۱۴۰۱ شهریور ۲۷, یکشنبه

آموزش برای نسل جوان (شماره ۱۶ و۱۷) – مسعود رجوی، سوم دیماه ۱۳۸۵

                                        آموزش برای نسل جوان (شماره ۱۶ ) – مسعود رجوی

آغاز چهل و دومین سال شورای ملی مقاومت

راه طی شده در چهل و یک سال گذشته با یادی از مصدق و مدرس

و یک فقره عقب‌گرد تاریخی در بارهٔ فروغی اولین نخست‌وزیر رضا شاه

امروز مقاومت ایران با مریم از جوانب گوناگون داخلی و بین‌المللی در اوج است. این را به ویژه با کانون‌های جنگاور شورشی همه می‌بینند. فغان و فریاد دشمن و طیف عوامل و مزدوران هفت‌خط و هفت‌رنگ آن به همین خاطر است. اما در سالگرد شورا من عمد دارم به ۴۱ سال قبل برگردم.

در ۳۰ تیر ۱۳۶۰ به عیان می‌شد دید که ما در برابر مهیب‌ترین نیروی ارتجاعی تاریخ ایران که از اعماق قرون و اعصار سربرداشته و از پشتوانهٔ عظیم اما گذرای اجتماعی هم برخوردار است، سینه سپر کرده‌ایم. خمینی در مقام ولایت و سلطنت مطلقه، به صراحت از ما «توبه» و دستبوسی و بیعت مطلقه می‌خواست و هیچ راهی جز «حیات خفیف خائنانه» باقی نگذاشت. در پشت یک جنگ ضدمیهنی با شعار «صدور انقلاب» و «فتح قدس از طریق کربلا» هم سنگر گرفته بود تا از دید خلایق پنهان کند که دشمن ما نه در عراق و قدس و آمریکا، بلکه در همین جا در زیر عمامه و عباست.

روزگاری غریبی بود. کلمهٔ آزادی و سخن از دموکراسی به ویژه در عرف چپ‌نمایی قبیح و ناپسند بود. حزب توده خطاب به من می‌نوشت:

«توجه فرمایید…دموکراسی که این همه مورد عشق و پرستش شماست، اولاً می‌تواند سایه به سایهٔ استقلال طلبی و امپریالیسم ستیزی نباشد و ثانیاً در مبارزه با امپریالیسم که در عصر ما اصلی و شاخص است، چه بسا نقش درجه دوم احراز نکند».

و ما قبل و بعد از آن می‌گفتیم و می‌نوشتیم: «وقتی مقاومت ما پیروز شود، یکی از بزرگترین موانع انقلابات معاصر و بلکه مهم‌ترین عامل انحراف و اضمحلال آن‌ها که همانا تجاوز به حریم مقدس آزادی تحت انواع و اقسام بهانه‌هاست، از میان برداشته می‌شود…احیای مقولهٔ آزادی همانا احیای بشریت و انقلابات مغلوب است».

در آن روزگار غریب، هیستری مذهبی و ریش و تسبیح، اسلام‌پناهان زمانه را کور و کر، «بی دنده و ترمز» و قمه‌کش کرده بود. حجاب اجباری با شعار «یا روسری یا توسری» اندازه نمی‌شناخت. عکس برگردان آن را که از زمان رضا شاه در بی‌حجابی اجباری سابقه دارد، در هیستری کف بر دهان ضدمذهبی می‌توان دید. طرفین طیف، در انحراف از اصل موضوع که همانا حاکمیت سیاسی است، اتحاد عمل دارند. این شراکت عینی در هر حال به جیب شیخ حاکم می‌ریزد. سپر بلایش می‌شود، تفرقه می‌اندازد و تضاد اصلی را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. گوئیا که دعوا نه با حاکمیت شیخ و فیزیک حکومت آخوندی بر روی زمین، بلکه با متافیزیک دینی، در آسمان و بر روی هواست. نتیجه‌اش هم این می‌شود که دنده عقب بگیرید و به قرن گذشته برگردید. به طرف شاه و پدرش و بعد هم بچه‌اش و حتی نوه‌اش! باید به خاطر انقلاب مشروطه از محمدعلی شاه و شیخ فضل الله و به خاطر انقلاب ضدسلطنتی از شاه و رضا شاه معذرت‌خواهی کرد و عذر تقصیر خواست. سُس آن هم مشتی لفاظی و فحاشی به مجاهدین، از قضا در بارهٔ دموکراتیک نبودن آن‌هاست که چرا ترک خانه و خانواده و خانمان نموده و یکسره خود را وقف جنگ با رژیم آخوندی آن هم در هیأت و کسوت یک ارتش آزادیبخش کرده‌اند. سازمانی که در آن جهاد اکبر با نفس و ایدئولوژی فردیت و جنسیت، به عملیات جاری ارتقا یافته است.

در دستگاه بورژوازی وابسته و رو به عقب که به خاطر منتهای ضعف و ذلت از جنگ ضدمیهنی تا همین امروز علیه مقاومت و انقلاب و بر ضد جمهوری دموکراتیک با شیخ همنوا بوده گوئیا که مشکل در «انقلاب کردن» علیه دیکتاتوری سلطنتی بوده است. ولی ما با تخطی عمدی و آخوند نشان در دستور زبان می‌گوییم که مشکل امروز و دیروز همانا «ارتجاع کردن»! است که اشارتی به سرقت و سپردن رهبری انقلاب ضد سلطنتی به ارتجاع خمینی در گذشته و داعیهٔ بازگشت به ماقبل خمینی در حال حاضر است.

در اولین سخنرانی بعد از آزادی از زندان شاه، یک هفته قبل از اینکه خمینی به ایران بیاید، اعلام کردیم خواهان «انقلاب دموکراتیک» هستیم و «نیامده‌ایم روند خودبخودی قضایا را ستایش کنیم بلکه باید اندیشید که چه چیز باید باشد و چه چیز هم نباید باشد». همچنین ۱۰ روز بعد از ۲۲ بهمن که خمینی «انقلاب اسلامی» را علم کرد با صدای بلند گفتیم: «اگر صحبت از انقلاب است یعنی دگرگون کردن، یعنی حکومت کننده کنار برود و حکومت شونده بیاید. یعنی طبقه حاکم داغان بشود، یعنی زیر و رو شدن. چیزی که علی به بهترین صورت در اعلامیه شماره یک خود پس از به‌قدرت رسیدن بیان کرد (که)… باید دگرگون و غربال شوید؛ تا کفگیر نظام فعلی به ته دیگش بخورد، برگردد، پائینی‌ها بالا بیایند و بالایی‌ها پائین بیایند. این است معنای انقلاب…والاّ صحبت از انقلاب نکنید، بخصوص صحبت از انقلاب اسلامی نکنید، خود انقلاب به اندازه کافی مسئولیت دارد، چه رسد به انقلاب طراز اسلام».

***

دریغا که مردم ایران بیش از ۲۵۰۰ سال است بدون سرکوب و انواع سلطنت، جز در مقاطعی کوتاه، بهار آزادی را تجربه نکرده‌اند.

عجبا که تا دیروز تحت عنوان اصلاح‌طلبی، آخوند خاتمی و سردژخیم اطلاعات حجاریان و موسوی خوئینی‌ها دادستان کل ارتجاع در زمان قتل‌عام و دستیارش عباس عبدی الگوسازی می‌شدند. اکنون که تاریخ مصرف اصلاح‌طلبی به سر آمده با شگفتی در یک عقبگرد تاریخی به زنده کردن و تجلیل امثال فروغی مهرهٔ زبردست و کهنه‌کار انگلیس در خدمتگزاری به رضا خان پرداخته‌اند.

همین یک نمونه را برای آگاهی نسل جوان، به اختصار اشاره می‌کنم. آنچنان‌که در همهٔ کتاب‌های شرح وقایع نوشته‌اند: فروغی از ۱۳۰۲ که رضاخان بر کرسی رئیس الوزرایی نشست، عضو ارشد کابینه و عقل منفصل او بود. دکتر مصدق نماینده مردم تهران در مجلس شورای ملی صلاحیت سیاسی فروغی و وثوق الدوله را که هر دو از وزرای رضاخان بودند زیر ضرب برد. مدرس که در رأس مخالفان رژیم کودتا بود در آبان ۱۳۰۵ توسط مزدوران رضا شاه ترور و مجروح شد اما زنده ماند و بعداً در آذر ۱۳۱۶ در تبعید کاشمر به شهادت رسید.

فروغی در تغییر سلطنت اولین نخست‌وزیر رضا شاه شد و عمدهٔ هم و غم خود را در پنج ماه و نیم صدارتش صرف مراسم تاج‌گذاری رضاخان و تأمین مخارج گزاف آن کرد. بعد برای از بین بردن اعتراضات خارج از کشور به حکومت کودتا که مأموریت جدید او بود به اروپا رفت. فروغی در کابینهٔ مستوفی به دستور رضا شاه و از جانب او وزارت جنگ و زمام امور ارتش تحت‌امر را به عهده داشت. علاوه بر سایر مشاغل، سه نوبت در زمان رضا شاه نخست‌وزیر و سه نوبت هم وزیر جنگ بود.

در اردیبهشت ۱۳۰۵ هنوز یک هفته از تاج‌گذاری رضاخان در دولت فروغی نگذشته بود که سربازان و درجه‌داران فوج سلماس به خاطر نرسیدن حقوق خود سر به شورش برداشتند. رضا شاه، آیرم فرمانده لشکر آذربایجان را به سرکوب آنها فرستاد و ۵۶ نفر اعدام شدند. خودش هم برای سرکوب نظامیان شورشی به خراسان شتافت و در بجنورد سر ضرب دستور اعدام ۱۲ نفر را صادر کرد. این پس از اعدام ۶۰ نفر توسط فرمانده لشکر رضاشاه در خراسان از اهالی ترکمان در آن خطه بود.

در دومین کابینهٔ فروغی، تیمورتاش وزیر دربار قبلی و سردار اسعد بختیاری وزیر جنگ همین کابینهٔ فروغی از شرکای پیشین رضا شاه بودند که یکی پس از دیگری در زندان سر به نیست شدند. در فروردین ۱۳۱۳ هم‌زمان با قتل اسعد با تزریق آمپول هوا در زندان قصر تهران، عده زیادی از سران بختیاری و قشقایی و بویراحمد و ممسنی هم به دار آویخته شدند. یکی از آنان پدر شاپور بختیار بود که همراه با ۴ تن از خویشاوندانش به دستور رضا شاه به دار آویخته شد و سایرین به حبس‌های طولانی محکوم شدند. در نخست وزیری فروغی راه چالوس به طول ۱۶۸ کیلومتر با قربانی دادن بیش از هزار کارگر افتتاح شد. در شهریور ۲۰ فروغی دوباره به دستور انگلیس پیدایش شد که قبل از هر چیز تسلیم ایران را تحت عنوان ترک مخاصمه و به قول خودش خودداری «از هرگونه عملیات مقاومت» اعلام کند، سپس بار رضا شاه را ببندد و او را به تبعید در جزیرهٔ موریس بفرستد و آنگاه پسرش را مانند پدرش از جانب انگلستان بر تخت سلطنت بنشاند. در مورد اموال غصبی رضا شاه هم آن قدر سر و صدا و اعتراض شد که همان مجلس دست‌نشانده، فروغی را مکلف به تعیین هیأتی برای پس گرفتن اموال غصبی و مسروقهٔ رضا شاه کرد.

وقتی تاریخ مصرف مستوفی‌الممالک در مقام نخست‌وزیری به پایان رسید و رضا شاه او را دور انداخت، مستوفی به مصدق پیام داد «من تا چانه به گِل نشستم، شما مواظب باشید که تا فرق سر در لجن فرو نروید».

***

دوباره به ۴۱ سال پیش برمی‌گردم. در ۳۰ خرداد سال ۶۰ در آغاز مقاومت انقلابی و در ۳۰ تیر سال ۶۰ در بدو تشکیل شورای ملی مقاومت، من هرگز گمان نمی‌کردم که طولانی‌ترین، سرسخت‌ترین، بغرنج‌ترین، پرشکنجه‌ترین و پرخون‌ترین مقاومت سازمانیافتهٔ تاریخ ایران را آمیخته با قتل‌عام‌های زنجیره‌ای در پیش داریم. نمی‌دانستم که کبوتران خونین‌بال میلیشیا که در ۳۰ خرداد اسم‌شان را هم به دشمن نگفتند، و کاروان بزرگ شهیدان ۵ مهر که طلسم شاه سلطان ولایت را سپیده‌دمان تیرباران درهم شکستند و فدیه‌های عظیم ۱۹ بهمن ۱۳۶۰ موسی و اشرف، تازه اول کار و سال اول است. آخر انقلاب کردن به معنی واقعی و دموکراتیک آن با حاکمیت جمهور مردم بسا هزینه‌ها دارد و مفت و رایگان به دست نمی‌آید.

دوش مرغی به صبح می‌نالید

عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش

گفتم این شرط آدمیت نیست

مرغ تسبیح گوی و من خاموش

آری، پس از آن، درهم شکستن بسیاری طلسم‌ها و عبور از کوره‌های گدازان دیگر در پیش بود. از جنگ ضد میهنی تا قربانگاه‌های جنگ کویت و اشغال عراق تا برچسب‌های تروریستی و کارزارهای زنجیره‌ای شیطان‌سازی. از قتل‌عام زندانیان تا کهکشان شهیدان فروغ جاویدان، از بمباران‌های مهیب تا کودتای استعماری ۱۷ ژوئن با خودسوزی قهرمانانش، از ۶ و ۷ مرداد ۱۳۸۸ تا ۱۹ فروردین ۱۳۹۰ و قتل‌عام ۱۰ شهریور ۱۳۹۲ در اشرف. و آنگاه حملات پیاپی موشکی با صف‌هایی از شهیدان.

این شمه‌ای از حکایت مقاومت ما و انقلاب نوین ایران است.

راستی که اگر مریم و انقلابش نبود چیزی از مجاهدین در دایرهٔ مقاومت باقی نمی‌ماند.

راه طی شده در ۴۱ سال گذشته پیام بسیار روشن و درخشان دیگری هم دارد: پیروزی محتوم

این مقاومت و انقلابی است تا پیروزی

خوشا آنان که بر سر موضع و آرمان شورا که آزادی و انتقال حاکمیت به جمهور مردم ایران است ایستاده‌اند

مسعود رجوی


**


آموزشها  برای نسل جوان (شماره ۱۷) – مسعود رجوی، سوم دیماه ۱۳۸۵

نخستین قطعنامه شورای امنیت ملل متحد (۱۷۳۷)

در مورد تلاش‌های رژیم برای به دست آوردن سلاح اتمی

مسعود رجوی-سوم دیماه ۱۳۸۵

آخوندهای دیوصفت سرانجام پس از ۱۵سال که از نخستین افشاگری مقاومت ایران به‌مناسبت ۳۰خرداد ۱۳۷۰ در واشنگتن می‌گذرد، در کوره اتمی به تله افتادند!

این قطعنامه، البته یک آغاز است و هنوز فراز و نشیبهای بسیار باقی است. اما این آغاز پایان، اثبات مصالحه‌ناپذیری فاشیسم مذهبی حاکم بر ایران است. از این پس رژیم آخوندی یا باید چوب تحریم و تشدید تضادهایش با جامعه بین‌المللی را بخورد و یا پیاز عقب‌نشینی و جام‌زهرهای زنجیره‌یی بعد از آن را. این تازه وقتی است که کماکان بتواند جنگ گرگها و تضادهای درونی فزایندهٔ خود را کماکان مهار کند والا هم چوب و هم پیاز را در تقدیر دارد.

***

رژی نامشروع آخوندی از یک‌سو به درستی و با تمام وجود، حس می‌کند و می‌داند که بدون سلاح هسته‌ای، بنیادش برباد و همه محاسباتش نقش برآب است. مگر تنها با بمب اتمی بتوان این رژیم زهوار دررفتهٔ ضدتاریخی را به تاریخ تحمیل نمود. به همین خاطر پیوسته گفته است که از ترس مرگ، دست به خودکشی، یعنی دست برداشتن از سلاح هسته‌ای، نخواهد زد. رفسنجانی از فردای مرگ خمینی صراحتاً می‌گفت که سلاح اتمی ضامن استراتژیکی بقای نظام است. همان نظامی که مجاهدین و مقاومت ایران، بنا بر وظیفه ملی و میهنی خود، در کمال افتخار میهنی و آرمانی، خواهان نفی و سرنگونی‌اش بوده‌اند و از همین رو افشای طرح‌های این رژیم برای دستیابی به سلاح اتمی، خدمت بزرگی است نه فقط به ملت ایران بلکه به تمامی خلق‌ها و بشریتی که از دیکتاتوری و فاشیسم مذهبی و از تروریسم و بنیادگرایی به ستوه آمده است.

در این اثنا رگبار کوبنده روشنگریها و افشاگریهای مقاومت ایران که بارها مورد اشاره آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، رئیس‌جمهور و وزیر خارجه ایالات متحده هم قرار گرفت امان نمی‌داد و پیاپی بر بسیج بین‌المللی علیه ولی‌فقیه اتمی می‌افزود! به برخی از آنها اشاره می‌کنم:

– افشای تأسیسات اولیه اتمی رژیم در معلم کلایه در سال۱۳۷۰

– افشای خرید کلاهک‌های هسته‌یی از قزاقستان در سال۷۱ که فشارهای بین‌المللی متعاقباً مانع از حمل آنها به ایران و رسیدن آنها به دست رژیم گردید.

– افشای مستمر استخدام متخصصان و کارشناسان چین و روسیه و کره شمالی و مسافرت تیم‌های اتمی رژیم به این کشورها در سال‌های بعد در دهها نوبت

– افشای تأسیسات اتمی نظنز و اراک یعنی بزرگ‌ترین و گسترده‌ترین سرمایه‌گذاریهای اتمی رژیم در سال۸۱ که همهٔ محاسبات اتمی آخوندها را به هم زد و به بازدید و تأیید بازرسان آژانس بین‌المللی انرژی اتمی انجامید

– افشای مهمترین شرکت‌های دست‌اندرکار تولید و وارد کردن تجهیزات و مواد ضروری برای پروژه‌های اتمی در بهمن ۸۱ و مرداد و شهریور ۸۲ از جمله کالا الکتریک در آبعلی که به‌عنوان کارخانه ساعت سازی ثبت شده اما مرکز مونتاژ و تست سانتریفیوژها بود و در بازدید بازرسان آژانس ذرات بسیار غنی شده اورانیوم در آن کشف گردید.

– افشای مرکز لویزان شیان در اردیبهشت سال۸۲ که یک مرکز بسیار حساس اتمی رژیم بود و رژیم بلادرنگ به تخریب و حتی تعویض خاک آن مبادرت کرد

– افشای سایت لشکرآباد و شرکت پوششی آن در خرداد ۸۲ و هم‌چنین در آبان ۸۳ که در بازدید آژانس معلوم شد یک مرکز غنی‌سازی با تکنولوژی لیزری است

– افشای نقش ویژه سپاه پاسداران در پروژه‌های اتمی که به‌وضوح حاکی از هدف‌ها و کاربرد نظامی این پروژه‌ها بود در آبان ۸۲ و هم‌چنین افشای انتقال ۴۰۰تن از دست‌اندرکاران پروژه‌های اتمی به صنایع نظامی در اردیبهشت ۸۳

– افشای مرکز اتمی مخفی در تونل پارچین که روی غنی‌سازی از طریق لیزر متمرکز بود در فروردین ۸۳

– افشای مرکز لویزان۲ که بسیاری از تأسیسات اتمی از لویزان شیان به آن منتقل شده بود در آبان ۸۳

– افشای صنایع موشکی همت در ارتباط با ساختن کلاهک‌های اتمی و شیمیایی در آذر ۸۳

– افشای پروژه تهیهٔ پولونیوم ۲۱۰ و بریلیوم برای ساختن چاشنی‌های بمب اتمی در بهمن ۸۳

– افشای گزارش محرمانهٔ مجلس رژیم آخوندی که نشان می‌داد مجلس رژیم آخوندی بعد از افشاگری مقاومت از وجود سایت‌های نطنز و اراک مطلع شده است در فروردین ۸۴

– افشای تولید و وارد کردن گرافیت مورد نیاز در بمب اتمی در اردیبهشت ۸۴

– افشای واردات و تولید فولاد بسیار سخت موسوم به ماراجینگ برای ساختن بدنه بمب و استفاده در سیستم‌های سانتریفوژ در تیر ۸۴

– افشای ساختن ۴۰۰۰ سانتریفوژ آماده کار در مرداد ۸۴

– افشای طرح و برنامه رژیم برای قاچاق کردن تریتیوم از کرهٔ جنوبی برای بالا بردن قدرت انفجار هسته‌یی در شهریور ۸۴

– افشای تونل سازیهای رژیم در مراکز نظامی‌اش برای پنهان کردن مواد و تجهیزات در شهریور ۸۴

– افشای واردات دستگاههای پرس بسیار سنگین برای شکل دادن اورانیوم غنی شده در بمب در بهمن ۸۴

– افشای پروژه تولید سانتریفوژهای موسوم به P2 در مرداد ۸۵

افشای فعال کردن مجدد پروژه‌های غنی‌سازی لیزری در شهریور ۸۵

***

حال بگذارید که آخوندهای ضدبشری که از این پس باید پای لرز «اتم و لیزر»ی که خورده‌اند بنشینند، به مصداق «امت نالان»، با همه مزدوران و همدستانشان برای عقب ماند‌ه‌ترین و کودن‌ترین مخاطبان خود «مار» بکشند و یقه بدرانند که گوئیا مجاهدین این اخبار و اطلاعات و روشنگریها را نه از مردم و هموطنانشان بلکه از اسراییل و آمریکا گرفته‌اند! بر سر «چهار راه استراتژیک نظام» از این لطایف بسیار است! دیروز در جریان جنگ ۸سالهٔ ضدمیهنی، بر اسب سفید، امام غایب ظاهر می‌کردند تا فریاد قدس، قدس، از طریق کربلا بکشد، و اکنون امام زمان، مسئول نورپردازی و «هالهٔ نور» پاسدار-لمپنِ هزار تیر، در صحن مجمع عمومی سازمان ملل هم شده است! جواب این ترهات را مردم کوچه و بازار از سال‌ها پیش در زمان دجال زهر خورده، خوب داده‌اند: ایران شده اسپانیا، مَهدی بیا، مَهدی بیا…

***

اما ترفند حیرت‌آور آخوندی برای رد گم کردن در سال‌های گذشته، فرافکنی پنهان کردن تسلیحات کشتار جمعی بر روی عراق و مجاهدین بود.

پس از جنگ کویت، ما نخستین بار از اینجا به فکر افتادیم که رژیم باید چیزی در سر داشته باشد که به لَن ترانی و خبرسازی دربارهٔ مخفی کردن تسلیحات کشتار جمعی و تجهیزات شیمیایی و میکروبی و اتمی و موشکی در قرارگاههای مجاهدین پرداخت.

بنا بر تجربه‌ها و سوابق آزموده‌ٔ پیشین، می‌دانستیم که رژیم آخوندی هرگاه چیزی را به مجاهدین و مقاومت ایران نسبت می‌دهد، قبل از هر چیز می‌خواهد آن را از خودش دور کند. خمینی در سال۵۹ می‌گفت که خودشان، خودشان را شکنجه می‌کنند و می‌کشند و بعد به گردن ما می‌اندازند! پس معلوم بود که رژیم فقط از سر افترا و تهمت نبود که مجاهدین را هدف قرار می‌دهد. به همین خاطر نخستین علامت برای ما، فرافکنی‌های رژیم بود که باید می‌دیدیم در پس آن، چه چیزی در سر دارد.

مهم‌ترین درس رژیم ضدتاریخی و ضدبشری ولایت فقیه از تجربهٔ افغانستان و عراق این بود که بر دستیابی به سلاح اتمی به‌عنوان تنها ضامن استراتژیکی بقاء بیش‌از‌پیش پای بفشارد. در غیر این‌صورت به گفتهٔ خامنه‌ای زنجیره‌ای تمام نشدنی از جام‌زهرهای بعدی را به‌دنبال خواهد داشت و بنابراین مسیر غیرقابل برگشت است.



# براندازیم  #تيك_تاك_سرنگوني    #قیام_تنها_جوابه 

💞  # مجاهدین_خلق ایران #ایران  #  کانونهای شورشی

🌳# MaryamRajavi  # IranRegimeChange   

🌻 پیوند این بلاک  با  توئیتر BaharIran@ 0