۱۳۹۷ بهمن ۱۲, جمعه

چهلم دانشجویان علوم تحقیقات، چهل روز گذشت نه می‌بخشیم؛ نه فراموش می‌کنیم



چهلم دانشجویان علوم تحقیقات، چهل روز گذشت نه می‌بخشیم؛ نه فراموش می‌کنیم


چهلم دانشجویان علوم تحقیقات است. چهل روز از آن حادثه گذشت؛ حادثه‌ای تلخ و با هزینه‌ای سنگین.
حادثه‌ای تلخ اما تلنگری که تلنگر نبود، چون سطل آب یخی بود که این جسم مریض و آسیب‌دیده را از خوابی طولانی “بیدار” کرد.
خوابی که خواب هم نبود! مسخ‌شدگی بود! به نام آینده‌ای درخشان (البته نه برای همه! برای عده‌ای) ما را مسخ کرده بودند.
باید سکوت می‌کردیم تا شاید تکه نانی در آینده‌ای دور عایدمان شود! البته اگر همان حقوق ناچیزمان را هم شش ماه به شش ماه کارفرمای گرامی به تعویق نمی‌انداخت. آری! چنین است! به این بهانه است که باید شهروندان خوب و متمدنی باشیم و به هیچ چیز اعتراض نکنیم! اما … اما … اما … واقعا آینده‌ای هم هست؟! از خودتان بپرسید! آیا ما چیزی برای از دست دادن داریم؟
برای حفظ چه چیزی باید سکوت پیشه کنیم؟ برای اندک درآمدی که شاید … شاید … بعد از سال‌ها تلاش و کسب مدارک کاغذ‌پاره عالیه بتوانیم به‌دست بیاوریم؟ خیر! ما چیزی برای از دست دادن نداریم! چیزی برای از دست دادن نداریم جز زنجیرهایمان!
راستی چرا آن حادثه اتفاق افتاد؟ تا به حال از خود پرسیده‌اید؟ اصلا چرا باید دانشگاهی در همچین جایی ساخته شود؟
اصلا پرسیده‌اید قبل از تأسیس این دانشگاه در این محدوده چه می‌گذشت؟ چه زندگی‌هایی برای ساختن این دانشگاه از بین رفت؟ چرا جاده‌ای که این‌همه آدم از آن عبور می‌کنند نباید مهندسی شده باشد؟
چرا وسایل حمل و نقلی که در چنین موقعیت حساسی است باید تا این حد فرسوده باشد؟ و هزار چرای دیگر!
پاسخ تمام این چراها شاید بتواند یک کلمه باشد:
سود! بله! ما مشتری هستیم! (البته شاید آنها مشتری هستند!) و چرا اصلا رابطه‌ای بین مشتری و تولیدکننده – خدمات‌دهنده ایجاد می‌شود؟
بله! سود! دانشگاه ما، دانشگاه آزاد اسلامی، دستگاهی است برای سوددهی! و طبق علم اقتصاد برای سود بیشینه باید هزینه‌ها را به کمترین حد ممکن رساند! اصلا چه کسی گفته است که آموزش باید رایگان و در اختیار همگان باشد؟
مهمترین چیز سود و درامد صاحبان و مالکان این دانشگاه/دانشبُنگاه عظیم، این محل تولید کاغذ‌پاره مدرک و فرار از سربازی و کلیشه‌های جامعه، است. نه جان کسی اهمیت دارد، نه آنچه که اصطلاحا باید یاد بگیرد!
اگر آنها ریخته شدن خون رفیقان ما را فراموش کردند و تنها به چندروز گریه‌های تصنعی بسنده کردند برای مایی که هررزو این مسیر را با همان اتوبوس‌های مرگی که صرفا با برچسب هایی نو تزئین شده‌اند طی میکنیم نه تنها فراموش نمی‌شود بلکه همچون نمکی بر روی ضخم، داغ دلمان را تازه میکند.
براستی چطور میشود جوانان ۲۰ ساله در اوایل انقلاب به سمت های والایی همچون وزارت نمایندگی فرمانده لشکر و … می‌رسیدند.
ولی جوانان ۲۰ ساله امروز حق نظارت بر امور دانشگاهی خود را ندارند. آیا نظام آموزشی جمهوری اسلامی انقدر ناکار آمد و غیرقابل اعتماد است؟
ما در دوران مدرسه آنقدر از درس عربی آموختیم که بتوانیم واژه مسئول را معنی کنیم. اما گویا در این مملکت جای اینکه مسئولین پاسخگوی ما باشند ما پاسخگوی آنها هستیم.
ولی از حق نگذریم مسئولین با عدالت ما در بیرون کشیدن پول از جیب هایمان عجیب به مسئولیت خود پایبندند. ما آنقدر از درس ریاضی بلدیم که بفهمیمم با اندکی از درآمدهای دانشگاه چه حرکت های زیادی برای بهبود دانشگاه میتوان کرد. شاید اگر کوچک‌ترین توانی برای نظارت بر امور دانشگاه داشتیم …
خوشا به حالشان که اگر دست اغشته در خون رفیقتان را به دیوار میزدند، مجاهد راه حق بودند و بدا به حال ما که اگر چنان کنیم اغتشاشگر خواهیم شد!
اما چه باید کرد؟ اصلا چه میشود کرد؟ ما نیامده ایم که در باره آنچه که هست صحبت بکنیم بلکه باید قدری هم در باره آنچه که باید باشد اندیشید! چه چیزی و چه کسی در برابر ما -دانشجویان امروز و کارگران (یا شاید لشگر بیکاران) فردا که قرار است همواره برایشان ارزش افزوده به ارمغان بیاوریم- قرار دارد؟
آنچه روبروی ماست “سود بیشینه و نفع شخصی” است که عاید صاحبان و مالکان “همه‌چیز و همه‌کس” خواهد شد! پولی‌سازی و کالایی‌سازی هرچیز! حتی آموزش که در قانون اساسی مورد تأیید مالکان نیز بر رایگان بودنش تأکید شده است، البته اگر ما خواهان آموزش رایگان باشیم حتما همانند معلم آزاده محمد حبیبی باید در پشت میله های زندان آنرا طلب کنیم.
آری! از امروز برای حق خود مبارزه کنیم! از امروز، نع، از همین لحظه! فردا دیر است! اگر امروز برای خودمان مبارزه نکنیم و بترسیم، فردا نیز تکرار امروزمان است! فردا هم حقمان را پایمال خواهند کرد! آری!
زندگی عقیده و مبارزه برای‌ آنست! شاید دستگاه عریض و طویل مالکان -که برخلاف دیگر دستگاه‌های بوروکراتیکشان بسیار هم کارآمد است- برایمان ترسناک باشد!
اما به یاد آورید که چیزی هم برای از دست دادن نیست. به قول صمد “همه اش که نباید ترسید ، راه که بیوفتیم ترسمان می‌ریزد!”
شاید حالا خواسته ما هم کوچک باشد! – که البته با همین خواسته کوچک هم قهرآمیز برخورد می‌شود! داشتن یک تشکل دانشجویی برای نظارت بر اموری که مربوط به ما است! “شورای صنفی دانشجویان”!
آنچه که دانشجویان دانشگاه آزاد (که حالا جمعیتشان به بیش از یک‌می لیون و سیصدهزار نفر می‌رسد) بعد از سه دهه از آن محروم‌اند. البته که از داشتن هر نوع تشکل سیاسی و فرهنگی نیز محروم‌اند! شورای صنفی که پیش از حادثه اتوبوس یک‌بار هم به گوش مالکان و مسئولان دانشگاه نخورده بود و پس از حادثه نیز که عده‌ای از دانشجویان به دنبال تشکیل آن بودند با انواع مخالفت‌ها و سنگ‌اندازی‌ها روبرو شد.
حالا نیز بار دیگر این حق اساسی خودمان را مطالبه می‌کنیم! شورای صنفی! حق مسلم ما دانشجویان!
شورایی که آیین‌نامه و اساس‌نامه‌اش نه از سوی صاحبان و ذینفع‌های دانشگاه، بلکه مورد تأیید و به نفع دانشجویان باشد! شورای صنفی، حقی که تا گرفتنش از پای نمی‌نشینیم!
قرار ما شنبه، ساعت ۱۲ ظهر، در محل حادثه اتوبوس، بر سر یادبود جان‌باختگان
روز چهلم دانشجویان در چهلمین روز حادثه تلخ دانشگاه علوم و تحقیقات بپاس خونهای بناحق ریخته شده یارانمان برای مطالبه حقوق صنفی خود تحصنی اعتراضی -که کاملا قانونی است- برگزار می‌کنیم.
شرکت تک تک شما مایه دلگرمی ما و خانوادههای داغدیده یاران شهیدمان است.
پیش بسوی قیام  سراسری ، ما بر اندازیم#  کانونهای شورشی در شهرهای ایران #  
اعتصاب واعتراض و تظاهرات#  سرنگونی رژیم  #  اتحادوهمبستگی  
   مرگ_بر_دیکتاتور   #IranRegimeChange  مطالب ما را در وبلاک خط سرخ مقاومت 

ودر توئیتر @bahareazady دنبال کنید