منبع : ایران آزاد فردا ، 17 سپتامبر 2016
لینک
ضحی نام دختر کوچک سوری است که داستان زندگیاش گوشهیی از درد و رنج مردم سوریه در حکومت بشار اسد را به تصویر میکشد.
تلویزیون سی.ان.ان گزارشی درباره او تهیه کرده است که در زیر میآید:
سی.ان.ان: یک دختر ۱۰ساله سوری تازهترین قربانی جنگ است که زنده ماند، با قدردانی از مردی که جسم بیحرکت او را از زیر آوار یک بمباران بشکهیی بیرون کشید.
سی.ان.ان: یک دختر ۱۰ساله سوری تازهترین قربانی جنگ است که زنده ماند، با قدردانی از مردی که جسم بیحرکت او را از زیر آوار یک بمباران بشکهیی بیرون کشید.
تصاویر این گزارش وحشتناک است:
خبرنگار سی ان: محمد علا الجلیل قبل از بمبارانها و جنگ و محاصره یک تکنسین برق بود.
محمد علا الجلیل: هواپیما بمبهای بشکهیی انداخته است.
خبرنگار سی.ان.ان: قبل از کشتارها و خشونت و گرسنگی، ضحی محمد دختر ۱۰سالهیی بود که به مدرسه میرفت.
ضحی: این سنگی که بر روی آن ایستادهایم قبلاً سقف اتاق خواب من بود.
خبرنگار سی.ان.ان: اینجا حلب است
ضحی: بخاطر دارم زمانی که برای خواهرانم پرتقال پوست میکندم هواپیمایی حمله کرد، بعد از آن یکدفعه خانهمان منفجر شد.
خبرنگار سی.ان.ان: ضحی در وضعیتی بحرانی بود که محمد به سراغ او رفت.
ضحی: من واقعاً ترسیده بودم، بدنم واقعاً از تمامی خرابههایی که رویم افتاده بود میسوخت.
محمد علا: من او را بدو رو با سرعت تمام به آمبولانس رساندم، تلاش کردم زندگی او را نجات دهم زیرا که احساس کردم هنوز زنده است.
خبرنگار سی.ان.ان: او بیهوش شده بود و به سختی زنده بود، پزشکان توانستند وضعیت او را تثبیت کنند، ولی خواهر جوانتر او یاسمین را به ترکیه برای مداوا بردند، این دوخواهر از طریق پیامرسان فیسبوک با هم ارتباط برقرار کردند.
یاسمین: من نمیخواهم برگردم.
عبدالله برادر او: چرا نمیخواهی برگردی؟
یاسمین: زیرا آنجا حملات هوایی است شما پیش من اینجا بیایید.
خبرنگار سی.ان.ان: این گزینهیی برای ضحی و باقی اعضای خانوادهاش نبود، ترکیه فقط مرز خود را برای موارد اورژانس پزشکی باز میکند، ضحی میگوید او احساس میکند گمشده است. زندگی او از بین رفته است.
و این جایی است که محمد دوباره در زندگی او وارد میشود او یک زمین بازی برای بچهها درست میکند…
محمد علا: احساس کردم او دختر من و بچه خودم است. زندگی او برایم مهم است. برای همین است که هرازگاهی به او سر میزنم و او را به باغم میآورم و به او هدیه میدهم.
خبرنگار سی ان: محمد علا الجلیل قبل از بمبارانها و جنگ و محاصره یک تکنسین برق بود.
محمد علا الجلیل: هواپیما بمبهای بشکهیی انداخته است.
خبرنگار سی.ان.ان: قبل از کشتارها و خشونت و گرسنگی، ضحی محمد دختر ۱۰سالهیی بود که به مدرسه میرفت.
ضحی: این سنگی که بر روی آن ایستادهایم قبلاً سقف اتاق خواب من بود.
خبرنگار سی.ان.ان: اینجا حلب است
ضحی: بخاطر دارم زمانی که برای خواهرانم پرتقال پوست میکندم هواپیمایی حمله کرد، بعد از آن یکدفعه خانهمان منفجر شد.
خبرنگار سی.ان.ان: ضحی در وضعیتی بحرانی بود که محمد به سراغ او رفت.
ضحی: من واقعاً ترسیده بودم، بدنم واقعاً از تمامی خرابههایی که رویم افتاده بود میسوخت.
محمد علا: من او را بدو رو با سرعت تمام به آمبولانس رساندم، تلاش کردم زندگی او را نجات دهم زیرا که احساس کردم هنوز زنده است.
خبرنگار سی.ان.ان: او بیهوش شده بود و به سختی زنده بود، پزشکان توانستند وضعیت او را تثبیت کنند، ولی خواهر جوانتر او یاسمین را به ترکیه برای مداوا بردند، این دوخواهر از طریق پیامرسان فیسبوک با هم ارتباط برقرار کردند.
یاسمین: من نمیخواهم برگردم.
عبدالله برادر او: چرا نمیخواهی برگردی؟
یاسمین: زیرا آنجا حملات هوایی است شما پیش من اینجا بیایید.
خبرنگار سی.ان.ان: این گزینهیی برای ضحی و باقی اعضای خانوادهاش نبود، ترکیه فقط مرز خود را برای موارد اورژانس پزشکی باز میکند، ضحی میگوید او احساس میکند گمشده است. زندگی او از بین رفته است.
و این جایی است که محمد دوباره در زندگی او وارد میشود او یک زمین بازی برای بچهها درست میکند…
محمد علا: احساس کردم او دختر من و بچه خودم است. زندگی او برایم مهم است. برای همین است که هرازگاهی به او سر میزنم و او را به باغم میآورم و به او هدیه میدهم.
خبرنگار سی.ان.ان: اینجا جایی است که او میخندد، در میدان جنگ سوریه که کودکان همیشه گریه میکنند اینها لحظاتی فراموش شده است.