برجهای
باور وامید در بهار می شکوفد
بهار عاصی
از کمینگاهای زمستان عبورکرده به سرزمین ما رسید
زمانیکه گلها غروب کرده بودند
گرمای او یخ ها را ذوب وبه بذرها قدرت سبز شدن
بخشید
بهار آمد
وبا خود عشق ، سرسبزی ورایحه گلها را آورد
پرستوها
همراه کاروان بهارند
با دیدن
بهار چشمه ها دوباره جوشیدند وغزالان تشنه به پابوس چشمه ها رفتند
ماه پنهان از پشت ابرها چهر گشود ودشتها در نور
نقره ای ما با آواز شباهنگ به شگفتی نشست
ماه همراه ستاره
ها ومرغ شباهنگ با مرغابی های برکه ها به پیشواز بهار رفتند
شقایق های
دشت در نسیم بهاری میرقصیدند تا در این هارمونی شریک شوند
درختان از
روی مهر وسخاوت شکوفه دادند وتو گویی همه میخندند
شاید آنها به
زمستان وهر آنچه اثری از سردی وانجماد دارد بدرود میگفتند
زمستانی که سبزی وشگفتن و رایحه گلها را انکار
میکرد
با رسیدن بهار خورشید آرزوهایم که د رپشت ابرهای
سیاه وتیره زمستان پنهان شده بود،
شگفته شد
وهم آواز بلبلان نغمه خوانی آغازید
با شنیدن
صدای پای بهار با همه امید وعشق ام که از
تارهای قلبم نواخته میشود، همراه با
سبدهای احساسم که لبریز از عشق است
به دیدار مردم خواهم رفت
تا با غرور میهن پرستی ام مرحمی باشم برای زخم
ها که شلاق پلیدان سالیا ن بر پیکر شان
پدید آمده بود، تا سیپید ه ای باشم در ظلام کوردلانی که منادی زمستان وتیرگی بودند
وبا بنفشه احسام برجهای باور وامید را در آنها بذر افشانی کنم ومنادی میعاد یک
طلوع باشم
بهار 1396 ع ز قباد ، رزمنده ارتش آزادیبخش