۱۳۹۵ مرداد ۷, پنجشنبه

سخنرانی اینگرید بتانکور کاندیدای ریاست جمهوری کلمبیا در سخنرانی بزرگ مقاومت در پاریس


منبع : همبستگی ملی ایران ،28زوئیه 2016


لینک 



ابتدا میخواهم با تشکر از شما شروع کنم. این جلسة سالیانه به یک شاخص امید برای افراد زیادی در ایران تبدیل شده است. این گرد همآیی برای سالیان، حامل نور برای افرادی که در ایران تک افتاده اند، محروم و سرکوب شده اند بوده است. افرادی که احساس میکنند در دام رژیم گرفتار شده اند، رژیمی که انسانیت آنها و حقوق انسانی آنها را نادیده میگیرد. ما برای سالیان اینجا آمده ایم، افکار خود را بیان کرده ایم، و تعهدات خودمان را گفته ایم. ما از طرف آنها جنگیدیم و از طرف آنها صحبت کرده ایم.
اما امروز میخواهیم در این گرد همآیی، برعکس عمل کنیم. برای اولین بار، برای اولین بار ما خواهیم شنید و خواهیم دید، صدا ها و چهره های افرادی را که در ایران درحال جنگ هستند. ما گواهی قهرمانانی را خواهیم شنید که در تاریکترین تاریکیها زندگی کرده اند، در زندانهای ایران. این یک لحظة خیلی خاص برای تمامی ما است، چون هیچ کس تا بحال این تصاویر را ندیده است. این افراد تمامی خطرات را به جان خریده اند تا این تصاویر را امروز به ما برسانند. اگر آنها دستگیر میشدند، مورد شکنجه و اعدام قرار میگرفتند. بنابر این برای ما مهم است که این کلیپ را در سکوت و با احترام ببینیم. چون آنچه را که خواهیم دید گواه رنجی است که بسیاری از ایرانیان آنرا به امید تبدیل کرده اند. امیدی که تنها نیرو است که دیکتاتوری را بی اثر میکند. امید باعث میشود که دیکتاتوری کنترل خود را از دست بدهد. تصاویری که خواهیم دید، این افراد را در زندانها و در ایران نشان میدهد. تصاویری که تابحال هرگز از مرز ها رد نشده است. این پیام رنج آنها برای ما است، رنجی که به نیروی سازندة امید تبدیل میشود، نماد آن گل رز سرخ است. این گلهای سرخ، امروز برای ما پیام فداکاری و شجاعت به همراه دارد آنها در جنگ برای آزادی هستند. با این گلهای رز سرخ است که این ایرانیان نسیم آزادی را به جریان می اندازند.
و با این تصاویر که خواهیم دید، یک داستان خیلی شگفت انگیز را خواهیم شنید. یک داستان انسانی. این داستان یک کودک است، یک دختر جوان 8 ساله که با خانوادة خودش در ایران یک زندگی عادی داشت. ولی در سن 8 سالگی، تعدادی افراد مسلح در یونیفرم آمدند تا پدرش را دستگیر کنند. انها در جلوی چشمان او پدرش را مورد ضرب و شتم قراردادند، و وی را با خود بردند. او را برای همیشه بردند. پدر او هنوز در زندان ایران است. او الان 18 سال سن دارد. در این مدت او فقط میتوانست پدرش را 20 دقیقه در هفته ملاقات کند. برای این 20 دقیقه باید مثل هزاران کودک دیگر، ساعتهای طولانی در صفهای انتظار منتظر میماند، در کریدورهای باریک و تنگ رنج میکشید تا بتواند پدرش را برای 20 دقیقه در هفته ببیند. امروز او با ما خواهد بود. او توانست که از مرزها عبور کند و خودش را به آزادی برساند و آن گلهای رز سرخ را با خودش بیاورد. گلهای رز پدرش را، گلهای رز تمامی زندانیان در ایران را که زندگی و خون خود را برای آزادی مردم ایران فدا کرده اند. ما برای آنها میجنگیم. برای آنها است که امروز ما در اینجا گردهم آمده ایم. برای آنها و برای (اشرفیان) ساکنان لیبرتی.
حالا با تمام وجود میخواهیم تصاویری را ببینیم که برای بار اول در غرب نمایش داده میشود.
در صدای این زنان و مردان، از چهار گوشة ایران، میبینیم که مقاومت زنده است،سازمان یافته است، و قدرتمند است.
حالا به آن کودک فوق العاده، پریا خوش آمد میگوییم. او شعله و آتش زیر خاکستر است. شعله و آتشی که این رژیم هرگز نمیتواند خاموش کند.
متشکرم