۱۳۹۵ آذر ۱۳, شنبه

استاد بزرگ «تناقض‌گويي» و «پارادوكس»!!



منبع :ایران افشاگر ،3 دسامبر 2016

ميثم ناهيد – استاد بزرگ «تناقض‌گويي» و «پارادوكس»!!

از آنجا كه همواره به «منطق» علاقه داشتم، تلاش مي‌كردم مفاهيم منطقي را فهم كنم. در ميان مفاهيم مختلف، يكي بود كه درك آن برايم دشوار بود؛ «پارادوكس!». در كتابها تعاريف پارادوكس يا «متناقض‌نما» را مي‌خواندم و دريغ از فهم درست آن! سرراست‌ترين تعريف پارادوكس اينطور بود: «پارادوكس به هر گزاره يا نتيجه‌اي گفته مي‌شود که با گزاره‌هاي قبلي گفته شده در همان نظريه يا دستگاهِ نظري و يا با يکي از باورهاي قوي پيش‌زمينه، شهودِ عقلي و يا باورِ عمومي، در تناقض باشد…».
اما در نهايت استادي گره از اين مشكل من گشود! آنهم با بارزترين نمودهاي «تناقض‌گويي» و «پارادوكس!»… اشتباه نكنيد، آن استاد ارسطو نبود!… نه اسپينوزا هم نبود… كانت؟ نه او هم نبود… هگل؟ اشتباه است!… پس كه بود؟ آن استادي كه توانست بارزترين نمودهاي «تناقض‌گويي» و «پارادوكس» را در انبوه سايتها و بوق‌هايش نشان دهد و گره از من بگشايد، «وزارت اطلاعات ولايت!» بود. بله، باور نمي‌كنيد؟! بفرماييد تنها چند نمونه كه اين استادِ زبردست «تناقض‌گويي» و «پارادوكس»، در نوشته‌هايش آورده:
«الان [مجاهدين] به لحاظ تشکيلاتي در آلباني… و جاهاي ديگر پخش‌اند و حتي خودشان ‌هم نمي‌دانند چه مي‌خواهند بکنند… اينها ديگر امروز هيچ جايگاهي ندارند…» (خبرگزاري سپاه پاسداران موسوم به فارس-10مرداد95)
«مسئله اساسي اينجاست که اعضاي گروه مجاهدين، دشمنان نظام جمهوري اسلامي ايران به شمار مي‌آيند. نه تنها دشمنان در ايدئولوژي، بلکه جنگجويان فعالي هستند که نظام ايران به صورت رسمي آنها را دشمن خود اعلام کرده است». (ايران ديدبان-3مهر95)
«حرفهاي مريم رجوي خيلي [از اعضاي سازمان] را قانع نکرده و تناقضات زياد و خيلي بيشتر از قبل شده!» (ايران ديدبان-13آبان95)
«هرکدام از اعضاي [مجاهدين] با انگيزه‌هاي خاصي از قبل دور هم جمع شده‌اند و مريم رجوي را به عنوان محور قرار داده‌اند که لازم است از دور مراقب فعاليت‌هاي آنها باشيم!» (ملکشاهي- عضو مجلس ارتجاع-30آبان95)
«با پيروزي ترامپ مجاهدين دچار سرخوردگي شدند…» (ايران ديدبان-24آبان95)
«جولياني، بولتون، لوپز و گينگريچ همه از مريم رجوي ستايش کرده‌اند و ايالات متحده را به تغيير رژيم در تهران تشويق مي‌کنند و سازمان مجاهدين خلق را يک دولت مشروع ايراني در تبعيد مي‌دانند!». (ايران ديدبان-27آبان95)
«سازمان [به كجا رسيده كه] بايد بيايد و به کشور ذره‌بيني مانند آلباني پناهنده شود» (ايران ديدبان-13آبان95)
«هم اکنون [مجاهدين] به آلباني پناه برده‌اند… گلايه‌مندي ما اين است که چرا بايد… کشورها از [مجاهدين] حمايت کنند؟!» (لارگاني- عضو مجلس ارتجاع-30آبان95)
«بفرماييد تکليف ارتش آزاديبخش چه شد؟ چگونه از آلباني رژيم را سرنگون خواهيم کرد؟!» (ايران ديدبان-24آبان95)
«[مجاهدين]… عملکرد دارند… ضرورت مراقبت از توان بالقوه [مجاهدين]...» (ملکشاهي- عضو مجلس ارتجاع-30آبان95)
«فرقة رجوي در يک بحران ايدئولوژيک- تشکيلاتي و… در سرازيري فروپاشي قرار دارد» (ايران ديدبان-13آبان95)
«اگر اينها [در آلباني] پناهجو هستند پس چرا اسمشان را مجاهد، يعني جنگجو گذاشته‌اند؟!» (ايران ديدبان-13آبان95)
«[مجاهدين] بايد [بعد از نتيجة انتخابات آمريكا] فکري به حال خود کنند، وضعشان را تغيير دهند و… توبه کنند و با اعلام توقف فعاليتها… کار و کسب ديگري پيشه خود سازند!» (ايران ديدبان-24آبان95)
«[بعد از انتخابات آمريكا] سازمان مجاهدين خلق در بالاترين سطحِدسترسي در دولت ايالات متحده آمريکا قرار مي‌گيرد» (سايت حكومتي انتخاب-29آبان95)
«تشکيلات سازمان مجاهدين در حال حاضر در شرايط بسيار رقت‌باري بسر مي‌برد» (ايران ديدبان-13آبان95)
«3 هزار و 500 پايگاه در شهر و روستاهاي استان فعال بوده و… [بايد] در عرصه‌هاي مختلف… مانع نفوذ [مجاهدين] شوند!» (فرماندة سپاه رژيم در آذربايجان غربي-1آذر95)
بله، وزارت اطلاعات ولايت، خدمت بزرگي به من كرد! بعد از مدتها كلنجار رفتن با واژه‌ها و مفاهيم، در نهايت تنها با اين نمونه‌ها (كه البته تنها مشتي از خروار تناقض‌گويي بود) توانستم مفهوم «تناقض‌گويي» و «پارادوكس» را كامل و همه‌جانبه، فهم كنم!!