تاریخ :4نوامبر 2016
خامنه ای،پاسداران وروسیه ، مشترکا در سوریه جنایات جنگی مرتکب میشوند فیلم را در زیر ببینید همراه با سرودی برای حلب از شاعر گرانقدر ایران اسماعیل خوئی
پهپادهای مهاجر-۴ و شاهد-۱۲۹ ایران ماههاست در این منطقه به خدمت گرفته میشوند (نمونه دیگر: https://goo.gl/VvxMTQ)
سپاه پاسداران در این ناحیه حضور زمینی فعال دارد و داریوش درستی، فرمانده این نیرو، ماه گذشته در نزدیکی ایست بازرسی تل ناصریه در حومه حلفایا کشته شد و جسد او در دست گروه ارتش آزاد(زیرشاخه جیشالعزه) باقی ماند.(https://goo.gl/msMQxE)
کودک بی گناه سوری توسط تک تیراندازان پاسداران خامنه ای کشته شد همراه عکس
کودک بی گناه سوری توسط تک تیراندازان پاسداران خامنه ای کشته شد همراه عکس
با تحمیل محاصره به حلب شرقی توسط نیروهای وابسته به ایران/ارتش سوریه، تکتیراندازان مستقر این نیروها در نقاط مرزی شهر وظیفهی ممانعت از آمد و شد شهروندان را به عهده دارند.
تصویر زیر، گلولهی یک تکتیرانداز را در صورت کودک ۶ سالهی سوری مقیم حلب شرقی نشان میدهد که توسط دکتر ابوخالد، جراح مستقر در درمانگاه زیرزمینی این ناحیه، بیرون آورده شده است. کودک سوری از شلیک جان به در برده است.
* لحظهی زندهی خارج کردن گلوله در اتاق عمل (هشدار: فیلم دلخراش +۱۸ https://goo.gl/oNqyXp )
با تحمیل محاصره به حلب شرقی توسط نیروهای وابسته به ایران/ارتش سوریه، تکتیراندازان مستقر این نیروها در نقاط مرزی شهر وظیفهی ممانعت از آمد و شد شهروندان را به عهده دارند.
تصویر زیر، گلولهی یک تکتیرانداز را در صورت کودک ۶ سالهی سوری مقیم حلب شرقی نشان میدهد که توسط دکتر ابوخالد، جراح مستقر در درمانگاه زیرزمینی این ناحیه، بیرون آورده شده است. کودک سوری از شلیک جان به در برده است.
* لحظهی زندهی خارج کردن گلوله در اتاق عمل (هشدار: فیلم دلخراش +۱۸ https://goo.gl/oNqyXp )
سوگ سرودی برای حلب از شاعر گرانقدر اسماعیل خوئی
سوگ سرودی برای حلب از شاعر گرانقدر اسماعیل خوئی
روشنفکری ایرانی و مسئله سوریه
روشنفکری ایرانی و مسئله سوریه
شعر اسماعیل خوئی، شاعر و عضو کانون نویسندگان ایران، برای وضعیت شهر حلب ، ۲۰ اکتبر ۲۰۱۶:
سوگسرودی برای حلب
ماری زده ست چنبره در آشیانه اش:
گنجشگ را بگو نپرد سوی لانه اش....
پیوسته سر پناه نمانَد پرنده را:
گاهی کُنامِ مرگ شود آشیانه اش.
گنجشگ راست جوجه اش آماجِ زیستن:
البتّه نیز داشتنِ آب و دانه اش.
روزی که جوجه را پرش آموز می شود،
سرشارِ شادی است پگاهی ترانه اش.
دیدارِ جوجه دوزخِ گنجشگِ بی نواست:
وقتی به کامِ مار ببیند روانه اش.
از حالِ او بتر،به حلب،حالِ مادری ست
کز خشم و وحشت است گریزان ز خانه اش:
زآن پس که،در شراره ی آتش،به چشمِ خویش،
دیده ست مرگِ کودککِ نازدانه اش.
وین کز اسد و یاست ز داعش گنه کجا
فرقی کند به حالِ دلِ مادرانه اش:
این آتش اژدری ست که در می کشد به کام
هر چیز را، همین که بلیسد زبانه اش.
جنگی برای زور و زر است و مقام وکام:
چه دین و چه وطن،زهر آن سو،بهانه اش.
جُز سودِ خویش نیز نجوید، ز هر طرف،
هر کاو،برای صلح،جهد در میانه اش.
صلح است تک نهالِ نحیفی که سیلِ آز
فرصت نمی دهد که بر آرَد جوانه اش:
رعدِ دروغ چاوشِ بارانِ مهر نیست؛
وَ برقِ کین به خشم زند تازیانه اش.
کارآ،در این بلا،ز سرانِ جهان،کسی
چیزی نگفت،هرچه بجنبید چانه اش!
شلّیک هر که کرد ز هر سو گلوله ای:
باز آمده ست سوی خود او،در کمانه اش.
این جنگ،اگر برای خلافت به پا شده ست،
بیش از هزاره ای ست به دور از زمانه اش.
وز آزِ جاه جانی ی جنگی شد ار اسد:
پوتین وشیخ را چه کند پُشتبانه*اش؟!
کاخِ اسد دو روزه فرو ریزدش به سر،
پوتین وشیخ پُر نکنند ار خزانه اش.
آغازه ی رهایی ی سوریه است نیز
پایانه ی مقاومتِ جانیانه اش.
مردُم چه کرده اند در این خطّه ی کهن
کآماجِ مرگ و درد شود هر کرانه اش؟!
هر شهر را غرامتِ این جنگِ دیرپای
ویرانی است وخونِ اهالی سرانه اش.
مانَد به جای در دلِ تاریخِ آدمی،
با شرم و ننگ،خاطره ی جاودانه اش.
یاری ش نابسنده،خبرهاش نادُرُست :
ای شرم بر جهان و به هر گون رسانه اش!
منبع:https://goo.gl/WlJpXd
پیوسته سر پناه نمانَد پرنده را:
گاهی کُنامِ مرگ شود آشیانه اش.
گنجشگ راست جوجه اش آماجِ زیستن:
البتّه نیز داشتنِ آب و دانه اش.
روزی که جوجه را پرش آموز می شود،
سرشارِ شادی است پگاهی ترانه اش.
دیدارِ جوجه دوزخِ گنجشگِ بی نواست:
وقتی به کامِ مار ببیند روانه اش.
از حالِ او بتر،به حلب،حالِ مادری ست
کز خشم و وحشت است گریزان ز خانه اش:
زآن پس که،در شراره ی آتش،به چشمِ خویش،
دیده ست مرگِ کودککِ نازدانه اش.
وین کز اسد و یاست ز داعش گنه کجا
فرقی کند به حالِ دلِ مادرانه اش:
این آتش اژدری ست که در می کشد به کام
هر چیز را، همین که بلیسد زبانه اش.
جنگی برای زور و زر است و مقام وکام:
چه دین و چه وطن،زهر آن سو،بهانه اش.
جُز سودِ خویش نیز نجوید، ز هر طرف،
هر کاو،برای صلح،جهد در میانه اش.
صلح است تک نهالِ نحیفی که سیلِ آز
فرصت نمی دهد که بر آرَد جوانه اش:
رعدِ دروغ چاوشِ بارانِ مهر نیست؛
وَ برقِ کین به خشم زند تازیانه اش.
کارآ،در این بلا،ز سرانِ جهان،کسی
چیزی نگفت،هرچه بجنبید چانه اش!
شلّیک هر که کرد ز هر سو گلوله ای:
باز آمده ست سوی خود او،در کمانه اش.
این جنگ،اگر برای خلافت به پا شده ست،
بیش از هزاره ای ست به دور از زمانه اش.
وز آزِ جاه جانی ی جنگی شد ار اسد:
پوتین وشیخ را چه کند پُشتبانه*اش؟!
کاخِ اسد دو روزه فرو ریزدش به سر،
پوتین وشیخ پُر نکنند ار خزانه اش.
آغازه ی رهایی ی سوریه است نیز
پایانه ی مقاومتِ جانیانه اش.
مردُم چه کرده اند در این خطّه ی کهن
کآماجِ مرگ و درد شود هر کرانه اش؟!
هر شهر را غرامتِ این جنگِ دیرپای
ویرانی است وخونِ اهالی سرانه اش.
مانَد به جای در دلِ تاریخِ آدمی،
با شرم و ننگ،خاطره ی جاودانه اش.
یاری ش نابسنده،خبرهاش نادُرُست :
ای شرم بر جهان و به هر گون رسانه اش!
منبع:https://goo.gl/WlJpXd