مشخصات مجاهد شهید امیر مهران بی غم
محل تولد: تهران
سن: 25
محل شهادت: کرج
زمان شهادت: 1367
به نقل از یکی از همبندان مجاهد شهید مهران بی غم خطاب به خانواده:
شور شراب عشق تو آن نفسم رود ز سر كاين سر پر هوس شود خاك در سرای تو اين صداي همه سياوشان و نقش آفريناني است كه در آفتاب صدای آزادي مثل جوانه ای از خاك روئيدند ، مثل ترانه ای در باد شوريدند ، و مثل پروانه ای بر آتش باريدند بلبلاني كه از تور و نيزه و ساطور گذشتند و آواز عشق را نه در تنهايي بركه ها ، بلكه در كشاكش دشنه ها و سينه ها سر دادند.
همينقدرميدانم كه مهران ميخواست خارج بشه به ارتش بپيونده ما با او هرروز تماس داشتيم او در سلول انفرادي طبقه دوم بود وقتي ما را صدا كرد اطمينان نميكرديم كه خودش باشه او از بالا از لاي نرده ها ما را ميديد اما ما او را نمي ديديم گفتيم اگر تو مهران هستي چه ترانه اي را هميشه ميخواندي؟ ترانه مرضيه را ميخواند ديوانه زدست عشق تو كنونم اين ترانه را سال 60 هميشه ميخواند اين ترانه را كه خواند فهميديم خودش است
اما بعد از اينكه ما نفري فرستاديم و به شما اطلاع داد
شما به گوهردشت مراجعه كرده و 200 تومان برايش فرستاده بوديد رژيم كه فكر ميكرد كسي از دستگيري مهران اطلاع ندارد خيلي برآشفته شده و مهران را به بازجويي برده بودند تا ميخورد او را زده بودند شديد هم زده بودند.
ميخواستند بدانند كه خانواده ازكجا فهميده كه او در سلول انفرادي گوهر دشت است اما او لب باز نكرده بود خيلي قهرمان بود اميدوارم از اين داستان ناراحت نشوي روز بعدش كه رفتيم هواخوري پاهاش داغون بود نميتونست جلوي پنجره بايسته خلاصه قيمت سنگيني داد.
اما به هرقيمت بود صدايش را به ما رساند و يك يادداشت برايمان داد و ماجرا را توضيح داد.
يكي دو روز بعد وضعش بهترشد و از پنجره صحبت ميكرد روحيه اش خيلي بالا بود.
تاريخ شهادتش بين 8 تا 21 مرداده
دقيق نميدونم خلاصه اين قسمتي بود كه ميدونستم شما از آن بي خبريد هرچه از قهرمانيهايشان بگويم كم است
مهران هم مجاهد استواري بود.
بسيار منضبط بود وبه خودش سخت ميگرفت.
سلول انفرادي جايي است كه خيليها خودشان را ول ميكنند و نا اميد ميشوند.
اما مهران از آن مجاهديني بود كه درسلول انفرادي حتي زماني كه شكنجه شده بود برنامه روزانه اش را داشت و طبق برنامه روزانه از صبح تا شب كارهايش را ميكرد.
ماهميشه برايش اخبار و مطالبي را داشتيم ميفرستاديم. او يك نخ همرنگ ديوار داشت كه نوكش يك سنجاق بود
نخ را ازپنجره پايين ميداد و ما برايش ملات ميفرستاديم.
يكروز براي شوخي يك تكه سنگ به قلابش بستيم وگفتيم ملات سنگيني است تا فردا بايد بخواني
خيلي خوشحال شده بود. بعد كه كشيد بالا ديد سنگ است گفت اينرا يادگار نگه ميدارم.
مریم رجوی: این جا بند۹ زندان گوهردشت است با ۱۰۳ زندانی. ۹۹ نفر آنها اعدام میشوند. در راهرو مرگ بهیکی از آنها میگویند اینجا کجاست؟ با صدای محکمی پاسخ میدهد: این جا آخر خط است و من تصمیمم را گرفتهام. او مهران بیغم است، ۲۵ ساله.
محل تولد: تهران
سن: 25
محل شهادت: کرج
زمان شهادت: 1367
به نقل از یکی از همبندان مجاهد شهید مهران بی غم خطاب به خانواده:
شور شراب عشق تو آن نفسم رود ز سر كاين سر پر هوس شود خاك در سرای تو اين صداي همه سياوشان و نقش آفريناني است كه در آفتاب صدای آزادي مثل جوانه ای از خاك روئيدند ، مثل ترانه ای در باد شوريدند ، و مثل پروانه ای بر آتش باريدند بلبلاني كه از تور و نيزه و ساطور گذشتند و آواز عشق را نه در تنهايي بركه ها ، بلكه در كشاكش دشنه ها و سينه ها سر دادند.
همينقدرميدانم كه مهران ميخواست خارج بشه به ارتش بپيونده ما با او هرروز تماس داشتيم او در سلول انفرادي طبقه دوم بود وقتي ما را صدا كرد اطمينان نميكرديم كه خودش باشه او از بالا از لاي نرده ها ما را ميديد اما ما او را نمي ديديم گفتيم اگر تو مهران هستي چه ترانه اي را هميشه ميخواندي؟ ترانه مرضيه را ميخواند ديوانه زدست عشق تو كنونم اين ترانه را سال 60 هميشه ميخواند اين ترانه را كه خواند فهميديم خودش است
اما بعد از اينكه ما نفري فرستاديم و به شما اطلاع داد
شما به گوهردشت مراجعه كرده و 200 تومان برايش فرستاده بوديد رژيم كه فكر ميكرد كسي از دستگيري مهران اطلاع ندارد خيلي برآشفته شده و مهران را به بازجويي برده بودند تا ميخورد او را زده بودند شديد هم زده بودند.
ميخواستند بدانند كه خانواده ازكجا فهميده كه او در سلول انفرادي گوهر دشت است اما او لب باز نكرده بود خيلي قهرمان بود اميدوارم از اين داستان ناراحت نشوي روز بعدش كه رفتيم هواخوري پاهاش داغون بود نميتونست جلوي پنجره بايسته خلاصه قيمت سنگيني داد.
اما به هرقيمت بود صدايش را به ما رساند و يك يادداشت برايمان داد و ماجرا را توضيح داد.
يكي دو روز بعد وضعش بهترشد و از پنجره صحبت ميكرد روحيه اش خيلي بالا بود.
تاريخ شهادتش بين 8 تا 21 مرداده
دقيق نميدونم خلاصه اين قسمتي بود كه ميدونستم شما از آن بي خبريد هرچه از قهرمانيهايشان بگويم كم است
مهران هم مجاهد استواري بود.
بسيار منضبط بود وبه خودش سخت ميگرفت.
سلول انفرادي جايي است كه خيليها خودشان را ول ميكنند و نا اميد ميشوند.
اما مهران از آن مجاهديني بود كه درسلول انفرادي حتي زماني كه شكنجه شده بود برنامه روزانه اش را داشت و طبق برنامه روزانه از صبح تا شب كارهايش را ميكرد.
ماهميشه برايش اخبار و مطالبي را داشتيم ميفرستاديم. او يك نخ همرنگ ديوار داشت كه نوكش يك سنجاق بود
نخ را ازپنجره پايين ميداد و ما برايش ملات ميفرستاديم.
يكروز براي شوخي يك تكه سنگ به قلابش بستيم وگفتيم ملات سنگيني است تا فردا بايد بخواني
خيلي خوشحال شده بود. بعد كه كشيد بالا ديد سنگ است گفت اينرا يادگار نگه ميدارم.
مریم رجوی: این جا بند۹ زندان گوهردشت است با ۱۰۳ زندانی. ۹۹ نفر آنها اعدام میشوند. در راهرو مرگ بهیکی از آنها میگویند اینجا کجاست؟ با صدای محکمی پاسخ میدهد: این جا آخر خط است و من تصمیمم را گرفتهام. او مهران بیغم است، ۲۵ ساله.
ساحل افتاده گفت گرچه بسی زیستم.....هیچ نه معلوم گشت آه که من کیستم
موج زخود رسته یی تیز خرامید و گفت.....هستم اگر میروم گر نروم نیستم