۱۳۹۶ فروردین ۱۵, سه‌شنبه

انتشار عکس یک قاتل جنایتکار در قتل عام سیاه ۱۳۶۷ هشداری به همه جانیان زیر پرده و ناشناخته




کاظم مصطفوی: انتشار عکس یک قاتل جنایتکار در قتل عام سیاه ۱۳۶۷ هشداری به همه جانیان زیر پرده و ناشناخته


عید امسال سرشار از «عیدی»هایی بود که نصیب ما شده است. نمی دانم چه اتفاقی افتاده است که از در و دیوار برایمان عیدی می رسد. و آدمی مثل من دست و پایش را گم می کند که با آنها چه کند؟ اما امروز، یعنی در نهمین روز بهاری، من به حسب اتفاق به عکسهایی دست یافتم که به راستی برایم «هدیه» ای بسیار گرانبها است. شاید اگر بگویم این «عیدی» و «هدیه» چیست مقداری تعجب کنید. ولی باور کنید برای ما یک هدیه است.
اجازه بدهید با مقداری بازگشت به گذشته توضیح دهم که هدیه نوروزی ما چیست. از همان روزهای ابتدایی که قتل عام سیاه سال ۱۳۶۷ صورت گرفت من با دو دسته نامهای جدیدی آشنا شدم که برایم ناآشنا بودند. از یک سو قهرمانان سر به داری که شیردلانه ایستادند و بر حلقه دار بوسه زدند و سرفرازی همه ما را تضمین کردند. و از سوئی جانیانی که دست در خون بهترین فرزندان این خاک داشتند. با شقاوتی بی حد و قساوتی بی مانند. پیدا کردن این قاتلان و جلادان برای من و هر آن کس که خبرهایی از نسل کشی سیاه آخوندی داشته اند به اندازه ای اهمیت داشت که در آن سوی طیفش یافتن نام و یا گور شهیدی گمنام. برخی، نظیر نیری و رئیسی و اژه ای، شناخته بودند و در طول زمان بیشتر «رو» شدند. اما جلادانی بودند، و هستند، که ما فقط نامی از آنها شنیده ایم. از جنایتهایشان کم و بیش خبر داریم ولی آنها با رذالت تمام چهره خود را مخفی نگه داشته اند. آنها را باید مانند جنایتکاران «نازی» تک به تک از گوشه و کنار ایران و جهان یافت و در یک دادگاه علنی بین المللی محاکمه کرد. زیاد پرحرفی نکنم. به طور خاص یکی از این جنایتکاران که در بین تمام زندانیان سیاسی دهه ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۷ و بعد از آن معروف است فردی است به نام «محمد مقیسه»(با نام مستعار ناصریان) آخوندی جنایتکار که شرح جنایتها و شقاوتهایش کتابی است سنگین که حتما باید نوشته شود. او در سالهای اول دهه ۱۳۶۰ با نام «حاج ناصر» رئیس شعبه سوم زندان اوین بود و در شکنجه و کشتار مجاهدین و مبارزان بسیار فعال بود. اما به طور خاص در جریان قتل عام سال۶۷ در گوهردشت کرج یکی از کسانی بود که ماهیت پلید خود و خمینی را به وضوح تمام نشان داد. او کسی است که به شهادت زندانیان نقش بسیار فعالی در دم تیغ دادن زندانیان داشت. نقل شده است که حتی وقتی که زندانیان از طناب دار آویزان بودند پاهایشان را می گرفت و به طرف زمین می کشید تا زودتر خفه شوند و در این میان چه برسر زندانی می آمد خدا می داند. در سالهای بعد او در کسوت قاضی بیدادگاههای آخوندی برای بسیاری از مجاهدان و حتی غیر مجاهدان حکم اعدام صادر کرد و هنوز هم به این کار ادامه می دهد. 
در سالهای اول فقط نام او را شنیده بودیم. حتی نمی دانستیم که نامش چگونه نوشته می شود. «مغیثه» یا «مقیسه»؟ اما این که این جانور از کجا سر برداشته و چه ریشه و تباری دارد معلوممان نبود. خود من طی مقاله ای در سال ۱۳۸۷ از عموم هموطنان خواستم که هرگونه اطلاعی در مورد این جنایتکاران دارند برایم بفرستند. (مقاله ضمیمه را در پایان این نوشته را دوباره می آورم) چند روز بعد یکی از هموطنان که هرگز هم او را نشناختم برایم سندی ارسال کرد که به امضای شخص «مقیسه» بود. (سند ضمیه است. رجوع شود به مقاله در تعقیب دژخیمان ـ وبلاگ شب آوازها به همین قلم) 
خلاصه این که اطلاعات درباره او ذره به ذره تکمیل شد. من این اطلاعات را در نوشته های گذشته ام افشا کرده ام. اما آن چه که کم داشتیم عکس این جنایتکار بود که امروز در سایت آمد نیوز (روز ۹فروردین۱۳۹۷ ـ عنوان مقاله: «قاضی مفتی» جمهوری اسلامی ـ انتشار تصاویر «محمد مقیسه» برای نخستین بار) آمده است. عکسها را از آنجا گرفته ام و دوستانم که در زندان بوده اند شهادت داده اند که «خودش» است. احساسی شبیه یافتن یک جنایتکار «نازی» در آمریکای لاتین و یا کشوری دیگر به انسان دست می دهد. انتشار این عکس بار دیگر ثابت کرد که واقعا «مغیثه» یا «مقیسه» فرقی نمی کند هرچه باشد، و هر کجا به سر برد، و در هر هفت تویی خود را پنهان کند، در ادامه جنبش دادخواهی، او را پیدا خواهیم کرد و به دادگاه خواهیم کشاند. این عکسها همچنین هشداری است به همه جنایتکاران دیگر که فکر می کنند ناشناخته مانده اند و می توانند از زیر بار مسئولیت شراکت مستقیم و غیر مستقیم خود فرار کنند.
حالا با من موافق هستید که یافتن این عکس هم یک «هدیه» نوروزی به همه ما است؟
ذیلا مقاله خودم در سال۱۳۸۷ و همچنین گزیده ای از نوشته آمده در «آمد نیوز» را می آورم:
«مقیسه ای» یا «مغیثه ای» فرقی نمی کند!
وبلاگ شب آوازها: ۵ـ ۲ـ ۱۳۸۷
درجریان تحقیق پیرامون درآوردن اسامی و مشخصات برخی شکنجه گران رژیم آخوندی به مشکل نوشتن نام یکی از آنها برخوردم.
همه زندانیان گوهردشت در جریان قتل عام سال۶۷ گزارش داده اند که رئیس آن زندان هزار سلول، شیخ کینه‌جو و سفاکی بود به نام ناصریان. بسیاری گواهی داده‌اند که او با چه غیظی اسیران را به دم برق نیری و اشراقی می داد و با چه شقاوتی از کشتار مظلومانه آنان لذت می برد.
کسانی که اول بار مرا با این دد درنده آشنا کردند گفتند که اسم اصلی او «مغیثه‌ای» (با همین املا) بوده است. ما هم در همه جا رعایت کردیم و اسم او را شیخ محمد مغیثه ای (با نام مستعار ناصریان) نوشتیم.
اما اخیراً برخی دوستان تذکر داده اند که مقیسه یکی از روستاهای نزدیک سبزوار است و املای آن هم «مقیسه» است و نه «مغیثه».
در فرهنگ دهخدا هم آمده است: «مقیسه دهی از دهستان کاه بخش داورزن شهرستان سبزوار است»
یک خرده بیشتر که برگردی با چند اسم دیگر از جنس و جنم همین ناصریان برخورد می کنی. مثلاً
وب لاگهای رژیم از فردی به نام موسی الرضا مقیسه نام می برند که فرمانده کمیته سبزواربوده بعد شده دادستان انقلاب اسلامی در بروجرد و درود و در«مبارزه هوشیارانه و بی‌امان با توطئه‌گران علیه امنیت و هویت دینی و ملی کشور» آن قدر شرکت داشته که عاقبت در روز۲۷ فروردین ماه ۱۳۶۳ «در توطئه‌ای شوم توسط منافقین خائن بیگانه‌پرست آفتاب پرفروغ وجودش به خاموشی گرائید». روزنامه کیهان شریعتمداری هم از «محمود مقیسه» نوشته که متولد ۱۳۴۰ بود و در ۵مرداد۶۷ (به تاریخ دقت کنید) «در منطقه اسلام آباد به شهادت رسید» (روزنامه کیهان ۲۹ آبان۸۶) سایت دانشگاه ملی (بهشتی ) از یک استادی نام می برد به نام حجت الاسلام حسین مقیسه که حضرتشان در یک «خودنگاری» یادآوری کرده‌اند که در حوزه علمیه قم و مشهد درس خوانده و الان دروس عمومی از جمله اندیشه اسلامی و اخلاق اسلامی درس می دهند (بخورد توی سرش).
اینها آدم را به شک می‌اندازند که نکند املای درست نام ناصریان هم «مقیسه‌ای» باشد و نه «مغیثه‌ای».
اما با یک مقدار تفحص بیشتر به نام آخوندی به نام “فاضل مغیثه‌ای سبزواری» برمی‌خوریم که از شاگردان ملا هادی سبزواری بوده است.
در لغت هم که می‌گردی ‌می‌بینی مغیثه نام یکی از منزلگاههای راه مکه به طرف عراق بوده که امام حسین در آن جا فرود آمد به معنای سرزمین باران رسیده می ‌باشد.
این است که آدم باز شک می‌کند. نام این جلاد سفاک را چگونه می‌نویسند؟ نظر شخصی من این است که همان «مغیثه‌ای» درست است. اما چه این باشد و چه آن، مهم نیست. ما با آن مقیسه‌ای یا مغیثه‌ای کار داریم که ناصریان می ‌خوانندش و بازجوی شعبه۳ اوین بوده بعد دادیار شده و یکی از سیاه‌ترین پرونده‌ها را در برخورد با زندانیان دارد و درباره‌اش نوشته‌اند: “برای این که بتواند در زمان کمتر، اعدام بیشتری انجام دهد، بعد از این که بچهها بر طناب دار معلق می‌شدند پای آنها را گرفته و میکشید تا زودتر خفه شوند. گاهی هنوز بدنها گرم بود، ولی از طناب پایین میآورد تا دسته بعد را اعدام کند…» نوشته‌اند که او به دادیاری در دادستانی انقلاب خیابان معلم رسیده است. اما باز هم مهم نیست.
چنین جنایتکاری هرکجا باشد و نامش را هرطور بنویسد، روزی در دادگاه حقیقت یاب مردمی باید پاسخگو باشد.
از نفر چهارم به‌بعد…
دوازده سیم بکسل آویزان
دوازده چهارپایه
دوازده محکوم چشم بسته
با پاهای برهنه و ورم کرده
به‌بالای چهارپایه می‌برندشان.
سیم بکسل‌ها را به‌گردنشان می‌اندازند.
با مشتی بر آنها و لگدی بر چهارپایه
کار را تمام می‌کنند.
از نفر چهارم به‌بعد
نیازی به‌مشت و لگد نیست.
آنها خود از سکوهایشان می‌پرند
و سکوت دوزخی زیرزمین با فریادهایشان شکسته می‌شود.
گزیده ای از مقاله نوشته شده در «آمدنیوز» درباره آخوند جنایتکار «محمد مقیسه»
قا ضی مفتی» جمهوری اسلامی/ انتشار تصاویر «محمد مقیسه» برای نخستین‌بار
 https://amadnews.com/2017/03/29
 چهارشنبه, ۹ام فروردین, ۱۳۹




…..به گزارش «آمدنیوز»، «محمد مقیسه‌» که امروز او را با نام «ماشین صدور احکام طولانی» جمهوری اسلامی می‌شناسند، رئیس شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب تهران است. او که در دهه‌های نخستین انقلاب (سال ۶۳- ۶۰) «حاج ناصر» و بازجوی شعبه سوم زندان اوین بود، در کشتارهای دهه‌ی ۶۰ فعالین منتقد جمهوری اسلامی، نقش اساسی را داشته است. او در سال ۱۳۶۷ رئیس زندان رجایی‌شهر شد و نقش مهمی را در کشتار زندانیان سیاسی این زندان بر عهده داشت. «مقیسه» بعدها ریاست «شعبه حجاب و ماهواره» را عهده‌دار شد و حالا کرسی‌ای را در اختیار دارد که با برگزاری دادگاه و ابلاغ احکام سنگین و طویل‌المدت به ویژه برای فعالان سیاسی، بخشی از جنایات حکومتی را در «قبای قضاوت» انجام می‌دهد.
نام «مقیسه»، که پیش از این با احکامی با سال‌های بی‌شمار زندان، تبعید، اعدام و محرومیت از فعالیت فعالان سیاسی و مدنی گره خورده بود، با مسئولیت رسیدگی به پرونده‌ی سیاسی – اقتصادی «مهدی هاشمی» فرزند آیت‌الله اکبر هاشمی رفسنجانی بیشتر بر سر زبان‌ها افتاد، اما جالب این‌جاست که مقیسه، تا زمان رسیدگی به پرونده‌ی «مهدی هاشمی»، حتی یک روز سابقه در رسیدگی به پرونده‌های اقتصادی در کارنامه‌ی خود نداشته است!
تخصص مقیسه، صدور «احکام بی‌پایه و اساس» از جمله احکام متعدد اعدام است. او برای صدور حکم اعدام، نیاز به دلیل و برهان ندارد، همین که بازجویان اراده کنند، «ماشین صدور حکم» به صدور احکام سنگین و خشن از جمله اعدام مبادرت می‌کند. از همین روست که او را در محافل خصوصی با نام «قاضی مفتی» می‌شناسند؛ قاضی ارزان قیمتی که بهای احکام حبس و اعدام فراوانی که به صورت کیلویی صادر می‌کند را با «سفر حج» دریافت می‌کند! به طور مثال، وی در چند ماهه‌ی اخیر سال ۹۴، چهار بار به سفر حج رفته است. قیمت خدمات مقیسه به جمهوری اسلامی، دو میلیون تومان برای هر سفر حج است!
رفیق گرمابه و گلستان «سیدابراهیم رئیسی» تولیت آستان قدس رضوی و دادستان دادگاه ویژه روحانیت، که نامش در لیست ناقضین حقوق بشر اتحادیه اروپا قرار گرفته و مشمول تحریم‌های بین‌المللی شده، بعد از کودتای انتخاباتی سال ۸۸، مأموریت تازه‌ای را برای صدور جنایاتی تازه عهده‌دار شد، تا جایی‌که تنها در نیمه نخست سال ۸۹، یعنی یک‌سال پس از کودتای ۸۸، صدور بیش از «یک و نیم قرن» حکم حبس تعزیری و چندین فقره اعدام را به تنهایی به نام خود ثبت کرد تا نام او در خیابان معلم تهران به همراه دو قاضی دیگر (پیرعباسی – صلواتی) به «مثلث سرکوب و بی‌قانونی» شهره گردد.
نام «مقیسه سبزواری» برای بسیاری از فعالان سیاسی، دانشجویی، مطبوعاتی، اجتماعی و … نامی آشناست، خصوصا آن‌هایی که در جریان سرکوب‌های پس از کودتای انتخاباتی سال ۸۸ و حتی پیش از آن بازداشت و در دادگاه‌هایی که توسط «مقیسه» اداره می‌شد، از جانب او به زندان‌های طویل‌المدت محکوم شدند…