منبع : ایران اسرار ،2 ژوئن 2016
لینک
به صحنه آمدن رفسنجانی و انجام مصاحبهیی مفصل راجع به تقریباً همه بحرانهای رژیم همزمان با صحبتهای روحانی، قابلتوجه است و یک حرکت هماهنگ و بسیجگونه را به نمایش میگذارد. سوالی که در این بین مطرح میشود این است که علت این بسیج رفسنجانی و روحانی بر ضد باند خامنهای چیست؟ این بسیج با چه پشتوانهیی صورت میگیرد؟ آیا نتایج انتخابات خبرگان و مجلس ارتجاع به آنها پشتگرمی داده است؟
در پاسخ باید گفت این نتیجهگیری واقعی نیست چرا که اگر باند رفسنجانی دست بالا را داشت، باید میتوانست بهویژه ریاست خبرگان ارتجاع را به دست بیاورد. هر چند خامنهای هم دست بالای جدی نداشت و مجبور شد مهره منفوری مثل جنتی 90ساله را روی کرسی ریاست خبرگان ارتجاع بنشاند. پس هیچکدام دست بالای جدی ندارند. در مورد مجلس ارتجاع هم همینطور است. امروز احمد توکلی گفت: «در مجلس دهم اکثریت قاطع وجود ندارد» . بنابراین هیچکدام از دو باند دست بالا را ندارند و این نمیتواند پشتوانه بسیجی که رفسنجانی و روحانی دادند، باشد.
حالا اگر انگیزه استفاده از موفقیت در قبال تعیینتکلیف وضعیت خبرگان و مجلس ارتجاع عامل این اقدامات رفسنجانی و روحانی نیست، اصلاً هدف آنها و حرف اصلیشان چیست؟
در یک کلام باید گفت که هم رفسنجانی و هم روحانی هر دو در این صحبتها حملاتشان را خیلی تیز متوجه خود خامنهای کردند. برای مثال رفسنجانی درست رودرروی خامنهای میگوید مذاکره با آمریکا ضروری است و «آمریکاییها در مذاکرات هستهای... به نفع ما هم عمل میکردند... » بعد هم با زدن یک سیخ اساسی به خامنهای میگوید این در حالی بود که «از این طرف گفته میشد نباید با آمریکا رابطهی سیاسی ـ اقتصادی داشته باشیم» . از این نوع طعنهها باز هم هست. حملات روحانی را هم در همین دستگاه باید ارزیابی کرد.
بنابراین در برابر این سؤال که پس پشتوانه بسیج جدید رفسنجانی و روحانی علیه باند خامنهای چیست باید گفت که اگر خامنهای زورش زیاد بود و مثلاً شبیه خمینی کسی علیهاش حتی به اشاره حرفی میزد، به سرعت او را سرجایش مینشاند، آیا رفسنجانی و روحانی وارد این درجه از رویارویی با ولیفقیه ارتجاع میشدند؟ قطعاً نه. پس یکی از علتها این است که ضعف بیش از پیش خامنهای را میبینند و روی آن سوار میشوند. و البته اگر به ضعف خامنهای خوب دقت شود، به سرعت ضعف مفرط و به گلنشستگی تمامیت نظام برجسته میشود. طبیعی است که ضعف خامنهای هم بهعنوان ولیفقیه این رژیم، بازتابی از ضعف تمامیت نظام است. بنابراین رفسنجانی و روحانی میدانند که تمامیت نظام با تمام سردمدارانش در حالت خفگی قرار گرفته که میتوانند اینطور بسیج کنند، فشار بیاورند و خامنهای و دلواپسانش را وادار کنند که به جامهای زهر بعدی، یا همان برجام 2و3و4 که خامنهای علیه آن حرف زد، تن بدهند. مثلاً رفسنجانی در همین حرفهایش، آشکارتر از هر زمان دیگر، جام زهر منطقهیی را بلند کرده و تا دهان خامنهای هم جلو برده و گفته: «دست ما در عراق، سوریه، لبنان، افغانستان و یمن، بهخاطر مصالح آنجا بند شده است... و باید این مشکل را با تدبیر حل کنیم» .
بنابراین هدف رفسنجانی و روحانی این است که زیر آب ولیفقیه یا به قول خود رفسنجانی عمود خیمه نظام را بزنند. اقداماتی که در درون رژیم به آن میگویند «سر شاخ نشستن و بن بریدن» . رفسنجانی هم خوب میداند که نظام بدون ولیفقیه موجودیت ندارد. اما حرفش این است که با روشی که خامنهای پیش میرود، بهزودی انفجار بزرگی در جامعه صورت گرفته و از نظام جز خاکستری باقی نمیماند. حرفش هم این است که نظام را من میتوانم حفظ کنم. که البته منافع خودش برای ادامه جنایت و چپاول هم در حفظ نظام به شکلی که خودش مدعی آن است میباشد. اما اگر بگوییم بالاخره حرف کدام باند در حفظ نظام درستتر است، باید بگویم هیچ کدام. چون این نظام پوسیده عمرش به پایان رسیده و هیچ راهی برای خروج از گرداب و بنبست برای آن وجود ندارد.