۱۳۹۵ آبان ۲, یکشنبه

محمد صاحبی مزدوران وزرات اطلاعات در تیف و اربیل و ترکیه و اروپا را افشا میکند


مزدوران وزرات اطلاعات در تیف و اربیل و ترکیه و اروپا –  محمد صاحبیقسمت پایانی ازتلویزیون رنگارنگ -اقای محمود سرابی



محمد صاحبی مزدوران وزرات اطلاعات در تیف و اربیل و ترکیه و اروپا را افشا میکند

آقای محمد صاحبی دردوبخش قبلی افشاگری های خود گفتند :‌« من متأسفانه به مدت 2 سال وچندماه از مارس 2008 تا اكتبر 2010  به دليل شرايط زندگي ام در دام وزارت اطلاعات رژيم ايران و مزدوران كثيف آن قرار گرفتم و در حال حاضر كه در يك كشور اروپايي هستم ميخواهم اين دام را كه ممكن است براي ديگر پناهجويان ايراني و هموطنانم پهن شده باشد را افشا كنم»
او درقسمت اول افشای خود از فعالیتهای  شبکه وزارت اطلاعات درتیف  پرده برداشت .  او همچنین از نحوه به خدمت وزارت اطلاعات در آمدن افرادی مانند : : نادر نادري , محمد رزاقي, محمد كرمي, حسن پيرانسر, مجيد روحي, محمد بازيارپور, حامد صرافپور , عليرضا نصرالهي, علي جهاني, جمشيد چارلنگ سخن گفت .
 درقسمت دوم افشاگری خود به به افشای سرپلهای وزارت اطلاعات در ترکیه و اربیل پرداخت .
دراین قسمت او گفت :‌در اربیل وزارت اطلاعات خانه ای در جنب کنسولگری اجاره کرده بود تا بعد از انحلال تیف بوسیله آمریکایی ها بتواند افراد را به استخدام خود در آورند .
محمد صاحبی که خود مدتی مسول این خانه وزارت اطلاعات بوده است . مطالب تکاندهنده ای را از فعالیت های وزارت اطلاعات در اربیل بیان میکند .
دراربیل مسعود خدابنده و بتول سلطانی به سراغ او آمده و از او یک مصاحبه ویدئویی برای پخش درسایتهای وزارت اطلاعات میگیرند.
و به او وعده فرستادن  به اروپا را میدهند.


یکی از ماموران بلند پایه وزارت اطلاعات در اربیل  امامی نام داشته است که، دراربیل و با نفرات دیگر تماس گرفته و سعی میکرده است که آنها را به خدمت وزارت اطلاعات برای لجن پراکنی علیه مجاهدین بکشاند .

آقای محمد صاحبی ، به محض رسیدن به  اولین کشور اروپایی ، متوجه توطئه های وزارت اطلاعات بر علیه پناهندگان ایرانی میشود و شجاعانه از رژیم فاصله گرفته و به افشای توطئه های وزارت ا طلاعات می پردازد .
آقای صاحبی در سومین قسمت  افشاگری خود  مینویسند :  ‌
بازگشت به ايران
تعدادي نفرات كه در خانه اربيل بودند مي خواستند  از طريق صليب سرخ جهاني به ايران بازگردند. من به علت اينكه زبان انگليسي مسلط بودم رابط اين نفرات با صليب سرخ بودم  و براي آنها ترجمه ميكردم.
خانمي كه در صليب سرخ با وي ملاقات ميكردم پاملا نام داشت. بعد از مدتي اين خانم گفت كه دولت ايران كسي را براي برگشت به ايران قبول نميكند . رژيم ايران به اين شكل پاي صليب سرخ جهاني را بيرون كشيد و  كنسولگري به اين شكل اقدام ميكرد كه به نفراتي كه ميخواستند به ايران برگردند پاسپورت ميداد و آنها را به تركيه مي فرستاد و از آنجا به بعد به ايران يا اروپا اعزام ميكرد.
شما نمونه هائی از کارتهای صادر شده توسط وزارت اطلاعات برای مزدوران را میبینید

به اين ترتيب ديگر در صليب مشخص نميشد چه كساني به ايران بازگشته اند و به اين صورت رژيم ايران از يكطرف ايران رفتن مزدورانش را مخفي ميكرد.  و از طرف ديگر در قبال صليب سرخ نسبت به آنها پاسخگو نبود . اين در حالي بود كه قبل از تأسيس خانه اربيل, صليب سرخ كساني را كه خواستار بازگشت بودند را به ايران بر ميگرداند.
در اروپا
وقتي كه من به اروپا رسيدم با مشكلات مالي شديد روبرو شدم. باز هم وزارت اطلاعات روي همين موضوع سوار شد و با من شروع به تماس گرفتن كرد. اولين كسي كه با من تماس گرفت مازيار شيرواني بود. مازيار شيرواني يكي از نفرات تيف بود كه از داخل تيف با وزارت اطلاعات كار ميكرد و بعد از تعطيلي تيف وي از طريق يونان به آلمان رفت و چون اداره مهاجرتي آلمان ميخواست وي را به يونان باز گرداند قبول نكرد و به ايران بازگشت.

مازيار شيرواني به من گفت كه اگر ميخواهي بگويم مساله مالي تو را حل كنند كه چون من ميدانستم كه وي با وزارت اطلاعات كار ميكند در ابتدا قبول نكردم. بعد از 2 الي 3 تماس به علت فشارهاي مالي كه روي من بود متأسفانه قبول كردم. او به من گفت كه يك نفر به نام سهراب با تو تماس خواهد گرفت.
او گفت كه سهراب بچه خوبي است و به تو كمك خواهد كرد بعد از دو روز به من تلفن زدند و يك نفر خودش را سهراب معرفي كرد و به من گفت كه من را خوب مي شناسد و حتي گفت با پدرم هم صحبت كرده است و گفت كه آيا ميتواني به فرانسه بروي كه من گفتم آره. او به من گفت كه دنبال ميكند كه مسآله مالي من حل گردد. از لهجه اش مشخص بود كه بچه خوزستان است. بعد از مدتي بازهم با من تماس گرفت و گفت كه تو بايد يا به فرانسه بروي يا به آلمان و اين دو كشور مد نظر ماست كه من قبول كردم و او گفت كه بايد بروي پيش جواد فيروزمند يا نادر نادري كه من هم
گفتم باشد. بعد از مدتي باز هم با من تماس گرفت و اينبار او گفت تو بايد باز وارد مجاهدين بشوي و بروي درون تشكيلات آنها و براي ما خبر بياوري. او گفت ارتباط بين من و تو را نبايد هيچكس متوجه بشود و همچنين من برايت يك ايميل درست ميكنم و پاسپورت آنرا به تو ميدهم و تو همه گزارشاتت را در Draft  بگذار . تأكيد داشت روي اينكه اسم نفرات، مناسبت ها، جشنها، تجمعات مجاهدين و همچنين اسامي نفرات تيف را كه مجددا با مجاهدين ارتباط برقرار كرده اند را كامل به من گزارش كني، او گفت كه آنها به تو اعتماد نميكنند اما چون تو با پول خودت به اروپا رفته اي مي تواني اعتماد آنها را جلب كني . او همچنين به من گفت ديگر نبايد با مازيار شيرواني نيز ارتباط داشته باشي. او (سهراب) به من اعتماد نداشت كه اگر من دوباره پيش مجاهدين بروم ممكن است جذب آنها شوم به همين دليل با حالت تهديد گفت كه حواست باشد سمت مجاهدين نروي چون هنوز جوان هستي و خانواده ات هم در ايران پيش ما هستند.
تماس با نادر نادري

نادر نادري نيز با من چت كرد و گفت مساله من را حل خواهد كرد و همچنين گفت كه به راحتي ميتواند مرا به فرانسه ببرد. او گفت كه پاسپورت و مدارك قانوني را گرفته است و از طريق وب كم پاسپورت و آدي خودش را نشان من داد و گفت كه اينجا به مجاهدين پناهندگي نمي دهند . او به من وعده كمك داد و گفت مطمئن باش كه تو را به فرانسه مياورم. اين بحث حوالي اوت 2010 بود.
من در مدتي كه در دام وزارت اطلاعات قرار گرفتم مرتكب اشتباهات و خطاهاي زيادي شدم برعليه مقاومت مجاهدين خلق , در حالي كه اشرف در محاصره مزدوران اطلاعات ايران در عراق است و حتي دارو و احتياجات ضروري از آنها دريغ مي شود و باعث شهادت مظلومانه برخي از آنها از جمله مهدي فتحي شده است من جز اذعان به گناه و شرمساري چيز ديگري نمي توانم بگويم .

با نوشتن اين نامه و افشاي روش هاي وزارت اطلاعات رژيم و شبكه مزدورانش در اروپا ميخواهم بخشي از گناهان خودم را جبران كنم و بر وجدان مجروج خودم التيام بگذارم.
من از شما به عنوان يك مرجع ذيصلاح جهاني ميخواهم كه اين شبكه مافيايي مزدوران را كه در خدمت دستگاه سركوب و آدم كش گشتاپوي آخوندي است را مورد پيگرد قانوني قرار دهيد . چرا كه اين مزدوران نه تنها عليه مقاومت ايران و مجاهدين بلكه خطر بزرگي براي تمامي پناهندگان ايراني هستند.