۱۳۹۵ خرداد ۲۸, جمعه

قتل وحذف فيزيکي تيمسار فلاحي وتيمسار فکوري که در مقابل خميني وسپاه ميايستادندوزير بار طرحهاي سپاه پاسداران نميرفتند


 سپاه پاسداران نميرفتند
منبع : افشای یاران شیطان : 18 ژوئن 2016 


قتل وحذف فيزيکي تيمسار فلاحي وتيمسار فکوري که در مقابل خميني وسپاه ميايستادندوزير بار طرحهاي

در1.5 سال ابتدای انقلاب وچند ماهی که از جنگ ضد میهنی وخانمانسوز ایران وعراق که با تحریک خمینی آغاز شد یک مافیائی به نام کمیته ویژه شکل گرفت که علاوه بر جنگ بر روی بحرانهای موجود در نظام متمرکز بود.
از آنجا که جنگ از اهم مهمات وواجبات ویک نعمت اللهی از طرف خمینی قلمداد میشد افراد بالای دست اندر کار این جنگ خانمانسوز نیز مسئولیت کمیته ویژه ویا کمیته بحران را داشته وآنرا هدایت میکردند.
این کمیته چندین دستور کار داشت یکی از این دستورکارها، اسلامی کردن وحزب اللهی کردن دستگاه ونظام حاکم بر مملکت  وبر داشتن موانعی که بر سر راه این کار وجود داست بود.
این طرح توسط صیاد شیرازی محسن رضائی ورفسنجانی مقدمتا بحث شد ودر کمیته بزرگتری که بهشتی ،خامنه ای واحمد خمینی هم حضور داشت بررسی وباز بینی شد ومسیر اجرائی شدن وتضادهایش نیز بحث گردید.
بعد از بحث در کمیته دوم قرار شد که این مهم درملاقات با خمینی مطرح وبعد از اینکه خمینی قبول کرد اجرائی شود ، در حضوربهشتی ، خامنه ای ،رفسنجانی ،احمد خمینی ،محسن رضائی وصیاد شیرازی این مسئله  با خمینی مطرح شد وگفته شد که علت اصلی پیش نرفتن جنگ ،علت اصلی خرابی اوضاع وعلت اصلی پیش نرفتن اهداف انقلاب اسلامی این است که بچه های حزب اللهی منزوی وبکار گرفته نمیشوند واین امر یک موانعی دارد وتا این موانع برداشته نشوند کاری از پیش نخواهیم برد.
 خمینی برافروخته شد وبه تندی به حاضرین گفت این قابل قبول نیست وبروید همه این موانع را بر دارید تا اهداف انقلاب اسلامی بر آورده شود وخطاب به بهشتنی ورفسنجانی هم گفت آقایان بررسی کنند وبچه های حزب اللهی را به راس امور منصوب نمائیداعم از ادارات ارتش وامورات جنگی.
البته بخشی از مطالب بحث شده در حضور خمینی بعدها علنی شد که خمینی هم در تلویزیون رسمی از خود انتقاد کرد ودستور داد که انقلابی عمل کنید وبگیرو به بند واعدام در ملاء عام راه بیندازید تا کار پیش برود.
 در این قسمت ما میخواهیم بپردازیم که چرا فکوری وتیمسار فلاحی در لیست حذف فیزیکی کمیته قرارگرفته و کشته شدند وچگونه از سر راه برداشته شدندوچرا؟
با این مقدمه که جان کلام است ،میتوان ریشه بسیاری از حذف فیزیکی ها ،قتل ها بازخریدها واخراج هاوتصفیه ها را خواند.
تیمسارفکوری وتیمسار فلاحی  نظامی بودند ، آنها در امورات نظامی مطلقا روش ها وتاکتیک ها ی نظامی سپاه را قبول نداشتد ،آنها طراح چند عملیات بزرگ جنگی بودند ئرئشهای منظم وحساب شده داشتند ،از میان این عملیات بزرگ میتوان 
عملیات کمان ۹۹ و عملیات اچ- ۳را نام برد آنهاارتش را وصلاحیت جنگی ارتش را بیشترقبول داشتند آنها تحت فرماندهی کل قوا بودند ودخالتهای بی جای سپاه در این امورات جنگی ونظامی را قبول نداشتند آنها از طرحهای ستادفرماندهی ارتش حمایت میکرد هردوی آنها دوست مصطفی چمران بودند وبا رها با او دیدار ومشورت های نظامی داشتند .
 فکوری بارها بصورت خصوصی با خمینی دیدار داشت در برخی از این دیدارها ، خمینی بشدت عصبانی شد وتوان شنیدن انتقادهای فکوری از سپاه را نداشت.
از طرف دیگر کمیته ویژه بخصوص رفسنجانی محسن رضائی وصیاد شیرازی از دست فکوری ناراضی کلافه بودندوپیش خمینی شکوه وشکایت میکردند ومیخواستند که ارتش تحت امر سپاه عمل کند وهر روز تضادها بالا میگرفت.
پس در این نقطه فکوری وفلاحی سد منویات کمیته ویژه حزب اللهی کردن کل دستگاه میشودیعنی یکی از موانع طرحهای کمیته ویژه ولی فقیه بحساب میایند خمینی هم که فتوایش را قبلا داده بود" هر مانع ای را برای حزب اللهی کردن دستگاه میتوانید از سر راه بردارید "وبدین صورت هر دوی آنها به همراه تعدادی دیگر در لیست حذف فیزیکی قرار میگیرد.
هواپیمائی که فکوی وفلاحی را حمل میکرد هرکولی C130نام داشت
 C130 ملقب به هرکولس که بسیاری آن را موفق‌ترین طرح در ساخت هواپیماهای ترابری تاکتیکی در عرصه نظامی می‌دانند، اوایل دهه 50 میلادی در آمریکا ساخته شد، نکته قابل توجه آن است که در دنیا چند هواپیمای محدود، لایق عنوان «JUST HAPPEND» شده‌اند که معنی آن به صورت لفظی، «معجزه تکرار نشدنی» است، هرکولس یکی از این معجزات تکرار نشدنی است.

این هواپیما دارای 4 موتور توربوپراپ از نوع آلیسون T56 است تا در صورت از کار افتادن یک یا 2 موتور، به راحتی قابل پرواز و کنترل باشد اما در سانحه هفتم مهر 1360 به ناگاه هر 4 موتور این پرنده در یک آن از کار می‌افتد.
امیر «علی صولتی» خلبان همان سانحه است؛ حادثه‌ای که درست در پایان عملیات بزرگ شکست حصر آبادان و ماه‌های آغازین جنگ رخ داد و فرماندهان برجسته سپاه و ارتش نظیر شهید یوسف کلاهدوز،شهید موسی نامجو، شهید ولی‌الله فلاحی، شهید جواد فکوری و شهید محمد جهان‌آرا در آن حضور داشتند.
درباره این سانحه سخنان بسیاری گفته شده که برخی از این مطالب به لحاظ صحت و سقم چندان مورد تایید نیست.
به مناسبت سی و چهارمین سالگرد وقوع این حادثه به سراغ خلبان آن پرواز رفتیم تا ماجرای حادثه را بی واسطه از او بشنویم.
متن زیر گفتگوی یک ساعته ما با امیر خلبان «علی صولتی» است:
علی صولتی متولد 1330 است و با اینکه رشته تحصیلی اش طبیعی بود و نیز علی رغم مخالفت خانواده، با تصمیم خودش به سمت رشته خلبانی رفت و در سال 51 به استخدام نیروی هوایی ارتش درآمد.
سانحه هفتم مهر
هفتم مهر 60 از راه می‌رسد و برخی فرماندهان ارتش و سپاه برای ارائه گزارشی از عملیات ثامن الائمه برای حرکت به سمت پایتخت، در فرودگاه اهواز جمع می‌شوند اما سرنوشت آنها در نزدیکی تهران، به گونه‌ای دیگر رقم می‌خورد.
بهانه اصلی ما برای دعوت از امیر صولتی، بازخوانی ماجرای آن شب و حوادث منجر به سقوط C130 (به عنوان خلبان این پرواز) بود؛ ماموریتی که در ابتدا چند بار کنسل می‌شود و در آخر هم با برخی تغییرات در برنامه، هواپیما از اهواز به سمت تهران حرکت می‌کند.
«عملیات ثامن‌الائمه برای شکستن حصر آبادان انجام شده بود.
شب آمدم گردان. روحش شاد، «شهید همتیان» افسر عملیات بود که برنامه‌ها را ابلاغ می‌کرد.
خواستم بروم منزل که گفت فردا به تو نیاز داریم. گفتم من 6 روز پرواز داشتم، فردا می‌خواهم استراحت کنم.
اصرار کرد و گفت که نفر کم داریم. گفتم راستش را بخواهید فردا سالگرد ازدواج من است. من هیچ وقت به شما «نه» نگفتم و حتی پروازهایم را هم جابجا نکردم ولی این بار می‌خواهم از شما خواهش کنم.
گفت نه هر طور شده باید یک پرواز انجام دهی. قبول کردم و گفتم لااقل یک پرواز مشخصی بگذارید تا من عصر برگردم و در منزلم باشم. قبول کردند و گفتند ساعت 8 و نیم به اهواز می‌روی، مجروحان را سوار می‌کنی و برمیگردی.
صبح آمدم. کارها را انجام دادم و کرو را جمع کردم اما خبر دادند که فعلا ماموریت کنسل است و باید استندبای (آماده) باشید.
سه ربع بعد گفتند ماموریت انجام می‌شود اما چند دقیقه بعد باز هم کنسل شد.
گفتند قرار است یک هواپیما از شیراز بیاید و ماموریت به آنها واگذار شده است.
همان موقع در اداره، همهمه زیاد بود و شایع شده بود که لیستی برای تعدیل نیرو تهیه شده است. تعجب کردم و مشکوک شدم که نکند اسم ما هم در لیست باشد. زنگ زدم و پرسیدم. گفتند نه اسم شما نیست.
چند دقیقه بعد، از ستاد نیرو تماس گرفتند و گفتند پرواز شیراز کنسل شده و خود شما باید این پرواز را انجام دهید منتهی با یک تغییر و آن هم اینکه یک پرواز هم به بوشهر برای انتقال پیک ویژه باید انجام شود.»
در زمان جنگ، پیک‌هایی وجود داشتند که تاکتیک‌ها و اخبار مهم را منتقل می‌کردند. این پیک‌ها معمولا با هواپیماهای C130 جابجا می‌شدند.
برنامه این بود که ابتدا مجروحین در اهواز سوار شده و سپس هواپیما به بوشهر برود، 2 نفر پیک را پیاده کرده و بعد از آن به تهران برگردد.
«هر چه به آنها گفتم این کار غلط است، قبول نکردند و گفتند این دستوریست که ابلاغ شده.گفتم به هر حال این وظیفه من است که اشتباه را بگویم. بعد دلیل آوردم که اگر من با مجروحین به بوشهر بروم و هواپیما در بوشهر دچار مشکل شود و آنجا هم ظرفیت پذیرش مجروحین را نداشته باشد، مشکل به وجود می‌آید اما قبول نکردند.
بعد از چند دقیقه مجددا گفتند ماموریت کلا کنسل شده است.
ساعت 12 ساک‌مان را داخل کمد گذاشتیم و به سمت منزل راه افتادیم. جلوی در گردان بودیم که داد زدند و گفتند برگرد، پرواز انجام می‌شود. گفتم ای بابا! این ماموریت از کجا ابلاغ شده؟ رفتم و مستقیما با ستاد صحبت کردم و گفتم از نظر من سناریوی این ماموریت غلط است. گفتند نظر تو چیست؟ گفتم ابتدا پیک‌ها را به بوشهر می‌برم و موتور را خاموش هم نمی‌کنم. به محض پیاده شدن آنها، به اهواز می‌روم و مجروحین را به تهران برمی‌گردانم. این بار موافقت شد.»
* آغاز پرواز
بازدید اولیه را انجام داده و هواپیما ساعت 2 عصر به سمت بوشهر پرواز می‌کند. پیک‌ها را آنجا پیاده کرده و حرکت به سمت اهواز -از مسیر شیراز- از سر گرفته می‌شود.
در حین مسیر به خلبان اعلام می‌شود که به دلیل قرمز بودن وضعیت منطقه اهواز، فعلا به این منطقه نزدیک نشود. 9 هواپیمای عراقی در حال بمباران منطقه بودند.
«با فرودگاه شیراز تماس گرفتم و گفتم اجازه بدهید ما در شیراز بنشینیم و بعد از آرام شدن وضعیت، حرکت کنیم اما اجازه ندادند. شنیدم که در برخی جاها نقل شده که ما در فرودگاه شیراز نشستیم ولی این موضوع صحت ندارد.
45 دقیقه درمنطقه چرخیدیم تا وضعیت اهواز سفید شد و مجددا مسیر را به سمت اهواز ادامه دادیم و توانستیم بسلامت در آنجا بنشینیم.»
* فرماندهان هم اضافه می‌شوند
«بعد از نشستن هواپیما، یکی از پزشکان آمد و از من درخواست کرد که مجروحین را هم با خود به تهران ببرم. من به او گفتم برای همین کار آمدم اما او گفت به من گفته‌اند شما مجروحین را نمی‌برید. یک تیم اینجاست که باید آنها را منتقل کنید. گفتم اما ماموریت من حمل مجروح است.
بعد از آن، مسئول فرودگاه آمد و گفت یک تیم اینجاست که شما باید آنها را ببرید. گفتم اینها چه کسانی هستند جواب داد یک سری از فرماندهان ازجمله تیمسار فلاحی و فکوری را نام برد.»
عملیات ثامن الائمه با هدف شکست حصر آبادان با موفقیت به پایان رسیده بود که فرماندهانی از ارتش و سپاه برای ارائه گزارش این عملیات به تهران در راه پایتخت بودند.
تیمسار ولی‏ الله فلاحی جانشین ستاد مشترک ارتش، تیمسار موسی نامجو نماینده امام در شورای عالی دفاع و فرمانده دانشکده افسری، تیمسار جواد فکوری فرمانده نیروی هوایی و مشاور در ستاد مشترک ارتش، یوسف کلاهدوز قائم مقام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و محمدعلی جهان‏ آرا فرمانده سپاه خرمشهر ازجمله این فرماندهان هستند.
از سمت راست:  جهان‌آرا، فکوری، فلاحی، نامجوی و کلاهدوز
«گفتم خب اینها می‌توانند درخواست یک هواپیمای کوچکتر کنند. جواب دادند که نه این دستور ابلاغ شده است.
تیمسار فلاحی و فکوری در کنار رمپ در حال قدم زدن بودند. جلو رفتم، احترام گذاشتم و خودم را معرفی کردم و گفتم به من ماموریت دیگری داده بودند اما الان چیز دیگری می‌گویند. شما اگر صلاح می‌دانید می‌توانید یک هواپیمای کوچکتر درخواست کنید و اگر اجازه دهید، من مجروحین را ببرم.
تیمسار فلاحی گفت همین کار را بکنید. ما اگر توانستیم، یک هواپیمای دیگر می‌گیریم و اگر هم نشد، اصلا نمی‌رویم.
من آمدم و به مسئولین گفتم که خود آقایان رضایت دارند ولی آنها گفتند نه! همین که ما می‌گوییم.
چند بار دیگر مراجعه و اصرار کردیم اما نتیجه نداد. مرتبه آخر از تیمسار فلاحی پرسیدم شما چند نفر هستید؟ گفت 10-12 نفر که شاید چند تایی هم نیایند. گفتم اجازه می‌دهید مجروحین را هم همراه شما سوار کنیم؟ گفت ایرادی ندارد.
علیرغم اینکه ما همیشه با حمل جنازه توسط C130 مخالف بودیم اما پیکر چندتایی از شهدا را هم سوار کردیم. چند نفر مجروح سرپایی و 2 نفر هم روی برانکارد بودند که آنها هم سوار شدند.
پیش از این به خلبان‌ها کلت کمری می‌دادند تا بتوانند در صورت سانحه و فرود در مناطق ناامن، از خودشان حفاظت کنند اما یک هفته قبل از این ماجرا آمدند و اسلحه‌ها را جمع کردند.
در این پرواز، بچه‌های حفاظت، اسلحه همه سرنشینان از جمله فرماندهان را از آنها گرفتند و تحویل من دادند. من خنده‌ام گرفت. تیمسار فلاحی گفت چرا می‌خندی پسرم؟ گفتم دستورالعملی صادر کرده‌اند که اسلحه را از خلبان بگیرند اما حالا اسلحه شما را به ما می‌دهند. یادم هست، گفت «پسرم برو، اسلحه‌ات ایمانت باشد. اینها همه بازی است.»
* پرواز با تاخیر انجام شد
«در قسمت بالای C130 کابین بزرگی وجود دارد که افراد می‌توانند در آن استراحت کنند و راحت باشند چون گاهی C130 تا ساعتها پرواز می‌کرد. مثل پروازهایی که در گذشته به آمریکا انجام می‌شد.
از فرماندهان خواستم آنجا بروند و استراحت کنند اما تیمسار فلاحی گفت ما یک تیم هستیم و همه با هم پایین می‌نشینیم. رفتند و سمت چپ هواپیما نشستند.
پرواز انجام شد اما چون از مهرآباد با تاخیر بلند شده بودیم، زمان نشستنمان به شب می‌خورد.»
در زمان جنگ چون پرواز آموزشی وجود نداشت، نیروها در حین ماموریت آموزش می‌دیدند. در این پرواز نیز 2نفر خلبان دوم حضور داشتند؛ یکی محمود خرمدل (با ساعت پروازی کمتر) و دیگری ایزدی‌فر که تجربه بیشتری داشت.
«پرواز را با آقای خرمدل شروع کردیم اما قبل از اینکه بخواهیم ارتفاع را کم کنیم، چون هوا کم کم تاریک می‌شد و نیاز به همکاری بیشتر بود، خواستم تا آقای ایزدی‌فر جای خرمدل بنشیند. البته خلبان دوم کار خاصی انجام نمی‌داد ولی به هر حال ایزدی‌فر تجربه بیشتری داشت.
70-80 مایلی تهران بودیم که از مرکز کنترل تقاضای کم کردن ارتفاع را کردیم. مجوز ارتفاع 13 هزار پایی داده شد و ما به سمت کهریزک پرواز را ادامه دادیم.
قبل از اینکه به ارتفاع مجاز برسیم، مجددا با برج تماس گرفتم و گفتم ما در حال رسیدن به ارتفاع مجاز هستیم و چون می‌خواهیم به صورت ادامه‌دار حرکت کنیم، آنها ما را مجاز کردند تا ارتفاع 7 هزار پایی بیاییم و بعد از آن هم انجام تقرب آلفا آلفا، کوه‌های بی‌بی‌شهربانو و بعد هم حرکت به سمت فرودگاه.»
* انفجار در کابین
«به محض اینکه مکالمه تمام شد، یک انفجار مهیب در قسمت راست کابین مانند یک جریان «های ولتاژ» صورت گرفت و همزمان کابین روشن شد. حالت وحشتناکی در تاریکی شب بود که بیانش سخت است.
هواپیما مثل یک گلوله سنگی شروع به سقوط کرد و همزمان برق هم قطع شد.
بچه‌ها شوکه شده بودند. تنها کاری که کردم، به دوستانم گفتم کمربندهایتان را قفل کنید که در زمان ضربه، به جایی نخورید.
چراغ قوه را روشن کردم. هواپیما به سرعت به سمت پایین می‌آمد. با فشار زیاد سعی کردم با کنترل فرامین، از شیرجه مستقیم جلوگیری کنم تا هواپیما با دماغه به زمین نخورد.
از این طرف منطقه را هم می‌شناختم و می‌دانستم در حال نزدیک شدن به پالایشگاه هستیم. با هزار بدبختی توانستیم 13 تا 15 درجه مسیر را عوض کنم تا از مسیر پالایشگاه خارج شویم. چون مطمئن بودیم سانحه قطعی است.
2 جا پایی در قسمت جلوی C130 قرار دارد تا خلبان در حالت نرمال پایش را روی آن گذاشته و استراحت کند. پاهایم را روی آن گذاشتم و فرامین را با زور کشیدم. حالت بسیار سختی بود. البته قبلا آموزش برای حرکت به صورت گلاید (پرواز بدون موتور) را دیده بودم.
همزمان تیمسار فکوری آمد بالا. چون خودش خلبان بود، متوجه ماجرا و وجود اشکال شده بود. من به همراه مهندس پرواز -حسینی- که شاگردی هم به نام تهرانی داشت، مشغول بودیم تا شاید بتوانیم مجددا هواپیما را راه‌اندازی کنیم اما هیچ اتفاقی نمی‌افتاد.
تیمسار فکوری پرسید جوان چه شده؟ گفتم تیمسار خواهش می‌کنم بروید بنشینید و کمربند خود را هم ببندید. هواپیما موتور و برق خود را از دست داده، هیدرولیک نداریم و همه چیزمان را هم از دست دادیم و اصابت‌مان به زمین قطعی است.
چند لحظه به سمت سیستم اینسترومنت (نشان دهنده ها و آلات دقیق) چراغ قوه انداخت و دسته گاز را جلو داد اما دید هیچ اتفاقی نمی‌افتد. چراغ قوه را به من داد و رفت.
هر لحظه منتظر برخورد بودم. تنها چیزی که از هواپیما باقی مانده بود، باطری بود. با دیسپچ تماس گرفتم و وضعیت را اطلاع دادم و گفتم من مسیر را از پالایشگاه منحرف کردم، دیگر هر اقدامی که می‌دانید بکنید. سانحه ما صد در صد است.
به بچه‌ها هم گفتم بروید پایین و هر کسی کار خودش را بکند.»
هواپیمای C130 این امکان را دارد که اگر در شرایطی همه چیز از دست رفت و برق و هیدرولیک هم نبود، از یک سیستم هندلی استفاده کرده و از این طریق چرخ‌ها و درها باز شود.
«می‌دانستم اگر برخورد کنیم، فشار به قدری است که هیچ کس نمی‌تواند کاری کند. بنابراین خواستم اقدامات لازم را همین الان انجام دهند.
بعدها شنیدم که خود تیمسار فکوری هم به بچه‌ها کمک می‌کرد.
مرتب با سرگرد صانعی‌فرد در دیسپچ در ارتباط بودم و آخرین ارتفاعی که یادم هست 4 هزار و 220 پا بود.
بازوهایم از فشار در حال ‌ترکیدن بود. قبل از برخورد یادم هست داد زدم و گفتم «مصطفی بِکِش پشت دسته که بازوهایم ترکید.»
بعد از آن، هواپیما به زمین اصابت کرد. چند ثانیه هیچ چیزی متوجه نشدم. سرم شکسته بود و نمی توانستم جلوی چشمم را ببینم. خون‌ها را پاک کردم و دیدم از سمت چپمان آتش بالا می‌آید.
نگاه کردم دیدم مهندس پرواز با سر به زیر پنل اینسترومنت رفته. بلندش کردم دیدم شهید شده است. متاسفانه کمربندش را قفل نکرده بود.
ناوبرمان شهید آل‌هاشم هم سر جایش نبود و پرت شده بود اما خرمدل و ایزدی‌فر بودند.»
سمت چپ و راست هواپیما 2 پنجره وجود دارد که در حالت عادی، پایین رفتن از آنها طبق یک فرمولی انجام می‌شود.
«هر آن ممکن بود کپسول‌ها بر اثر حرارت آتش، منفجر شوند. از بچه‌ها خواستم پنجره را باز کنند و سریع خارج شوند. خودم هم از پنجره سمت چپ نمی‌دانم چطور با سرعت بیرون پریدم که همان موقع کمرم آسیب دید و سرم مجددا شکست.
بچه‌ها که بیرون آمدند، گفتم سریع دور شوید. 10 قدم نرفته بودیم که کابین منفجر شد و صدای انفجار -بعد از اولین ضربه هواپیما- مجددا در منطقه پیچید.
بلافاصله صدای مسلسل‌ها بلند شد. در واقع نیروهای حاضر در منطقه فکر کرده بودند شاید هواپیمای دشمن باشد و برای همین به سمت ما شلیک می‌کردند.
ما با داد و بیداد گفتیم خودی هستیم تیراندازی نکنید. اهالی محل هم جمع شدند. من درخواست کردم اگر تراکتور دارند بیاورند تا بتوانیم در و پیکر هواپیما را که به هم پیچیده بود باز کنیم تا بتوانیم افراد را بیرون بیاوریم.
من و بقیه بچه‌ها به شدت زخمی بودیم و شرایط عادی نداشتیم.
با تراکتور هم نشد. سمت راست هواپیما پاره شده بود. از همان سمت وارد شدیم تا اگر کسی زنده است نجات دهیم.
داخل هواپیما پر از گرد و غبار و دود آتش بود. هم شرایط پرواز سخت بود هم صدای ضجه افراد که هنوز در گوشم هست.
28 نفر را بیرون کشیدیم. از جمله یک نفر که خیلی چاق بود و در میان پارگی هواپیما گیر افتاده بود و یک تکه آهن داخل رانش فرو رفته بود. هر کاری کردیم جدا نمی‌شد. نعره می‌زد و می‌گفت حتی اگر شده پایم را قطع کنید اما من را بیرون بکشید. با هزار بدبختی بیرون آوردیمش.
آن دو مجروحی که روی برانکارد بودند هم بیرون آوردیم و شما نمی‌دانید با چه سرعتی در حالی که سِرُم به دستشان بود، فرار می‌کردند.
چند دقیقه بعد، هلی‌کوپتر آمد اما برای نشستن مشکل داشت. گفتیم برود و جای دیگری بنشیند.
از پرسنل فنی، سروان رازی و بچه‌های عملیات و چند نفر دیگر هم با هلی‌کوپتر آمده بودند.
از 28 نفری که بیرون آوردیم 5 نفر همانجا شهید شدند و 23 نفر هم از این سانحه جان سالم به در بردند.
"بدین ترتیپ طرح کمیته برای کشتن تمامی فرماندهانی که در لیست ترور وکشتن بودند از جمله تیمساز فکوری وتیمسار فلاحی با موفقیت اجرا شد و2تن از اصلی ترین مانع برای یک دست کردن دستگاه نظامی ویا بقول صیادشیرازی حزب اللهی کردن ارتش از سر راه بر داشته شدند." ادامه دارد