تجارت جهانی استقبال کند. سرمایه گذاری خارجی در این کشورها را تشویق و دارایی های بلوکه شده را آزاد کند؛ و بلاخره کمک کند که ترتیبات امنیتی منطقه با حضور تمام کشورهای منطقه باشد. در عوض ایران، برنامه سلاح اتمی را متوقف کند. حمایت از گروه های تروریستی را متوقف کند. اصول حقوق بشر و سازمان های حقوق بشری را بپذیرد (البته مسئله حقوق بشر کاملا جنبه صوری دارد).
مسأله مهم برای اوباما ثبت پیروزی مذاکرات با ایران در جهت پایان بخشیدن به سیاست تسلیحات اتمی رژیم، درتاریخ سیاسی آمریکاست. با ادامه مذاکرات (هسته ای)، گروه سیاست خارجی اوباما توافق هسته ای با ایران را یکی از معدود موفقیت های احتمالی خود می پندارند. از سوی دیگر در صورت حصول توافق با ایران، از نظر تئوری، پیشرفت برنامه هسته ای ایران متوقف خواهد شد که به طور قطع نتیجه خوشایندی است.
از دید برخی صاحبان اندیشه استمالت در مسائل منطقه، توافق هسته ای، احتمالاً به بهبود روابط ایران و آمریکا منجر خواهد شد و از سوی دیگر، کشورهای غربی را در ازسرگیری روابط متداول تجاری با رژیم، آسوده خاطر خواهد ساخت. در یک جمعبندی این مماشتگران معتقدند:
"رژیم ملاها پیروز میدان است". "ایران در جامعه بین المللی موقعیت بهتری به دست خواهد آورد"، "منافع اقتصادی رژیم تامین می شود". "تغییر روابط آمریکا با ایران مرکز تغییرات عمده در منطقه خاورمیانه محسوب می شود". "اگر توافق هسته ای با ایران از دستیابی این کشور به سلاح هسته ای جلوگیری کند، به طور قطع این توافق سودمند است". "اگر این توافق را پایه و اساس سیاست جدید آمریکا در منطقه بر مبنای مدیریت بهتر، توازن قدرت در میان مهره های اصلی در منطقه، در راستای حفظ ثبات و مهار تهدیدها بدانیم، آنگاه این توافق سود خالص خواهد بود".
در واقع، ساده اندیشی و پاسیو (بی عملی) بودن سیاست خارجی دولت اوباما در منطقه، فرصتی طلایی نصیب رژیم ایران نمود تا به نفوذ خود و دخالت در منطقه خاورمیانه بزرگ بیافزاید. تلاشهای رژیم ایران در بی ثباتی منطقه در دوران اوباما به حدی افزایش یافت که موجب بروز پدیده داعش در منطقه شده است. تلاشهای اوباما برای دستیابی به توافق هسته ای با ایران؛ که موجب وقوع جنگ فرقه ای گسترده ای در خاورمیانه شده است، انتقادات زیادی را در سراسر گیتی بر انگیخت.
طراحان دکترین ممشات با ملاها در دوران اوباما
بخشی عمده از تصمیمگیریهای مهم اوباما در قبال ایران، ناشی از تجارب شخصی و اندیشه خودش است، اما وجود مشاورانی متشکل از شخصیتهای سیاسى که وى را احاطه کردهاند در این میان بی تاثیر نبوده است. این افراد نقشی فعال در ترسیم سیاست کلی اوباما ایفا میکنند. کسانی مانند سوزان رایس، مشاور امنیت ملی، رابرت مالی دستیار رئیس جمهوری در امور خاورمیانه و ایران، همینطور چهره ای ۳۸ ساله به نام «بن رودز» که سیاست مماشات با رژیم و سایر سیاست های تخریب کننده مثل مماشات با رژیم سوریه و ... را وی عملا در کاخ سفید پیش برده است.
رودز سخنرانی های پرزیدنت اوباما را مینویسد، سفرهای او به خارج را برنامه ریزی میکند و ارتباطات مهم در تشکیلات گسترده کاخ سفید را راه اندازی میکند. وظایفی که اگر به تنهایی در نظر گرفته شود، احساس کم اهمیت بودن نقش او را میدهد. امّا در گزارش مفصل مجله هفتگی نیویورک تایمز (۵ می ۲۰۱۶)، دیوید ساموئل در یک افشاگری نقش پشت پرده بن رودز در تصمیم گیری های کاخ سفید بخصوص در مورد ایران و منطقه را برملا نمود که بسیار قابل تعمق است. بنا به اطلاعات مندرج در این گزارش، بن رودز برای پیشبرد خطوط کاخ سفید در سیاست مماشات با آخوندها از بنیاد "پلاشرز" در آمریکا سود برد. در این راستا آسوشیتدپرس گزارشی افشاگرانه از فعالیتهای بنیاد پلاشرز در آمریکا و صرف پولهای کلان برای مطبوعات آمریکا و اروپا و لابیهای رژیم آخوندی، جهت جا انداختن توافق هستهیی دولت اوباما با رژیم، منتشرکرد. این خبرگزاری به کمک ۷۰۰ هزار دلاری بنیاد پلاشرز به تبلیغ برنامه هستهیی با رژیم ایران در شبکه "صدای آمریکا" اشاره میکند. این کار باعث اعتراض نمایندگان جمهوریخواه شده است. آسوشیتدپرس در ادامه گزارش افشاگرانه خود به گروه لابی رژیم ایران «نایاک» اشاره میکند که بدون هیچ تخصصی در این زمنیه، بیش از ۲۸۱ هزار دلار از این بنیاد برای تبلیغ حول توافق اتمی (برجام)، با رژیم ایران، پول گرفته است. دانشگاه پرینستون آمریکا نیز در همین رابطه مبلغ ۷۰ هزار دلار به سید حسین موسویان، سفیر سابق و نفر مذاکرهکننده اتمی رژیم ایران داده است. پلاشرزهمچنین در گزارش خود به اقدامات دیگر از قبیل «دادن بودجه به خبرنگاران در نشریات "نیشن"، "مادر جونز" و همکاری با «مرکز برای وجدان عمومی» جهت ایجاد یک میز امنیت ملی در این مر کز اشاره کرده است. آسوشیتدپرس اضافه می کند: پلاشرز در گزارش خود به هدفش جهت «کسب اطمینان از انعکاسات دقیق و مستمر موضوعات هستهیی در رسانههای معتبر و استراتژیک» همچون روزنامه گاردین، هافینگتون پست و پرو پوبلیکا، اشاره کرده است. (۲/۳/ ۱۳۹۵ خبرگزاری آسوشیتدپرس). در نتیجه، افزایش رفتار شرورانه ابعاد نظامی اتمی رژیم ایران در فاز نهایی مذاکرات لاپوشانی شد. مشاوران اوباما این عدم انطباق را حقایق مزاحم اعلام نمودند. "طرح" بایستی جلو میرفت. این اقدامات باعث شد "آنهایی که میخواستند مردم جهان حقایق مربوط به برنامه اتمی ایران را بدانند بالاترین بها را پرداختند (ریموند تنتر، معامله اتمی اوباما موجب بی اعتنایی دولت به اطلاعات ارزشمند اتمی شد، ۱۳ خرداد ۱۳۹۵، ایدیپندنت ژورنال).
از چهره های دیگر؛ خانم «والری جارِت»، متولد شیراز، از مشاورین ارشد اوباما در کاخ سفید و «سحر نوروز زاده» مدیر بخش ایران در شورای امنیت ملی آمریکا (زیر نظر خانم رایس) و کارمند سابق نایاک (لابی رژیم در آمریکا) را می توان نام برد.
امّا تا آنجائی که به منافع رژیم مربوط می شود، با درک امنیتی شدن کل نظام در پهنه جهانی، خامنه ای مجبور به اتخاذ تاکتیک فرار به جلو گردید؛ یعنی به منظور خنثی سازی تهدیدهای ناشی از بحران های ژئوپولتیک، استراتژیک، اقتصادی و دعواهای جناح های تمامیت خواه در نظام، دست به مانورهایی زد که اهم آن در حوزه سیاستهای برون مرزی متمرکز بود.
الف: در حوزه ژئوپولتیک منطقه، تلاش نمود تا با استفاده از ضعف سیاست پاسیو اوباما و توافق هسته ای با آمریکا و قدرتهای جهانی و با اتکاء به متحد خود روسیه، بتواند در بحران سوریه نقش آفرین باشد و البته با هدف تأخیر در سرنگونی رژیم دیکتاتور بشار اسد. در این راستا، به بازی گرفته شدن رژیم در کنفرانس صلح در وین یک توفیق سیاسی برای خامنه ای بود.
ب: در حوزه امنیتی و حفظ عقبه نظام، کوشید تا از رویکرد مثبت غرب بعد از توافق اتمی که برایش در جامعه جهانی پدیدار شده بود سود جسته و با توجه به ضعف و مماشات اوباما، با هدف نابودی مقاومت و آلترناتیو سازمان یافته، به اعضای بی سلاح سازمان مجاهدین در زندان لیبرتی تهاجم ناجوانمردانه نماید.
با روشنگری نیویورک تایمزدر خصوص سیاستهای شرم آورمماشات گران در امتیاز دادن به نظام استبداد مذهبی به منظور کسب وجاهت ملی (که بله این دولت اوباما بود که توانست پروژه خطرناک هسته ای رژیم را خنثی سازد)، دم خروس از از زیر قبای توطئه ارتجاع-استعمار علیه مقاومت مشروع و سازمان یافته مردم ایران پدیدار می شود. بیش از هفت بار تهاجم تروریستی به قاصدان رهایی مردم ایران در اشرف و زندان لیبرتی که به شهادت دهها قهرمان ملی منجر شد، از محصولات این همکاری ناجوانمردانه می باشد. به عبارتی بهای این مغازله سیاسی بایستی از کیسه مردم و مقاومت مشروع آنها پرداخت شود. البته از روز شکل گیری شورای ملی مقاومت علیه ایلغار آخوندی در راستای اعاده حقوق پایمال شده ملت تحت اسارت ایران، این شورا هیج گاه در مسیر استقلال و آزادی دچار توهم و ساده اندیشی نشد. همواره بر این واقعیت آگاهی داشتند که مسیر تحقق مردم سالاری و دمکراسی، نیازمند فدیه و پرداخت حداکثر است. اگر چه روی کار آمدن پدرخوانده مماشاتگران در کاخ سفید و مماشات با پدرخوانده تروریسم دولتی، تجربه ای تلخ و آموزنده است. ولی درمقابل مقاومتی باشکوه و افتخار آفرین با انسانهای طراز نوین قرار دارد که پرچم شرف و آزادی خواهی را استوار برقرار کرده اند. تاریخ مبارزات خلقهای جهان ثابت کرده که سیاستهای سازشکارانه با غاصبان آزادی محکوم به شکست است.
پایان دوران ماه عسل رژیم با استمالتگران
بایستی خاطر نشان کرد که در ورای اینکه چه کسی رئیس جمهور آمریکا باشد، حتی بدون چهره ای چون باراک حسین اوباما در رأس کاخ سفید، سقف سیاست مماشات آمریکا در قبال آخوندهای حاکم محدود است. ممکن است رئیس جمهور آمریکا در خصوص منافع مطلوب همچون حقوق بشر انعطاف بخرج دهد ولی در خصوص منافع عالی آمریکا؛ همچون استراتژی سلاح های کشتار جمعی، موشکهای بالستیک، امنیت اسرائیل، تروریسم و دخالت در کشورهای منطقه و متحد آمریکا، دست بستگی دارد و نمی تواند کوتاه بیاد.
از این روی، مشاهده شد که دوران ماه عسل روابط تهران-واشنگتن از فردای توافق هسته ای به سردی گرایید و نه تنها اوباما مجبور شد از سیاست منطقه ای عربستان در قبال دخالتهای رژیم دفاع کند، بلکه با تشکیل اتحاد کشورهای مسلمان به رهبری عربستان سعودی نیزموافقت کرد، همچنین در گزارش سالیانه وزارت خارجه آمریکا (۳/۶/۲۰۱۶)، رژیم ایران را مجدداً در رأس کشورهای حامی تروریسم به رسمیت شناخت. نخبگان رژیم را تحلیل بر این بود که در صورت توافق اتمی با دولت اوباما در سه حوزه به پیروزی می رسند:
1- مشروعیت بخشی که چهره نمادین دارد
2- اعتبار بخشی که نگاه کارکردی دارد و
3- حق بخشی که رویکرد حمایتی دارد.
متأثر از لابی های رژیم در واشنگتن، اوباما با خوشبینی ساده اندیشانه از چشم انداز توسعه روابط دو کشور در حوزۀ امنیت ملی، با انعطاف و دادن یک سری امتیازاتی به رژیم، مسیر استمالت با ملاها را پیمود. اوباما و تیم سیاست خارجی اوبه دلیل تاثیر گذاری لابی طرفداران تعامل با رژیم در آمریکا، امّا عاجز از شناخت ماهیت نظام ولایت فقیه، نتوانستند به مقصود خود نائل شوند. آزمایش موشکهای بالستیک رژیم در فردای برجام، پیام اصلاح ناپذیری آخوندها به اوباما بود. از سوی دیگر، برخلاف بسیاری از ممالک در حال توسعه که در آنها سیاست خارجی تابع استلزامات رشد و توسعه اقتصادی بوده، در ایران تحت اسارت آخوندها، توسعه اقتصادی امری است صوری که متأثر از ملاحظات سیاست کلان نظام می باشد. دکترین امنیت ملی در رژیم که بر پایه سیاست اختناق مطلق در داخل و تروریسم و بنیادگرایی در خارج مرزهای ایران است، پیش از آنکه هرنوع توسعه اقتصادی را هدف قرار دهد، سیاسی-ایدئولوژیک ترسیم شده است. خامنه ای همچون سلف خویش خمینی بر این باور است که رشد کشور، مسیر نفت و ملی کردن توسط زنده یاد دکتر مصدق نیست، بلکه مسیر اسلام و آرمانهای خلیفه مسلمین است که در قانون اساسی ایران ترسیم شده است. خامنه ای خوب می داند که پارامتر حضور در بازار جهانی دردوران جهانی سازی، الزاماتی دارد (سیاسی- اجتمایی- فرهنگی) که تن دادن به آنها درحکم خود کشی سیاسی است. لذا با توجه به اینکه خامنه ای از چنان ظرفیتی برخوردار نیست، با تأکید بر اقتصاد مقاومتی مخالفت خود را به طرفهای مقابل بیان می دارد. آسیبها و مشکلات اجتماعی در ایران در حال تشدید و وخیم تر شدن بودهاند: ده برابر شدن کارتنخوابها در طی ده سال گذشته (از ۱۵ هزار در سال ۸۵ به ۱۵۰ هزار در سال ۹۵)، ۱۸ تا ۲۵ میلیون حاشیه نشین، حدود ۳ تا ۷ میلیون معتاد به مواد مخدر، بیش از یک میلیون معتاد به الکل، دو سوم مردم زیر خط فقر نسبی و ۱۵ میلیون زیر خط فقر مطلق، بیکاری میلیونها فارغالتحصیل دانشگاهی، بیکاری بیش از ۶۰ درصدی در برخی مناطق کشور، افزایش جرائم و پروندههای قضایی تا حد سالانه ۶۰۰ هزار ورودی زندانها، ده برابر شدن تعداد زندانیان از سال ۱۳۵۷ تا کنون در عین دو و نیم برابر شدن جمعیت کشور، ختم شدن یک سوم ازدواجها به طلاق بدون هیچ پشتوانهای برای زنان (این میزان در اوایل دهه هشتاد یک به ۱۲ بود)، افزایش نابرابریها و میلیون نفر بیکار و دارای اشتغال ناقص. به این فهرست باید میلیونها تـَرک تحصیل، صدها هزار کودک کار، افزایش بیماریهای جسمانی و روانی و مشکلات فزاینده محیط زیستی را افزود (رادیو فردا ۸ ژوئن ۲۰۱۶).
بحران شدید اقتصادی و اجتمایی که اکنون به تمامی زیربناهای تولیدی، تجاری، خدماتی، کشاورزی و نیز بخش های دولتی و خصوصی سرایت کرده است، به یقین یک روزه پدیدار نشده است، بلکه ماحصل سالیان بی سیاستی، سوء مدیریت، چپاول و انزاوی بین المللی بدلیل برنامه های اتمی در حکومت خودکامه آخوندی است. به موازات تمامی این واقعیت ها نیز باید به عدم مقبولیت و انزوای رژیم در زمینه سرمایه گذاری های خارجی اشاره نمود. امری که به قول رئیس جمهور ارتجاع سالانه حداقل نیازمند ۵۰ میلیارد دلار ورود سرمایه می باشد تا بدین سان و تنها چرخ های زنگ زده اقتصاد ایران را به حرکت در آورد.
استحاله ناپذیری نظام
واقعیت مختصات کنونی ایران این گونه است که در ورای اینکه در مقام ریاست جمهوری ایران رفسنجانی باشد یا روحانی، در عرصه سیاست داخلی و خارجی آنکه حرف آخر را می زند خامنه ای است. بر اساس اصل ۱۱۰ قانون اساسی نظام استبداد دینی، مقام رهبری از مجاری اختیارات مختلفی شامل تعیین سیاستهای کلی نظام، نظارت بر حسن اجرای سیاستهای کلی نظام و اعلان جنگ و صلح در سیاست خارجی کشور نقش تعیین کننده دارد. ولی فقیه در درجه اول خود را مکلف به اجرای احکام و موازین بنیادگرایی دینی و مادون ترقی خواهی می داند. از این روی، در صورت تعارض بین تکلیف ایدئولوژیک (منظور حفظ نظام) و منافع ملی، اولویت با تکالیف دینی است. بدین ترتیب نقش کلیدی خامنه ای درهدایت ایدئولوژیک سیاستهای داخلی و خارجی آشکار می شود. در این چارچوب، منافع ملی نیز معنی و مفهوم ویژه ای پیدا می کند، زیرا که در قید و بند ملاحظات ایدئولوژیک بنیادگرایی قرار دارند. بخشی از صحبتهای خامنه ای در نصیحت به سران سه قوه که ارجحیت تکلیف ایدئولوژیک مورد تاکید قرار می گیرد عبارت است از:
«... اگر یک جایی عملی را باید انجام بدهید که اگر انجام دادید خوشایند مردم نیست ولی شرعاً واجب است، انجام دهید... رضایت مردم، قناعت مردم، خدمت به مردم چیز بسیار با ارزشی است، امّا تا آن وقتی که خوشایند مردم معارض با تکلیف نشود. (۱۹/۶/۱۳۸۷)
پس بر اساس ماهیت نظام تا زمانی که در بر پاشنه قانون اساسی ولایت فقیه می چرخد است، حفظ عقبه ایدئولوژیک در راس تمام اولویت های رژیم قرار دارد. مانورهایی همچون تعامل با غرب و تنش زدایی تا زمانی که به تکالیف ایدئولوژیک ولایت فقها لطمه وارد نکند مجاز است. اگر خاتمی محصول سیاستهای رفسنجانی در طراحی قتل های زنجیره ای بود، یا احمدی نژاد، محصول سیاستهای تعامل با غرب بود که منجر به شکل گیری باندهای قدرت در داخل کشور شد و بالاخره اگر روحانی محصول فشارهای بین المللی اقتصادی و سیاسی بر رژیم است، به دلیل افشای دکترین تسلیحات اتمی رژیم توسط مقاومت سازمان یافته بوده است وناشی از شکست استراتژی نظام و اعتلای مقاومت سازمان یافته ایران. با بالاگرفتن جنگ گرگها در درون نظام آخوندی و بویژه در پی شکست های زنجیره ای خلیفه ارتجاع در زمینه های داخلی و منطقه ای، رفسنجانی در سخنانی با قد علم کردن علیه خامنه ای به گوشه های از «اسرار مگو» و بحران های لاعلاج در نظام آخوندی اعتراف کرده است. رفسنجانی به بیانی در شکست رژیم در تمام حوزه های استراتژیک اقرار نموده و می گوید:
«دست ما در عراق، سوریه، لبنان، افغانستان و یمن، به خاطر مصالح آنجا بند شده است و نمیتوان به آسانی آنجا را رها کرد و ادامهاش هم واقعاً کار سختی است. همین عربهایی که در مقابل ما صف کشیدند، الان در این مسایل میخواهند عراق را بگیرند؛ بنابراین ما در منطقه مشکل داریم. وی که از فردای شکست خامنه ای در نمایش انتخابات دو مجلس حکومتی بکرات در هیبت «مصاحبه شونده» در صحنه حاضر می شود، ضمن به چالش کشیدن «ولی فقیه یک شبه», وجود بحران های داخلی را اینگونه به تصویر کشیده است: «بحران بیکاری، گرانی و اختلافاتداخلی نگرانکننده است». (سایت حکومتی آفتاب ۱۰ خرداد ۱۳۹۵)
از زمان ریاست جمهوری رفسنجانی تا به امروز که ریاست جمهوری روحانی را شاهد هستیم، رژیم کوشیده است تا به منظور حفظ عقبه نظام وجذب دلارهای نفتی، در سیاست خارجی به تغییراتی هرچند صوری روی آورد. بر این روال شعارهای تنش زدایی و توسعه مناسبات دیپلماتیک، تعامل فعالانه در شبکه اقتصادی جهانی را در دستور کار قرار داده است. در این راستا باند رفسنجانی، خاتمی و روحانی تا حدی تلاش کرده اند تا از دکترین ولی فقیه در دخالت در کشورهای عربی منطقه و سیاست آنتاگونیستی علیه دول غرب، خاصه آمریکا فاصله بگیرند. البته این نوع جهت گیری به معنی تحول رادیکال در خط مشی نظام ولایت فقیه تفسیر نمی شود، بلکه نوعی تعدیل مصلحت جویانه مواضع بخشی از نخبگان به حساب می آید. همانطور که شاهد بودیم زیر چتر تعامل، استراتژی تسلیحات اتمی را با تمام قوا به پیش بردند. این باند (خوش خیالان)، معتقد است که رژیم استبداد دینی برای پیشبرد اهداف دراز مدت خویش نبایستی به ملاحظات و تصورات غرب بی تفاوت باشد، بلکه بایستی تلاش کند چهره ای مثبت و قابل اعتماد از خود به نمایش بگذارد. در واقع استراتژی این جریان فریبکاری ودو سویه است. از یک سوء می کوشد در چارچوب سیاست تنش زدایی، مناسبات بین المللی رژیم به ویژه با غرب و ممالک عرب را بهبود بخشد و از سوی دیگر با اتخاذ سیاستهایی نظیر حمایت از حزب الله در لبنان، دخالت در عراق و سوریه و یمن (صدور تروریسم و بنیادگرایی)، از هویت ضد ترقی خواهی و ارتجایی خود دفاع کند. پروژه اتمی را تا سر فصل فشارهای جهانی ناشی از تحریم اقتصادی؛ که منجر به تسلیم و نوشیدن جام زهر شد پیش ببرد. ولی عطف به خصلت و ماهیت نظام ولایت فقیه، رویکرد فوق همواره از سوی باند خامنه ای (دلواپسان) با چالش همراه شده است. جریان اصول گرا (باند دلواپسان)، از استراتژی توسعه صادرات نفتی و جذب سرمایه گزاری خارجی فاصله گرفته، بی آنکه به لوازم استراتژی جانشینی واردات نیز پایبندی منسجمی داشته باشد. برداشت این جریان وابسته به ولی فقیه این بود که سیاست های دولتهای رفسنجانی و خاتمی، به ارزش ها و آرمانهای انقلاب اسلامی (حفظ نظام) آسیب زده و رژیم را از مسیر خویش خارج کرده است. لذا ضروری است که به جای تساهل و تعامل با قدرتهای بزرگ در غرب از موضع بالا (قدرت نمایی) با آنها برخورد کرد. آخوند صادق لاریجانی، رئیس دستگاه قضایی رژیم، با سوز و گداز از قرار گرفتن رژیم آخوندی در رأس حکومت های حامی تروریسم آخوند روحانی را به خاطر دل بستن به برجام مورد شماتت قرار داد و گفت: «این که گمان میکردند عده ای که اگر این برجام تمام بشه آمریکایی ها کوتاه خواهند آمد ما الان می بینیم بدتر داره عمل میکنه واقعا وضعی که آمریکایی ها امروز دارن در دشمنی با جمهوری اسلامی نه فقط کمتر از سابق نیست بیشتر هم شده امروز وزارت خارجه آمریکا گزارش سالانه میده و اینکه جمهوری اسلامی در راس کشورهای حامی تروریسم هست واقعا گزارش مفتضحانه ای است». (سایت همبستگی ملی ۱۸ خرداد ۱۳۹۵).
امّا از آنجایکه هردو این جریانات معتقد به ولایت فقها هستند، لذا در چارچوب مهندسی امنیت کل رژیم ولایت فقیه فصل مشترکاتی و مرز سرخ هایی دارند:
الف: نقض حقوق بشر و سرکوب هرنوع صدای منتقد. برپایه گزارشهای بینالمللی، در سال ۲۰۱۵ اعدامها در ایران از متوسط ۳ اعدام در یک روز تجاوز کرد. روند اعدامها در هفت ماه نخست سال ۲۰۱۵ سرعت گرفت. همچنین دیوان عالی قضایی با اعدام ۲۷ تن از روحانیون سنی بدون هیچ دلیل مواجهی، موافقت کرده است.
ب: صدور تروریسم دولتی و بنیادگرایی:
نظام استبداد دینی، نخستین حامی و پشتیبانی تروریسم در جهان است. شماری از سازمانهای تروریستی شیعی را در داخل (سپاه قدس و گروههای دیگر) و در خارج تاسیس کرده است. حزبالله در لبنان، حزبالله حجاز، عصائب اهل الحق حجاز و بسیاری دیگر از گروهها، از آن جمله هستند. همچنین گروههای شبهنظامی فرقهگرا را در شماری از کشورها، همچون حوثیها در یمن پایهگذاری کرده است. ایران در این زمینه از سوی شورای امنیت سازمان ملل متحد محکوم شده و تحت تحریم قرار گرفته است. علاوه بر اینها ایران به گروههای تروریستی دیگری همچون القاعده که همچنان شماری از رهبرانش در ایران حضور دارند، کمک کرده است.
ج: توطئه علیه مقاومت سازمان یافته به مثابه اصلی ترین تهدید موجودیت نظام:
تهاجم تروریستی علیه حضور مقاومت در خاک عراق و کشتار بیش از ۱۴۰ تن انسان آزادیخواه. توطئه و دسیسه در خارج از مرزهای ایران به منظور نابودی مقاومت مشروع مردم ایران.
اکنون شاهدیم که رژیم ولایت فقیه، در محاصره بحرانهای لاینحل اجتماعی، سیاسی واقتصادی، بهموازات افزایش بی سابقه اعدامهای جمعی و خودسرانه، به مداخلات و دستاندازی های خود در کشورهای منطقه و دامن زدن به جنگ فرقهای و مذهبی ابعاد جدیدی بخشیده است. سیاست استمالت با فاشیسم دینی حاکم بر ایران از سوی آمریکا و کشورهای غربی و اعمال فشار بر اپوزیسیون این رژیم، بیشترین کمک را به رژیم آخوندی برای پیشبرد این سیاست فاجعهبار که همه منطقه را در بحران و جنگ فروبرده فراهم کرده است.
خامنه ای در حرکتی فرار به جلو بمنظور سرپوش گذاشتن بر تضعیف موقعیت خودش که منجر به سرکشیدن جام زهر شد، خود را انقلابی و رژیم استبداد دینی را انقلابی توجیه می کند. خامنهای در سخنرانی در سالمرگ خمینی (14/3/1395) با تأکید بر اینکه قدرتها از کلمهی انقلاب و انقلابیگری ملت ایران هراس دارند، افزود: «علت اصلی فشارهایی که در طول سالهای متمادی با بهانههای مختلف ازجمله موضوع هستهای و حقوق بشر به ملت وارد شده است، خصوصیت انقلابیگری ملت ایران و نظام اسلامی است. در در هر مقطعی که انقلابی عمل کردیم، پیشرفت به دست آوردیم و در هر دورهای که از انقلابیگری و حرکت جهادی غفلت کردیم، عقب ماندیم و ناکام شدیم.» آنگاه به نخبگان نظام هشدار می دهد که: «به هیچوجه نباید همچون برخی مقاطع در دورههای قبلی مجلس کار به اختلاف، کشمکش زبانی، یقهگیری و تشنج کشیده شود». وی تصریح کرد: «ایجاد تشنج در مجلس موجب سرریز شدن آن به جامعه و بروز تنش و آثار روانی منفی در جامعه» میشود (سخنرانی در جمع روسا و نمایندگان مجلس 16 خداد 1395). منظورش جاری شدن سیل خشم انفجاری از شکافهایی است که از جمله در مجلس ارتجاع میتواند به وجود بیاد.
این نوع ماله کشی و مخدوش کردن واژه انقلاب و انقلابی درتوجیه واقعیت شرایط کنونی ایران، ناشی از بن بستی است که او در آن گرفتار شده است. خامنه ای در حالی خود را انقلابی معرفی میکند که تمام ارکان قدرت در انحصار بیت خودش می باشد. طنز روزگار اینکه خامنه ای هیچ انقلابی را رهبری نکرده است و معلوم نیست وی از رهبری کدام انقلاب سخن میگوید زیرا انقلاب علیه خودکامگی حاکمیت وقت است، نه پذیرش حاکمیت. به عبارتی بعد از گذشت ۳۸ سال ازا نقلابی که به سرقت رفت، هنوز خود را انقلابی معرفی می کند در حالیکه وی فاشیسم مذهبی را در منطقه هدایت و نمایندگی می کند. خامنه ای به زیرکی می داند که در سال ۱۳۵۷ انقلاب ضد سلطنتی توسط خمینی با زدوبند ربوده شد و جانشین او خامنه ای نیز در مقام رهبر استبداد دینی و غاصب حق حاکمیت مردم، هیچ سنخیتی با انقلاب ندارد.
به عبارتی استفاده ازواژه انقلاب تلاشی است مزبوحانه تا انقلابی واقعی را که خواهان سرنگونی نظام آخوندی را از محتوا زیر سوال ببرد. اپوزیسیون واقعی و برانداز که در تدارک انقلاب دمکراتیک است را با این ترفندها به لحاظ تئوریک مغلوب کند. به نیروهایش روحیه بخشیده و بقبولاند که انقلابی من هستم وبایستی برای حفظ عمود خیمه نظام، ولی فقیه را در رأس انقلاب محافظت نمود. خامنه ای اقتدار کشور را عامل امتیاز گیری حتی از قدرتهای اصلی جهان خواند و خاطر نشان کرد: «دوستان عزیزما می گویند در مذاکرات هسته ای امتیاز گرفتیم و طرفهای مقابل صنعت هسته ای ایران را پذیرفتند.» (سخنرانی خامنه ای در دیدار پنجمین دوره مجلس خبرگان، اطلاعات بین الملل ۷ خرداد ۱۳۹۵)
خامنه ای در قسمتی از پیامش اضافه می کند: «هدف اصلی دشمنان در این مرحله از جنگ نرم، زمینه سازی برای تهی شدن نظام از عناصر درونی قدرت (سپاه پاسداران، شورای نگهبان، بسیج و روحانیون وابسته به بیت رهبری) است. اگر این هدف محقق و حمهوری اسلامی از عناصر قدرت تهی شود، از بین بردن آن یا تغییر اساسی جهت حرکت آن، کار دشواری نیست، به همین علت است که تأکید می کنیم تبعیت نکردن از دشمن و مقاومت در برابر خواسته های آن جهاد کبیر است». به تعبیری حضور باندهای وابسته به بیت رهبری، سپاه پاسداران در حفظ نظام ولایت نقش کلیدی و دارند. فقدان ساختار قانونی در هر زمینه ی سیاسی، اجتمایی، اقتصادی، حقوقی و...باعث می شود که نظام ولایت فقیه همچون دیگر حکومت های استبدادی امکان تحوّل از درون را نداشته و آنچه از تغییر و دگرگونی در آنها دیده می شود ناشی از تعارضات بیرونی با سایر جوامع است.
اکنون غرب و بخصوص آمریکا در مقابل این سوال قرار گرفته که تا کجا می توان با این رژیم مسامحه و مماشات به خرج داد؟ سقف این استراتژی تا کجا بسته می شود؟ به عبارتی به علت فقدان ثبات و مشروعیت در ولایت فقها، چشم انداز سیاست مماشات با الیگارشی دینی به کجا می انجامد؟
تا آنجایکه به منافع سرمایه، کارتلها و تراستهای نفتی و بانکی برمی گردد معامله با دیکتاتوری مذهبی ادامه خواهد داشت، ولی با عنایت به تغییرات سیاسی در تعادل قوای منطقه، پایان دوره ریاست جمهوری اوباما، رشد و تضادهای داخلی برای کسب قدرت بیشتر در طیف باندهای داخلی، وضعیت لاعلاج اقتصادی ایران، رشد غیر قابل کنترل فساد در تمام سطوح کشور، موقعیت ضعیف خامنه ای در سرپوش گذاشتن مخاصمات داخلی، بحث جانشینی آینده خامنه ای، گیر کردن در بحران جنگ در منطقه، همه و همه چشم اندازتیره و تاری را از الیگارشی دینی ترسیم می کند. قابل ذکر است که عامل خارجی همواره در مختصات سیاسی منطقه و ایران نقش مهمی داشته است که غیر قابل انکار می باشد. مثال های زیادی در تاریخ معاصر ایران می توان زد که عامل خارجی تأثیرمستقیم داشته است: از انقلاب مشروطه تا کودتا علیه دولت قانونی دکتر مصدق فقید تا روی کار آمدن کارتر رئیس جمهور آمریکا با تز حمایت از حقوق بشر و زدوبندهای محرمانه با خمینی. اکنون دوران ریاست جمهوری اوباما با خصلت سازش با رژیم با امید به حل بحران اتمی، رو به پایان است. تاریخ مصرف مماشات با رژیم آنهم در ابعادی عجیب و بی سابقه که هشت سال اخیر شاهد بودیم نیز رو به پایان است. نه چشم بستن اوباما بر قیام مردم در سال ۱۳۸۸ قابل تکرار است، نه مذاکراتی برای حل بحران خلع سلاح اتمی رژیم در دستور کار است، نه رژیم در ماهیت خودش تغییری داده است، نه دکترین رژیم در منطقه تغییری کرده است، نه سیاست تسلیحات کشتار جمعی و آزمایش موشکهای بالستیک متوقف شده است، نه حمایت از تروریسم متوقف شده است، نه چهره هایی چون جان کری، جو بایدن، سوزان رایس و تیم آنها که از گذشته رابطه نزدیک با لابی رژیم داشتند، در کاخ سفید خواهند بود (و جواد ظریف از زمانی که در نیویورک سفیر در سازمان ملل بود این رابطه را تقویت کرده بود، قادر خواهد بود که از گذشته خود مایه گذاری کند). نه شرایطی که اوباما رئیس جمهور شد قابل تکرار است، نه اتکای رژیم به ولادمیر پوتین برگ ضمانت بقای نظام محسوب می شود، نه اسد تضمین بقا دارد، نه خامنه ای ظرفیت نوشیدن جام زهرهای دیگری را دارد و بالاخره نه مقاومت سازمان یافته در جایگاهی است که پانزده سال پیش بود و نه دیگر توطئه ها و دسیسه های نظام علیه مقاومت که البته وقفه ناپزیر است، قادر خواهد بود تا مانع سرنگونی اش شود. در عالم واقع نه درشعار و آرزو و با عنایت به تعادل قوای منطقه ای، مسیر سیاستهای مماشات با رژیم اشباع شده است و پایان خطوط آن محرز است.
پس به جرات بایستی اذهان داشت، هر کسی که در انتخابات امسال، به ریاست جمهوری در آمریکا برسد، این حقایق سیاسی ناگزیر خواهند بود:
الف: تغییری در سیاست تهدید منافع عالی آمریکا از سوی ایران، رخ نخواهد داد.
ب: رژیم تا زمانی که در منطقه، تهدید امنیت همسایگان اش است و در سوریه، یمن، عراق، بحرین و لبنان دخالت مستقیم دارد، تهدید منافع امنیت ملی آمریکا تلقی می شود.
ج: تحریم های وضع شده علیه رژیم توسط کنگره آمریکا ادامه پیدا خواهد کرد.
فرجام پارادایم مماشات با نظام
در فرهنگ سیاسی بحران مترادف است با نقطه عطف یا نقطه حساس. به شرایطی اطلاق می شود که سیستم از تعادل خارج شود. بهم خوردن تعادل موجب بی ثباتی در زیر ساختهای امنیت داخلی و از دست دادن پایگاه نفوذ درحوزه منطقه ای است. از سویی ترس از سرنگونی به دست مقاومت سازمان یافته و مردم به جان آمده و ترس از دست دادن کرسی های قدرت باعث شده است که راه فساد در سیستم بوروکراسی نظام، رشد تصاعدی یابد. خامنه ای نیازمند سپاه و بسیج برای حفظ نظام است، پس رضایت مالی این نیروهای سرکوبگر نیز بر او واجب است. پس تا زمانیکه قانون اساسی رژیم بر محور ولایت فقها سوار است، نا امنی در منطقه و سرکوب مردم ایران ادامه خواهد یافت. اکنون با عنایت به بحرانهایی که رژیم را در خود محصور کرده است:
1- بحران ناشی از نوشیدن جام زهر اتمی.
2- بحران اقتصادی و رشد فساد. تنزل بهاء نفت و نهادینه شدن فساد اداری و مالی در سیستم الیگارشی دینی در ایران. «در چنین شرایطی، بیلان غارتگری و فساد آخوندها واقعاً حیرتآور است: یک طرف زندگی افسانهیی آخوندها و خانوادهها و همدستانشان که در خرج کردن و هدر دادن حد و مرزی نمیشناسند؛ در طرف دیگر مردم بیچارهیی که برای زنده ماندن، کلیه یا قرنیه چشم یا طفل بهدنیا نیامده را میفروشند. این رژیمی است که سنگ مستضعفین و کوخنشینها را بهسینه میزد؛ و حالا از یک سو وضعیت ایران و از سوی دیگر سوریه را میبینید که خامنهای و بشار اسد صدها هزار نفر از مردم آنجا را سلاخی کردهاند. رژیمی که به این نقطه سقوط میکند، محکوم بهسرنگونی است» (پیام مریم رجوی، ۱۸ خرداد 1395، به مناسبت آغاز ماه رمضان).
3- بحران در انتخاب جانشین خامنه ای و جنگ گرگها در داخل کشور برای سهم بیشتر از قدرت.
4- بحران در ساختار سیاسی نظام، به این معنی که سیستم سیاسی ایران با قانون اساسی متناقضی که دارد اکنون تبدیل شده به پاشنه آشیل نظام. سیاستی که از این قانون برجسته می شود در متن خودش متضاد شکل گرفته است. این مقوله در علم سیاست (Hybrid political System) خوانده می شود. سیستم جمهوری در تقابل با ولایت فقیه، سیستم پارلمانی در تقابل با مجلس خبرگان و شورای نگهبان. در واقع مکانیسم هایی از جامعه مدنی در تقابل با مکانیسم هایی از ایدئولوژی ارتجاع دینی در مقابل هم صف آرایی نموده اند. این دو قطب قدرت همدیگر را خنثی کرده و مانع حرکت به سمت ایجاد تعادل در سیستم شده است. پیامد این وضعیت البته از دید ناظران بین المللی پنهان نمی باشد. تشدید تناقضات و تضادها در سیستم اکنون یقه نظام را گرفته و تبدیل شده به بن بستی در ساختار سیاسی رژیم.
5- بحران ژئوپلِیتیک، گیرافتادن در باتلاق جنگ سوریه و یمن. در ورای جایگاه ژئواستراتژیک ایران در منطقه خاورمیانه بزرگ.
6- بحران انزوای ژئواستراتژیک در جهان اسلام به دلیل سیاستهای تروریستی رژیم در سوریه و یمن که باعث شده رژیمی که در جهان اسلام داعیه ام القراء را داشت، ایزوله شود.
7- در سیاست خارجی آمریکا، فضای سردی نسبت به رژیم حاکم است. کنگره در حوزه های گوناگون و فرا حزبی در حال تصویب قطعنامه هایی در جهت تحریم های بیشتر علیه رژیم است.
8- بحران در چشم انداز روابط تهران-واشنگتن. کاندیداهای ریاست جمهوری در آمریکا، یکی خواهان لغو توافق هسته ای با رژیم است و دیگری خواهان حفظ تحریمهای موجود و برنداشتن راه حل حمله نظامی به ایران در صورت نقض توافق برجام است. هردو کاندید خواهان کوتاه کردن دست رژیم از منطقه هستند.
9- بحران در سه حوزه؛ مشروعیت بخشی (به دلیل افزایش افسار گسیخته موج اعدامها در دوران روحانی)، اعتبار بخشی (به دلیل دخالتهای رژیم در بی ثبات کردن منطقه خاورمیانه)، حق بخشی (عدم حقانیت از حضور در سوریه و دفاع از دیکتاتوری بشار اسد، دخالت در یمن که هیج مجوزی ندارد).
با استناد به شاخص هایی که دراین نوشتاربحث گردید و با ذکر بحرانهایی که براثر نوشیدن جام زهر تشدید شده است، می توان تبیین نمود که با روی کار آمدن اوباما و صعود فضای سازش با ملاها، این فرصت تاریخی را نصیب خامنه ای و شرکاء شد تا بتوانند رابطه با آمریکا را توسعه دهند. امّا رژیم ولایت فقیه بدلیل ماهیت نظام که متعلق به دوران ماقبل از سرمایه داری است، نتوانست خود را با این تحول مهم انطباق دهد و پروژه استمالت جویان با ناکامی مواجه گردید. به یقین پیامد شکست سیاست مماشات با آمریکا برای رژیم سنگین خواهد بود. مضافاً اینکه رژیم دستش خالی است و برایش کارتی نمانده است که به بازی نگرفته باشد. سناریوهای فرا راه ولی فقیه حاکی از بن بست و شکست است. همانطور که خامنه ای اقرار نموده است، «هرجا انقلابی گری کردیم (منظور حمایت از تروریسم و گروگانگیری) پیش رفتیم. اگر راه را عوض کردیم اسلام سیلی خواهد خورد». بله ماهیت رژیم تغییرپذیر نیست، همانطور که اوبامای دوّمی نیز در چشم انداز نیست. پس خامنه بخوبی پیش بینی کرد که «سرنوشت، سرنوشت رقت آوری خواهد بود» (۱۴ خرداد ۱۳۹۵).
در بررسی روابط ایران و ایالت متحده طی یک ربع قرن گذشته، آشکارا است که هیچ رئیس جمهور آمریکا به اندازه باراک حسین اوباما، مشتاق بهبود مناسبات با رژیم استبداد دینی نبوده است. اینکه ریشه چنان دلبستگی از کجا برخاسته است را تاریخ افشاء خواهد کرد. کما آنکه ریشه رابطه خمینی دجال با آمریکا، اکنون روشن شده است که از زمان ریاست جمهوری جان اف کندی آغاز گردید. طبق این اسناد خمینی یک بار در سال ۱۹۶۳ با جان اف کندی تماس گرفته و از وی خواسته است که هجوم لفظی وی به آمریکا تفسیر به اشتباه نشود و این حمله لفظی را جدی نگیرد. (در این خصوص، رجوع کنید به مدارکی که توسط سازمان سیا منتشر شده است و بی بی سی به تاریخ ۳/۵/۲۰۱۶ آنرا افشا نموده است). در پی پیشبرد سیاست تحریم نفتی-بانکی رژیم، در ماههای بعد از ریاستجمهوری اوباما، فضای تعامل با ایران در اوج خود قرار داشت. حتی بعد از پیروزی روحانی در انتخابات ریاست جمهوری ایران نیز این خوشبینی از جانب کاخ سفید بارها اعلام گردید. اوباما از همان فردای ورود به کاخ سفید وارد عمل شد و با ارسال دو نامه محرمانه به خامنه ای و پخش پیام ویدئویی و تبریک نوروز، راه را برای توسعه روابط بین دو کشور فراهم کرد. دولت باراک اوباما در ۱۹ مارس ۲۰۰۹ در پیام نوروزی خود به مردم ایران تصریح میکند که سازش ایران و آمریکا، «با تهدید به دست نمی آید». چند ماه بعد و در اوج جنبش مردمی در ایران در سال ۱۳۸۸، هیلاری کلینتون که در حال تدارک مذاکرات هسته ای با جلیلی؛ در ژنو بود، چند «کارشناس» ایرانی را برای مشورت و "صرف شام"! به وزارت خارجه دعوت کرد. جوهر پارادایم رفتار اوباما از منظر رئالیست ها و نئورئالیست ها (که تفکر وی بر آمده از این نظرگاه است)، عقیده دارد که بایستی مخاطرات امنیتی ایران کاهش یابد تا بتوانیم رژیم را به طرف خود جلب نماییم. از نظر "نو واقع گرایان" (نئورئالیستها)، حتی اگر دولتهای یاغی به سلاح هسته ای هم دست یابند، قابل بازدارندگی اند؛ زیرا که ترس امنیتی عامل اصلی تمایل به داشتن سلاح هسته ای است. زمانی که این ترس کاهش یابد یا از بین برود، دیگر جای نگرانی نیست و رفتار معقول خواهند داشت (نظریه برژنسکی مشاور امنیت ملی در دوران ریاست جمهوری کارتر). به باور امثال این کارشناس، آمریکا بایستی گزینه نظامی و و تغییر رژیم را رها کند. به تحریم ها پایان دهد و مستقیماً وارد مذاکره شود و از عضویت ایران در سازمان تجارت جهانی استقبال کند. سرمایه گذاری خارجی در این کشورها را تشویق و دارایی های بلوکه شده را آزاد کند؛ و بلاخره کمک کند که ترتیبات امنیتی منطقه با حضور تمام کشورهای منطقه باشد. در عوض ایران، برنامه سلاح اتمی را متوقف کند. حمایت از گروه های تروریستی را متوقف کند. اصول حقوق بشر و سازمان های حقوق بشری را بپذیرد (البته مسئله حقوق بشر کاملا جنبه صوری دارد).
مسأله مهم برای اوباما ثبت پیروزی مذاکرات با ایران در جهت پایان بخشیدن به سیاست تسلیحات اتمی رژیم، درتاریخ سیاسی آمریکاست. با ادامه مذاکرات (هسته ای)، گروه سیاست خارجی اوباما توافق هسته ای با ایران را یکی از معدود موفقیت های احتمالی خود می پندارند. از سوی دیگر در صورت حصول توافق با ایران، از نظر تئوری، پیشرفت برنامه هسته ای ایران متوقف خواهد شد که به طور قطع نتیجه خوشایندی است.
از دید برخی صاحبان اندیشه استمالت در مسائل منطقه، توافق هسته ای، احتمالاً به بهبود روابط ایران و آمریکا منجر خواهد شد و از سوی دیگر، کشورهای غربی را در ازسرگیری روابط متداول تجاری با رژیم، آسوده خاطر خواهد ساخت. در یک جمعبندی این مماشتگران معتقدند:
"رژیم ملاها پیروز میدان است". "ایران در جامعه بین المللی موقعیت بهتری به دست خواهد آورد"، "منافع اقتصادی رژیم تامین می شود". "تغییر روابط آمریکا با ایران مرکز تغییرات عمده در منطقه خاورمیانه محسوب می شود". "اگر توافق هسته ای با ایران از دستیابی این کشور به سلاح هسته ای جلوگیری کند، به طور قطع این توافق سودمند است". "اگر این توافق را پایه و اساس سیاست جدید آمریکا در منطقه بر مبنای مدیریت بهتر، توازن قدرت در میان مهره های اصلی در منطقه، در راستای حفظ ثبات و مهار تهدیدها بدانیم، آنگاه این توافق سود خالص خواهد بود".
در واقع، ساده اندیشی و پاسیو (بی عملی) بودن سیاست خارجی دولت اوباما در منطقه، فرصتی طلایی نصیب رژیم ایران نمود تا به نفوذ خود و دخالت در منطقه خاورمیانه بزرگ بیافزاید. تلاشهای رژیم ایران در بی ثباتی منطقه در دوران اوباما به حدی افزایش یافت که موجب بروز پدیده داعش در منطقه شده است. تلاشهای اوباما برای دستیابی به توافق هسته ای با ایران؛ که موجب وقوع جنگ فرقه ای گسترده ای در خاورمیانه شده است، انتقادات زیادی را در سراسر گیتی بر انگیخت.
طراحان دکترین ممشات با ملاها در دوران اوباما
بخشی عمده از تصمیمگیریهای مهم اوباما در قبال ایران، ناشی از تجارب شخصی و اندیشه خودش است، اما وجود مشاورانی متشکل از شخصیتهای سیاسى که وى را احاطه کردهاند در این میان بی تاثیر نبوده است. این افراد نقشی فعال در ترسیم سیاست کلی اوباما ایفا میکنند. کسانی مانند سوزان رایس، مشاور امنیت ملی، رابرت مالی دستیار رئیس جمهوری در امور خاورمیانه و ایران، همینطور چهره ای ۳۸ ساله به نام «بن رودز» که سیاست مماشات با رژیم و سایر سیاست های تخریب کننده مثل مماشات با رژیم سوریه و ... را وی عملا در کاخ سفید پیش برده است.
رودز سخنرانی های پرزیدنت اوباما را مینویسد، سفرهای او به خارج را برنامه ریزی میکند و ارتباطات مهم در تشکیلات گسترده کاخ سفید را راه اندازی میکند. وظایفی که اگر به تنهایی در نظر گرفته شود، احساس کم اهمیت بودن نقش او را میدهد. امّا در گزارش مفصل مجله هفتگی نیویورک تایمز (۵ می ۲۰۱۶)، دیوید ساموئل در یک افشاگری نقش پشت پرده بن رودز در تصمیم گیری های کاخ سفید بخصوص در مورد ایران و منطقه را برملا نمود که بسیار قابل تعمق است. بنا به اطلاعات مندرج در این گزارش، بن رودز برای پیشبرد خطوط کاخ سفید در سیاست مماشات با آخوندها از بنیاد "پلاشرز" در آمریکا سود برد. در این راستا آسوشیتدپرس گزارشی افشاگرانه از فعالیتهای بنیاد پلاشرز در آمریکا و صرف پولهای کلان برای مطبوعات آمریکا و اروپا و لابیهای رژیم آخوندی، جهت جا انداختن توافق هستهیی دولت اوباما با رژیم، منتشرکرد. این خبرگزاری به کمک ۷۰۰ هزار دلاری بنیاد پلاشرز به تبلیغ برنامه هستهیی با رژیم ایران در شبکه "صدای آمریکا" اشاره میکند. این کار باعث اعتراض نمایندگان جمهوریخواه شده است. آسوشیتدپرس در ادامه گزارش افشاگرانه خود به گروه لابی رژیم ایران «نایاک» اشاره میکند که بدون هیچ تخصصی در این زمنیه، بیش از ۲۸۱ هزار دلار از این بنیاد برای تبلیغ حول توافق اتمی (برجام)، با رژیم ایران، پول گرفته است. دانشگاه پرینستون آمریکا نیز در همین رابطه مبلغ ۷۰ هزار دلار به سید حسین موسویان، سفیر سابق و نفر مذاکرهکننده اتمی رژیم ایران داده است. پلاشرزهمچنین در گزارش خود به اقدامات دیگر از قبیل «دادن بودجه به خبرنگاران در نشریات "نیشن"، "مادر جونز" و همکاری با «مرکز برای وجدان عمومی» جهت ایجاد یک میز امنیت ملی در این مر کز اشاره کرده است. آسوشیتدپرس اضافه می کند: پلاشرز در گزارش خود به هدفش جهت «کسب اطمینان از انعکاسات دقیق و مستمر موضوعات هستهیی در رسانههای معتبر و استراتژیک» همچون روزنامه گاردین، هافینگتون پست و پرو پوبلیکا، اشاره کرده است. (۲/۳/ ۱۳۹۵ خبرگزاری آسوشیتدپرس). در نتیجه، افزایش رفتار شرورانه ابعاد نظامی اتمی رژیم ایران در فاز نهایی مذاکرات لاپوشانی شد. مشاوران اوباما این عدم انطباق را حقایق مزاحم اعلام نمودند. "طرح" بایستی جلو میرفت. این اقدامات باعث شد "آنهایی که میخواستند مردم جهان حقایق مربوط به برنامه اتمی ایران را بدانند بالاترین بها را پرداختند (ریموند تنتر، معامله اتمی اوباما موجب بی اعتنایی دولت به اطلاعات ارزشمند اتمی شد، ۱۳ خرداد ۱۳۹۵، ایدیپندنت ژورنال).
از چهره های دیگر؛ خانم «والری جارِت»، متولد شیراز، از مشاورین ارشد اوباما در کاخ سفید و «سحر نوروز زاده» مدیر بخش ایران در شورای امنیت ملی آمریکا (زیر نظر خانم رایس) و کارمند سابق نایاک (لابی رژیم در آمریکا) را می توان نام برد.
امّا تا آنجائی که به منافع رژیم مربوط می شود، با درک امنیتی شدن کل نظام در پهنه جهانی، خامنه ای مجبور به اتخاذ تاکتیک فرار به جلو گردید؛ یعنی به منظور خنثی سازی تهدیدهای ناشی از بحران های ژئوپولتیک، استراتژیک، اقتصادی و دعواهای جناح های تمامیت خواه در نظام، دست به مانورهایی زد که اهم آن در حوزه سیاستهای برون مرزی متمرکز بود.
الف: در حوزه ژئوپولتیک منطقه، تلاش نمود تا با استفاده از ضعف سیاست پاسیو اوباما و توافق هسته ای با آمریکا و قدرتهای جهانی و با اتکاء به متحد خود روسیه، بتواند در بحران سوریه نقش آفرین باشد و البته با هدف تأخیر در سرنگونی رژیم دیکتاتور بشار اسد. در این راستا، به بازی گرفته شدن رژیم در کنفرانس صلح در وین یک توفیق سیاسی برای خامنه ای بود.
ب: در حوزه امنیتی و حفظ عقبه نظام، کوشید تا از رویکرد مثبت غرب بعد از توافق اتمی که برایش در جامعه جهانی پدیدار شده بود سود جسته و با توجه به ضعف و مماشات اوباما، با هدف نابودی مقاومت و آلترناتیو سازمان یافته، به اعضای بی سلاح سازمان مجاهدین در زندان لیبرتی تهاجم ناجوانمردانه نماید.
با روشنگری نیویورک تایمزدر خصوص سیاستهای شرم آورمماشات گران در امتیاز دادن به نظام استبداد مذهبی به منظور کسب وجاهت ملی (که بله این دولت اوباما بود که توانست پروژه خطرناک هسته ای رژیم را خنثی سازد)، دم خروس از از زیر قبای توطئه ارتجاع-استعمار علیه مقاومت مشروع و سازمان یافته مردم ایران پدیدار می شود. بیش از هفت بار تهاجم تروریستی به قاصدان رهایی مردم ایران در اشرف و زندان لیبرتی که به شهادت دهها قهرمان ملی منجر شد، از محصولات این همکاری ناجوانمردانه می باشد. به عبارتی بهای این مغازله سیاسی بایستی از کیسه مردم و مقاومت مشروع آنها پرداخت شود. البته از روز شکل گیری شورای ملی مقاومت علیه ایلغار آخوندی در راستای اعاده حقوق پایمال شده ملت تحت اسارت ایران، این شورا هیج گاه در مسیر استقلال و آزادی دچار توهم و ساده اندیشی نشد. همواره بر این واقعیت آگاهی داشتند که مسیر تحقق مردم سالاری و دمکراسی، نیازمند فدیه و پرداخت حداکثر است. اگر چه روی کار آمدن پدرخوانده مماشاتگران در کاخ سفید و مماشات با پدرخوانده تروریسم دولتی، تجربه ای تلخ و آموزنده است. ولی درمقابل مقاومتی باشکوه و افتخار آفرین با انسانهای طراز نوین قرار دارد که پرچم شرف و آزادی خواهی را استوار برقرار کرده اند. تاریخ مبارزات خلقهای جهان ثابت کرده که سیاستهای سازشکارانه با غاصبان آزادی محکوم به شکست است.
پایان دوران ماه عسل رژیم با استمالتگران
بایستی خاطر نشان کرد که در ورای اینکه چه کسی رئیس جمهور آمریکا باشد، حتی بدون چهره ای چون باراک حسین اوباما در رأس کاخ سفید، سقف سیاست مماشات آمریکا در قبال آخوندهای حاکم محدود است. ممکن است رئیس جمهور آمریکا در خصوص منافع مطلوب همچون حقوق بشر انعطاف بخرج دهد ولی در خصوص منافع عالی آمریکا؛ همچون استراتژی سلاح های کشتار جمعی، موشکهای بالستیک، امنیت اسرائیل، تروریسم و دخالت در کشورهای منطقه و متحد آمریکا، دست بستگی دارد و نمی تواند کوتاه بیاد.
از این روی، مشاهده شد که دوران ماه عسل روابط تهران-واشنگتن از فردای توافق هسته ای به سردی گرایید و نه تنها اوباما مجبور شد از سیاست منطقه ای عربستان در قبال دخالتهای رژیم دفاع کند، بلکه با تشکیل اتحاد کشورهای مسلمان به رهبری عربستان سعودی نیزموافقت کرد، همچنین در گزارش سالیانه وزارت خارجه آمریکا (۳/۶/۲۰۱۶)، رژیم ایران را مجدداً در رأس کشورهای حامی تروریسم به رسمیت شناخت. نخبگان رژیم را تحلیل بر این بود که در صورت توافق اتمی با دولت اوباما در سه حوزه به پیروزی می رسند:
1- مشروعیت بخشی که چهره نمادین دارد
2- اعتبار بخشی که نگاه کارکردی دارد و
3- حق بخشی که رویکرد حمایتی دارد.
متأثر از لابی های رژیم در واشنگتن، اوباما با خوشبینی ساده اندیشانه از چشم انداز توسعه روابط دو کشور در حوزۀ امنیت ملی، با انعطاف و دادن یک سری امتیازاتی به رژیم، مسیر استمالت با ملاها را پیمود. اوباما و تیم سیاست خارجی اوبه دلیل تاثیر گذاری لابی طرفداران تعامل با رژیم در آمریکا، امّا عاجز از شناخت ماهیت نظام ولایت فقیه، نتوانستند به مقصود خود نائل شوند. آزمایش موشکهای بالستیک رژیم در فردای برجام، پیام اصلاح ناپذیری آخوندها به اوباما بود. از سوی دیگر، برخلاف بسیاری از ممالک در حال توسعه که در آنها سیاست خارجی تابع استلزامات رشد و توسعه اقتصادی بوده، در ایران تحت اسارت آخوندها، توسعه اقتصادی امری است صوری که متأثر از ملاحظات سیاست کلان نظام می باشد. دکترین امنیت ملی در رژیم که بر پایه سیاست اختناق مطلق در داخل و تروریسم و بنیادگرایی در خارج مرزهای ایران است، پیش از آنکه هرنوع توسعه اقتصادی را هدف قرار دهد، سیاسی-ایدئولوژیک ترسیم شده است. خامنه ای همچون سلف خویش خمینی بر این باور است که رشد کشور، مسیر نفت و ملی کردن توسط زنده یاد دکتر مصدق نیست، بلکه مسیر اسلام و آرمانهای خلیفه مسلمین است که در قانون اساسی ایران ترسیم شده است. خامنه ای خوب می داند که پارامتر حضور در بازار جهانی دردوران جهانی سازی، الزاماتی دارد (سیاسی- اجتمایی- فرهنگی) که تن دادن به آنها درحکم خود کشی سیاسی است. لذا با توجه به اینکه خامنه ای از چنان ظرفیتی برخوردار نیست، با تأکید بر اقتصاد مقاومتی مخالفت خود را به طرفهای مقابل بیان می دارد. آسیبها و مشکلات اجتماعی در ایران در حال تشدید و وخیم تر شدن بودهاند: ده برابر شدن کارتنخوابها در طی ده سال گذشته (از ۱۵ هزار در سال ۸۵ به ۱۵۰ هزار در سال ۹۵)، ۱۸ تا ۲۵ میلیون حاشیه نشین، حدود ۳ تا ۷ میلیون معتاد به مواد مخدر، بیش از یک میلیون معتاد به الکل، دو سوم مردم زیر خط فقر نسبی و ۱۵ میلیون زیر خط فقر مطلق، بیکاری میلیونها فارغالتحصیل دانشگاهی، بیکاری بیش از ۶۰ درصدی در برخی مناطق کشور، افزایش جرائم و پروندههای قضایی تا حد سالانه ۶۰۰ هزار ورودی زندانها، ده برابر شدن تعداد زندانیان از سال ۱۳۵۷ تا کنون در عین دو و نیم برابر شدن جمعیت کشور، ختم شدن یک سوم ازدواجها به طلاق بدون هیچ پشتوانهای برای زنان (این میزان در اوایل دهه هشتاد یک به ۱۲ بود)، افزایش نابرابریها و میلیون نفر بیکار و دارای اشتغال ناقص. به این فهرست باید میلیونها تـَرک تحصیل، صدها هزار کودک کار، افزایش بیماریهای جسمانی و روانی و مشکلات فزاینده محیط زیستی را افزود (رادیو فردا ۸ ژوئن ۲۰۱۶).
بحران شدید اقتصادی و اجتمایی که اکنون به تمامی زیربناهای تولیدی، تجاری، خدماتی، کشاورزی و نیز بخش های دولتی و خصوصی سرایت کرده است، به یقین یک روزه پدیدار نشده است، بلکه ماحصل سالیان بی سیاستی، سوء مدیریت، چپاول و انزاوی بین المللی بدلیل برنامه های اتمی در حکومت خودکامه آخوندی است. به موازات تمامی این واقعیت ها نیز باید به عدم مقبولیت و انزوای رژیم در زمینه سرمایه گذاری های خارجی اشاره نمود. امری که به قول رئیس جمهور ارتجاع سالانه حداقل نیازمند ۵۰ میلیارد دلار ورود سرمایه می باشد تا بدین سان و تنها چرخ های زنگ زده اقتصاد ایران را به حرکت در آورد.
استحاله ناپذیری نظام
واقعیت مختصات کنونی ایران این گونه است که در ورای اینکه در مقام ریاست جمهوری ایران رفسنجانی باشد یا روحانی، در عرصه سیاست داخلی و خارجی آنکه حرف آخر را می زند خامنه ای است. بر اساس اصل ۱۱۰ قانون اساسی نظام استبداد دینی، مقام رهبری از مجاری اختیارات مختلفی شامل تعیین سیاستهای کلی نظام، نظارت بر حسن اجرای سیاستهای کلی نظام و اعلان جنگ و صلح در سیاست خارجی کشور نقش تعیین کننده دارد. ولی فقیه در درجه اول خود را مکلف به اجرای احکام و موازین بنیادگرایی دینی و مادون ترقی خواهی می داند. از این روی، در صورت تعارض بین تکلیف ایدئولوژیک (منظور حفظ نظام) و منافع ملی، اولویت با تکالیف دینی است. بدین ترتیب نقش کلیدی خامنه ای درهدایت ایدئولوژیک سیاستهای داخلی و خارجی آشکار می شود. در این چارچوب، منافع ملی نیز معنی و مفهوم ویژه ای پیدا می کند، زیرا که در قید و بند ملاحظات ایدئولوژیک بنیادگرایی قرار دارند. بخشی از صحبتهای خامنه ای در نصیحت به سران سه قوه که ارجحیت تکلیف ایدئولوژیک مورد تاکید قرار می گیرد عبارت است از:
«... اگر یک جایی عملی را باید انجام بدهید که اگر انجام دادید خوشایند مردم نیست ولی شرعاً واجب است، انجام دهید... رضایت مردم، قناعت مردم، خدمت به مردم چیز بسیار با ارزشی است، امّا تا آن وقتی که خوشایند مردم معارض با تکلیف نشود. (۱۹/۶/۱۳۸۷)
پس بر اساس ماهیت نظام تا زمانی که در بر پاشنه قانون اساسی ولایت فقیه می چرخد است، حفظ عقبه ایدئولوژیک در راس تمام اولویت های رژیم قرار دارد. مانورهایی همچون تعامل با غرب و تنش زدایی تا زمانی که به تکالیف ایدئولوژیک ولایت فقها لطمه وارد نکند مجاز است. اگر خاتمی محصول سیاستهای رفسنجانی در طراحی قتل های زنجیره ای بود، یا احمدی نژاد، محصول سیاستهای تعامل با غرب بود که منجر به شکل گیری باندهای قدرت در داخل کشور شد و بالاخره اگر روحانی محصول فشارهای بین المللی اقتصادی و سیاسی بر رژیم است، به دلیل افشای دکترین تسلیحات اتمی رژیم توسط مقاومت سازمان یافته بوده است وناشی از شکست استراتژی نظام و اعتلای مقاومت سازمان یافته ایران. با بالاگرفتن جنگ گرگها در درون نظام آخوندی و بویژه در پی شکست های زنجیره ای خلیفه ارتجاع در زمینه های داخلی و منطقه ای، رفسنجانی در سخنانی با قد علم کردن علیه خامنه ای به گوشه های از «اسرار مگو» و بحران های لاعلاج در نظام آخوندی اعتراف کرده است. رفسنجانی به بیانی در شکست رژیم در تمام حوزه های استراتژیک اقرار نموده و می گوید:
«دست ما در عراق، سوریه، لبنان، افغانستان و یمن، به خاطر مصالح آنجا بند شده است و نمیتوان به آسانی آنجا را رها کرد و ادامهاش هم واقعاً کار سختی است. همین عربهایی که در مقابل ما صف کشیدند، الان در این مسایل میخواهند عراق را بگیرند؛ بنابراین ما در منطقه مشکل داریم. وی که از فردای شکست خامنه ای در نمایش انتخابات دو مجلس حکومتی بکرات در هیبت «مصاحبه شونده» در صحنه حاضر می شود، ضمن به چالش کشیدن «ولی فقیه یک شبه», وجود بحران های داخلی را اینگونه به تصویر کشیده است: «بحران بیکاری، گرانی و اختلافاتداخلی نگرانکننده است». (سایت حکومتی آفتاب ۱۰ خرداد ۱۳۹۵)
از زمان ریاست جمهوری رفسنجانی تا به امروز که ریاست جمهوری روحانی را شاهد هستیم، رژیم کوشیده است تا به منظور حفظ عقبه نظام وجذب دلارهای نفتی، در سیاست خارجی به تغییراتی هرچند صوری روی آورد. بر این روال شعارهای تنش زدایی و توسعه مناسبات دیپلماتیک، تعامل فعالانه در شبکه اقتصادی جهانی را در دستور کار قرار داده است. در این راستا باند رفسنجانی، خاتمی و روحانی تا حدی تلاش کرده اند تا از دکترین ولی فقیه در دخالت در کشورهای عربی منطقه و سیاست آنتاگونیستی علیه دول غرب، خاصه آمریکا فاصله بگیرند. البته این نوع جهت گیری به معنی تحول رادیکال در خط مشی نظام ولایت فقیه تفسیر نمی شود، بلکه نوعی تعدیل مصلحت جویانه مواضع بخشی از نخبگان به حساب می آید. همانطور که شاهد بودیم زیر چتر تعامل، استراتژی تسلیحات اتمی را با تمام قوا به پیش بردند. این باند (خوش خیالان)، معتقد است که رژیم استبداد دینی برای پیشبرد اهداف دراز مدت خویش نبایستی به ملاحظات و تصورات غرب بی تفاوت باشد، بلکه بایستی تلاش کند چهره ای مثبت و قابل اعتماد از خود به نمایش بگذارد. در واقع استراتژی این جریان فریبکاری ودو سویه است. از یک سوء می کوشد در چارچوب سیاست تنش زدایی، مناسبات بین المللی رژیم به ویژه با غرب و ممالک عرب را بهبود بخشد و از سوی دیگر با اتخاذ سیاستهایی نظیر حمایت از حزب الله در لبنان، دخالت در عراق و سوریه و یمن (صدور تروریسم و بنیادگرایی)، از هویت ضد ترقی خواهی و ارتجایی خود دفاع کند. پروژه اتمی را تا سر فصل فشارهای جهانی ناشی از تحریم اقتصادی؛ که منجر به تسلیم و نوشیدن جام زهر شد پیش ببرد. ولی عطف به خصلت و ماهیت نظام ولایت فقیه، رویکرد فوق همواره از سوی باند خامنه ای (دلواپسان) با چالش همراه شده است. جریان اصول گرا (باند دلواپسان)، از استراتژی توسعه صادرات نفتی و جذب سرمایه گزاری خارجی فاصله گرفته، بی آنکه به لوازم استراتژی جانشینی واردات نیز پایبندی منسجمی داشته باشد. برداشت این جریان وابسته به ولی فقیه این بود که سیاست های دولتهای رفسنجانی و خاتمی، به ارزش ها و آرمانهای انقلاب اسلامی (حفظ نظام) آسیب زده و رژیم را از مسیر خویش خارج کرده است. لذا ضروری است که به جای تساهل و تعامل با قدرتهای بزرگ در غرب از موضع بالا (قدرت نمایی) با آنها برخورد کرد. آخوند صادق لاریجانی، رئیس دستگاه قضایی رژیم، با سوز و گداز از قرار گرفتن رژیم آخوندی در رأس حکومت های حامی تروریسم آخوند روحانی را به خاطر دل بستن به برجام مورد شماتت قرار داد و گفت: «این که گمان میکردند عده ای که اگر این برجام تمام بشه آمریکایی ها کوتاه خواهند آمد ما الان می بینیم بدتر داره عمل میکنه واقعا وضعی که آمریکایی ها امروز دارن در دشمنی با جمهوری اسلامی نه فقط کمتر از سابق نیست بیشتر هم شده امروز وزارت خارجه آمریکا گزارش سالانه میده و اینکه جمهوری اسلامی در راس کشورهای حامی تروریسم هست واقعا گزارش مفتضحانه ای است». (سایت همبستگی ملی ۱۸ خرداد ۱۳۹۵).
امّا از آنجایکه هردو این جریانات معتقد به ولایت فقها هستند، لذا در چارچوب مهندسی امنیت کل رژیم ولایت فقیه فصل مشترکاتی و مرز سرخ هایی دارند:
الف: نقض حقوق بشر و سرکوب هرنوع صدای منتقد. برپایه گزارشهای بینالمللی، در سال ۲۰۱۵ اعدامها در ایران از متوسط ۳ اعدام در یک روز تجاوز کرد. روند اعدامها در هفت ماه نخست سال ۲۰۱۵ سرعت گرفت. همچنین دیوان عالی قضایی با اعدام ۲۷ تن از روحانیون سنی بدون هیچ دلیل مواجهی، موافقت کرده است.
ب: صدور تروریسم دولتی و بنیادگرایی:
نظام استبداد دینی، نخستین حامی و پشتیبانی تروریسم در جهان است. شماری از سازمانهای تروریستی شیعی را در داخل (سپاه قدس و گروههای دیگر) و در خارج تاسیس کرده است. حزبالله در لبنان، حزبالله حجاز، عصائب اهل الحق حجاز و بسیاری دیگر از گروهها، از آن جمله هستند. همچنین گروههای شبهنظامی فرقهگرا را در شماری از کشورها، همچون حوثیها در یمن پایهگذاری کرده است. ایران در این زمینه از سوی شورای امنیت سازمان ملل متحد محکوم شده و تحت تحریم قرار گرفته است. علاوه بر اینها ایران به گروههای تروریستی دیگری همچون القاعده که همچنان شماری از رهبرانش در ایران حضور دارند، کمک کرده است.
ج: توطئه علیه مقاومت سازمان یافته به مثابه اصلی ترین تهدید موجودیت نظام:
تهاجم تروریستی علیه حضور مقاومت در خاک عراق و کشتار بیش از ۱۴۰ تن انسان آزادیخواه. توطئه و دسیسه در خارج از مرزهای ایران به منظور نابودی مقاومت مشروع مردم ایران.
اکنون شاهدیم که رژیم ولایت فقیه، در محاصره بحرانهای لاینحل اجتماعی، سیاسی واقتصادی، بهموازات افزایش بی سابقه اعدامهای جمعی و خودسرانه، به مداخلات و دستاندازی های خود در کشورهای منطقه و دامن زدن به جنگ فرقهای و مذهبی ابعاد جدیدی بخشیده است. سیاست استمالت با فاشیسم دینی حاکم بر ایران از سوی آمریکا و کشورهای غربی و اعمال فشار بر اپوزیسیون این رژیم، بیشترین کمک را به رژیم آخوندی برای پیشبرد این سیاست فاجعهبار که همه منطقه را در بحران و جنگ فروبرده فراهم کرده است.
خامنه ای در حرکتی فرار به جلو بمنظور سرپوش گذاشتن بر تضعیف موقعیت خودش که منجر به سرکشیدن جام زهر شد، خود را انقلابی و رژیم استبداد دینی را انقلابی توجیه می کند. خامنهای در سخنرانی در سالمرگ خمینی (14/3/1395) با تأکید بر اینکه قدرتها از کلمهی انقلاب و انقلابیگری ملت ایران هراس دارند، افزود: «علت اصلی فشارهایی که در طول سالهای متمادی با بهانههای مختلف ازجمله موضوع هستهای و حقوق بشر به ملت وارد شده است، خصوصیت انقلابیگری ملت ایران و نظام اسلامی است. در در هر مقطعی که انقلابی عمل کردیم، پیشرفت به دست آوردیم و در هر دورهای که از انقلابیگری و حرکت جهادی غفلت کردیم، عقب ماندیم و ناکام شدیم.» آنگاه به نخبگان نظام هشدار می دهد که: «به هیچوجه نباید همچون برخی مقاطع در دورههای قبلی مجلس کار به اختلاف، کشمکش زبانی، یقهگیری و تشنج کشیده شود». وی تصریح کرد: «ایجاد تشنج در مجلس موجب سرریز شدن آن به جامعه و بروز تنش و آثار روانی منفی در جامعه» میشود (سخنرانی در جمع روسا و نمایندگان مجلس 16 خداد 1395). منظورش جاری شدن سیل خشم انفجاری از شکافهایی است که از جمله در مجلس ارتجاع میتواند به وجود بیاد.
این نوع ماله کشی و مخدوش کردن واژه انقلاب و انقلابی درتوجیه واقعیت شرایط کنونی ایران، ناشی از بن بستی است که او در آن گرفتار شده است. خامنه ای در حالی خود را انقلابی معرفی میکند که تمام ارکان قدرت در انحصار بیت خودش می باشد. طنز روزگار اینکه خامنه ای هیچ انقلابی را رهبری نکرده است و معلوم نیست وی از رهبری کدام انقلاب سخن میگوید زیرا انقلاب علیه خودکامگی حاکمیت وقت است، نه پذیرش حاکمیت. به عبارتی بعد از گذشت ۳۸ سال ازا نقلابی که به سرقت رفت، هنوز خود را انقلابی معرفی می کند در حالیکه وی فاشیسم مذهبی را در منطقه هدایت و نمایندگی می کند. خامنه ای به زیرکی می داند که در سال ۱۳۵۷ انقلاب ضد سلطنتی توسط خمینی با زدوبند ربوده شد و جانشین او خامنه ای نیز در مقام رهبر استبداد دینی و غاصب حق حاکمیت مردم، هیچ سنخیتی با انقلاب ندارد.
به عبارتی استفاده ازواژه انقلاب تلاشی است مزبوحانه تا انقلابی واقعی را که خواهان سرنگونی نظام آخوندی را از محتوا زیر سوال ببرد. اپوزیسیون واقعی و برانداز که در تدارک انقلاب دمکراتیک است را با این ترفندها به لحاظ تئوریک مغلوب کند. به نیروهایش روحیه بخشیده و بقبولاند که انقلابی من هستم وبایستی برای حفظ عمود خیمه نظام، ولی فقیه را در رأس انقلاب محافظت نمود. خامنه ای اقتدار کشور را عامل امتیاز گیری حتی از قدرتهای اصلی جهان خواند و خاطر نشان کرد: «دوستان عزیزما می گویند در مذاکرات هسته ای امتیاز گرفتیم و طرفهای مقابل صنعت هسته ای ایران را پذیرفتند.» (سخنرانی خامنه ای در دیدار پنجمین دوره مجلس خبرگان، اطلاعات بین الملل ۷ خرداد ۱۳۹۵)
خامنه ای در قسمتی از پیامش اضافه می کند: «هدف اصلی دشمنان در این مرحله از جنگ نرم، زمینه سازی برای تهی شدن نظام از عناصر درونی قدرت (سپاه پاسداران، شورای نگهبان، بسیج و روحانیون وابسته به بیت رهبری) است. اگر این هدف محقق و حمهوری اسلامی از عناصر قدرت تهی شود، از بین بردن آن یا تغییر اساسی جهت حرکت آن، کار دشواری نیست، به همین علت است که تأکید می کنیم تبعیت نکردن از دشمن و مقاومت در برابر خواسته های آن جهاد کبیر است». به تعبیری حضور باندهای وابسته به بیت رهبری، سپاه پاسداران در حفظ نظام ولایت نقش کلیدی و دارند. فقدان ساختار قانونی در هر زمینه ی سیاسی، اجتمایی، اقتصادی، حقوقی و...باعث می شود که نظام ولایت فقیه همچون دیگر حکومت های استبدادی امکان تحوّل از درون را نداشته و آنچه از تغییر و دگرگونی در آنها دیده می شود ناشی از تعارضات بیرونی با سایر جوامع است.
اکنون غرب و بخصوص آمریکا در مقابل این سوال قرار گرفته که تا کجا می توان با این رژیم مسامحه و مماشات به خرج داد؟ سقف این استراتژی تا کجا بسته می شود؟ به عبارتی به علت فقدان ثبات و مشروعیت در ولایت فقها، چشم انداز سیاست مماشات با الیگارشی دینی به کجا می انجامد؟
تا آنجایکه به منافع سرمایه، کارتلها و تراستهای نفتی و بانکی برمی گردد معامله با دیکتاتوری مذهبی ادامه خواهد داشت، ولی با عنایت به تغییرات سیاسی در تعادل قوای منطقه، پایان دوره ریاست جمهوری اوباما، رشد و تضادهای داخلی برای کسب قدرت بیشتر در طیف باندهای داخلی، وضعیت لاعلاج اقتصادی ایران، رشد غیر قابل کنترل فساد در تمام سطوح کشور، موقعیت ضعیف خامنه ای در سرپوش گذاشتن مخاصمات داخلی، بحث جانشینی آینده خامنه ای، گیر کردن در بحران جنگ در منطقه، همه و همه چشم اندازتیره و تاری را از الیگارشی دینی ترسیم می کند. قابل ذکر است که عامل خارجی همواره در مختصات سیاسی منطقه و ایران نقش مهمی داشته است که غیر قابل انکار می باشد. مثال های زیادی در تاریخ معاصر ایران می توان زد که عامل خارجی تأثیرمستقیم داشته است: از انقلاب مشروطه تا کودتا علیه دولت قانونی دکتر مصدق فقید تا روی کار آمدن کارتر رئیس جمهور آمریکا با تز حمایت از حقوق بشر و زدوبندهای محرمانه با خمینی. اکنون دوران ریاست جمهوری اوباما با خصلت سازش با رژیم با امید به حل بحران اتمی، رو به پایان است. تاریخ مصرف مماشات با رژیم آنهم در ابعادی عجیب و بی سابقه که هشت سال اخیر شاهد بودیم نیز رو به پایان است. نه چشم بستن اوباما بر قیام مردم در سال ۱۳۸۸ قابل تکرار است، نه مذاکراتی برای حل بحران خلع سلاح اتمی رژیم در دستور کار است، نه رژیم در ماهیت خودش تغییری داده است، نه دکترین رژیم در منطقه تغییری کرده است، نه سیاست تسلیحات کشتار جمعی و آزمایش موشکهای بالستیک متوقف شده است، نه حمایت از تروریسم متوقف شده است، نه چهره هایی چون جان کری، جو بایدن، سوزان رایس و تیم آنها که از گذشته رابطه نزدیک با لابی رژیم داشتند، در کاخ سفید خواهند بود (و جواد ظریف از زمانی که در نیویورک سفیر در سازمان ملل بود این رابطه را تقویت کرده بود، قادر خواهد بود که از گذشته خود مایه گذاری کند). نه شرایطی که اوباما رئیس جمهور شد قابل تکرار است، نه اتکای رژیم به ولادمیر پوتین برگ ضمانت بقای نظام محسوب می شود، نه اسد تضمین بقا دارد، نه خامنه ای ظرفیت نوشیدن جام زهرهای دیگری را دارد و بالاخره نه مقاومت سازمان یافته در جایگاهی است که پانزده سال پیش بود و نه دیگر توطئه ها و دسیسه های نظام علیه مقاومت که البته وقفه ناپزیر است، قادر خواهد بود تا مانع سرنگونی اش شود. در عالم واقع نه درشعار و آرزو و با عنایت به تعادل قوای منطقه ای، مسیر سیاستهای مماشات با رژیم اشباع شده است و پایان خطوط آن محرز است.
پس به جرات بایستی اذهان داشت، هر کسی که در انتخابات امسال، به ریاست جمهوری در آمریکا برسد، این حقایق سیاسی ناگزیر خواهند بود:
الف: تغییری در سیاست تهدید منافع عالی آمریکا از سوی ایران، رخ نخواهد داد.
ب: رژیم تا زمانی که در منطقه، تهدید امنیت همسایگان اش است و در سوریه، یمن، عراق، بحرین و لبنان دخالت مستقیم دارد، تهدید منافع امنیت ملی آمریکا تلقی می شود.
ج: تحریم های وضع شده علیه رژیم توسط کنگره آمریکا ادامه پیدا خواهد کرد.
فرجام پارادایم مماشات با نظام
در فرهنگ سیاسی بحران مترادف است با نقطه عطف یا نقطه حساس. به شرایطی اطلاق می شود که سیستم از تعادل خارج شود. بهم خوردن تعادل موجب بی ثباتی در زیر ساختهای امنیت داخلی و از دست دادن پایگاه نفوذ درحوزه منطقه ای است. از سویی ترس از سرنگونی به دست مقاومت سازمان یافته و مردم به جان آمده و ترس از دست دادن کرسی های قدرت باعث شده است که راه فساد در سیستم بوروکراسی نظام، رشد تصاعدی یابد. خامنه ای نیازمند سپاه و بسیج برای حفظ نظام است، پس رضایت مالی این نیروهای سرکوبگر نیز بر او واجب است. پس تا زمانیکه قانون اساسی رژیم بر محور ولایت فقها سوار است، نا امنی در منطقه و سرکوب مردم ایران ادامه خواهد یافت. اکنون با عنایت به بحرانهایی که رژیم را در خود محصور کرده است:
1- بحران ناشی از نوشیدن جام زهر اتمی.
2- بحران اقتصادی و رشد فساد. تنزل بهاء نفت و نهادینه شدن فساد اداری و مالی در سیستم الیگارشی دینی در ایران. «در چنین شرایطی، بیلان غارتگری و فساد آخوندها واقعاً حیرتآور است: یک طرف زندگی افسانهیی آخوندها و خانوادهها و همدستانشان که در خرج کردن و هدر دادن حد و مرزی نمیشناسند؛ در طرف دیگر مردم بیچارهیی که برای زنده ماندن، کلیه یا قرنیه چشم یا طفل بهدنیا نیامده را میفروشند. این رژیمی است که سنگ مستضعفین و کوخنشینها را بهسینه میزد؛ و حالا از یک سو وضعیت ایران و از سوی دیگر سوریه را میبینید که خامنهای و بشار اسد صدها هزار نفر از مردم آنجا را سلاخی کردهاند. رژیمی که به این نقطه سقوط میکند، محکوم بهسرنگونی است» (پیام مریم رجوی، ۱۸ خرداد 1395، به مناسبت آغاز ماه رمضان).
3- بحران در انتخاب جانشین خامنه ای و جنگ گرگها در داخل کشور برای سهم بیشتر از قدرت.
4- بحران در ساختار سیاسی نظام، به این معنی که سیستم سیاسی ایران با قانون اساسی متناقضی که دارد اکنون تبدیل شده به پاشنه آشیل نظام. سیاستی که از این قانون برجسته می شود در متن خودش متضاد شکل گرفته است. این مقوله در علم سیاست (Hybrid political System) خوانده می شود. سیستم جمهوری در تقابل با ولایت فقیه، سیستم پارلمانی در تقابل با مجلس خبرگان و شورای نگهبان. در واقع مکانیسم هایی از جامعه مدنی در تقابل با مکانیسم هایی از ایدئولوژی ارتجاع دینی در مقابل هم صف آرایی نموده اند. این دو قطب قدرت همدیگر را خنثی کرده و مانع حرکت به سمت ایجاد تعادل در سیستم شده است. پیامد این وضعیت البته از دید ناظران بین المللی پنهان نمی باشد. تشدید تناقضات و تضادها در سیستم اکنون یقه نظام را گرفته و تبدیل شده به بن بستی در ساختار سیاسی رژیم.
5- بحران ژئوپلِیتیک، گیرافتادن در باتلاق جنگ سوریه و یمن. در ورای جایگاه ژئواستراتژیک ایران در منطقه خاورمیانه بزرگ.
6- بحران انزوای ژئواستراتژیک در جهان اسلام به دلیل سیاستهای تروریستی رژیم در سوریه و یمن که باعث شده رژیمی که در جهان اسلام داعیه ام القراء را داشت، ایزوله شود.
7- در سیاست خارجی آمریکا، فضای سردی نسبت به رژیم حاکم است. کنگره در حوزه های گوناگون و فرا حزبی در حال تصویب قطعنامه هایی در جهت تحریم های بیشتر علیه رژیم است.
8- بحران در چشم انداز روابط تهران-واشنگتن. کاندیداهای ریاست جمهوری در آمریکا، یکی خواهان لغو توافق هسته ای با رژیم است و دیگری خواهان حفظ تحریمهای موجود و برنداشتن راه حل حمله نظامی به ایران در صورت نقض توافق برجام است. هردو کاندید خواهان کوتاه کردن دست رژیم از منطقه هستند.
9- بحران در سه حوزه؛ مشروعیت بخشی (به دلیل افزایش افسار گسیخته موج اعدامها در دوران روحانی)، اعتبار بخشی (به دلیل دخالتهای رژیم در بی ثبات کردن منطقه خاورمیانه)، حق بخشی (عدم حقانیت از حضور در سوریه و دفاع از دیکتاتوری بشار اسد، دخالت در یمن که هیج مجوزی ندارد).
با استناد به شاخص هایی که دراین نوشتاربحث گردید و با ذکر بحرانهایی که براثر نوشیدن جام زهر تشدید شده است، می توان تبیین نمود که با روی کار آمدن اوباما و صعود فضای سازش با ملاها، این فرصت تاریخی را نصیب خامنه ای و شرکاء شد تا بتوانند رابطه با آمریکا را توسعه دهند. امّا رژیم ولایت فقیه بدلیل ماهیت نظام که متعلق به دوران ماقبل از سرمایه داری است، نتوانست خود را با این تحول مهم انطباق دهد و پروژه استمالت جویان با ناکامی مواجه گردید. به یقین پیامد شکست سیاست مماشات با آمریکا برای رژیم سنگین خواهد بود. مضافاً اینکه رژیم دستش خالی است و برایش کارتی نمانده است که به بازی نگرفته باشد. سناریوهای فرا راه ولی فقیه حاکی از بن بست و شکست است. همانطور که خامنه ای اقرار نموده است، «هرجا انقلابی گری کردیم (منظور حمایت از تروریسم و گروگانگیری) پیش رفتیم. اگر راه را عوض کردیم اسلام سیلی خواهد خورد». بله ماهیت رژیم تغییرپذیر نیست، همانطور که اوبامای دوّمی نیز در چشم انداز نیست. پس خامنه بخوبی پیش بینی کرد که «سرنوشت، سرنوشت رقت آوری خواهد بود» (۱۴ خرداد ۱۳۹۵).