۱۳۹۹ مهر ۴, جمعه

🌹🌹🌹 نامردان هزار چهره – اسبان تروای دشمن – از عباس شهریاری ساواکی تا ایرج مصداقی تواب تشنه بخون 🌹🌹🌹

 



🌹🌹🌹 نامردان هزار چهره – اسبان تروای دشمن – از عباس شهریاری ساواکی تا ایرج مصداقی تواب تشنه بخون  🌹🌹🌹

نوشته زندانی سیاسی آزاد شده : رضا فلاح 

لینک :نامردان هزار چهره – اسبان تروای دشمن

پس از دستگیری در پادگان چکش نیروی هوایی تهران در شهریور 60 و خاتمه بازجویی ها ؛ مرا از هم پرونده ای هایم که آنها همگی چون من سرباز نیروی هوایی بودند ؛ جدا کردند و به زندان ) بازداشتگاه ( دژبان مرکز ) جمشیدیه( منتقل کردند.زندانی که به 4 بند عمومی سربازان ؛ درجه داران ؛ کارمندان و افسران تقسیم می شد.عالوه بر بند عمومی بخش کوچکی را نیز به بند انفرادی تخصیص داده بودند که از 4 بند عمومی کامال جدا بود. حدود 95درصد 4 بند عمومی را زندانیان عادی تشکیل می دادند وفقط 5 درصد کل جمعیت از زندانیان سیاسی بود.از آنجا که همه زندانیان ؛ ارتشی ) نظامی ( محسوب می شدند به رسم ارتش هر روزصبح زود ؛ مراسم صبحگاه داشتیم ؛ صبحگاهی که همه زندانیان 4 بند عمومی در کنار یکدیگر ولی در دسته ها) وصف های چهار گانه به صف می شدند. آنچه که از فردای روز آمدنم به این زندان مرا متعجب می کرد شعارناباورانه ای بود که در صبحگاه توسط اکثر زندانیان اعم از عادی و سیاسی داده می شد.پس از برافراشتن پرچم ، یکی از کادرهای زندان بلند فریاد می کرد :

" به پایداری جمهوری اسالمی یگان ! تکبیر ! " و جمعیت فریاد می زد

" الله اکبر ؛ الله  اکبر ؛ الله  اکبر !

مرگ بر آدم فروش کافر"

منکه انتظار چنین شعاری آن هم در زندان آخوندی نداشتم ،در روز اول زدم زیر خنده که بلافاصله با چشم غره های گروهبانی که در میان صف ها به عنوان انتظامات قرار داشت ؛ مواجه شدم و تلاش  کردم جلوی خنده خود را بگیرم ولی ظاهرا گروهبان مورد نظر فهمیده بود که من تازه وارد و صفرکیلومترم. بازداشت شدگان که عموما جرایم سبکی چون غیبت از خدمت و درگیری با فرمانده ؛ به هم زدن نظم گروهان ؛ خوابیدن سر پست و خلع سالح شدن توسط افسر نگهبان و یا پاس پخش و ... در کارنامه خود داشتند ؛ آزاد می شدند ومی رفتند ولی این شعار؛ باقی ماند و زندانبان ها پس از کلی تالش هاو تهدیدهای بی ثمر ؛ مجبور به تحمل آن شدند.

بگذریم که خیلی زود دوران خوش به سر رسید و به ناگاه خود و هم پرونده هایم را در زندان اوین و آن هم 209 یافتم و تازه آنجا بود که به عمق جنایات رژیم؛ شکنجه و تیرباران و معنی واقعی ادم فروش کافر ) تواب ( پی بردم.عناصری که عموما تحت فشار های روحی و روانی ؛ اعدام مصنوعی ؛ به جوخه بردن ؛ فریب های رژیم چون وعده و وعید های تخفیف در جرم و قول آزادی ؛ چنان شکسته شده بودند که هیچ چسبی قادر به پیوند زدن اجزای در هم ریخته آنان نبود. داستان نفوذی ها و اسبان تروای دشمن ، سابقه ای به قدمت تاریخ مکتوب دارد و آنکه چگونه نارفیقان ، رفیق دزد و شریک قافله ، آدمیان را به پرکاهی و چند سکه و ملکی فروختند ومی فروشند، به آرمان های پیشین ؛ اعتمادها ، به نان و نمک ها ، بی حرمتی می کنند ، تا به نان و یا نام و مسندی بالاتر  برسند!بزرگ ترین پیروزی های دیکتاتوران و ظالمان از به خدمت گرفتن این جانیان خائن نادم حاصل گردیده است.

مرگ بر آدم فروش کافر"

به یاد می اورم که سال ها پس از ازادی از زندان ، یادداشت هایی در موردنفوذی ها و یکی از انان ؛ عباس شهریاری که در دهه چهل خورشیدی مرزهای خیانت را در نوردید و با ویراژی سریع و ناگهانی خط عوض کرده ؛ راهنمای چپ زد و با آسودگی به راست پیچید و به همکاری صمیمانه و تمام عیار با ساواک روی اورد! را می خواندم.هم او که از پشت سر ، قلب همرزمانش را ناجوانردانه، نشانه گرفت؛ تا با به خون افکندن رفیقان دیروز و طعمه های امروز خود ، با شغالان و کرکس ها ، هم آشیانه ؛ هم لقمه ؛ هم نوا و هم پیاله شود ؛ "مردی هزار چهره" و یا به عبارت دقیق تر " "نامردی هزار چهره" از قبیله آدم فروشان تاریخ ویهوداهای استخریوطی !آنروزها در ذهن ساده خود ، مبارزان آن زمان را به نقد و محاکمه می کشیدم که چگونه نتوانستند هویت واقعی چنین دژخیم بد سرشتی را در میان خود شناسایی کرده و نقاب از رخ او بردارند ؟آیا واقعا راهی برای شناخت چنین و چنان خائنینی وجود نداشت ؟ با آنکه به عنوان یکی از زندانیان دهه شصت زندانهای جمهوری اخوندی ،در همان بدو ورود به اوین ؛ با تجربه توابین اشنا شدم ، از ناشناس ماندن چنان فرد وافراد خائن نفوذی و انهم نفوذی چنان عمیق ؛ غرق در حیرت بودم. چگونه بود که ، شهریاری توانست 6 سال ! هویت خائنانه خود را مخفی کند و چگونه پس از انقلاب  ضد سلطنتی هم کوچکترین اثری از او هویدا نگردید ؟ در چندین سازمان ، نفوذ کرد و خود را به جایگاهی بلند بالادر رهبری سازمانهای مخفی آنزمان رساند و کل تشکیلات  را در خدمت ساواک قرار داد ؟ شاید او هم در ابتدای کار ؛فقط در درون ماشین های گشت ساواک ، در کنار شکنجه گران می نشست تا به شکار و صید مبارزان و انقلابیون و رفقای پیشین خود بپردازد !و بعد خود واقعیش را کشف کرد ؟ نامرد هزار چهره دیگر سیروس نهاوندی است .دانشجوی فلسفه ای که در المان جذب حزب توده میشود و پس از اختلاف  با ان حزب ؛ از پایه گذاران سازمان انقلابی  حزب توده میشود؛ به چین میرود و از انجا به ایران باز می گردد و در راس یک سازمان انقلابی  جدید قرار می گیرد .پس از اقدام به چند عملیات موفق و غیر موفق نهایتا در سال 50 توسط ساواک دستگیر میشود و در معامله ای با ساواک ؛ همه ااطلاعاتش را لو می دهد. حتی برای فریب همرزمانش و برای انکه تصویر انقلابی  و دو آتشه از خود به خورد رفقای سابق بدهد ؛ خود پیشنهاد می دهد که گلوله ای به دستش بزنند تا این فرار حقیقی جلوه کند و در نقشه ای از پیش طراحی شده ؛ توسط ساواک فراری داده شود .او نیز پس از اماده سازی و دوران گذار ؛ خود به دامی برای شکار رفقای سابقش مبدل می گردد و انقالبیون زیادی را تقدیم ساواک و گورستانها می کند. در جلسات کمیته  رهبری سازمان انقلابی  حزب توده

نیز شرکت میکردو آنچنان نقش ضد خلقی و شیطانی خود را خوب بازی می کرد که کسی به وی شک نمی برد.پس از لو رفتن و سوختنش نزد مبارزین ؛ تحت نظر ساواک زندگی مخفی پیشه کرد و پس از انقلاب  ضد سلطنتی هم چون قطره ای اب ناپاک به فاضلابی  دیگر ) احتماال واواک خمینی( خزید وظاهرا گم شد .

جالب است که بدانیم:

-  سیروس نهاوندی در سال 1351 از المان به ایران برمی گردد .

-ایرج مصداقی هم در سال 1357 ( همچون سعید امامی) ولی زودتر( از امریکا به ایران باز می گردد.

- نهاوندی پس از فرار ساختگی ساواک از زندان، جهت جلب اعتماد همرزمان سابق ؛ جزوه ای به نام ”تجاربی چند از مبارزه در اسارت“را منتشر می کند.

- مصداقی هم که پس از 4 بار به گفته خودش رفتن نزد هیات مرگ ، بدون آنکه کوچکترین غباری بر دامنش بنشیند ) نمونه ای که در قتل عام 67 یافت نمی شود ( ، از زندان و از ایران خارج میشود.او هم به نوشتن رو می اورد و از تجاربی چند از اسارت در زندان آخوندی می نویسد.اطمینان دارم که وجوه مشترک انها به اینجا ختم نمیشود ولی جهت اختصار فقط به همین دو نکته بسنده می کنم. نامرد هزار چهره دیگر ؛ شاه مراد یا الله  مراد دلفانی است .به علت گرایش به حزب توده و در اختیارداشتن سلاح  دستگیر و سه سال به زندان می افتد ؛ در زندان با یکی ازاعضای مجاهدین اشنا میشود.پس از آزادی از زندان ؛ به عنوان یک نفوذی همکار ساواک و تحت نظارت عباس شهریاری ؛ با توانایی هایی که دارد ؛ مامور ساواک جهت نفوذ در سازمان های انقلابی  می گردد و با ایجاد ارتباط با یکی از مجاهدین که می دانست هنوز به او به عنوان یک زندانی سیاسی پیشین اعتماد دارد طرح رفاقت می بندد ؛ و در جریان همین تعقیب و گریزهاست که ساواک به وجود سازمان مجاهدین خلق پی می برد و سرانجام در شهریور 1350 ، 5 خانه تیمی سازمان در مناطق مختلف که از قبل شناسایی شده بوده، مورد هجوم ساواک قرار می گیرد و بیش از صد نفر از اعضا و هواراران مجاهدین دستگیر می شوند.دلفانی هم پس از انقلاب  ضد سلطنتی از نظرها غایب و احتماال به جمع همکارانش در واواک می پیوندد تا به زندگی کفتارگونه خود بپردازد وبه نفع دیکتاتوری و یا اربابی جدید ،به اعتیادش به خون ؛ پاسخ دهد و از جسد مردم میهنش و از کشته ها پشته بسازد.

آنموقع هنوز نمی دانستم که دیری نخواهد پایید که ؛ نوبت اسیاب ما هم برسد و این من و ما باشیم که در نوبت بعد در محضر و محکمه تاریخ شرمگینانه بنشینیم تا پاسخ دهیم که چگونه فریب اعتماد" آدم فروش کافر دیگری " را خوردیم . از کوته بینی ؛ عدم تیزبینی و هوشیاری و نیزاعتماد نابجای ما بود که ، "نامرد هزار چهره دیگری" خلق شد و به قول ناصر خسرو :

."از ماست که بر ماست"

مصداقی ، "نامرد هزار چهره"؛ چهره ای دیگر و از جنس و خمیره همان هاست که ، باید افشا شود! زندانیان

بسیاری پیشتر از من به هویت این "نامرد هزار چهره" پی برده بودند ولی چه میشود کرد که من و ما با خام خیالی ، توطئه های پیچیده رژیم را باور نداشتیم و برخی برخوردهای غیر عادی او را به منیت و خودشیفتگی و فضولی های نابجای او ربط می دادیم. درود به زندانیان سیاسی پیشین و نیز زندانیان کنونی که علیرغم اسارت در چنگال های خونین خمینی ؛ خوش درخشیدند و با تهیه بیانیه ای جانانه ) 2 ، ) نقشه وزارت اطلاعات  اخوندی و جبهه مماشات را ،افشا و خنثی کردند ! بیانبه ای با امضای بیش از هزار و چهارصد  امضا ، چه سرمایه هنگفتی در جنگ سیاسی ملت و مقاومت ایران با رژیم غدار ضد بشری خمینی ؛ مزدوران و جبهه مماشات است! رژیم خون آشامی که چندین و چند ده "نامرد هزار چهره" پیشین و جدید را نقش قبر کرده و آنان را بر میز اطاق فکرش ،با بهره گیری از خبره ترین متخصصان ضد خلقی و بدیع ترین تکنیک ها ، کالبدشکافی کرده است ، آرشیوی از تجارب دو نظام دیکتاتوری را داراست ، با پول باداورده نفت؛ بدیع ترین شیوه های کشف ، آموزش و مدیریت ) نرم افزاری ( مزدوران به همراه هوشمندانه ترین سخت افزار ها - از برجسته ترین سازمان های اطلاعاتی  غرب و شرق – را تهیه کرده ، مگر به استخدام  دراوردن و ارتقا ی چنین نفوذی هایی که به بیماری خودشیفتگی هم دچارند ، کار سختی است ؟ مگر هیتلر و سایر دیکتاتوران نتوانستند چنان آدم های مغرور و خودشیفته و طاووس علیین شده و فارغ التحصیلان  بهترین دانشگاه های جهان را بخدمت دراورند تا آنان را با خود در نفرت انگیز ترین پروژه های ضد خلقی و ضد بشری قرن همرای و هم داستان نمایند؟ به راستی این نا هوشیاری ما زندانیان سیاسی پیشین نسبت به وجود این نفوذی ، سر چند نفر را به بالای  دار برده است ؟ چند زن ، مادر ؛ فرزند به سوگ عزیزانشان نشسته اند ؟آیا اعتماد نابجای ما به یک مزدور نفوذی ،موجب موفقیت های مصداقی مزدور در به تور دادستانی هدایت کردن و به قتلگاه کشاندن و به شهادت رساندن، سیامک طوبایی ها ، جواد تقوی ها و محمد سالمی ها و ده ها و صد ها نفر دیگر ، در همکاری او با رژیم ؛ نشد ؟ در کالبد شکافی و تحلیل این مزدور نفوذی ؛ نظریات زیادی را شنیده ام ولی به نظر خود ؛ تحلیل یکی از روزنامه نگاران با سابقه و مبارز ) 3) از مصداقی را جالب توجه یافتم. " او شهوت دیده شدن به هر قیمت دارد". بهترین تعریفی که از یک روزنامه نگار خبره میشود انتظار داشت ! و مصداقی برای ارضای این شهوت حاضر است دست به هر کاری بزند ؛ همانطور که پیشتردر یکی از یادداشت هایم آورده بودم"او حتی برای دیده شدن حاضر است در ملاء عام در هر رودی ادرار کند) برادر حاتم طاعی ( مثال مطالبش را در بدنام ترین وب سایت های وزارت ااطلاعات  رژیم به اشتراک و بازپخش کنند و او حتی برای حفظ ظاهر یک اعتراض خشک و خالی هم نکند..او می تواند تمام ارزش ها و پرنسیپ های متعارف را با وقاحت و دریدگی و بی چاک دهنی و هرزه گویی هایش ؛ در زیر پای آخوندها له کند و در عین حال همچون آخوندها به بالای منبر برود ؛ در مضار دروغگویی ؛ حرف و حدیث ها اورد و

دیگران را به راستی و درستی پند و اندرز نماید" . وقتی که 4 جلد کتاب خاطرات زندان مصداقی را با دید کنونیم و در استمرار حرکت وی و نامردان هزار چهره پیش از او می خوانم در می یابم که چگونه مصداقی با انجام هر عملیات شیطانی بر علیه مقاومت ایران ؛ به خلسه ای عمیق فرو می رود تا با دقت و وسواس خاص ؛ جا پای ان نامردان بگذارد ؛تاریخ را لحظه به لحظه بازسازی کند ؛ به منتهای پلیدی خود برسد ؛ نمونه دیگری از آن جانیان را ؛ باز تولید کند ، تا از قوه به فعل در اید . محصولی جدید از آمیختن همجنسان تاریخی خود ؛ عباس

شهریاری ها ؛ سیروس نهاوندی ها و مراد دلفانی و ... در لابراتورهای وزارت اطلاعات  و جبهه مماشات البته با ورژن هزاره سوم و آپدیت شده. اینجاست که به تاکید وی و قلمفرسایی های بی پایانش در طرح"داستان خیالی مهیج " فرار از زندان" که هیچگاه حتی پس از گرفتن مرخصی هم اتفاق نیفتاد و فقط در حد شعر و شعار باقی ماند ، پی بردم، که گونه  برداری سطحی از " فرارکردن ) فراری دادن( سیروس نهاوندی توسط ساواک " است .گرچه سناریوفراری دادن ! وی در عمل تحقق نیافت ولی سناریوی دیگر و ارسال او با پست سفارشی به خارج از کشور به منظور نفوذ در میان زندانیان ازاد شده و با اعتبار و کردیت ده سال سابقه زندان (البته با احتساب شش ماه عفو امامش (؛ دست کمی از طرح فراری دادن نداشت. از دایی جان ساواکی وی که بگذریم ، یقین دارم که مصداقی هر انچه که باید در ارتباط با ریزه کاری های شخصیتی این اسطوره های بدکردارش بداند را ؛ بارها خوانده و مرور کرده است .اوتمام تاکتیک هاو فوت فن های استادان بزرگش از لاجوردی ، حاج داود رحمانی و لشگری و زمانی و... را یک به یک حفظ کرده است و بی مسما نخواهد بود که اگر او را فرزند و شاگرد خلف لاجوردی بنامیم  او معتاد به دیده شدن است ؛ اوبرای دیده شدن ؛حاضرست بهایی گزاف بپردازد تا شهوتش سیراب گردد. او معتاد به نور مصنوعی صحنه شده است ؛ تا دیده شود و حتی اگر شده ستاره "شو" شب های چهارشنبه واواک و یک دلقک بدنام به نام بهبهانی که شهره خاص و عام است گردد . اما سوالی که تا اینجا بی پاسخ مانده است انست که : ایا او، به هنگام دستگیری ) و به نوشته خودش در هنگام شکار مجاهدان در ماشین گشت دادستانی ( ، قول همکاری به واواک داده است و یا پیشتر از ان هم ، در حال انجام وظیفه ضد انقلابیش  و ادامه راه طولانی " دایی اطلاعاتی کرده ام " گفته ای که بلافاصله  سخن یکی از جانیان سقط شده رژیم  روح الله  حسینیان ( را به یاد می اورد که می گفت " ما خودمان یک زمان قاتل بودیم " .حسینیان هم یکی از کسانی بود که در راه اطلاعاتی  شدن به قاتل و جلادی خون آشام و معتاد به خون ؛ مبدل گشت؛ مسیر همه توابان و مزدوران چون مصداقی که لاجرم  از پا گذاشتن بر جنازه آزادگان و مجاهدان می گذرد و گریزی از آن نیست . این خود شیفتگان ، مناسب ترین سوژه برای سازمان های اطلاعاتی  )داخلی و خارجی( بوده و هستند ، کافیست تضمین یابند که شهوتشان ، هر انچه باشد ، نان ، نام و ...ارضا شود ، آنگاه است که آمادگی کامل می یابند که چون چوبی بی اختیاردر دست ستمگران به نیزه ای تیزو کشنده برای نشستن بر قلب مبارزان و مجاهدان آزاده و ضد دیکتاتوری و حتی دوستان و رفقای سابق و اسبق بنشینند. مرگ بر ادم فروش کافر.

 

رضا فلاح  : از زندانیان دهه شصت

– 1 سرانجام  اعضای سازمان فداییان خلق ایران در ساعت ۷ و ۴۰ دقیقه بامداد روز چهارشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۵۳ ،عباس شهریاری را شناسایی و به سزای خیانت هایش رساندند.

کشته شدن عباس شهریاری در)عملیات خسرو روزبه(:

2-:  بیانیه ۱۳۱۳ زندانی سیاسی در مورد یاوهگوییهای ایرج مصداقی 

3-جناب اقای محمود سرابی، مدیر تلویزیون رنگارنگ لندن ، مفسر فوتبال، نویسنده، روزنامه نگار و کارشناس ورزشی

🌳💧 #شورش زندانیان #تيك_تاك_سرنگوني  #  شهرهای شورشی❤️🌳🍒

🌳💧#مجاهدین_خلق ایران #ایران  #  کانونهای شورشی🌳🌹🌹🌹  

🌳💧#coronavirus #COVID2019 #IranRegimeChange🌳💧

🌳💧#انحلال_سپاه_پاسداران #ما بر اندازیم #کروناویروس #اعدام نکنید🌳💧

لام🍒🌳🌹 ما را در توئیتر با حساب توئیتری 7 @Bahar iran دنبال کنید❤️🌳💧