همه داستان از دو کلمه آغاز شد، دو کلمه ای بال و پری شد برای پرواز
سخنرانی شبنم مددزاده در کنفرانس «فراخوان به عدالت» در پاریس
معرفی شبنم مدد زاده توسط خانم فاسیه مجری برنامه
بر می گردیم به یک نسل جوان. ۲۹ سال دارد، او نامش شبنم مدد زاده، دانشجو و مبارز است. در سال ۲۰۰۹ دستگیر شد و ۵ سال را در زندان به سر برد. طبعا او یک زندانی سیاسی نجات یافته از زندان های ایران است، همراه با برادرش در زندان بود، موقعی که او در زندان اوین به سر می برد، برادر و خواهر وی در حمله مرگبار ۲۰۱۱ به کمپ اشرف کشته شدند. وی اخیراً ایران را برای پیوستن به مقاومت ترک کرده و درخواست دارم او را زیاد تشویق کنید.
سخنان شبنم مدد زاده
به نام خدا و به نام آزادی.
با درود به مهر تابان ایران زمین خواهر مریم عزیز و جان جانان، شیر همیشه بیدار برادر مسعود.
با درود به همه مجاهدان اشرفی، با درود و هزاران درود بیکران به شهیدان پاکباز راه آزادی به ۳۰۰۰۰ گل سرخ سربدار، و سلام به مهدیه و اکبر عزیزم که در هر نفس با منند.
با سلام به تمامی زندانیان سیاسی مبارز و مقاوم بخصوص یاران همبندم در زندان اوین.
با سلام و درود به خلق قهرمان ایران و سلام به شما یاران مقاومت و همه میهمانان گرامی و سلام بر حلب شهید، حلب خونفشان، حلب ایستاده جان فشان.
من شبنم مددزاده هستم و چند ماه است از ایران خارج شدهام. دختری ۲۱ ساله، دانشجوی سال سوم رشته علوم کامپیوتر در دانشگاه تربیت معلم تهران بودم که دژخیمان اطلاعات من و برادرم فرزاد را ربوده و به زندان بدنام اوین بردند. نزدیک به ۳ ماه در سلولهای انفرای بند ۲۰۹ زیر شدیدترین شکنجههای جسمی و روحی بودم که وحشیانهترینش شکنجه پاره تنم، فرزاد مقابل چشمانم بود. بعد از آن در بیدادگاههای موسوم به انقلاب به ۵ سال زندان همراه با تبعید به زندان گوهردشت محکوم شدم. در طول این دوران حبسم در بندهای زندان اوین، گوهردشت و سولههای دهشتناک قرچک ورامین بودم. با لحظههای سخت و جانکاه همچون لحظه اعدام همبندی عزیزم شیرزن کردستان، شیرین علمهولی.
همه داستان از ۲ کلمه آغاز شد. ابتدا کلمه بود که بر صفحه اول تمامی کتابهای درسیم در دوره دبیرستان و پیشدانشگاهی و صفحه اول کتابهای کنکورم نقش میبست. ابتدا کلمه بود ۲ کلمه میتوان و باید که هر سال خوش نقشتر از سال قبل بر صفحه کتابهایم نقش میبست. این ۲ کلمه در درونم جوانه زد و جان گرفت. تبدیل شد به جرات و جسارت و فریاد ذلتناپذیری در صحن دانشگاه وقتیکه چشم در چشم ماموران اطلاعات و ماموران حراست دانشگاه میایستادم. وقتی با تمام توان همصدا با یاران دبستانیم از آخرین سنگر آزادی دفاع میکردم. این ۲ کلمه، جسارت صحبت از آزادی شد و حق نفسکشیدن. این ۲ کلمه وجودم را درنوردید. قدرت ایمانم شد ورمز استقامتم در سلولهای انفرادی. صلابتم شد در میان نعره وحوش و بازجوییها. ایمانم شد بر روی صندلی بازجویی وقتی که ۵ تا ۶ دژخیم محاصرهام میکردند، از اعدام میگفتند و شکنجهام میکردند.
این ۲ کلمه تبلور امید و درخشش صبح ظفر بود در تمام روزهای ۵ سال زندانم. زمانی که دیوارها بلند و بلندتر بود و زمانی که از ۴ سو سیمهای خاردار مرا احاطه کرده بود این ۲ کلمه بال و پری شد برای پرواز.
آری، خواهر مریم عزیزم، من با میتوان و باید شما در سلولهای انفرادی پر گشودم و پرواز کردم. و اکنون اینجا با تکیه بر وجود شما که تبلور کامل میتوان و باید است، چونان قطره شبنمی از سرچشمه نگاه جوشان شما که یقین هست و باور هست به موجهای دریای خروشان مجاهدین پیوستهام تا به اوج برسم.
خواهر مریمم، من از میان کوچههای غمگرفته، از خیابانهای از ظلم برآشفته ایران، از لابلاهای جراثقالهای اعدام پیش شما آمدهام. من با کولهباری از رنج مردم ایران، بویژه رنج زنان و دختران میهنم پیش شما آمدهام با کولهباری از سلامها، امیدها و آرزوهای سرکوبشدگان ایران. من از میان دانشجویان مبارز و ذلتناپذیر برای شما پیامها دارم. من از زنان و دخترانک معصوم زندان اوین، گوهردشت و سولههای قرچک ورامین و کچویی کرج پیامها برایتان دارم. همان دخترانک معصوم ایران که به گفته خودتان قبل از اینکه گل زیبای زندگیشان بشکفد پژمرده میشوند.
من از میان ریحانهها میآیم. از میان صدها و صدها تن ریحانه، تا واژه به واژه ظلم و جور رفته بر آنان را برای شما بازگو کنم. همانهایی که پای درد دل بیشترشان نشستم از بیپناهیها و شکنجههایشان وقتی در بازداشتگاههای غیرقانونی دژخیمان بودند، گفتند. از تجاوز مزدوران شکنجهگر. زنان و دخترانی که سالهای سال در بدترین شرایط زیر حکم اعدام نفس میکشند. آنهایی که مرگ تدریجی را در سیاهچالهای رژیم تجربه میکنند. زنان سرزمین من. زنان و دخترانی که بارها و بارها سنگینی طناب دار را دور گردنشان لمس کرده بودند.
من از زنی زانو به زانو نشستم و حرف زدم که از دنیای مرگ برگشته بود. دخترانی که با خطا و اشتباه کوچک بازداشت میشوند و در سیستم فاسد و نابودکننده رژیم قاتل و معتاد میشوند. من با دختری حرف زدم که در سن ۱۷ سالگی به جرم آخوندساخته ارتباط نامشروع دستگیر شده بود. اما اکنون در سن ۲۷ سالگی معتاد بود و قاتل. خواهر مریم عزیزم، من همه این دردها را پیش شما آوردهام، چرا که تنها درمان این دردها شما هستید.
خواهر مریم، خواهر مریم عزیزم، من تمامی آن سالها، آن رنجها، آن دردها، آن اشکها و سوزها را بر روی دوشم قرار دادم تا سنگینی مسئولیتم را همیشه با خود داشته باشم. تا لحظه مره در تلاش و مجاهدت باشم. تا سیمرغ رهایی ایران را به سرزمین شیروخورشید ببرم.
دوستان عزیزم، من امروز در جمع شما صدای حقخواهی و عدالتطلبی زندانیان سیاسی مبارز و مقاوم در زندانهای ایران هستم. صدای زنان مقاوم در زندان، صدای دادخواهی دوست نازنین، مقاوم و قهرمانم مریم اکبری منفرد. صدای او، مادر ۳ فرزند که بیش از ۷ سال است بیگناه در زندانهای رژیم محبوس است. وقتی دستگیرش کردند دختر کوچکش، سارا، ۴ ساله بود ولی در تاریکترین و جانفرساترین روزها و لحظهها پیش جانیان سر فرود نیاورده است. مریم در طول ۷ سال زندان هیچگاه، هیچگاه لبخند از لبانش محو نشده است. او با چهره شادش مشهور است. و همواره از لحظه دستگیری تا الان در مقابل بازجوها و پاسدارها دادخواه خون خواهر و برادرانش است. وقتی دلش بیطاقت از بودن با فرزندانش میشد با من میگفت: الان میفهمم خواهرم رقیه در سال ۶۷ وقتی دختر خردسالش را از او جدا کردند چه رنجی را تحمل کرد ولی بر سر آرمانش ایستاد و رفت. همواره به من میگفت من به یک چیز اعتقاد دارم و آن پاکی و صداقت و بیگناهی تمامی شهدای دهه ۶۰ است و اینکه مجاهدین تنها نور این جهان ظلمانی هستند و این تنها و تنها دلیل ایستادگیم است.
از همینجا به دوست قهرمانم مریم پیام میفرستم که همانطور که در آخرین وداعمان در جلو در بند زنان زندان اوین به او قول دادم همیشه همراهش باشم و صدایش شوم در این دادخواهی کنارش ایستادهام صدایش را به گوش دنیا خواهم رساند و به تمام روزهای تلخ و شیرین در زندان همراه با جنبش دادخواهی خواهر مریم که اکنون در اوج شکوفایی است در تلاش باشم تا رژیم ددمنش آخوندی را بر سر اعدام هزاران هزار انسان بیگناه پای میز محاکمه بکشانیم.
خطاب به تمامی کشورهای اروپایی و مجامع بینالملل میگویم: صدای مردم ایران، صدای مادران شهدا و خانواده بازماندگان قتلعام ۶۷ را بشنوید. صدای زندانیان سیاسی ایران را بشنوید مردم ایران از ظلم و جور ستم آخوندها به تنگ آمدهاند آنها به هیچ جناح و رنگی در این رژیم دل نبستهاند که این رژیم یک رنگ دارد و آن هم خون هزاران هزار انسان بیگناه است که میریزد. مردم ایران رابطه و معامله با این رژیم را محکوم میکنند و این پیام را دارند که با ادامه این رابطه و با سکوت شما چوبههای دار جدیدی در خیابانهای ایران برافراشته میشود. قیمت حقیقی معاملات شما، خون انسانها است. مردم ایران یقین دارند که سرنگونی این رژیم، رژیمی که کمر به نابودی انسان و انسانیت بسته است به دست سازمان پرافتخار مجاهدین و شورای ملی مقاومت محقق خواهد شد.
و به برادر مسعود عزیز. برادر مسعود، وقتی در آهنین سلول ۱۵ بند ۲۰۹ اوین به رویم بسته شد کلام مولایمان علی با طنین صدای شما بود که در گوشم پیچید. که کوهها بجنبند تو مجنب، و من این را با خط درشت بر روی دیوار سلولم نوشتم. برادر مسعود، من در سلولهای انفرادی لحظههایم را با آموزههای حرفهای شما پیوند زدم تا سربلند بمانم. برادر، ما در عتاب تو میشکفیم، در شتابت. ما در کتاب تو میشکفیم در دفاع از لبخند تو. و الان با تکیه بر انقلاب مریم در جنگ با دژخیم،پرچم مهدیه و اکبر را به دست میگیرم و بر تلاش و مجاهدت برای آزادی مردم ایران سوگند میخورم که تا آخرین نفس، تا آخرین قطره خون مجاهد بمانم و مجاهد بمیرم. حاضر، حاضر، حاضر.

