لینک :
طنین شعار زندانیان مرگ بر خامنهای..”یا مرگ یا رهایی ”پاره کردن عکس خامنه ای
روز یکشنبه ۲۳ آبان ساعت ۱۰ صبح از سالن دوازده بند چهار زندان گوهردشت ، زندانی سیاسی مهدی فراحی شاندیز را برای پروندهسازیهای قبلی و اینکه عکس خامنهای را پاره کرده بود احضار کردند…مهدی فراحی شاندیز، معلم و زندانی سیاسی، نخستین بار در ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۸ در مراسم روز جهانی کارگر در پارک لاله تهران بازداشت شد و به ۹ ماه حبس محکوم و در بهمن ۸۸ از زندان آزاد گردید. آقای فراحی شاندیز در خرداد ۱۳۸۹ در پی مراجعات مکرر به بیدادگاه انقلاب _و لابد توهین مجدد به ولایت_ برای گرفتن لوازم و مدارک توقیف شدهاش، دستگیر و در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب به اتهام “توهین به رهبری ”و “اخلال در نظم ”به ۳ سال حبس تعزیری محکوم شد؛ حکم سه سال حبس ایشان سوم آبان ماه سال ۹۲ به پایان رسید، اما با پروندهسازی نیروهای امنیتی علیه این زندانی سیاسی، شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی وی را به سه سال حبس تعزیری دیگر محکوم کرد.
این در حالی است که حکمشان از اساس _حتی با قوانین ارتجاعی خودشان_ غیرقانونی است و هیولایی مانند خمینی هم _لااقل در ظاهر_ نمیگفت توهین به من حکم و زندانی دارد، چنانچه آقای منتظری در دیدارش با هیأت مرگ میگوید:
«من خودم از آقا پرسیدم، شاید به شما هم گفتم. گفتم آقا اگه یه کی به شما بگه که من آقای خمینی را قبول ندارم و این جمهوری اسلامی را هم که شما درست کردین من قبول ندارم و… این شخص را ما نگهش داریم یا آزادش کنیم؟ آقا گفت برای چی نگهش داریم. این تعبیری است که من از خود آقای خمینی شنیدم».
اما مهدی فراحی شاندیز، مجدداً از سوی شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب به ریاست آخوند مقیسهای؛ _همان ناصریان، جلاد معروف زندان گوهردشت در سال۶۷_ طی حکمی به تاریخ صدور پنجم خرداد ماه به اتهام توهین به رهبری ”و اخلال در نظم عمومی ”مجدداً به ۳ سال حبس محکوم شد.
و حالا _روز یکشنبه ۲۳آبان ۹۵_ دوباره معلم زندانی را احضارکردند…
دادستان به او گفت: باید بهخاطر پاره کردن عکس خامنهای پنج سال دیگر در زندان بماند. مهدی قهرمان که به درستی با رفتارش حق معلمی را ادا کرد، همان جا در حضور دادستان جنایتکار دوباره عکس خامنهای را پاره پاره کرد و با شعار مرگ بر خامنهای _با دست و پای بسته_ دادستان را به محاکمه کشید و ساعتهایی بعد _بر اساس گفته زندانیان_ مهدی فراحی شاندیز با شعارهای ممتد مرگ بر اصل ولایتفقیه و زنده باد آزادی به بند بازگشت.
اینجا زندان گوهردشت ، مرکز و کانون اختناق رژیم جنایتکار است و مهدی _در محل دادستان و چشم در چشم جلاد_ از مرگ استبداد میگوید. او فریاد میزند و هیولای خسته و طلسمشکسته ناگزیر، تحمل و نظاره میکنند. البته مهدی به انفرادی میرود. شلاق میخورد اما این شلاق در برابر سیلی محکمی که بر گوش ولایت نواخت به پشیزی نمیارزد. وقتی صدای مرگ بر ولایت از مرکز اختناق و سرکوب بلند میشود، آن هم زندان و شکنجهگاهی که روزگاری _در سال۶۷_ چند هزار زندانی محکوم را در آن ظرف چند روز حلقآویز کردند.. ، میتوان قدرت و توانایی ولایت نیمهجان فقیه را دریافت. ولایتی که با سرکوب و سرنیزه و دسیسه و دود و دم برای خودش زمان میخرد و در آستانه فروپاشی است. ولایتی که در بحرانهای لاعلاج داخلی و خارجی تعادلش را از دست داده است و در بنبست و فساد و انهدام و تباهی دست و پا میزند.
آقای علی معزی زندانی سیاسی از همان شکنجهگاه مخوف گوهردشت چند روز قبل در مطلبی با عنوان «یا مرگ یا رهایی» نوشت:
«… در سیستمی قرار گرفتهایم که جای منکر و معروف عوض شده و ارزشها را وارونه کرده است. تا آدمها را عوض کند. این سیستم آدم سالم را میبلعد و فاسد تحویل میدهد. در این نظام هر نوع پاسخ به ندای وجدانی و فطرت انسانی جرم است. تن ندادن به ذلت جرم است. در جامعهای که نگذارند انسان ویژگیهای انسانی خود را بارز کند و عملی سازد چه اصلی جز افسردگی و سرخوردگی و اعتیاد و… بهدست میآید؟ در حاکمیت چنین سیستمی باید با تمامی انرژی و ایمان خود مقاومت کنی تا ته مانده انسانیت خود را حفظ کنی و مسخ نشوی. در چنین شرایط خفهکنندهای حق دارد آن زندانی سیاسی که تا سرحد مرگ اعتصابغذا کند. حق دارد آن زندانی سیاسی که حتی در معرض نابینا شدن و یا سکته قلبی قرار دارد تن به لباس تحقیر و دست بند و پا بند ندهد اگر چه از معالجه محروم بماند. برای شخص خودش نیست میخواهد شعله رهایی را روشن نگه دارد. وقتی شرف و غیرت و انسانیت تا حد خفگی در تنگنا و تهدید قرار میگیرد باید جوشید و خروشید که ”یا مرگ یا رهایی ”فقال لهم الله موتوا ثم احیاهم… (بقره ۳۴۳): پس خداوند به آن مردمی که میترسیدند گفت تن به مرگ دهید سپس زندهشان کرد از جانفشانی در راه آزادی است که حیات واقعی سر میزند. ای جهانیان بشنوید ما را و در یابید ما را که در این ستم سرا که ایرانش نامند مشتی حرام لقمه یِ حرام خواره یِ حرام باره حرام کار بر سر کارند که همه چیز مردم را به گروگان گرفتهاند و این طایفه از کشته ستانند غرامت…».
درود بر معلمان آزاده میهن؛ مهدی فلاحی شاندیز و علی معزی که با فریادشان در سرما و زمستان کومه زندانیان را گرم و جوانان را دلگرم میکنند.
بیشک بعد از شکستن طلسم ولایت، با استمرار شعار شیرین و زیبای مرگ بر خامنهای، راه برای شکستن کامل «طلسم اختناق» باز خواهد شد.