پتک است خون
من در دست کارگر
داس است خون
من در دست برزگر
سلام رفیق
با گرم ترین
و سرخ ترین درودها بر تو همراه و غمخوار محرومترین قشرجامعه که این روزها تنها و تنها
بخاطر دفاع از خواسته های صنفی کارگران در حال گذراندن حکم ۶ ساله ات در زندان اوین هستی و بیش از
30 روز از اعتصاب غذایت می گذرد٬ اعتصابی که در مقابلش تنها خواهان برداشته
شدن اتهامات سیاسی ای هستی که بر پرونده ات است و باز درود بر تو که با چنین خواسته
ای در واقع به دنبال رسمیت بخشیدن به خواسته های صنفی ای هستی که برای برسمیت شناخته
شدن آن ٬جانت را بر کفه ی ترازویی
گذاشته ای که در صورت پایان آن هم تا سالها دردها و عواقبش با تو خواهند بود.
رفیق جان این
روزها که آشکارا هم طبقه ای هایمان را در میادین شهر شلاق می زنند نه از تو می خواهم
که اعتصابت را بشکنی و نه می خواهم که نشکنی٬که این راه بی بازگشتی ست
که تنها خودت می توانی برای آن تصمیم بگیری و این تصمیم چه در میانه های راه و چه در
پایان و مقصدی که به سویش شتافته ای تنها با خود توست که به قول آموزگار بزرگ پرولتاریا
رفیق لنین : « طبقه ی کارگر حق خود را در میدان نبرد بدست می
آورد ». وشکستن
یا نشکستن این اعتصاب حق بی بدیل خودت است که کسی هم حق هیچ سرزنشی برای آن ندارد
علاوه بر حمایت
بی چون و چرا از خواسته های تو رفیق کارگر و در بندم در پایان تنها کلمه ای که می توانم
را به جای خداحافظی برایت می نویسم که : طاقت بیار رفیق ٬طاقت بیار
سعید شیرزاد
زندان گوهردشت