منبع : ایران افشاگر ، 12ژوئیه 2016
لینک
راه بردن خامنهای به موشك، بمب و تروريسم وحشيانه، بيان چيزي جز درماندگي و استيصال او نيست. او كه اميد داشت با برجام گره بحرانهای لاعلاجش گشوده شود، اينك نهتنها خوابهایش تعبير نايافته ماند بلكه بارز شدن شکافهای حاكميتش و رسيدن «خطر نفوذ» تا بناگوش، احساس شتاب و سرعت جديدي در فروپاشي هم برايش ايجاد كرده است. آنچنان خسته و فرسوده، كه حتي در دايرة حكومت و جمع مدعوين بهشدت دستچین شدهاش نيز تازه از راه رسیدهای، نهتنها تره هم براي «وليامرمسلمينجهان[!]» خرد نكرد كه لب به اعتراض هم گشود: «از نقض حقوقي مانند حق آزادي عقيده و بيان، برخورداري از شغل و مصونيت حقوق اشخاص از هرگونه تعرض غيرقانوني، برابري تمام افراد ملت در مقابل قانون، مصونيت از تجسس، تأسيس و مشاركت آزادانه در احزاب, انجمنهای سياسي و صنفي, تشكيل اجتماعات, برخورداري از آموزش رايگان و بهرهمندی برابر از فرصتهای آموزشي، حق انتخاب آزادانه وكيل، دفاع در برابر اتهامات، حق انتخاب كردن و انتخاب شدن آزادانه و حق برخورداري از دادرسي منصفانه. همچنین … اصل برائت، اصل قانوني بودن جرم و مجازات، اصل ممنوعيت هتك حرمت و حيثيت تمامي اشخاص»(ايلنا 13تيرماه95 صحبتهای يك دانشجوي معتقد بهنظام، خطاب به خامنهای) آنهم در مدينه فاضلهاي! كه کارنامهای جز ظلم و جنايت فراگير، چيزي براي عرضه وجود ندارد: «البته ضرورت عدالت اقتصادي، امروز بیشازپیش احساس میشود. زيبنده نظام نيست كه افكار عمومي شاهد اخبار فساد اقتصادي و فقدان شفافيت مالي در دستگاههای مختلف از یکسو و شلاق خوردن كارگران و تضييع حقوق مستضعفين از سوي ديگر باشد. ثمره تجميع قدرت و ثروت در نبود نظارت عمومي و قضايي، فقر، فساد و تبعيض است!» (همانجا رودرروي رأس نظام).
در برابر بحرانهایی آنچنان فراگير و خفهکننده در بيرون و وضعيتي چنين آشفته و سر به عصيان برداشته در درون، ولیفقیه ارتجاع میباید خطر مقاومت انقلابي را جدیتر از پيش بگيرد، آنهم در آستانة گردهمايي بزرگ ساليانه و رژة باشكوهش كه اعتبار و پیشرویهای سياسي آلترناتيو را به نمايش میکشد و در برابر ضعف و عقب گردي كه نظام آخوندي در زمینههای بینالمللی و منطقهای داشته، پيام واضح قطعيت سرنگوني ساطع میکند؛ اما آنچه كه خليفة زهرخوردة ارتجاع را درشیب سرنگوني مانند ساير ديكتاتورهاي در حال سقوط غافل و ناتوان از يافتن راه برونرفت ساخته اين است كه رشد شتابدار مقاومت و افزايش خطر بالاي سر، تعادل و فرصت تجربهاندوزی از گذشته و گام برداري سنجيده را از او سلب كرده است، در همين ماه جاري، سیوپنج سال بعد از سي خرداد و سیوپنج سال سركوب بیوقفه فاشيستي پو بیرحمانه و سیوپنج سال تبليغاتي یکسویه و با تمام امكانات سنتي و مدرن حكومتي، باز او ناچار شده بود بالاترين شكنجه گران و مهرههای سركوبش را براي توضيح و توجيه هزاربارة علت آتش گشودن به آن «اتمامحجت تاريخي» به ميدان بياورد، جلسهای كه در تماميتش وصف عطش موجود در جامعه براي شناخت بيشتر مجاهدين را فقط بازتاب داد. در گزارشات حكومتي از اين جلسه تحت عنوان «پرونده مجاهدين خلق؛ ٣٥ سال بعد» كه بهصورت يكدست شدهای در چندين رسانه رژيم منتشرشده است عبارتهایی وجود دارند كه براي فهم حقيقت موجود زیرپوست جامعه اختناق زده به اندازة كافي گوياست: «در اين نشست قرار است به پرسشهاي زير پاسخ داده شود: سازمان چگونه به اين اندازه از قدرت نظامي و شبكه ميليشيا و تعداد اعضا رسيد كه توانست چنان مانور قدرتي را انجام دهد؟» (سايت انتخاب 27خرداد95)، «سالن کوچک انجمن اندیشه و قلم[!] که برگزارکننده میزگرد بررسی موضوع سازمان… و ٣٠ خرداد ٦٠ بود جای سوزن انداختن نداشت.» (شرق 31خرداد95). «خسرو تهراني اما در بخش پاياني حرفهایش از کار ویژه سازمان مجاهدين سخن گفت؛ مسئلهای كه خيلي از حاضرين نشست گوشهایشان را تيز كردند تا حرفهای او را بهتر بشنوند.»(اعتماد اول تيرماه95) حالا ولیفقیه مفلوكي را تصور کنید پس از دههها تبرداري و قلعوقمع آنچه فكر میکرد نويد آينده را در خود خواهد داشت، روزانه با چنين نياز و عطشي در سرزمين تحت اشغالش مواجه است، در بيرون خود در محاصرة انبوه بحرانهای لاعلاج، در درون خود در حضیض تشتت و ازهمپاشیدگی و در مقابل خود با چنين آلترناتيو شکستناپذیر، رشديابنده و روزبهروز قوي شونده. آيا يك نظام عقبماندة قرونوسطایی به راه برونرفت ديگري جز توسل به وحشیگری، تروريسم و موشکپرانی فكر خواهد كرد؟ تجربة اقدام تروريستي 14تير در ليبرتي مبين درماندگي و استيصال آن است و نشان داد كه ولیفقیه ارتجاع هيچ از تجربة روزگار نياموخته است، با نگاه به سرنوشت ساير سركوبگران مثل موسوليني و قذافي، از هماکنون بايد خود را گرفتارآمده در چنگال عدالت فرض كند.