️❣️❣️❣️ مسعود رجوی به مناسبت ميلاد امام جعفر صادق علیه السلام -
قسمتي
از آموزش يازدهم برادر
از
سلسله آموزشهاي 15گانه سال88
عدل الهى
مسعودرجوی :محمد حبیب، کلمه و پیام مجسم عشق بود.
اكنون اجازه
بدهيد از بابت روشنگرى پيرامون دجاليت خمينى و رژيم ولايتفقيه كه بالاترين حق
مردم ايران يعنى حق حاكميت آنها را به نام اسلام غصب كرده، مقدارى هم وارد بحثهاى
ايدئولوژيكى اخص مجاهدين در برابر آنها بشوم و اميدوارم براى هموطنانمان بهويژه
پيروان ساير مكاتب و اديان كه اين بحثهاى اخص را در برابر خمينى و اسلام او
ندارند، خسته كننده نباشد.
ابعاد شرك و
حق ستيزى در دستگاه نظرى و عملى رژيم ولايتفقيه، به آنجا مىرسد كه از خود خدا
هم پيشى مىگيرد.
آيا رابطه خدا
با انسان كه مخلوق خود اوست، همان رابطه يكسويه و عارى از تعهديست كه خمينى در
ولايت و حاكميت مطلقه فقيه طلب مىكند؟ هرگز، هرگز چنين نيست.
-آيا خدا خودش
متعهد نشده كه بهاندازه پوسته خرما يا دانه ارزن يا ذره و مثقالى هم به هيچكس و
هيچ چيز ستم نمىكند؟ آيا اين لازمه هستن وهستى ذات كبريا نيست؟
-آيا هم او
نيست كه بدون اينكه كمترين نيازى داشته باشد، صدها بار در كتابش براى انسان كه
مخلوق خود اوست قسم مىخورد كه در وعدهها و ميعادها و هر آنچه در نظم و نظام تكاملى
انسان و جهان برعهده گرفته است، هيچ نقض عهد و خلف ميعاد و تغيير و استحاله سنن
تكاملى در كار نخواهد بود؟
فَلَن تَجدَ
لسنَّت اللَّه تَبديلًا وَلَن تَجدَ لسنَّت اللَّه تَحويلًا.
إنَّ اللّهَ
لاَ يخلف الميعَادَ
-مگر هم او
نيست كه مخلوق خود را تشويق مىكند تا از او وعدههايى را كه به رسولان داده شده
است، طلب كند وخطاب به او بگويد، در روز بازپسين ما را خوار ندار چرا كه تو هرگز
خلف وعده و نقض عهد نمىكنى.
رَبَّنَا
وَآتنَا مَا وَعَدتَّنَا عَلَى رسلكَ وَلاَ تخزنَا يَومَ القيَامَه إنَّكَ لاَ
تخلف الميعَادَ .
-مگر هم او
نيست كه وقتى براى پيش بردن ارابه تكامل فدا و قربانى مىطلبد، دست وام خواهى
بجانب مخلوق خود دراز مىكند و متعهد مىشود كه قرضى را كه مىگيرد بهطور مضاعف و
با پاداشى كريمانه به او باز گرداند.
مَن ذَا
الَّذى يقرض اللَّهَ قَرضًا حَسَنًا فَيضَاعفَه لَه وَلَه أَجرٌ كَريمٌ پس اگر
خدايى هست، ضرورتاً و ذاتاً عادل است.
حضرت على در
اين باره گواهى مىدهد كه همانا او نَفس عدالت و عدالت گستر است:
َ أَشهَد
أَنَّه عَدلٌ عَدَلَ .
***
عدل، نخستين
اصل مذهب شيعه جعفرى
هر مبتدى در
شريعت اسلام مىداند كه اين آيين بر سه اصل «توحيد» (يگانگى)، «نبوت» (هدايت) و
«معاد» (مسئوليت) مبتنى است هر چند كه مرتجعان كلمات را لوث و عارى از محتوا كردهاند.
30سال پيش در
درسهاى تبيين جهان رو درروى رژيم خمينى و اسلام پناهى او مىگفتيم:
«همه حرفهاى
ما همين سه كلمه است. (سرنخ هايى كه ساير حرفها به آن منتهى مىشوند واز اينجا
مىجوشند، ساير موضعگيرىهايمان در مواضع مختلف حتى درقلمروهاى سياسى) شما سراسر
قرآن و تاريخ انبيا را هم كه ببينيد، در اساس چيزى جز تشريح و تأكيد روى اين سه
بنياد و بهخصوص بنياد اساسى، يعنى توحيد نيست. و ما هم اين اصول را در قالبها و
مثالهاى مختلف جامعهشناسى، تاريخى، فردى، وجودشناسى مىبريم، كه بههرحال همه
مسائل از اينجا سر در خواهد آورد.
مىدانيم كه
اين اصول، آن سه اصلى هستند كه در اسلام تقليدى نيست و نمىتوان آنرا تقليد كرد.
هر كس بايد در سرنخها و اصول مجتهد باشد. يعنى قانع شده باشد، آگاهانه انتخاب
كرده باشد و مثلاً بداند چرا خدا هست؟ بايد واقعاً عقيدهمند باشد. آموزش
ايدئولوژى يعنى همين! چرا كه در فقه اسلامى، تقليد در فروعات جايز است، اما در سر
نخها و اصول و پايهها، انسان بايد خودش عقيدهمند و فقيه يعنى آگاه باشد و بر
اساس آن حركت كند و موضع بگيرد. بهخصوص بهدليل ضرورت حركت آگاهانه، كه قبلاً روى
آن تأكيد بسيار زيادى كرديم.
تمام احكام،
شعائر و دستورات اسلام نيز از همين اصول سرچشمه مىگيرد. البته بهشرط اينكه ما،
به مفهوم اين احكام، و ديناميزم تاريخى و اجتماعى آن واقف باشيم. و مثلاً براى
اثبات حقانيت اين احكام، يا مفيد بودنشان، آنها را لوث و مبتذل نكنيم… .
پس بايد ديد
جوهر مطلب چيست و بهكجا راه مىبرد، از كدام اصل ناشى مىشود؛ كدام اصل آنرا
اقتضا مىكند، كه اينطور بايد برخورد كرد. بهشرط اينكه اول اصول را بفهميم بعد
سراغ فروع برويم.
اصول دين اينها
بودند. فروع دين قطعيت اصول را ندارند، البته لازمالاجرا هستند؛ ولى از اصول
بيرون آمدهاند.
بنابراين بايد
جوهر اين احكام و دستورات را فهم كرد، كه چه هستند، چه چيز را مىخواهند ارائه
كنند و به چه راه مىبرند؟».
***
«بعداً ديديم
دو اصل ديگر در ”مذهب جعفرى“ مورد تأكيد قرار گرفت، البته در كنار اصول دين و همان
سه اصل پايهاى دين اسلام: عدل و امامت كه اولى مشتق از توحيد و دومى مشتق از نبوت
است.
مذهب جعفرى
چيز جديدى نيست، جز همان اسلام واقعى و مبتنى بر همان سه اصل پايهاى كه لازم ديده
است براى ممانعت از انحراف افكار، مشتقات توحيد و نبوت را هم بالصراحه مورد تأكيد
اصولى قرار بدهد و از اينرو آنرا اصول و پايههاى مذهب جعفرى خواندهاند. يعنى
رويكرد و نظرگاه امام جعفر صادق و همه پيشوايان تشيع در مورد توحيد و در مورد
نبوت.
اگر در تاريخ
هم مطالعه كنيد، خواهيد ديد عدل و امامت از همين اصول توحيد و نبوت بيرون آمده
است و هيچ چيز جديدى نيست. از مشتقات و معانى همان اصول هستند.
«عدل» مشتق و
معنى بلافصل توحيد است و «امامت» هم بهمثابه پذيرش و ضرورت رهبرى، از نبوت بيرون
مىآيد.
مسأله چه بود؟
بعد از رحلت پيغمبر (ص)، كشمكش قدرت بين گروهها و طبقات مختلف شروع شد و به اوج
رسيد. بازتاب اين كشمكشهاى عينى و سياسى طبيعتاً در سطوح روشنفكرى، كسوت و جامه
تئوريك به تن مىكند.
بهلحاظ
تئوريك و ذهنى، موضوع بحث روشنفكران و حكماى زمان است. مسائل جديدى پيش آمد.
توده مردم،
خواستار عدالت و برابرى يكتاپرستانه و امحاى نابرابرى و ستم اجتماعى بودند؛ اما
جباران (مانند معاويه و يزيد) براى توجيه نابرابرى و ستمگرى، لاجرم بايستى زيرآب
عدالت خدا را مىزدند. يعنى وقتى دعوا از زمينه سياسى و عينى به زمينه تئوريك
منتقل شد، از اينجاها سر در آورد، چرا؟
حكومت كننده
مىخواست «فعال مايشاء» باشد، هر چه خواست بكند وكسى هم پرس و جو نكند، و اصلاً
مردم رخصت سؤال و جواب نداشته باشند. تئوريسينهايشان مسأله را به اين ترتيب
درآوردند كه لازم نيست خدا عادل باشد، هركار كه خدا كرد، همان عين عدل است.
***
حالا 30سال
گذشته و تجربه خمينى و رژيم ولايتفقيه پيش چشم همه است.
ملاحظه مىكنيد
كه حكمران ستمگر، در قدم اول، مىخواهد آن چه را كه دلش مىخواهد و به نفع نظام
حاكم است، انجام بدهد وكسى هم خرده نگيرد ومخالفت نكند.
در قدم دوم،
خودش را خدا گونه «فعال مايشاء» مىكند.
در قدم سوم،
خدا را مانند خودش مىكند، به حد خودش تنزل مىدهد و چنين جلوه مىدهد كه خداى
«فعال مايشاء» مثل خود اوست كه بدون حساب و كتاب وبدون حكمت و قانونمندى، عيناً
مانند خود او هر كارى را مىكند و اصلا نيازى به عادل بودن ندارد بلكه مانند او،
هر آنچه بكند عين عدل است. به اين ترتيب عدل و عدالت هم يكسره از مفهوم خود، تهى
مىشود. تبديل به واژه پوچ و بىمعنايى مىشود كه فقط لقلق زبان است.
غافل از اين كه
«فعال ما يشاء» از مشتقات توحيد و منزه بودن خدا از هر گونه بىعدالتى است. تجلّى
و جلوه عدالت مطلق است. به همين خاطر در هر رَكعَت نماز دو بار بايد سجده كرد و
«سبحان ربى» گفت و خدا را منزه و برتر از اين لاطلائات شمرد.
در سجودت كاش
رو گردانيى
معنى سبحان ربى
دانيى
برمىگردم به
امام صادق در همان درسهاى تبيين جهان:
***
«در يك طرف
طبقات و حكما و روشنفكران وابسته به آنها بودند، كه دلشان مىخواست كارهاى خدا مثل
كارهاى خودشان، بىحكمت و بىدليل و منطق باشد. در آنطرف ديگر، مبلغين و
روشنفكران انقلابى تشيع بودند كه اين انديشه را نمىپذيرفتند، و زير بارش نمىرفتند.
هر دعوايى بر سر مسائل تئوريك، به يك جايى راه مىبرد، روى آسمان كه دعوا نمىكنيم!
اين قضيه
تئوريزه شد و بالاخره از عدالت خدا سر در آورد؛ به اين ترتيب كه در فرهنگ آنها خدا
عادل نيست، به اين نياز داشتند و اين نتيجه را مىگرفتند. انكار عدل خدا قدم
بعديش، به اين منجر مىشد كه حرف خليفه هم مثل حرف خدا احتياجى به پرس و جو و سؤال
نداشته باشد. هر اندازه پاى عدل خدا شل مىشد، پاى جبر و اختناق اجتماعى محكمتر
مىشد.
اين تمايل،
بعداً مسير تدوين تئوريكاش را طى كرد، شكل گرفت و اشاعره (جبرگرايان يا جبريون صرف)
را نتيجه داد. در برابر اينها، روشنفكران و انقلابيون و ائمه تشيع كه آبشخور پاك
توحيدى داشتند، مطرح مىكردند كه خداى «واحد» و «صمد» بههيچوجه نمىتواند ظالم
بوده و كارهايش از روى نابخردى و بىحكمتى باشد. چرا كه توحيد در معناى عميقش
اصولاً از عين عدل و حكمت، جدا نيست».
«در مقابل
چنين اقدامات و چنين برخوردهايى بود كه «حضرت صادق (ع) » از شرايط بالنسبه
دموكراتيك و يا نيمهدموكراتيك دوران گذار اموى به عباسى، استفاده كرد و با يك كار
عظيم تئوريك به نسبت آن دوره، چهار هزار دانشجو را جمع كرد، اصول اسلام را تدوين
نموده و به آنان آموزش داد. بهاينترتيب، اصول اسلام را از دستبرد غاصبين و
منحرفين زمان مصون نگهداشت و اصول مذهب جعفرى ـ شيعه جعفرىـ كه اصول همان اسلام
راستين است، پرداخته شد. يعنى عدل، مشتق از توحيد و امامت مشتق از نبوت. تا
بهاينترتيب و با اين تأكيدات، براى فتنهجوها ديگر جايى براى از كليت انداختن و
از شمول انداختن اين قواعد اساسى نماند. براى چه؟ براى اينكه خلفا با نبوتى كه
تعميم پيدا نكند و بر سر حقوق ائمه پافشارى نكند، درگيرى نداشتند. پيغمبر هم كه
آمده و رفته است، پس بگذار بهصورت يك اصل بىآزار، باشد!
اين چنين بود
كه اسلام راستين، براى مشخص شدن مرزهايش با اسلام ستمكارها و اسلام يزيدها، و به
جهت تخصيص و مشخص شدن مرزهايش، شيعه «جعفرى» نام گرفت.
كمااينكه
امروز وقتى ما در اعلاميههاى رسمىمان، بعد از نام خدا، نام خلق را مىآوريم، به
مفهوم اين نيست كه بخواهيم چيز جديدى آورده باشيم و مثلاًخلق را بهجاى خدا
بنشانيم! تأكيد و تصريح بهاين خاطر است كه نشان بدهيم خداى مورد پرستش ما، خداى
خلقهاست، خداى آزادى خلقها، خدايى كه از قبَل احقاق حقوق خلقها مىتوان به آن
رسيد؛ نه خداى باسمهيى، در آن دور دستها، توى آسمان، كه شاهان هم با همه
شيطان صفتىهايشان مدعى پرستش آن هستند.
ما مىخواهيم
بفهمانيم كه اين خداى مطلق، امروز عملاً در مسير يك نسبى، در مسيرى كه همان راه
خلقها و راه آزادى آنها مىباشد، قابل حصول و وصول است. همانطور كه در
زيارت عاشورا مىخوانيم «بَرئَت إليَ الله وَ إليَكم» «از آنها تبرى مىجويم،
فاصله مىگيرم و مىگريزم بجانب خدا و شما» براى چه؟ براى اينكه حسين (ع) هم بهطور
نسبى تجلى ارزشها و راه خداست.
باز در همان
زيارت عاشورا مىخوانيم «السلام عليك يا ثارالله» خون خدا! درود بر تو اى خون
خدا!».
❣️❣️❣️ #شورش زندانیان #تيك_تاك_سرنگوني # شهرهای شورشی❤️🌳🍒
❤️🌳💧#مجاهدین_خلق ایران #ایران # کانونهای شورشی❤️🌳🌹🌹🌹
❤️🌳💧#coronavirus #COVID2019 #IranRegimeChange❤️🌳💧
❤️🌳💧#انحلال_سپاه_پاسداران #ما بر اندازیم #شهادت_ميدهم #اعدام نکنید❤️🌳💧
🍒🌳🌹 ما را در توئیتر با حساب توئیتری 7 @Bahar iran دنبال کنید❤️🌳💧
