منبع : فیسبوک شعله پاکروان ، 3 سپتامبر 2016
دلنوشته شعله پاکروان در مورد اعدام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ و فایل صوتی منتظری
شعله پاکروان ، مادر ریحانه جباری دلنوشته ای در مورد قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان شصت و هفت را در صفحه فیسبوک خود منتشر کرده است.
متن دلنوشته به شرح زیر می باشد :
متن دلنوشته به شرح زیر می باشد :
یکروز پیش از عید قربان سال نود و سه بعد از اذان صبح از خانه به طرف قم حرکت کردیم. فریدون و من . خواستیم بدانیم چه شده که پاپ از واتیکان در فاصله چند هزار كيلومتري صدای ریحانمان را شنید اما مراجع و روحانیون شیعه در فاصله ای اندک (قم تا قرچک ورامین ) با كمتر از یکصد و سی كيلومتر ، نشنیدند . به دفتر روحانیون طراز اول مراجعه کردیم . به دفتر تک تکشان . بعضی تا فهمیدند چرا رفته ایم عذرمان را خواستند . اما بعضیهایشان پای حرفمان نشستند . گفتیم به دخترمان ظلم شده، بر ما ستم رفته، آمده ایم بگوییم آن چه را بر ما گذشته و مي گذرد.
تا فردای قیامت که ریحانه متهمتان میکند ، نگویيد خبر نداشتیم ونمي دانستيم.
با دختری جوان همراه شده بودیم. عکاس و خبرنگار بود . با اینکه ناهار صرف كرده بودیم در منزل آقای احمد منتظری سفره ای پهن شده دیدیم که همسرش آراسته بود . هر سه بی آنکه حرفي از صرف نهار بزنيم بر سر سفره نشستیم و ميهمان زن و شوهری بس آرام و انسان شدیم .
اینها را گفتم تا بگویم از آقای احمد منتظری و خانواده اش جز احترام و مهربانی چیزی ندیده ام . این روزها صدای پدر مرحومشان پخش شده و نقل محافل است، با اینکه انگیزه ایشان را در نگهداشتن این فایل صوتی و انتشارش بعد از بیست و هشت سال را نمیدانم ، اما گفتگوها از نگاهی تکان دهنده است، مو بر تن راست مي كند. درست است که این سند آب خنکی بر جگرهای سوخته بازماندگان همه اعدامهاست. اما انتظارات خیلی ها را برآورده نمیکند.
آیت الله منتظري، تقریبا دوازده سال بعد از آن جلسه كه حقایقی تلخ در آن مطرح شد ، در قید حیات بودند . بی شک این تنها جلسه نبوده و گفتگوهای بسیاری از ایشان باقیمانده که شاید ابعاد هولناک دیگری از آن روزهای پر اعدام را فاش میکند . کاش به پسرشان میگفتند احمد آقا حالا که تکنولوژی به کمک انسان آمده، بیا و شرح جلسات را یکی یکی منتشر کن. یا اینکه قبل از حصرشان میگفتند آمار دقیقی از اعدامیان دربیاورند . بین دو رقم چهار هزار و سی هزار نفر فاصله ی زیادی وجود دارد . بیست و شش هزار انسان ، که هر کدام پدری و مادری و خویشانی داشتند . در ذهنتان تصویر کنید . بیست و شش هزار نفر که از آمار حذف شده اند .
پس از انتشار این سخنان ، کسانی صحبت از عذرخواهی و کسانی به دفاع از اعدامها پرداختند. کسانی هم سکوت کردند . گویی این فایل صوتی تبدیل به محکی شد برای مردم که شعارهای توخالی را بسنجند .
درونم آرام نمي گيرد . با یک فرمان ، چوبه ها به پا شد . تا سرنوشت جوانان محبوس با یک جمله روشن شود : « آیا سر موضع هستی ؟»
همه پدران و مادران میدانند که نوجوانان تا سنین جوانی سری پرشور دارند و باید سالها بگدرد تا به ثبات فکری برسند . نوجوان پانزده شانزده ساله چه میداند در آینده به چه ایده ای خواهد گروید ؟ اصلا مگر آنها محاكمه نشده بودند؟ مگر دوران حبسشان را نمي كشيدند؟ سي هزار مادر و پدر در سکوت به سوگ نشستند ، چند تايشان با شنيدن خبر اعدام عزيزشان سكته كردند؟ چند نفرشان اصلا خبردار نشدند كه چه بر سر نازنين فرزندشان آمد؟ براي چند جان باخته مراسم سوگواری گرفته شد؟ چرا بسیاری نتوانستند مراسمی بگيرند؟ چند زن حامله در ميانشان وجود داشت؟ چند نفرشان هنگام دستگيري كمتر از هجده سال داشتند؟ چند نفرشان دختر و چند نفرشان پسر بودند؟ گورهايشان كجاست؟ تك به تك دفن شدند يا دسته جمعي ؟ آخر صحبت از هزاران انسان است .
برای سوالهای بیشمار پاسخی نمیابم . نه مسئولین پاسخ میدهند و نه آگاهان از عمق ماجرا . بالاخره اينها محاكمه شدند يا بدون محاكمه اعدام شدند؟ وکیل داشتند ؟ آیین دادرسی و تشریفات قانونی برایشان رعایت شد یا نه ؟ بعضی هول شده و ابراز نظر کرده اند که این اقدام برای حفظ نظام بوده . این که بدترین نوع توهین به نظام است . چرا که معنای ضد خود را دارد . مگر نظام با اعدام حفظ شده است؟ چرا مقامات وقت سكوت كردند؟ آن زمان رئیس جمهور و نخست وزیر و رييس مجلس و رييس قوه قضائيه داشتيم . آنان چرا هیچ نگفتند . اکنون چه دارند که بگویند ؟
ريحانم آن زمان نه ماهه بود .همان زمان که داشتم بازی های کودکانه میکردم با دخترم ، دخترانی به چوبه سپرده میشدند . بی خبر از سرنوشت هزاران جوان ، دندانهای شیری ریحان را میشمردم . وقتی در آغوشش میگرفتم و حظ میکردم از بازیگوشی هایش ، مادرانی در حسرت در آغوش گرفتن فرزندان اعدام شده شان بودند . چنان مشغول زندگی ام بودم که خبر نشدم مادرانی دستشان را روی دهانشان فشار میدهند تا صدای ناله هایشان را همسایه هم نشنود. آیا اگر صدایشان را میشنیدم ، میشنیدیم چه تغییری در سرنوشت دیگران ایجاد میشد ؟ با خودم كلنجار مي روم، آيا به سهم خود اعتراض مي كردم، اعتراض مي كرديم؟ اگر صدايمان درمي آمد ، كار به اعدام ريحان و ريحانه ها مي كشيد؟ یا اینکه میگفتیم به ماچه؟ همانطور که در باره ی کردها و ترکمن ها و سنی ها و …گفتیم به ما چه . هنوز هم میگوییم . اینجاست که ارزش کار مرحوم منتظری روشن میشود . آسان نیست گذشتن از بالاترین امکانات مادی . آسان نیست گذشتن از قدرت و ثروت . آسان نیست شکستن سکوت و در صف مدافعین انسانیت بودن . ایشان نخواست با بار سنگین ریختن خون بیگناه ، به دیدار خالق هستی برود .
اما ، كاش مرحوم منتظری به شكل دیگری صحبت میکرد . به جای آنکه بگوید در ماه محرم اعدام نکنید می گفت اعدام نکنید. کاش وقتی می شنید حتی یک زن باردار اعدام شده عمامه بر زمين مي كوبيد و پای برهنه تا تهران می آمد. کاش وقتی میشنید حتی یکنفر زیر هجده سال اعدام شد، بر بام خانه اش میرفت و بلند بلند فریاد میزد و اذان میگفت .
اذان . همانکه یک عمر شنیدم .
و از سوم آبان نود و سه ، سحرگاهاني كه ريحانم را به دار جفا کشیدند ، تنم را میلرزاند . همان که برای مردم دور از اعدام نشانه وقت نماز است يا گشودن روزه. نشانه چرخش خورشید است. اما برای بازمانده اعدام نشانگر خفه شدن دلبندی نازنین ست . هر شب لحظات بی خوابی م را در تراس خانه ام میگذرانم . تا وقتی که مسجد محل اذان می گذارد، رعشه بر اندامم مي افتد و حلق آويزکردن ريحانم را با تمامي وجودم بازسازي مي كنم، این لحظات تنم را چنان میلرزاند که عرق میکنم . سراپا دردم، اما به اتاق باز میگردم تا شايد ساعتی بخواب روم . میخوابم . در حالیکه بسیاری خود را به خواب زده اند تا هیچ نگویند در باره ی اعدام . این نشانه ی بربریت .
تا فردای قیامت که ریحانه متهمتان میکند ، نگویيد خبر نداشتیم ونمي دانستيم.
با دختری جوان همراه شده بودیم. عکاس و خبرنگار بود . با اینکه ناهار صرف كرده بودیم در منزل آقای احمد منتظری سفره ای پهن شده دیدیم که همسرش آراسته بود . هر سه بی آنکه حرفي از صرف نهار بزنيم بر سر سفره نشستیم و ميهمان زن و شوهری بس آرام و انسان شدیم .
اینها را گفتم تا بگویم از آقای احمد منتظری و خانواده اش جز احترام و مهربانی چیزی ندیده ام . این روزها صدای پدر مرحومشان پخش شده و نقل محافل است، با اینکه انگیزه ایشان را در نگهداشتن این فایل صوتی و انتشارش بعد از بیست و هشت سال را نمیدانم ، اما گفتگوها از نگاهی تکان دهنده است، مو بر تن راست مي كند. درست است که این سند آب خنکی بر جگرهای سوخته بازماندگان همه اعدامهاست. اما انتظارات خیلی ها را برآورده نمیکند.
آیت الله منتظري، تقریبا دوازده سال بعد از آن جلسه كه حقایقی تلخ در آن مطرح شد ، در قید حیات بودند . بی شک این تنها جلسه نبوده و گفتگوهای بسیاری از ایشان باقیمانده که شاید ابعاد هولناک دیگری از آن روزهای پر اعدام را فاش میکند . کاش به پسرشان میگفتند احمد آقا حالا که تکنولوژی به کمک انسان آمده، بیا و شرح جلسات را یکی یکی منتشر کن. یا اینکه قبل از حصرشان میگفتند آمار دقیقی از اعدامیان دربیاورند . بین دو رقم چهار هزار و سی هزار نفر فاصله ی زیادی وجود دارد . بیست و شش هزار انسان ، که هر کدام پدری و مادری و خویشانی داشتند . در ذهنتان تصویر کنید . بیست و شش هزار نفر که از آمار حذف شده اند .
پس از انتشار این سخنان ، کسانی صحبت از عذرخواهی و کسانی به دفاع از اعدامها پرداختند. کسانی هم سکوت کردند . گویی این فایل صوتی تبدیل به محکی شد برای مردم که شعارهای توخالی را بسنجند .
درونم آرام نمي گيرد . با یک فرمان ، چوبه ها به پا شد . تا سرنوشت جوانان محبوس با یک جمله روشن شود : « آیا سر موضع هستی ؟»
همه پدران و مادران میدانند که نوجوانان تا سنین جوانی سری پرشور دارند و باید سالها بگدرد تا به ثبات فکری برسند . نوجوان پانزده شانزده ساله چه میداند در آینده به چه ایده ای خواهد گروید ؟ اصلا مگر آنها محاكمه نشده بودند؟ مگر دوران حبسشان را نمي كشيدند؟ سي هزار مادر و پدر در سکوت به سوگ نشستند ، چند تايشان با شنيدن خبر اعدام عزيزشان سكته كردند؟ چند نفرشان اصلا خبردار نشدند كه چه بر سر نازنين فرزندشان آمد؟ براي چند جان باخته مراسم سوگواری گرفته شد؟ چرا بسیاری نتوانستند مراسمی بگيرند؟ چند زن حامله در ميانشان وجود داشت؟ چند نفرشان هنگام دستگيري كمتر از هجده سال داشتند؟ چند نفرشان دختر و چند نفرشان پسر بودند؟ گورهايشان كجاست؟ تك به تك دفن شدند يا دسته جمعي ؟ آخر صحبت از هزاران انسان است .
برای سوالهای بیشمار پاسخی نمیابم . نه مسئولین پاسخ میدهند و نه آگاهان از عمق ماجرا . بالاخره اينها محاكمه شدند يا بدون محاكمه اعدام شدند؟ وکیل داشتند ؟ آیین دادرسی و تشریفات قانونی برایشان رعایت شد یا نه ؟ بعضی هول شده و ابراز نظر کرده اند که این اقدام برای حفظ نظام بوده . این که بدترین نوع توهین به نظام است . چرا که معنای ضد خود را دارد . مگر نظام با اعدام حفظ شده است؟ چرا مقامات وقت سكوت كردند؟ آن زمان رئیس جمهور و نخست وزیر و رييس مجلس و رييس قوه قضائيه داشتيم . آنان چرا هیچ نگفتند . اکنون چه دارند که بگویند ؟
ريحانم آن زمان نه ماهه بود .همان زمان که داشتم بازی های کودکانه میکردم با دخترم ، دخترانی به چوبه سپرده میشدند . بی خبر از سرنوشت هزاران جوان ، دندانهای شیری ریحان را میشمردم . وقتی در آغوشش میگرفتم و حظ میکردم از بازیگوشی هایش ، مادرانی در حسرت در آغوش گرفتن فرزندان اعدام شده شان بودند . چنان مشغول زندگی ام بودم که خبر نشدم مادرانی دستشان را روی دهانشان فشار میدهند تا صدای ناله هایشان را همسایه هم نشنود. آیا اگر صدایشان را میشنیدم ، میشنیدیم چه تغییری در سرنوشت دیگران ایجاد میشد ؟ با خودم كلنجار مي روم، آيا به سهم خود اعتراض مي كردم، اعتراض مي كرديم؟ اگر صدايمان درمي آمد ، كار به اعدام ريحان و ريحانه ها مي كشيد؟ یا اینکه میگفتیم به ماچه؟ همانطور که در باره ی کردها و ترکمن ها و سنی ها و …گفتیم به ما چه . هنوز هم میگوییم . اینجاست که ارزش کار مرحوم منتظری روشن میشود . آسان نیست گذشتن از بالاترین امکانات مادی . آسان نیست گذشتن از قدرت و ثروت . آسان نیست شکستن سکوت و در صف مدافعین انسانیت بودن . ایشان نخواست با بار سنگین ریختن خون بیگناه ، به دیدار خالق هستی برود .
اما ، كاش مرحوم منتظری به شكل دیگری صحبت میکرد . به جای آنکه بگوید در ماه محرم اعدام نکنید می گفت اعدام نکنید. کاش وقتی می شنید حتی یک زن باردار اعدام شده عمامه بر زمين مي كوبيد و پای برهنه تا تهران می آمد. کاش وقتی میشنید حتی یکنفر زیر هجده سال اعدام شد، بر بام خانه اش میرفت و بلند بلند فریاد میزد و اذان میگفت .
اذان . همانکه یک عمر شنیدم .
و از سوم آبان نود و سه ، سحرگاهاني كه ريحانم را به دار جفا کشیدند ، تنم را میلرزاند . همان که برای مردم دور از اعدام نشانه وقت نماز است يا گشودن روزه. نشانه چرخش خورشید است. اما برای بازمانده اعدام نشانگر خفه شدن دلبندی نازنین ست . هر شب لحظات بی خوابی م را در تراس خانه ام میگذرانم . تا وقتی که مسجد محل اذان می گذارد، رعشه بر اندامم مي افتد و حلق آويزکردن ريحانم را با تمامي وجودم بازسازي مي كنم، این لحظات تنم را چنان میلرزاند که عرق میکنم . سراپا دردم، اما به اتاق باز میگردم تا شايد ساعتی بخواب روم . میخوابم . در حالیکه بسیاری خود را به خواب زده اند تا هیچ نگویند در باره ی اعدام . این نشانه ی بربریت .
#ایران #شعله_پاکروان #قتل_عام_۶۷ #زندانیان_سیاسیnah