۱۳۹۵ تیر ۳۰, چهارشنبه

شعله پاکروان : چه راهی برای شکستن این احکام ناعادلانه وجود دارد




منبع : ایران آزاد فردا ، 20زوئیه 2016 

لینک 



 شعله پاکروان : چه راهی برای شکستن این احکام ناعادلانه وجود دارد


كانون حمایت از خانواده جان باختگان و بازداشتی ها ۲۹تير: مادرانه را اینبار بدون حضور مادر اسانلو که بیمار بود، در منزل حوری و با برق اشکهایش برای بهنود برگزار کردیم. چند سوال اساسی برایمان پیش آمده بود که با وجود بحثهای نسبتا مفصل به نتیجه نرسیدیم. اول اینکه تکلیف خواستهای بر حق جعفر عظیم زاده چه شد؟ چه اقدام عملی از سوی قوه قضاییه یا از سوی نیروهای مدنی و سیاسی انجام شد تا بدانیم صدای اعتصاب غذای کارگری جان برکف همچنان طنین انداز است؟ چه نشانه ای وجود دارد که یقین کنیم از این به بعد اگر افراد اعتراض صنفی داشته باشند، اقدام علیه امنیت ملی تلقی نمیشود؟ در واقع به شهروندان عادی این اطمینان را بدهیم که امنیت شما با اعتراضات صنفی نسبت به کارفرمایان و دست اندرکاران به خطر نمی افتد. در واقع اعضای مادرانه خواست برحق عظیم زاده را مطالبه ای اساسی برای شهروندان و فرزندان این مرز و بوم می دانند. دوم آنکه سیمین و معصومه خوشحال بودند که دادگاه فرزندانشان به تعویق افتاد. اما همچنان این سوال باقی است که به چه اتهامی چنین احکام سنگینی برای امید و آتنا صادر شده است؟ آیا این احکام عین عدالتی ست که در پی آنیم؟ چه راهی برای شکستن این احکام ناعادلانه وجود دارد؟ یادمان باشد که فعالیت برای بهبود زندگی کودکان کار یا مخالفت با اعدام یا چنین اتهاماتی در واقع شایسته ی تقدیر است نه مستحق زندان. آن هم دهسال و چهارده سال !! سوم اینکه بعضی دختران جوان در جلسات مادرانه شرکت میکردند. به دلیل مسائلی از جمله بازداشت و احضار که برای برخی پیش آمده، در جلسات بعدی هیچکس بدون اینکه درد مشترک و مادرانه داشته باشد یا منسوب به یکی از اعضا باشد حضور نخواهد یافت. این نکته را برای راحتی خیال نهادهای خاص مطرح میکنیم. بدیهی است همچنان مادرانی در کنارمان خواهند بود که تمایلی به حضور در عکسهای منتشره ندارند. مادران بی شمارند. مثل جوی های منفردی که روزی به یکدیگر پیوسته و همچون رودی خروشان سرود دفاع از فرزندان خویش را بر لب جاری میکنند. صبوری و دفاع تا پای جان، از نشانه های مادران است. این میهمانی به دلیل تمایل مادرانه به حضور در منزل اکرم نقابی که در سالگرد دستگیری و ناپدید شدن سعیدش سوال ۱۷ ساله را تکرار میکرد، چندان به درازا نکشید. همه مان به اتفاق به منزل خانواده محترم و دردمند زینالی رفتیم تا با هم بگوییم: سعیدمان کجاست؟