۱۳۹۵ آذر ۲۲, دوشنبه

جنگ کثیف (1)





به بهانه سالروز تصویب اعلامیه جهانی حقوق‌بشر در دهم دسامبر 1948
دهم دسامبر 1948 متنی در مجمع عمومی سازمان ملل‌متحد به تصویب رسید که پایه آشنایی و التزام دولتها به حقوق مردم و مبنای تشخیص نیک و بد و بررسی حکومتها در جهان گردید. این نخستین بار بود حقوق اولیه انسانها به‌صورت جهانی و در لباسی فرا ملیتی بیان می‌شد.
بی‌تردید اعلامیه جهانی حقوق‌بشر یکی از بزرگترین دستاوردهای اجتماعی انسان پس از جنگ ویرانگر جهانی بود. اعلامیه‌یی که در 30ماده به تشریح دیدگاه سازمان ملل‌متحد در مورد حقوق پایه‌یی بشر می‌پردازد و مفاد آن حقوقی را مشخص کرده است که تمامی ابنای بشر در هر کشوری باید از آن برخوردار باشند.
امروز 68سال از آن روز و آن اعلامیه تاریخی می‌گذرد و ایران شعله‌ور 38سال زیر گامهای آهنین هیولایی به نام ولایت مطلقه فقیه به‌سر می‌برد. 38سال است فاشیزم مذهبی حاکم بر ایران با زیرپاگذاشتن تمامی منشورهای بین‌المللی و حقوق‌بشری جنگی مخوف و بی‌رحمانه و کثیف را بر مردم ایران _و منطقه_ تحمیل کرده‌اند. جنگی کثیف و نابرابر با اهرمهایی کثیف و اندیشه‌ای واپس‌گرا برای حفظ حاکمیت سراپا آلوده و کثیف.
جنگ کثیف، اصطلاحی‌ست که در جریان جنگ داخلی آرژانتین در فرهنگ لغات سیاسی وارد شد. جنگی که بین پاسداران و فرماندهان نظامی آرژانتین با مردم و مخالفان کودتا طی سالهای دهه 70 تا 1983 رخ داد. به گزارش سازمان عفو بین‌الملل در سال 1979 پانزده هزارنفر در این ماجرا ناپدید شدند و امروز تعداد کشته و ناپدیدشدگان را تا 30هزار نفر تخمین می‌زنند.
فرماندهان دسته‌های نظامی در تشریح این نام (کثیف) گفتند برای حفظ «نظم اجتماعی»، یک جنگ، ولو با روش‌های خشن [کثیف] لازم است.
مشابه همین عبارت و همین جنایتها را بارها و بارها و سالها در ایران دیده و تجربه کردیم.
کثیف است چون عادلانه نیست؛ چون خوندلانه است؛ و بسیار وحشی صفت و بزدلانه.
بزدلانه است چون با سلاح آمدند؛ کودکان را بردند، سرمایه‌ها را خوردند و مخالفان را در خون شستشو دادند.
کثیف است چون با چماقداری و آدم ربایی و ترور و قتل‌های مخفیانه دنبال «نظم اجتماعی» بودند.
آری در ایران سطح جنایت و سقف اعدام و قتل‌های کثیف و مخفیانه بسیار بالا و بالاتر است.
در این‌جا؛ هم بردند و خوردند و آوار کردند؛ هم کشتند و ربودند و بردار کردند.
خمینی در همان روزهای نخست بعد از پیروزی قیام ضدسلطنتی به صراحت گفت «حفظ نظام» از اوجب واجبات است و برای آن یک جنگ ولو با روشهای خشن [کثیف] لازم است و از این‌که _در همان چند روز اول بعد از انقلاب_ به برخی نشریات، احزاب و گروهها اندکی آزادی داده بود توبه کرد. وی جای دیگر در مجلسی خودمانی _تابستان58_ می‌گوید:
«انقلاباتی که واقع می‌شود پشت سر انقلاب یه چند هزار از این... در مراکز عام میان دار میزنن، آتش میزنن تمام میشه. الآن انقلاب اکتبر که چند سال ازش گذشته روزنامه‌یی جز روزنامه مردم نداره، حزبی در کار نیست... اگر در این‌جا از یک حزب فاسد جلو بگیرند میگن ای شد یک حزبی و شد رستاخیز. ما می‌خوایم رستاخیز بشد. ما یک حزب را یا چند حزب را که صحیح عمل میکنن می‌گذاریم عمل بکند و باقی همه را ممنوع اعلام می‌کنیم و همه نوشته‌جاتی که اینها کردند و برخلاف مسیر اسلام و مسیر مسلمین است ما همه اینها را از بین خواهیم برد... ما انقلابی با شما رفتار می‌کنیم هرچی می‌خوان روزنامه‌های خارج بنویسن... همه ما موظفیم که مصالح اسلام را حفظ کنیم... شرعاً هم برای ما جایز نیست. تا اونجایی که ما می‌توانستیم و خطا هم کردیم، و من تصدیق می‌کنم که خطا کردیم، هم ما خطا کردیم و هم دولت خطا کرد هم شورای چیز خطا کرد همه ما خطا کردیم...»
این مقدمه و زمینه سرکوبهای گسترده اجتماعی و تشکیل باندهای وحشت، چماقداری، ترور و آدم‌ربایی بود.
در مقدمه متن اعلامیه جهانی حقوق‌بشر آمده است:
«از آنجا که بازشناسی حرمت ذاتی آدمی و حقوق برابر و سلب ناپذیر تمامی اعضای خانواده بشری بنیان آزادی، عدالت و صلح در جهان است،
از آنجا که بی‌اعتنایی و تحقیر حقوق انسان به انجام کارهای وحشیانه انجامیده به‌طوری که وجدان آدمی را در رنج افکنده است، و پدید آمدن جهانی که در آن تمامی ابناء بشر از آزادی بیان و عقیده برخوردار باشند و به رهایی از هراس و نیازمندی رسند، به‌مثابه عالیترین آرزوی همگی انسانها اعلام شده است...
از آنجا که «ممالک عضو»، در همیاری با «ملل متحد»، خود را متعهد به دستیابی به سطح بالاتری از حرمت جهانی برای حقوق‌بشر و آزادی‌های زیربنایی و دیده‌بانی آن کرده‌اند،
از آنجا که فهم مشترک از چنین حقوق و آزادیها از اهم امور برای درک کامل چنین تعهدی است،
بنابراین، هم اکنون، «مجمع عمومی»، این «اعلامیه جهانی حقوق‌بشر» را به‌عنوان یک استانده مشترک و دستاورد تمامی ملل و ممالک اعلان می‌کند تا هر انسان و هر عضو جامعه با به‌خاطرسپاری این «اعلامیه»، به جد در راه یادگیری و آموزش آن در جهت ارتقای حرمت برای چنین حقوق و آزادیهایی بکوشد و برای اقدامهای پیشبرنده در سطح ملی و بین‌المللی تلاش کند تا [همواره] بازشناسی مؤثر و دیده‌بانی جهانی [این حقوق] را چه در میان مردمان «ممالک عضو» و چه در میان مردمان قلمروهای زیر فرمان آنها [تحصیل و] تأمین نماید.»
چماقداری و تشکیل باندهای کثیف برای مقابله با آزادی اندیشه
طبق ماده 18 اعلامیه حقوق‌بشر؛
«هر انسانی محق به داشتن آزادی اندیشه، وجدان و دین است؛ این حق شامل آزادی دگراندیشی، تغییر مذهب [دین] ، و آزادی علنی [و آشکار] کردن آئین و ابراز عقیده، چه به‌صورت تنها، چه به‌صورت جمعی یا به اتفاق دیگران... است و هیچ فردی حق اهانت و تعرض به فرد دیگری به‌لحاظ تمایز و اختلاف اندیشه ندارد».
با سقوط شاه و پایان زمستان سلطنت، بهار آزادی در 22بهمن 57 در لبخند و نگاه زنان و مردان و کودکان میهن گل کرد؛ بهاری که خیلی زود به خون نشست.
سازمان مجاهدین روز 23بهمن در فردای انقلاب ضدسلطنتی، به‌منظور حفظ و نگهداری آزادیها «جنبش ملی مجاهدین» را برای فعالیتهای سیاسی اجتماعی هواداران خود تأسیس کرد. دفتر مرکزی این جنبش در ساختمان بنیاد علوی (ساختمان سابق بنیاد پهلوی) در خیابان مصدق تهران قرار داشت و دفاتر این جبنش در شهرهای مختلف کشور به سرعت گسترش پیدا کرد. خمینی در روز نهم اسفند57 یعنی 17روز بعد از سقوط شاه، به صراحت گفت «جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد» و با همین عبارت باندهای چماقدار و نیروهای کثیف موسوم به «حزب‌اللهی» برای مقابله با هر اندیشه مخالف با اسلام ارتجاعی خمینی به راه افتادند؛ 3روز بعد، چماقداران حکومتی حملات خود به مراکز مجاهدین را آغاز کردند. این جماعت در همین ایام در یزد، تربت حیدریه، آباد‌ان، ستادهای مجاهدین را غارت و اعضا و هوادارانشان را دستگیر کردند. در چنین فضایی خمینی با مخیر کردن مردم بین دو انتخاب رژیم سلطنتی و یا جمهوری اسلامی _نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد_ جهت‌گیری فاشیستی و سرکوبگرانه خود را به نمایش گذاشت.
هیچ کس باور نمی‌کرد. بعد از این همه خون و جسارت و ایثار برای کنار گذاشتن نظام استبدادی و پایان روزگار تفتیش عقاید و حصار امنیت و ساواک، در بهار آزادی! هیچ حریمی برای آزادی پاس داشته نشود و هیچ عقیده‌یی حرمت و احترام نداشته باشد.
دختران و پسران دانش‌آموز برای فروش نشریاتشان زیر وحشیانه‌ترین حملات باندهای چماقدار حاکم به افشای تبعیض و انحصارطلبی ادامه دادند. در این ایام کبوتران خونین بال آزادی تا آستانه مرگ در میانه میدان و کوچه و خیابانهای شهر شکنجه شدند، اما دست به مقابله به مثل نزدند؛ آنان زیر ضربات چوب و چاقو بردباری کردند تا آخرین ذرات و قطره‌های آزادی بیان را حفظ کنند و بتوانند باز هم به روشنگری و افشای چهره مخوف ارتجاع حاکم ادامه دهند.
روز جمعه 28 دی عباس عمانی کارگر زحمتکشی که مشغول چسباندن پوسترهای تبلیغاتی مجاهدین بود را با ضربه‌های چماق کشتند. در این ایام هر کتابفروشی و کیوسکی را که نشانی از مجاهدین داشت به آتش کشیدند. هیچ رحمی در کار نبود. در قائم شهر حتی به بیماران و بیمارستانها حمله کردند. دوم اسفند 58 کارکنان بیمارستان نوشتند:
«ما کارکنان بیمارستان شیر و خورشید قائمشهر به علت تجاوز پاسداران به حریم بیمارستان و انداختن گاز اشک‌آور به داخل بیمارستان و تیراندازیهای ممتد در اطراف نرده‌های بیمارستان که باعث ناراحتی بیماران بستری در بخشهای مختلف حتی بخش کودکان و نوزادان که نزدیک به خفه شدن عده‌یی از کودکان و نوزادان شده بود، تا رسیدگی کامل از طرف مسئولان شهری و تأمین مصونیت بیماران از وقایع فوق به کم‌کاری خود ادامه می‌دهیم» همین روز در جریان حمله پاسداران و چماقداران به مردم، عین الله پورعلی (معلم روستای مشک‌آباد) در اثر ضربات چماقداران و پاسداران جان باخت.
در فروردین 59 چشم پروین صادقی دختر نشریه فروش را در ترمینال خزانه کور کردند. 30فروردین نسرین رستمی را با شلیک گلوله از پای انداختند و در 9اردیبهشت _59_ جلیل مرادپور را در حالی کشتند که مشغول فروش نشریه و ابراز عقیده‌اش بود. در همین ایام احمد گنجه‌ای را در خیابان تختی رشت به جرم دفاع از آزادی کشتند و بیش از 60مورد حمله و هجوم و تخریب و آتش‌سوزی علیه فروشندگان نشریه مجاهد و افراد و کتاب‌فروشیهای هوادار سازمان مجاهدین در اصفهان انجام دادند. روز 14اردیبهشت یک درجه‌دار ارتشی به نام سیاوش شمس را به جرم دفاع از یک میلیشیای مجاهد فروش از پای درآوردند و روز بعد یکی از روزنامه‌های محلی به نام حرکت (15اردیبهشت 59) نوشت: «هر روز مراسم جشن کتاب‌سوزان در شهر شما برقرار است. هر روز به یک گروه و دسته‌یی در روز روشن حمله می‌شود و با چاقو کشی قانون اساسی جمهوری اسلامی را به هیچ می‌گیرند. تاکنون چندین قتل در اصفهان انجام شده اما... . و شما تاکنون حتی اعلامیه‌یی مبنی بر تقبیح چنین اعمالی نداده‌اید... .»
در این ایام مجاهدین که در کانون تهاجمات وحشیانه باندهای حکومتی قرار داشتند در منتهای بردباری به روشنگری و مسئولیت تاریخی خود در افشای ارتجاع حاکم پرداختند. نه عقب نشستند، نه وارد زد و بند با هیولا شدند و نه عکس‌العمل و مقابله به مثل کردند.
هفتم خرداد 59 احد عزیزی معلم روستا در جریان حمله چماقداران در اربیل به ضرب گلوله ژ3 مجروح شد و دو روز بعد درگذشت. سحرگاه 19خرداد گروهی از افراد مسلح، ناصر محمدی دانش‌آموز 18ساله را با ضرب گلوله _به چشم و سرش_ از پای درآوردند.
هنوز 3روز از شهادت مظلومانه ناصر نگذشته بود که روز پنجشنبه ۲۲/۳/۵۹ در پایان مراسم بزرگداشت شهادت قاصدان آزادی؛ ناصر محمدی، احد عزیزی، سیاوش شمس، جلیل رادپور، احمد گنجی، شکرالله مشکین فام، رضا حامدی و عین الله پورعلی، قاصدی دیگر به نام ”مصطفی ذاکری“ در خون پاکش غلطید و به کاروان شهیدان مجاهدین خلق ایران پیوست.
ماجرای تاختن بر اندیشه‌ها و تلاش برای حفظ آخرین قطره‌های آزادی با تحمل دشنه و چماق و گلوله هم‌چنان ادامه داشن. دو روز بعد حسین سالارمحمدی در آمل و اردشیر خانی در رودسر که مورد جمله چماقداران و پاسداران شب قرار گرفته بودند، در بیمارستان جان باختند. دشنه پاسداران قلب داود سلیمانی را در ساری شکافت و حمید رضا رضایی در حالی که شعار زنده باد آزادی سر می‌داد در خاک و خون غلتید.
آری! سال 59سال هزاران مجروح و دهها شهید به جرم مخالفت با انحصارطلبی و بیان عقیده بود. سیما صباغ خوشکار دانش‌آموز 15ساله از آخرین شهیدان این سال در دفاع از آزادی بود، اسفند ماه همانسال در لاهیجان به خاک افتاد.
هنوز مجاهدین تحمل می‌کنند و می‌گویند چرا می‌کشید؟
مگر ما چه کردیم؟ مگر چه می‌خواهیم؟ لااقل به همان قانون اساسی خودتان ملتزم باشید...
سال 60 به نام قانون و حکومت قانون نامگذاری شد. اما باز هم بهار قانون با لاله‌های سرخ آزادی گلگون شد. روز 6فروردین اصغر اخوان قدس که در اسارت سپاه پاسداران قزوین بود به ضرب گلوله در سلول به خاک افتاد. صنم قریشی در بندرعباس به ضرب گلوله ایادی رسمی و مسلح رژیم در روز روشن در خونش غلطید و کارگر زحمتکش خیرالله اقبالی‌نژاد در رامسر به ضرب گلوله‌های مسلسل دو پاسدار که به قلب و کمرش شلیک کردند جان باخت. چند روز بعد اصغر فلاحی توسط قمه‌کشان شناخته شده بسیج و پاسداران شرحه شرحه شد و تیمور طالش شریفی را که مشغول نصب تراکت و اعلامیه شهادت خیرالله اقبالی‌نژاد بود به گلوله بستند.
6اردیبهشت 60 امیر ارگنجی را در رشت ربودند و پس از شکنجه‌های فراوان، سنگی به پای او بستند، و او را داخل نایلون گذاشته و به دریا انداختند . ده روز بعد کارگران هنگام لایروبی دریچه سد باریک او را کشف کردند.
هفتم اردیبهشت در جریان تظاهرات مسالمت‌آمیز مادران که در اعتراض به موج جدید چماقداری که به مرگ دو قاصد نوجوان آزادی فاطمه رحیمی و سمیه نقره خواجا در قائم شهر و ترور شهرام اسماعیلی در آمل و سایر شهرها انجام شد، ودود پیراهنی دانش‌آموز 16ساله و خلیل اجاقی کارگر زحمتکش به ضرب گلوله به خاک افتادند و روز بعد فاطمه کریمی دانش‌آموز 17ساله را در کرج شرحه شرحه کردند. همچنین عباس فرمانبردار را در قائم شهر، منصور سایانی را بر مزار صنم قریشی و علی فتح‌کریمی را در شهرکرد به‌خاطر فریادشان در دفاع از آزادی کشتند.
سکینه چاقوساز، مادری که در تبریز از آزادی می‌گفت و بر اثر حمله چماقداران به‌شدت زخمی شده بود در 30اردیبهشت 60 جان باخت...
ماه خرداد ماه خون بود و در پایان این ماه تظاهرات مسالمت‌آمیز مردم که بدون اطلاع و اعلان قبلی 500هزار تن شرکت کردند در میدان فردوسی تهران با رگبار پاسداران به فرمان خمینی به خون کشیده شد.
آری! بیش از 50شهید قبل از تظاهرات خونین 30خرداد و هزاران مجروح و قطع عضو و دهها قتل و آدم ربایی از جریانهای غیرمسلمان و اهل تسنن فقط و فقط به جرم ابراز عقیده و بدون دفاع و مقابله به مثل، بیانگر اوج وحشیگری و ضدیت هر نوع آزادی به‌ویژه آزادی عقیده است. ضدیتی هیستریک با ابتدایی‌ترین قوانین حقوق‌بشر که 68سال قبل به امضای تمام ملل و دولتهای عضو سازمان ملل رسیده است.
امروز در آستانه شصت وهشتمین سال اعلامیه حقوق‌بشر و 35سال پس از خرداد خونین ماهیت ضدبشری ارتجاع هار بیش از پیش روشن شده است. امروز حتی علی مطهری که از روز اول شریک حاکمان بود و هم‌اکنون با عنوان نایب‌رئیس مجلس آخوندی سعی در حفظ و نگهداری هیولا دارد، اجازه سخنرانی _بدون هماهنگی و مجوز ولایت‌فقیه_ ندارد و محمود صادقی عضو دیگر مجلس ارتجاع بعد از سوالی در مورد فسادهای نجومی رئیس قوه قضاییه که بوی عفونتش همه جا را فراگرفته مورد پیگرد قضایی قرار می‌گیرد.
ادامه دارد.