۱۳۹۵ تیر ۱۲, شنبه

وزارت اطلاعات - سابقه تشکیل نهادهای اطلاعاتی، امنیتی در رژیم آخوندی- شكل گيري ارگانهاي ويژه اطلاعاتي ـ امنيتيونقش ساواك شاه بطور مشخص فردوست [7] در سازمان اطلاعات خميني



منبع : افشای یاران شیطان ، 2 ژوئن 2016


وزارت اطلاعات - سابقه تشکیل نهادهای اطلاعاتی، امنیتی در رژیم آخوندی- شكل گيري ارگانهاي ويژه اطلاعاتي ـ امنيتيونقش ساواك شاه بطور مشخص فردوست [7] در سازمان اطلاعات خميني

وزارت اطلاعات رژیم آخوندی در سال ۱۳۶۳ شروع به کار کرد. اما فعالیت های اطلاعاتی و امنیتی علیه نیروهای انقلابی و مردمی از همان فردای انقلاب ۲۲ بهمن آغاز شد.
در شکل گیری نهادهای اطلاعاتی و امنیتی، از یک طرف ساواکی ها و تجربه ها و آموزش های آنها و آرشیو اسناد و مدارکشان نقش کلیدی داشتند؛ از طرف دیگر تجارب بریده خائنان سازمانهای انقلابی به ویژه عناصری که پس از ضربه خیانت بار اپورتونیستی به دامن مرتجعان غلتیده بودند.
برخلاف ساواک که نظام اطلاعاتی متمرکزی بود، به اقتضاء ماهیت آن و نحوه شکل گیریش، یک اطلاعات ملوک الطوایفی بوجود آمد. اطلاعات کمیته ها، واحد اطلاعات سپاه پاسداران، دفتر اطلاعات نخست وزیر، دادستانی انقلاب و …. همه بخش هایی از این آشفته بازار بودند که در میان آنها واحد اطلاعات سپاه دست بالا را داشت. این واحد در شروع تأسیس، تحت ریاست پاسدار محسن رضائی بود. دفتر اطلاعات نخست وزیری به ریاست خسرو تهرانی قنبری (از بریده های مجاهدین در دوره اپورتونیستی) و معاونت سعید حجاریان نیز از نهادهای عمده اطلاعات رژیم در آن زمان بود.
این نهاد به کمک ارتشبد حسین فردوست (رئیس دفتر اطلاعات ویژه شاه که مدتی هم ریاست ساواک را داشت) شکل گرفت
.
بریده خائنان جریان اپورتونیستی چپ نما هسته مرکزی ارگانهای اطلاعاتی امنیتی
بدنبال ضربه اپورنیستهای چپ نما به سازمان مجاهدین خلق ایران، عناصری که از مبارزه بریده و به جنبش انقلابی پشت کرده بودند، به دامن ارتجاع افتادند. شماری از این افراد در هفت گروهی که در روزهای پایانی شاه شکل گرفت، حضور داشتند. آنها بعد از پیروزی با هدف مشترک ضربه زدن مجاهدین، “سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی“ را بوجود آوردند که محسن رضائی و پاسدار باقر ذوالقدر نیز در زمره افراد آن بودند. این سازمان استخوانبندی واحد اطلاعات سپاه و اطلاعات دادستانی و جریان بازجویان و شکنجه گران را شکل دادند. در قدم بعد با استفاده از همکاری شکنجه گران دستگیر شده ساواک اداره سوم ساواک (ضد خرابکاری) در واحد اطلاعات سپاه احیا شد.
دفتر اطلاعات نخست وزیر و واحد اطلاعات سپاه بعنوان مهم ترین نهادهای اطلاعاتی امنیتی رژیم، از ابتدا انهدام و خنثی سازی نیروهای انقلابی و بویژه سازمان مجاهدین خلق را به عنوان هدف خود تعیین کردند. «توطئه سیاسی» و «انهدام فیزیکی» مجاهدین به صورت دو خط موازی استراتژی این نهادها را تشکیل میداد. دو نهاد یاد شده با همین خط استراتژیک همواره حضور فعالی در سایر نهادهای اطلاعاتی داشته اند. از جمله در دادستانی اوین، واحد اطلاعات، وزارت اطلاعات، اطلاعات سپاه پاسداران، نیروی قدس، کمیته فرهنگی شورای عالی امنیت، مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری، مرکز تحقیقات استراتژیک تشخیص مصلحت نظام، دفتر ویژه رهبری و…..
انهدام فیزیکی و توطئه سیاسی
خط انهدام فیزیکی که در دوسال اول حکومت خمینی با چماقداری شروع شد از ۳۰خرداد سال ۶۰ با اعدامهای گسترده در سراسر ایران وارد مرحله جدیدی شد و در اوج خود به قتل عام سال ۱۳۶۷ رسید.
خط توطئه سیاسی برای انهدام سازمانهای مبارز نیز از همان اوان جریان داشت. مشخصاً بهشتی، راسپوتین دربار خمینی، مانورها و دسیسه های دامنه داری علیه مجاهدین و فدایی ها به کار بست. از شکل دادن « سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» تا برپایی تظاهرات فالانژی در مقابل دفاتر مجاهدین و فدائی ها، تا به راه انداختن بحث آزاد در تلویزیون. در آن مقطع او به کمک فعالانه حزب توده موفق به شقه کردن فدائی ها به اقلیت و اکثریت شد.
یکی از هدف های اشغال سفارت آمریکا توسط خط امامی ها نیز که در طراحی آن سعید حجاریان نقش بالائی داشت، از دور خارج کردن مجاهدین بود.خط انهدام فیزیکی مجاهدین در سالهای ۶۰ تا ۶۳ ، به رغم شمار عظیم اعدامها در آن سالها، شکست خورد. قبل از هر چیز به این دلیل که مجاهدین بر مواضع خود استوار ایستادند و به مرگ لبخند زدند. در نتیجه در سال ۶۳ خط توطئه سیاسی میدان بیشتری پیدا کرد. به طوری که باند سعید حجاریان و دفتر منتظری با دادن وعده آزادی برای شکستن مواضع مجاهدین و مبارزین وارد صحنه شدند.در قدم بعد پیوستن زندانیان آزاد شده به صفوف مقاومت و ایستادگی زندانیان بر مواضع شان و تشکیل ارتش آزادیبخش خط توطئه سیاسی را نیز به شکست کشاند. وقتی خمینی جام زهر آتش بس را سر کشید، به خط انهدام بازگشت و دستور قتل عام مجاهدین را صادر کرد. البته مدافعان خط توطئه سیاسی هم با این قتل عام موافق بودند چون فکر میکردند وقتی قتل عام شروع شود اکثریت زندانیان از مواضع خود کوتاه می آیند و زمینه برای تواب سازی فراهم خواهد شد و با نادم کردن اکثریت زندانیان و اعدام زندانیان مقاوم، زمینه مقاومت را خواهند خشکاند.! اما ایستادگی کوهوار مجاهدین که حاضر به عدول از مواضع انقلابی خود و دست برداشتن از نام مجاهد خلق نشدند، و با سر بلند بر چوبه دار بوسه زدندخط رژیم آخوندی را به گل نشاند. [۱]بعداز خمینی، خامنه ای و رفسنجانی خط انهدام را با ترور سران اپوزیسیون پی گرفتند. حمله گسترده هوائی به قرارگاه اشرف، انتقال موشک ۳۲۰ میلیمتری به اروپا برای حمله به دفتر شورای ملی مقاومت و محل اقامت رئیس جمهور منتخب آن خانم مریم رجوی در اُوِر و به کارگیری موشک ۳۲۰ میلمتری برای تهاجم به دفتر مجاهدین در بغداد در این راستا بود.سپس خط توطئه سیاسی با تشکیل کمیته انقلاب فرهنگی در شورای عالی امنیت که اولین رئیس آن خاتمی بود، تلاش برای بریده گرفتن از مجاهدین و انشعاب در آن را پی گرفت. استخدام بریده خائنانی مثل کریم حقی،… مسافرت های سعید امامی به سنگاپور برای ملاقات با این مزدوران با هدف برگرداندن برگ حقوق بشر بخشی از این تلاشها بود.در سال ۱۳۷۶ دولت اطلاعاتی امنیتی خاتمی تحت عنوان دولت اصلاحات با شعار تبدیل معاند به مخالف و مخالف به موافق سرکار آمد و بازجویان و شکنجه گران دهه ۶۰را بعنوان اصلاح طلبان رنگ آمیزی کرد.
« خط انهدام »در دوران خاتمی با عملیات گسترده تروریستی و پرتاب موشکهای کشتار جمعی به قرارگاههای ارتش آزادیبخش که در یک مورد آن ۱۰۰۰موشک کشتار جمعی در چند ساعت شلیک شد جریان داشت
وزارت اطلاعات و دولت خاتمی برای شلیک ۱۰۰۰ موشک[۲] نیازمند فضای لازم بین المللی بود از این رو به دامن دولت فخیمه آویخت تا چراغ سبز دریافت کند. جک استروا در ژانویه ۲۰۰۱ به رژیم آخوندی قول داد که مجاهدین را در لیست تروریستی قرار خواهد داد و بدنبال این قول بود که شورای عالی امنیت رژیم به تصمیم گیری در مورد تهاجم موشکی فوریه ۲۰۰۱ رسید. جک استروا به درخواست رژیم در ۲۹ مارس ۲۰۰۱اعلام رسمی کرد که مجاهدین را در لیست تروریستی انگلیس قرار داده است و ۲۱روز بعد با پشتیبانی این لیست گذاری، ۱۰۰۰موشک کشتار جمعی به قرارگاه های ارتش آزادیبخش شلیک شد.بعداز شکست شلیک ۱۰۰۰ موشک (که رژیم آخوندی انتظار داشت حداقل ۵۰۰ کشته از رزمندگان ارتش آزادیبخش بگیرد ولی فقط یک نفر به شهادت رسید) آخوندها دست به دامن انگلیس شدند تا چراغ سبز حمله زمینی به قرارگاههای مجاهدین را دریافت کنند. اما واقعه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ پیش آمد. پس از آن انگلیس رژیم را از هرگونه حمله نظامی به ارتش آزادیبخش برحذر داشت و به جای آن رژیم را برای همکاری با ائتلافی که قصد داشت به افغانستان و عراق حمله کند، متقاعد کرد.بعداز ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ ارگانهای اطلاعاتی، امنیتی و نظامی خط انهدام و خط توطئه سیاسی را در مماشات با ائتلاف یافتند. آنها به کمک انگلیس موفق شدند در می۲۰۰۲ مجاهدین را در لیست تروریستی اروپا قرار دهند. بعد از آن رژیم ما به ازاء همکاری با ائتلاف خواهان انهدام مجاهدین توسط ائتلاف در جنگ با عراق شد.قرارگاههای مجاهدین در فروردین ۱۳۸۲ (آوریل ۲۰۰۳) توسط نیروهای ائتلاف بمباران شد. توطئه گران اطلاعاتی امنیتی رژیم آخوندی در انتظار این بودند که با حمله ائتلاف رزمندگان ارتش آزادیبخش از هدف سرنگونی رژیم منحرف شده و با نیروهای ائـتلاف درگیر شوند که در این شرایط مجاهدین بدست ائتلاف منهدم میشدند و رژیم حتی میتواند به خونخواهی آنها هم برخیزد!! اما هوشیاری رهبری مجاهدین و تشکیلات و انضباط رزمندگان مجاهدین این توطئه را خنثی کرد و مجاهدین نشان دادند که تنها و تنها یک جنگ دارند و آنهم با رژیم ضد بشری خمینی است.بدنبال سقوط دولت عراق سپاه بدر نیروی قدس برای پاکسازی مجاهدین وارد عمل شد که با هوشیاری مجاهدین با شکست مواجه شدند.در ۱۰ سال اخیر ارگانهای اطلاعاتی امنیتی با کمک مماشات گران، برای متلاشی کردن تشکیلات مجاهدین از طریق انهدام و انهدام فیزیکی و توطئه سیاسی بی وقفه تلاش کرده اند.· بمباران اشرف، حملات ۶ و ۷ مرداد ۱۳۸۱ و جنایت ضدبشری در حمله ۱۹ فروردین۱۳۹۰ به اشرف از جمله تلاش های رژیم در خط انهدام فیزیکی مجاهدین، در این ۱۰سال بوده است. بدنبال شکست خط انهدام فیزیکی در ۱۹ فروردین ۱۳۹۰ رژیم به خط توطئه سیاسی روی آورد تا این بار به کمک کوپلر برای انتقال مجاهدین به لیبرتی با هدف نادم گرفتن حداقل نیمی از مجاهدین اشرفی خط انهدام تشکیلات مجاهدین را پیش ببرد. بعداز یکسال تلاش و شکست در برابر اراده مجاهدان اشرفی مجدداً به خط انهدام بازگشت و در ۲۱ بهمن ۱۳۹۱ با کمک دولت مالکی با ۴۰ موشک به لیبرتی حمله کرد.· خلع سلاح مجاهدین، دسیسه مشترک با سرویسهای فرانسوی در ۱۷ ژوئن ۲۰۰۳ با کمک بریده خائنان در فرانسه، به کارگیری خانواده ها، محاصره ۳ ساله اشرف با صدها بلندگو، و بالاخره تحمیل مزورانه زندان لیبرتی از جمله تلاش های بی وقفه رژیم آخوندی و همدستان بین المللی او بقول خودش “برای نابودی تشکیلات مجاهدین“ است.اما مجاهدین علرغیم تمامی توطئه ها به یُمن رهبری هوشیار و فداکار و با انقلاب مریم که از آنها مجاهدینی ساخته است که هیچ چیز جز نابودی این رژیم و بهروزی خلقشان حتی در تمایلاتشان هم ندارند، بر همه توطئه ها پیروز شدند و امروز رژیم آخوندی را به آستانه سرنگونی رسانده اند و دیر نخواهد پائید که با کمک خلق شان این رژیم را از صفحه تاریخ محو خواهند کرد.
در این سلسله مقالات، ارگانهای اطلاعاتی و بویژه وزارت اطلاعات رژیم آخوندی بررسی میشود و کارکرد آن در دو بعد انهدام فیزیکی و توطئه سیاسی علیه مجاهدین خلق ایران در ۳۴ سال گذشته بررسی میشود.
از آنجا که جنایات ضدبشری رژیم آخوندی در ترور و قتل ها و سرکوب، بسیار عیان تر از توطئه های سیاسی آن در این سالیان بوده است، این بررسی با جزئیات بیشتر به توطئه های سیاسی علیه مجاهدین میپردازد.
قابل ذکر است که کلیه اطلاعات در این مقالات از نبرد، مقاومت و تلاش بی وفقه مجاهدین و با فداکاری و حتی شهادت مجاهدینی در درون این رژیم بدست آمده است. کسانی که هیچگاه بدنبال نام و نشان نبوده و نیستند ….
———————————————————————–۱خمینی ناچار شد که قائم مقام و تنها کسی که میتوانست پرچم ولایت فقیه را بدوش بگیرد بخاطر بریدنش از اینهمه جنایت کنار بگذارد, همانطور که عبدالله نوری در خاطراتش از گریه های خمینی در سال ۶۷ گفته, ولایت فقیه ابتر شد و ناچارا یک روضه خوان جای خمینی نشست که این خود نقض آشکار تئوری ولایت فقیه بود.۲خبرگزاری فارس (وابسته به سپاه پاسداران) در یازدهمین سالگرد مرگ صیاد شیرازی سرلشگر پاسدار رحیم صفوی گفت: “طی یک طرح عملیاتی از ساعت ۴ تا ۸ صبح تمام مقرهای منافقین از پادگان اشرف گرفته تا العماره را با بیش از ۱۰۰۰ موشک و گلوله توپ بلند منهدم و تلفات سنگینی به آنها وارد شد
بخش دوم
شكل گيري ارگانهاي ويژه اطلاعاتي ـ امنيتي
اشاره مختصر به ارگانهاي اطلاعاتي در زمان شاه
ارگانهاي اطلاعاتي ـ امنيتي رژيم شاه، در اساس، بعداز از كودتاي ۲۸ مرداد ۱۳۳۲شكل گرفت.
با كشف سازمان افسران حزب توده در ارتش، اداره دوم ارتش كه بعداً به ركن۲ شهرت يافت، با الگوي ارتش آمريكا شكل گرفت تا با نفوذ شوروي مقابله كند. در ژاندارمري نيز نهاد مشابهي تأسيس شد.
سازمان امنيت و اطلاعات كشور (ساواك) به طور رسمي در اسفند ۱۳۳۵ تشكيل شد.
شاه در سال ۱۳۳۸ به پيشنهاد انگليسي ها دو ارگان براي هماهنگي اطلاعات تشكيل داد:
· شورايعالي هماهنگي با مسئوليت گسترش دادن اطلاعات ـ امنيت در سيستم هاي دولتي. اعضاي شورايعالي هماهنگي كه زير نظر نخست وزير تشكيل مي شد عبارت بودند از: رئيس ساواك، رئيس ژاندارمري، رئيس شهرباني و رئيس دفتر ويژه.· دفتر ويژه اطلاعات به رياست “فردوست“ كه اطلاعات مخصوص شاه را دنبال مي كرد.ساواك كه مهمترين نهاد اطلاعاتي ـ امنيتي كشور بود در ابتداي شكل گيري ۱۰۰پرسنل داشت. اما تا سال ۱۳۵۰ شمار پرسنل آن به ۵۰۰۰ نفر رسيد.تا سال ۱۳۵۷ كه شاه سقوط كرد به ترتيب، تيمور بختيار، حسن پاكروان، نعمت الله نصيري و ناصر مقدم رياست ساواك را بعهده داشتند. سازمان كار ساواك از ۹ اداره تشكيل شده بود: 

· اداره اول: امور اداري
· ادره دوم: كسب اطلاعات خارجي
· اداره سوم: امنيت كشور (ضد خرابكاري)· اداره چهارم: حفاظت پرسنل، اسناد و اماكن · اداره پنجم: امور فني و شنود· اداره ششم: امور مالي· اداره هفتم: بررسي اطلاعات خارجي· اداره هشتم: ضد جاسوسي· اداره نهم: تحقيق
هضم ساواك در اطلاعات خميني
به علت منفوريت فوق العاده ساواك به عنوان حفظ كننده قدرت نامشروع ديكتاتوري شاه، در انقلاب سال ۱۳۵۷ لبه تيز مبارزه مردم متوجه آن بود و همه خلع يد از ساواك و نابودي آن را درخواست مي كردند. با اين حال، نظام جديد كه به كلي رودر روي آرمان هاي حقيقي مردم ايران بود، از همان اولين روزهاي پس از سقوط شاه، شروع به سيستم اطلاعاتي خود كرد.
بعد از انقلاب ۲۲ بهمن ۵۷ مهندس بازرگان نخست وزير موقت خميني، دكتر ابراهيم يزدي را مأمور تشكيل كميته يي براي رسيدگي به امور ساواك صادر كرد. يزدي كميته يي مركب از دانشجويان انجمن اسلامي آمريكا (تيمي كه در آمريكا با ابراهيم يزدي بودند) از جمله نژاد حسينيان و عبدالعلي بازرگان در باغ مهران (يكي از مراكز تسخير شده ساواك) تشكيل داد. اين كميته كارش را با نگهداري اسناد ساواك شروع كرد.
در كنار اين كميته دكتر مصطفي چمران[1]با تشكيل دفتري بنام دفتر تحقيقات نخست وزيري كار مصاحبه و استخدام ساواكي ها را براي راه اندازي مجدد بعضي از بخشهاي ساواك آغاز كرد.اداره كل هشتم (ضد جاسوسي) كه اساساً عليه شوروي بود، اولين اداره اي از ساواك بود كه در شروع حاكميت خميني آغاز بكار كرد. كارگزاران خميني، با ساواكيهايي كه قبلاً در اين اداره اشتغال داشتند مصاحبه كرده آنها را مجدداً به كار دعوت كردند.مهدي هادوي[2] «دادستان انقلاب» در سال ۱۳۵۸، با راه اندازي شعبات بازپرسي كار بازجوئي و محاكمه افراد ساواك (كه عمدتا از اداره سوم ساواك امنيت داخلي – ضدخرابكاري ـ بود) را شروع كرد. اطلاعات اين بازجوئي ها در اختيار محسن رضائي كه از تيرماه ۱۳۵۸ مسئول اطلاعات سپاه پاسداران شده بود قرار مي گرفت تا از آن براي بازسازي اداره سوم ساواك در سپاه پاسداران استفاده كند.به اين ترتيب چمران راه اندازي اداره كل هشتم (ضدجاسوسي) و محسن رضائي راه اندازي اداره كل سوم را دنبال مي كرد. با اين تفاوت كه محسن رضائي از اطلاعات عناصر ساواك استفاده ميكرد تا بكارگيري عناصر ساواكي. ولي چمران، اصل را بر استخدام ساواكيها گذشته بود. وي آن عده را كه مورد نياز سيستم جديد اطلاعاتي بودند استخدام و مابقي را بازخريد يا بازنشسته كرد.
شكل گيري ارگانهاي اطلاعاتي در نظام خميني
۱اطلاعات در كميته ها

در آخرين روزهاي حكومت شاه، آخوندها كه ساليان از وحشت ساواك به گوشه أي خزيده بودند، با استفاده از خلاء حضور انقلابيون (كه تا ۳۰ دي ۱۳۵۷ در زندان بودند و خطر توطئه هاي جنايتكارانه عليه آنها در آخرين روزهاي حكومت ديكتاتور وجود داشت) در شرايطي كه ساواك كارائي اش را از دست داده بود، در مساجد ظاهر شده و كميته هائي براي استقبال از خميني تشكيل دادند. همين كميته ها در روزهاي بعد از پيروزي انقلاب قدرت را در نقاط مختلف به دست گرفتند. كلانتريها و مساجد، محل استقرار اين كميته ها شد و آخوندها بر رياست كليه اين كميته ها چنگ انداختند.
در روزها و هفته هاي پس از سرنگوني شاه، به دليل شكل گيري روحيه همبستگي و اعتماد در سراسر جامعه، از ناامني و هرج و مرج اثري نبود. اما همين كميته ها به بهانه پاكسازي ساواكي ها و عوامل طرفدار نظام گذشته به فعاليت هاي امنيتي و اطلاعاتي دست زدند و به مهم ترين عوامل ناامني تبديل شدند. به اقتضاي همين فعاليت ها، در هر كميته واحد اطلاعات نيز ايجاد شد. 
در ابتدا هر كميته واحد اطلاعات و گروه ضربت خودش را تشكيل داده بود. عمليات آنها براي تعقيب ساواكيها و عوامل شاه، به سرعت به شكار انقلابيون يا جوانان ترقيخواهي گرايش يافت كه سلطه ارتجاعي آخوندها را برنمي تافتند. خصلت آنارشيك كميته ها و واحد اطلاعات آن كه به تعداد آخوندهاي روساي كميته گسترش يافت، خميني را به فكر سامان دادن آن انداخت. در سال ۱۳۵۸، او به آخوند مهدوي كني حكم داد كه كميته مركز را تآسيس كند تا يك تمركز فرماندهي و اطلاعاتي ايجاد شود. مركز اين كميته در ميدان بهارستان بود.
۲اطلاعات سپاه
در تيرماه ۱۳۵۸ جواد منصوري (اولين فرمانده سپاه پاسداران) حكم تشكيل واحد اطلاعات سپاه را صادر و محسن رضائي را بعنوان فرمانده اطلاعات سپاه منصوب كرد. محسن رضائي عضو شوراي فرماندهي سپاه ، با استفاده از كمكهاي اطلاعات و امنيت سوريه و بازماندگان ساواك شاه به بازسازي اطلاعات و امنيت پرداخت. او اين كار را به طور مستقيم در رابطه با شخص خميني پيش ميبرد.

هسته اصلي اطلاعات سپاه را گروهي بنام “سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي“ تشكيل ميدادند. اين سازمان از ۷ گروه راست گرا كه ويژگي مشتركشان ضديت با مجاهدين در زمان شاه و نزديكي به آخوندها بود، تشكيل شد.[3]
محسن رضائي در ابتداي كار يك تيم ۵ نفره به سرپرستي فردي با نام مستعار پيام از گروه موحدين مأمور راه اندازي و احياي اداره كل سوم (امنيت داخلي) ساواك كرد، اين تيم كليه‌اطلاعات مربوط به‌اداره كل ساواك تهران را جمع‌آوري و روي آن كار كردند.
اطلاعات سپاه از ابتداي شكل گيري در سال ۱۳۵۸ با كارشناسان اطلاعاتي و امنيتي سوريه رابطه برقرار كرد. كارشناسان سوري به ايران آمدند و در خيابان جردن، خيابان جانسپاران، پلاك ۱۱۵ عناصر اطلاعات را تحت آموزش قرار دادند.در نتيجه، اطلاعات سپاه بدليل استفاده از اطلاعات اداره سوم ساواك و استفاده از كارشناسان سوريه با كيفيت متفاوتي نسبت به بقيه قسمتهاي سپاه پاسداران شكل گرفت.واحدهاي اطلاعات سپاه (برخلاف ديگر واحدهاي سپاه كه تحت فرماندهي در استان و منطقه بودند) از طريق مركز استان به واحد اطلاعات در تهران وصل بودند. و سمينارهاي مسئولان اطلاعات استاتها در تهران تشكيل ميشد.بدنبال اشغال سفارت آمريكا، اطلاعات سپاه با آشنايي هايي كه از بايگاني سفارت بدست آورد، ايجاد يك بايگاني قوي را در دستور خود قرار داد.اطلاعات سپاه با برقراري مناسبات گسترده با عوامل فالانژ در قسمتهاي مختلف تهران شاخكهاي اطلاعاتي خود را شكل داد و اين الگو را در شهرستانها نيز پياده كرد.هم چنين با استفاده از بازجوئي و شكنجه در زندانها شروع به تواب سازي و ايجاد نفوذي كرد از جمله:· شاهپور زنديان، يكي از طرفداران تيمور بختيار بود كه پس از انقلاب دستگير شده بود. با دادن حكم اعدام به اين فرد، او را مرعوب كرده وادار مي كنند كه به عنوان نفوذي با سپاه پاسداران همكاري كند. سپاه از اين طريق ضمن كسب اطلاعات از سلطنت طلبان تجربيات آنها را براي بازسازي دستگاه اطلاعاتي بكار ميگيرد· سرهنگ كبيري، يك افسر توده اي بود كه تا پيروزي انقلاب لو نرفته بود. بعد از روي كار آمدن خميني موقعيت او برملا شد و خود را به ري شهري[4] در دادگاه ارتش معرفي كرد، اطلاعات سپاه پاسداران او را نيز به عنوان نفوذي در ميان وابستگان رژيم قبلي بكار گرفت. واحد اطلاعات سپاه از طريق سرهنگ كبيري به شماره تلفنهاي افرادي مثل بختيار، اويسي[5] و پزشكپور و…در خارج از كشور دست يافت.،اطلاعات سپاه از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ در تمام صحنه ها از شناسائي، تعقيب و مراقبت تا بازجوئي و شكنجه در زندانها و … مجاهدين خلق را هدف اصلي اطلاعاتي و عملياتي خود در داخل ايران قرار داد.با عزيمت مسعود رجوي و ابوالحسن بني صدر به فرانسه، واحد اطلاعات سپاه پاسداران توطئه تروريستي عليه رهبر مقاومت در پاريس را در اولويت فعاليت هاي خود در فرانسه قرار داد. سفارت رژيم در فرانسه در آن ايام پايگاه اطلاعاتي و عملياتي سپاه پاسداران عليه مسعود رجوي شد.
دفتر اطلاعات نخست وزيري
دولت مهندس بازرگان كه اولين دولت موقت بعداز انقلاب است به سازماندهي بقاياي ساواك پرداخت و تحت عنوان “اطلاعات نخست وزيري“ يك دستگاه اطلاعاتي را شكل داد. اطلاعات نخست وزيري به رياست خسرو تهراني بخشها ئي از ساواك را بكار گرفت و مشخصاً اداره هشتم ساواك كه اداره ضد جاسوسي بود، را احيا كرد. 
در جريان گروگانگيري ديپلماتهاي آمريكا در سفارت آمريكا در تهران، سعيد حجاريان[6]، يك هوادار دو آتشه خميني كه به حيله گري و بي رحمي مشهور بود، بعنوان يكي از خط دهندگان گروگان گيران مورد توجه قرار گرفته بود، معاون خسرو تهراني گرديد.

اطلاعات نخست وزيري در دوره رجائي براي جلوگيري از تداخل سيستمهاي اطلاعاتي، بين اطلاعات سپاه، ارتش، كميته و شهرباني تقسيم كاري را تعريف كرد. و حفاظت اطلاعات و اطلاعات عمليات مربوط به هر يك از اين نيروها به خود آنان واگذار شد.
اطلاعات نخست وزيري امور زير را به عنوان مهمترين هدفهاي خود دنبال مي كرد
· حراست‌هاي از ارگانهاي مختلف نظام
· فعاليت هاي ضد جاسوسي (همان اداره هشتم سابق ساواك با تغيير ماموريت‌ها و كادرها)· سازماندهي جمع‌آوري پنهان.· فعاليت هاي ويژه مانند: برخي خريدهاي ويژه اطلاعاتي، نظير دستگاه‌هاي خاص كه خريد و ورود آن به كشور نياز به تشريفات ويژه داشت.
· در آن زمان، ستاد امنيت كشور كه بيشتر نقش دبيرخانه‌ (اطلاعات نخست وزيري) را داشت و درجهت هماهنگي عمل مي‌كرد
نقش فردوست [7] در سازمان اطلاعات خميني

ارتشبد حسين فردوست، رئيس دفتر ويژه اطلاعات محمدرضا شاه پهلوي.يكي از موثرترين چهره‌هاي سياسي اطلاعاتي رژيم پهلوي است۷. پس از انقلاب دفتر اطلاعات نخست وزيري فردوست را به همكاري فرا خواند. فردوست نقش تعيين كننده در شكل گيري دستگاههاي اطلاعاتي رژيم بويژه در شكل گيري و لايحه قانون وزارت اطلاعات آخوندي داشت. اطلاعات نخست وزيري،همكاري فردوست را از بقيه پنهان ميكرد. در سال ۱۳۶۲ همكاري فردوست براي ساير نهادي رژيم مشخص شد. در نتيجه دادستاني و سپاه پاسداران او را دستگير كردند. با اين حال، وي تا سال ۱۳۶۶ كه در زندان فوت كرد يا كشته شد، با وزارت اطلاعات و به ويژه آخوند ريشهري وزير اطلاعات همكاري مي كرد.
حفاظت اطلاعات در ارتش
مصطفي چمران به موازات استفاده از عوامل و اسناد ساواك در ساختار دفتر 
اطلاعاتي نخست وزير و واحد اطلاعات سپاه، كميته اي مستقر در اداره دوم ارتش تشكيل داد. اين كميته در ابتدا صرفا مسئوليت حفاظت از مدارك ارتش را بعهده داشت و سر پرست آن فردي بنام محمد رضوي بود. يكي از ادارات اين كميته ضد اطلاعات ارتش بود كه داراي سه قسمت، تمركز اطلاعات، ضد جاسوسي و حفاظت بود. پس از مدتي سرهنگ حاتمي رئيس اداره دوم ارتش شد. و او با بكار گرفتن تعدادي از كارمندان اطلاعات و ضداطلاعات ارتش و تعدادي از كارمندان ساواك اداره دوم را راه اندازي كرد. از آنجائي كه بيم كودتا توسط ارتش وجود داشت، راه اندازي اكيپ هاي تعقيب و مراقبت و استفاده از عناصر ضداطلاعاتي در زمان شاه در اولويت قرار گرفت، فرمانده دايره تعقيب و مراقبت سرگرد منصوري بود.
اطلاعات دادستاني
بعد از تشكيل «دادگاه انقلاب» دادستاني (ضد) انقلاب مركز با مسئوليت آخوند احمد آذري قمي تشكيل شد. از ميان بخش هاي مختلف دادستاني، قسمت تحقيقات و بازپرسي دادستاني، كار سرنخ يابي اطلاعاتي روي جريانات مختلف را بعهده داشت
سرفصل شروع كار جدي اطلاعاتي در دادستاني را اساسا از دي ماه ۱۳۵۹ است كه مصادف با انتصاب جلاد اوين «لاجوردي» به دادستاني (ضد) انقلاب مركز است. لاجوردي دادستاني را در بالاي كليهٌ ارگانهاي اطلاعاتي شهر اعم از سپاه و كميته قرار داد. محور كار اطلاعاتي، شكنجه زندانيان و كسب اطلاعات آنها در بازجوئي بود. اين اطلاعات به نهادهاي اطلاعاتي كميته و سپاه داده ميشد تا با تعقيب و مراقبت به اطلاعات جديد دست يابند.
دادستاني تا سال ۱۳۶۲ داراي ۹ شعبه شامل ۳ دادگاه و ۶ دادسرا بود. از ميان آنها، شعبه ۷ اوين بسيار معروف بود و پيچيده ترين عناصر دادستاني را به كار گرفته بود. زيرا بطور خاص روي سازمان مجاهدين خلق متمركز بود. دادستاني تا مقطع تشكيل وزارت اطلاعات از تشكيلات سراسري در تمام كشور برخوردار بود و در مقابله با سازمانهاي انقلابي و مبارز بيشترين نقش را داشت.شبكه تعقيب و مراقبت ( عبدالله پيام )در اواخر پائيز سال ۶۰، سپاه و دادستاني به همراه تعدادي از افرادي كه سابقاً در كميته «مشترك ضد خرابكاري» شاه تجربه داشتند، يك شبكه گشت، تعقيب و مراقبت را به نام “عبدالله پيام“سازماندهي كردند.در همين جهت، تعدادي از عناصر سپاه و دادستاني به مدت ۶ ماه يك دوره آموزش و تعقيب و مراقبت را در اداره دوم ارتش (ركن ۲) طي كردند. عناصر كميته مركز و سپاه قبلاً نيز جداگانه چنين دوره هائي را در اين اداره گذرانده بودند. اما اينبار نهاد مزبور بكمك سرهنگ حجازي رئيس شهرباني وقت و برخي اعضاء سابق ساواك در جهت يك هدف مشخص شكل گرفت.مركز اين شبكه محل كميته مشترك موسوم به «ضدخرابكاري» شاه يعني همان شكنجه گاه معروف كميته بود. از زمستان سال ۶۰ در اين محل كلاسهاي آموزش تعقيب و مراقبت و… تشكيل مي شد كه طي آن عناصر بالاي سپاه توسط افسران اداره دوم و اطلاعات شهرباني و ساواك آموزش اطلاعات مي ديدند.با استفاده از مزدوران ساواك و عناصر شهرباني و اداره دوم ارتش و الگوبرداري از سيستم پليسي ساواك شاه، رژيم شبكه تعقيب و مراقبت موسوم به «عبدالله پيام» را تشكيل داد تا با استفاده از تاكتيكهاي تجربه شدهٌ ساواك به رديابي انقلابيون و كشف پايگاههاي مجاهدين بپردازد.
سربازان گمنام
در روز ۲۲ مرداد ۱۳۶۰ خميني در يك سخنراني كه از تلويزيون رژيم پخش شد از «سربازان گمنام امام زمان» خواست كه هر چه سريعتر افراد سازمان مجاهدين خلق را شناسايي و آنها را به سزاي اعمالشان برسانند .
اين اولين باري بود كه اصطلاح «سربازان گمنام …» بكار مي رفت. در بعد از آن بود كه رژيم آخوندي در فرهنگ دجالگرانه خود، همين نام را براي آدم كشان و جاسوسان واحدهاي اطلاعاتي خود به كار برد. در آن زمان اين واحدها عبارت بودند از: واحد اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ٬حفاظت اطلاعات ارتش ٬واحد اطلاعات و تحقيقات نخست وزيري، يگان اطلاعات كميته هاي انقلاب اسلامي و واحدهاي اطلاعات دادستاني انقلاب
پاورقي————————————————————————————————–
1. دكتر مصطفي چمران در سال ۱۳۱۱ در تهران ، متولد شد.. در سال ۱۳۳۷ با استفاده از بورس تحصيلي شاگردان ممتاز به آمريكا اعزام شد و از دانشگاه آمريكا – بركلي دكتراي الكترونيك و فيزيك پلاسما گرفت. چمران در آمريكا از موسسين انجمن دانشجويان ايراني در كاليفرنيا بود. در سال ۱۳۴۲ به مصر رفت و دو سال در مصر در زمان عبدالناصر دوره هاي چريكي و پارتيزاني را مي آموزد بعداز فوت عبدالناصر به لبنان ميرود و به كمك امام موسي صدر، رهبر شيعيان لبنان، حركت محرومين و سپس جناح نظامي آن، سازمان «امل» را بر اساس اصول و مباني اسلامي پي ريزي مي نمايد وي در ۳۱ خرداد ۶۰ در جبهه جنگ با عراق كشته شد
2. مهدي هادوري به فرمان خميني در ۱۱ اسفند ۵۷ بعنوان دادستان انقلاب منصوب شد.محمد محمدي معرف به ريشهري حاكم شهر دادگاههاي ارتش در اول انقلاب (كه بعد اولين وزير اطلاعات شد)3. در آن زمان خميني براي مقابله با مجاهدين، نام مجاهدين را بر اين گروه فاشيستي گذاشت. گروهي كه از بدو تأسيس تا بقيه مراحل كارش، پيوسته در امور اطلاعاتي و امنيتي مربوط به سركوب، تعقيب و مراقبت و شكنجه مخالفان بود. تا اين كه در دوره رياست جمهوري آخوند خاتمي، در نقش اصلاح طلب ظاهر گرديد.گروه هاي مزبور عبارت بودند از:1) گروه منصورون: اين گروه بعداز روي كار آمدن خميني فعال شد. محسن رضائي از سران اين گروه بود.
2) گروه امت واحده: بنيانگذار اين گروه بهزاد نبوى است كه در كابينه رجايي و هم چنين كابينه رفسنجاني سمت وزارت داشته و از تئوريسين هاي اصلاح طلبان قلابي در دوره خاتمي است. اعضاي مشهور اين گروه محمد سلامتي رئيس سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي، فريدون وردي نژاد از دست اندركاران مذاكره با مك فارلين … است
3) گروه موحدين: اين گروه را حسن علم الهدى در رابطه با علي خامنه اي (ولي فقيه كنوني) و آخوند طبسي تشكيل داد. علم الهدا از پاسداراني است كه بعد در جنگ ضدميهني كشته شد.4) گروه فلاح: اين گروه توسط محمد منتظر قائم (كه بعدا كشته شد) و مرتضي الويري از كارگزاران ريم تشكيل شد.5) گروه بدر: اين گروه توسط حسين فدايى و با همراهى على عسگرى، حسن اسلامى و اخوت تشكيل گرديد. 
6) گروه توحيدى صف: اين گروه توسط حسين صادقى (سفير سابق رژيم در كويت) و عطريانفر (از نزديكان رفسنجاني) شكل گرفت،
7) گروه توحيدى خلق: اين گروه عمدتا از دانشجويان انجمن اسلامي مقيم امريكا شكل گرفته بود كه از عناصر بارز آن مى‏توان به سيد مصطفى تاج‏زاده و حسن واعظى اشاره كرد. 4. محمد محمدي معرف به ريشهري حاكم شهر دادگاههاي ارتش در اول انقلاب (كه بعد اولين وزير اطلاعات شد)5. غلامعلي اويسي فرمانده نظامي شاه كه به اين ترتيب از سال ۱۳۵۹ تحت كنترل اطلاعات سپاه پاسداران بود در ۲۵ بهمن ۱۳۶۲ در پاريس بهمراه برادرش غلامحسين اويسي توسط تروريستهاي سپاه پاسداران به ضربه گلوله ترور شد.6. حجاريان در مورد بكارگيري اداره هشتم ساواك ميگويد: “از طرف دولت موقت دكتر يزدي كه آن زمان، وزير امور انقلاب بود به اداره هشتم ساواك رفت. پيش از انقلاب اداره هشتم ماموريتش را روي كشورهاي بلوك شرق به ويژه شوروي و نيز كشورهاي عربي تعريف كرده بود. دكتر يزدي با استفاده از همان نيروها و با تغيير و گسترده كردن حوزه ماموريتي اين اداره مجددا آن را برپا كرد.“ (خاطرات سعيد حجاريان در سايت شريف نيوز۱۵ شهريور ۸۴)
7. حسين فردوست از دوران كودكي به عنوان دانش آموز دبستان نطام وارد كلاس مخصوصي شد كه رصا خان براي وليعهدش محمدرضا پهلوي ترتيب داده بود.. بدينسان فردوست از كودكي نزديكترين دوست محمدرصا پهلوي و محرم اسرار او شد.با عزيمت محمدرضا پهلوي به سوئيس براي تحصيل فردوست تنها همكلاسي بود كه با او به طور رسمي اعزام شد, شاه و در كتاب ماموريت براي وطنم تنها كسي را كه دوست خود معرفي كرد فردوست بود
فردوست هم‌زمان در سالهاي ۱۳۴۰ تا ۱۳۴۹ قائم مقام ساواك بود و در سالهاي ۱۳۴۹تا ۱۳۵۷ كه انقلاب در ايران شد رئيس سازمان بازرسي كل كشور بود.فردوست در صدور اعلاميه بيطرفي ارتش در صبح ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ كه منجر به پيروزي نهايي انقلاب شد، نقش تعيين كننده داشت.بخش سوم
فرهاد رهبر رئیس دانشگاه تهران که معاونت اقتصادی وزارت اطلاعات رژیم را از۱۳۷۸ تا۱۳۸۱
بعهده داشت، در مصاحبهیی که سایت های اینترنتی در ۲۷ ا سفند ۱۳۸۶ آنرا منعکس کردند، در پاسخ به این سئوال که “گفته می‌شود شما کارمند یا مامور رسمی وزارت اطلاعات هستید، آیا صحت ندارد؟ گفت: شما طوری صحبت می‌کنید که انگار مامور وزارت اطلاعات بودن کار زشت و ناپسندی است. “همه کشورها دارای سرویس های ویژه و ارگانهای اطلاعاتی و امنیتی هستند، که اگر با معیارها و در فرهنگ کشورهای غربی به حرف فرهاد رهبر نگاه کنیم، مأمور وزارت اطلاعات بودن کار زشت و ناپسندی نیست. این معنا در فرهنگ مردم در کشورهای دیکتاتوری که سرویس های ویژه اطلاعاتی و امنیتی عامل سرکوب مردم هستند، تلقی دیگری دارد. اما باید گفت فاصله دیکتاتورها گاهی باهم نجومی و حتی غیر قابل قیاس است. دیکتاتورهائی مانند هیتلر و خمینی تفاله چرکین و متعفنی از فضولات یک ایدیولوژی هستنددیکتاتور آلمانی به ارودگاههای مرگ خود رهنمود داده بود: «با آدمها مثل لجن رفتار کنید تا آنها واقعاً لجن شوند». و خمینی سفله هم گفته است: «آدم گاهی درست نمی‌شود مگر این‌که ببرند و داغ کنند تا درست بشود. با اشخاصی که بر‌خلاف این هستند آنها را بکشید و بزنید، حبس کنید» با وجود همه تفاوتهای تاریخی و سیاسی ، در عمق، هر دو، عفونتهای زخمهای تاریخی و تاریکیهای اعماق این یا آن جامعه هستند.اما هدف ما، در این جا، سنجش میزان درنده‌خویی چنین افرادی نیست. بلکه میخواهیم با بیان فاکت هائی از زبان سردمداران این رژیم و قربانیان آن بگوئیم مقایسه سرویس های ویژه ارگانهای اطلاعاتی و امنیتی رژیم ولایت فقیه خمینی با هر سرویس ویژه اطلاعاتی و امنیتی دیگر ما را از شناخت ماهیت واقعی آن دور میکند.آخوند ملاحسنی، امام جمعه و نماینده ولی فقیه در ارومیه مرکز استان آذربایجان غربی، که در سفاکی و شقاوت شاگرد خلف و دست‌آموز خمینی است،گفته: «حضرت امام خمینی در جواب برخی از رؤسای دادگاههای انقلاب، البته رؤسای قبل دادگاههای انقلاب، که نمی‌خواستند خیلی اعدام بدهند، فرمودند: اگر یک میلیون نفر هم باشند، یک‌شبه دستور می‌دهم همه اینها را به رگبار ببندند و قتل‌عام کنند»آخوند خزعلی (که چند سال متوالی یکی از ۶ آخوند عضو شورای نگهبان رژیم بود) در اردیبهشت ۱۳۵۹ در مشهد عربده می‌کشید و نیش و دندان به‌مجاهدین نشان می‌داد که: «… ما تشنه به خون اینها هستیم باید شاهرگهای اینها را ببندیم ولی چون خونشان کثیف است باید بریزیم دور. کوبیدن اینها مهمترین کار است…» (سخنرانی در مسجد بناها در مشهد ۳۱اردیبهشت۵۹)ابوالقاسم سرحدی‌زاده که بعد از انقلاب کرسی ریاست اداره زندانها را قاپیده بود و بعدها به وزارت رسید، گفته: «مجاهدین اصالتی ندارند. اینها کسانی هستند که با همه نمودهای انقلاب مخالفت کردند… ما باید ۶تا گورستان درست کنیم وهمه آنها را دفن کرده…، با ضد انقلاب باید با خشونت سیاه مبارزه کرد. حالا مراحل نرم استدر روز ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ که خمینی با یک تظاهرات اعلام نشده ۵۰۰ هزار نفری در مخالفت با استبداد حاکم مواجه شد دستور داد این تظاهرات را به رگبار ببندند. از همان روز کلیه سرویسهای ویژه خمینی بهدستور او تز انهدام یک نسل را در دستور کار خود قرار دادند. و جنایاتی در زندانها کردند که یک از هزار آن هنوز از دل سیاه چالها به صفحات تاریخ نگاشته نشده است. برای آشنائی با ماهیت و کارکرد سرویس های ویژه خمینی به چند گزارش که از شاهدان شکنجه و شکنجه گران اشاره میشود:طاهره حبیبی‌فرد در زندان شیراز: «طاهره هنگام دستگیری ۴ماهه حامله بود. اما این مسأله باعث تخفیفی در شکنجه‌های او نشد. برعکس دژخیمان همزمان با زدن شلاق، میخهایی به‌سینه او فرو کردند… شکنجه‌های طاهره ادامه یافت. شکنجه‌گران سه انگشت او را قطع کردند. بدن او را به قدری سوزاندند که قسمتهایی از بدنش به‌کل سوخته و از بین رفته ‌بود. هنگام تیرباران یکی از گلوله‌ها به‌شکم طاهره خورد و جنین چند ماهه‌اش بر‌روی زمین افتاد».الهه دکنما یک دانش‌آموز هوادار مجاهدین در شیراز بود. او را دستگیر و در زندان عادل‌آباد به زیر شدیدترین شکنجه‌ها ‌بردند. درباره او آمده: «او در زیر وحشیانه‌ترین شکنجه‌ها لب از لب باز نکرد. زمانی که جسد تیرباران شده‌اش را تحویل خانواده‌اش دادند، دیدند که برروی لباسش نوشته قبل از تیرباران ۷بار به او تجاوز کرده‌اند» در ادامه همین گزارش آمده است:«در همین شهر(شیراز) پس از تجاوز به فلور اورنگی پاسداری با یک جعبه شیرینی و مقداری پول به در خانه او مراجعه میکند و خود را به عنوان «داماد یک شبه» خانواده معرفی میکند»یک زندانی آزاد شده در گزارش تحت عنوان “خوب تماشا کن! صحنه سازی و نمایش نیست“ یک دانشجوی زندانی برایم تعریف کرد که: «لاجوردی و حسین‌زاده (از دستیاران لاجوردی در اوین) بعد از یک هفته شکنجه پیاپی بالای سرم آمدند و مرا با خود بردند. بعد از چرخاندن در ساختمان اوین مرا از پله‌ها به‌سمت یک زیر‌زمین بردند، حدس می‌زدم که این محل زیرزمین همان ساختمان دادستانی اوین باشد. در انتهای پله‌ها یک در آهنی بود. قبل از ورود، لاجوردی گفت: “خوب حواست را جمع کن! ما به این‌جا می‌گوییم سی.سی.یو! یعنی بخش مراقبتهای ویژه! اگر وارد این‌جا شدی دیگر زنده بر‌نمی‌گردی”. وقتی وارد شدیم بوی عجیبی، آمیخته از خون و تعفن فضا را پر کرده بود. از من خواستند که چشم‌بندم را بالا بزنم. پشت آن در آهنی یک هال بود و بعد از آن راهرو دیگری قرار داشت، در گوشه هال با صحنه تکان‌دهنده عجیبی مواجه شدم. اجساد خونین و لت‌وپارشده تعدادی زن و مرد روی هم انداخته شده بود و همگی اجساد سراپا خون‌آلود و دست و پاها یا نقاط مختلف بدنهایشان آش و لاش بود. از این بدتر در گوشه دیگر هال، جنازه‌یی را از کمر دولا کرده در یک سطل زباله فرو برده بودند. در برابر چنین منظره‌یی، من کاملاً شوکه شده بودم، گاهی می‌لرزیدم و گاهی مات و مبهوت اطرافم را نگاه می‌کردم. لاجوردی گفت: خوب تماشا‌کن! صحنه‌سازی و نمایش نیست. اگر باور نمی‌کنی از نزدیک نشانت می‌دهم. لاجوردی از پنجره روی دربها، داخل چند تا از اتاقهای راهرو بعد از آن هال را به من نشان داد. در هریک از آنها صحنه‌های فجیعی در‌جریان بود و زندانیان را به صورتهای مختلف شکنجه می‌کردند. در یکی از اتاقها فردی را در آپولو قرار داده بودند. در اتاق دیگری یک زندانی را با شوک الکتریکی آزار می‌دادند. در یکی از این اتاقها یک نفر را روی دیوار به صلیب کشیده بودند. چند‌نفر دیگر را از هر‌دوپا، یا از یک‌دست و یک‌پا به‌سقف آویخته بودند. لاجوردی مرا به شکنجه‌گران آن قسمت سپرد و آن ‌روز به‌ مدت چند ‌ساعت در یکی از همان اتاقها انواع آزارها و شلاق‌ زدن و آویزان‌کردن را در ‌مورد من هم اجرا کردند. اما به آن پاسخی که دنبالش بودند نمی‌رسیدند. چون من هیچ حرفی جز این نداشتم که هیچ‌کاره هستم و حتی هوادار مجاهدین هم نبوده‌ام. شب همان روز لاجوردی و حسین‌زاده دوباره آمدند و مرا با چشم بسته از آن زیر ‌زمین به محوطه اوین بردند. آن‌جا لاجوردی از من خواست که جلو بیفتم و راه بروم. هنوز چند قدمی‌حرکت نکرده بودم که به‌جسمی که در هوا آویزان بود برخورد کردم. لاجوردی و حسین‌زاده همزمان سرم داد کشیدند که درست راه برو! این چه طرز راه رفتن است؟ وقتی گفتم جایی را نمی‌بینم، گفتند چشم‌بندت را بردار تا خوب ببینی. به محض این که چشم‌بندم را بالا زدم، در مقابلم با صحنه وحشتناک دیگری مواجه شدم و لاجوردی گفت خوب اطرافت را تماشا کن. در میان درختان محوطه جلو دادستانی اوین بودم، جنازه ۳مرد را دیدم که از درختها آویزان کرده بودند. لاجوردی گفت: نوشته‌ها را بخوان! روی بدن هر‌شهید پلاکی آویخته و بر‌روی آن نام و اتهام هریک را نوشته بودند. اتهام همگی «مجاهد» بود و تازه متوجه شدم که به‌فاصله چند‌متر آن‌طرفتر یک ‌طناب با حلقه آماده از درخت دیگری آویخته‌اند. لاجوردی به من گفت: تو به مرگ محکوم شده‌ای و میخواهیم حکم را اجرا کنیم. قبل از این که من جواب همیشگی‌ام را که کاره‌یی نیستم تکرار کنم، حسین‌زاده نزدیک شد و در گوش من گفت: این [لاجوردی] خیلی بی‌رحم است، تو را خواهد کشت. بیا به جوانیت رحم کن، هر‌چه اطلاعات از خودت و سازمان داری بگو! من هم پا درمیانی می‌کنم تا جانت را نجات دهم. من که واقعاً حرفی برای گفتن نداشتم، بازهم جواب دائمی خودم را تکرار کردم. این‌جا بود که لاجوردی عصبانی شد و چشمهایم را به‌سرعت بست و دستم را گرفت و مرا کنار چهار پایه برد و گفت برو روی چار پایه بایست. حلقه طناب دار را دور گردنم انداختند و چار پایه را با لگد از زیر پایم کنار زدند. چند لحظه بعد حالت خفگی شدیدی حس کردم که ناگهان طناب قطع شد و محکم به زمین خوردم. لاجوردی و حسین‌زاده و پاسدارهای همراهشان با سر و صدا بر‌سرم ریختند و کتکم زدند و می‌گفتند چرا طناب را پاره کردی!؟» جریان به‌دار آویختن این زندانی را آن شب ۳‌بار تکرار می‌کنند و در آستانه خفگی کامل طناب را رها می‌کنند. این نمایش وحشتناک و بیرحمانه علاوه بر ‌آثار روانی که بر‌ روی او گذاشته بود. گردن و ستون فقراتش را تا چند‌سال از حالت عادی خارج کرده بود». لاجوردی یک نمونه کامل فرد مورد نظر نظام ولایت فقیه است به طوری که خامنه ای او را “پیشانی منور انقلاب نامید“ و روزنانه شما ارگان حزب مؤتلفه اسلامی (حزب لاجوردی) نوشت: «پیشانی حمله علیه منافقین» و «کسی که در این راه ”سنگ تمام گذاشت” و لاجرم ”حق حیات به گردن همه دارد”»نوشته‌اند که در زمان رضا خان اگر یک زندانی در زندان صحبت از مشروطیت یا قانون اساسی می‌کرد سرهنگ فیروزمند (رئیس جلاد و بیرحم زندان رضا خان که در کنار سرپاس مختاری کار می‌کرد) بعد از ۲۰۰-۳۰۰ضربه شلاق می‌گفت: «شلاق، قانون اساسی است و فلک، مشروطیت!» حالا لاجوردی به عنوان یکی از نزدیکترین افراد به خمینی که با تمام غیظ ضدانسانی و ظرفیت غیر قابل تصور حیوانی خود شلاق می‌زد و اعدام می‌کرد در برابر زندانیانی قرار می‌گیرد که ایدئولوژیکمان آنها را مهدورالدم می‌داند. فرق سرهنگ فیروزمند و لاجوردی در این است که اگر زندانی از او ملاقات نمی‌خواست یا حرفی از مشروطه نمی‌زد شلاق هم نمی‌خورد. اما در برابر لاجوردی نه تنها به سکوت زندانی رضایت نمی‌دهد که می‌خواهد از هر زندانی یک تواب به معنای واقعی بسازد. معنای واقعی تواب هم در فرهنگ لاجوردی تعریف شده است: «هرکس توبه کرده و راست می‌گوید باید به جوخه برود و ثابت کند» و یا «همه باید تواب شوند، وگرنه حکم همه طبق گفته امام اعدام است» و با این دیدگاه است که وقتی پدر یک مجاهد را دستگیر میکند، کارد دست پدر اسیر می‌دهد و می‌گوید: «چون پسر تو مجاهد است و الان اینجا پیش ما نیست، به جای پسرت باید چشم این یکی را در بیاوری تا ما باورکنیم که تو مجاهد نیستی»لومپن ـ شکنجه‌گر دیگری به نام حاج داوود رحمانی در عربده‌کشیهایش در زندان قزلحصار بارها گفته بود: «خوب گوش کنید! این جا زندان جمهوری اسلامی است. پول مفت نداریم بدهیم منافق تربیت کنیم. به خدا قسم جسدهایتان را هم قیمه قیمه می‌کنیم. هیچ کس اینجا زنده خارج نمی‌شود مگر حزب اللهی شده باشد»
شکوه قائم مقام خمینی از ابعاد جنایات
در کتاب خاطرات منتظری برخی اسناد مربوط به جنایتهای موحش رایج در زندانهای خمینی دیده میشود. منتظری که قائم مقام خمینی بود، اگرچه در سالهای ابتدایی دهه شصت نسبت به این جنایتها ساکت بود، اما در سال ۶۷ به کثرت اعدامها اعتراض کرد و بر اثر این اعتراض از مقام خود عزل شد. وی در نامهیی به خمینی مینویسد:
«آیا می‌دانید در زندانهای جمهوری اسلامی به‌نام اسلام جنایاتی شده که هرگز نظیر آن در رژیم منحوس شاه نشده است؟ آیا می‌دانید عده زیادی زیر شکنجه بازجوها مردند؟ آیا می‌دانید در زندان مشهد در اثر نبودن پزشک و نرسیدن به زندانیهای دختر جوان بعداً ناچار شدند حدود بیست و پنج نفر دختر را با اخراج تخمدان و یا رحم ناقص کنند؟ آیا می‌دانید در زندان شیراز دختری روزه‌دار را با جرمی مختصر بلافاصله پس از افطار اعدام کردند؟ آیا می‌دانید در بعضی زندانهای جمهوری اسلامی‌دختران جوان را به زور تصرف کردند؟ آیا می‌دانید هنگام بازجویی دختران استعمال الفاظ رکیک ناموسی رایج است؟ آیا می‌دانید چه بسیارند زندانیانی که در اثر شکنجه‌های بی‌رویه کور یا کر یا فلج یا مبتلا به دردهای مزمن شده‌اند و کسی به داد آنان نمی‌رسد؟ آیا می‌دانید در بعضی از زندانها حتی از غسل و نماز زندانی جلوگیری کردند؟ آیا می‌دانید در بعضی از زندانها حتی از نور روز هم برای زندانی دریغ داشتند آن هم نه یک روز، دو روز، بلکه ماهها؟»
خیر مطلق در برابر شر مطلق
ولی فقیه (خمینی – خامنه ای) در گام نخست، بایستی خود را در ذهن «خلیفه»هایش ( و از جمله سرویس های ویژه اش) که وظیفه داشتند «دست ببرند و حد بزنند و بکشند»، «خیر مطلق» و دشمنانش را «شر مطلق» جا بیندازد. و در همین کادر هرگونه مخالفتی با حکومتش را مخالفت با شرع تلقی کند خمینی این نیاز را تئوریزه کرد و نوشت: «مخالفت با این حکومت مخالفت با شرع است، قیام بر علیه شرع است. قیام بر علیه حکومت شرع جزایش در قانون ما هست، در فقه ما هست؛ و جزای آن بسیار زیاد است. من تنبه می‌دهم به کسانی که تخیل این معنی را می‌کنند که کارشکنی بکنند یا این که خدای نخواسته یک وقت قیام بر ضد این حکومت بکنند، من اعلام می‌کنم به آنها که جزای آنها بسیار سخت است در فقه اسلام . قیام بر ضد حکومت خدایی قیام بر ضد خداست؛ قیام بر ضد خدا کفر است.
لاجوردی در اعلام وفاداری به این تئوری خمینی گفت:«گروهکهای فاسدی که همه‌شان باید قلع و قمع شوند وقتی با نظام جمهوری مبارزه می‌کنند، بنا بردستور مذهبی محاربند و باید همه‌شان اعدام شوند».
واقعیت این است که بدون دست بریدن و چشم درآوردن و شلاق زدن و در یک کلام «شکنجه کردن» امور دستگاه ولایت مطلقاً رتق و فتق نمی‌شود. در این دستگاه دوزخی همه یا باید شکنجه کنند و یا شکنجه شوند. حتی خود خدائی هم که خمینی معرفی میکند کسی یا چیزی بیش از یک موجود خودآزار و دگرآزار که وظیفه‌یی جز شکنجه کردن ندارد، نیست. این را پیش از هر کس و بهتر از هرکس خود خمینی فهمیده بود که البته از فرط مهربانی حتی مگسهای اتاقش را نمی‌کشت. بنابراین اولین قدم این بود که اسم شکنجه را با کلمات دیگری مانند «تعزیر» یا «تنبیه» یا «حکم شرعی» عوض کنند. کما این که زندان، که در واقع همان سیاهچال و شکنجه‌گاه است، می‌شود «دانشگاه»، «بریده و خا‌ئن» می‌شود «تواب». و گرگی درنده و شقی که امر به شکنجه میکند می‌شود «حاکم شرع». و تمامی این جنایات را بنام «قانون مجازات اسلامی» تصویب و منتشر کرده‌اند شامل موارد «حد»، «قصاص»، «دیات»، «تعزیرات» و «مجازاتهای بازدارنده» است.
…………………………………………………………………………………………..
[۱و در ۱۶ بهمن ۱۳۸۶ به ریاست دانشگاه تهران منصوب شد، در ۲۸ اسفند ۹۱احمدی خواهان برکناری فرهاد دانشجو شد.
[۲سخنان خمینی در رادیو رژیم در ۱۴ بهمن ۱۳۶۳
[۳روزنامه حیات نو ۳ دیماه ۱۳۷۹
[۴سخنرانی خزئلی در مسجد بناها در شهر مشهد در ۳۱ اردیبهشت ۱۳۵۹[۵روزنامه انقلاب اسلامی ۸ آذرماه۱۳۵۹[۶کتاب قهرمانان در زنجیر صفحه ۳۳۵[۷نشریه مجاهد شماره۴۱۵ ۲۶آبان۷۷[۸سخنرانی خامنه أی بمناسبت مرگ لاجوردی در رادیو و تلویزیون رژیم در ۲ شهریور۷۷[۹روزنامه جمهوری اسلامی ۴ و ۵ شهریور ۷۷[۱۰صفحه ۱۱۵ کتاب قهرمانان در زنجیر[۱۱صفحه ۱۱۶ کتاب قهرمانان در زنجیر[۱۲صفحه ۲۷۳ کتاب قهرمانان در زنجیر[۱۳از نامه منتظری به خمینی به نقل از کتاب خاطرات منتظری[۱۴در صحیفه نور جلد ۵ صفحه ۳۱ سخنرانی خمینی در مقابل خبرنگاران داخلی و خارجی[۱۵مصاحبه لارجوردی با روزنامه اطلاعات اردیبهشت۶۱ (می ۱۹۸۲