گسست در رأس؛ نظام آخوندی فرصت برای مردم و مقاومت! - با دولت ضعیف شده، سپاه خنثی شده و خامنهای منزوی گشته ، گسست هرروز بیشتر میشود .
در پی پایان جنگ ۱۲ روزه اسرائیل و ایران، در فضای سیاسی حاکم بر رژیم ، نشانههایی عیان از گسست در انسجام درونی در بالاترین سطوح قدرت ظاهر شده است. شکاف میان نهادهای حاکمیتی، بهویژه دولت و سپاه پاسداران، بهگونهای پیش رفته که دیگر نمیتوان آن را در چارچوب تعارضهای سنتی جناحها تحلیل کرد؛ بلکه با مرحلهای تازه از واگرایی استراتژیک درون نظام روبهرو هستیم، که ویژگی آن از دست رفتن فرماندهی متمرکز و ناتوانی در مدیریت تعارضات سیاسی و نظامی است.
در گذشته، حتی در بحبوحه بحرانها، خامنهای بهعنوان نقطه ثقل قدرت، با اتخاذ مواضع آشکار یا حتی پشتپرده، موفق به مهار تنشها و یکدستسازی فضای حاکم میشد. اما اکنون با گذشت چند هفته از پایان جنگ و سکوت معنادار او در قبال کشته شدن فرماندهان ارشد نظامی از جمله حسین سلامی، غلامعلی رشید و محمد باقری، بهروشنی میتوان گفت که ولایت مطلقه فقیه در مرحله پسااقتدار قرار گرفته است.
دو خط متضاد در دل نظام
ترکیب حاکم بر ساختار قدرت امروز، دیگر بهسادگی قابل مهار نیست. خطی از درون سپاه، خواهان تداوم تهدید، حملات نیابتی و حفظ فضای جنگی است تا بازدارندگی را بازسازی کند. در مقابل، دولت و باندهای نزدیک به آن، از آتشبس بهعنوان «نجات ملی» یاد میکنند و تلاش دارند فضای سیاسی را به سوی مذاکره و کاهش تنش هدایت کنند تا بلکه راهی برای ترمیم اقتصاد ورشکسته پیدا شود. این دو مسیر نهتنها از یکدیگر مستقل که بهوضوح متضادند و خامنهای ناچار شده است میدان را به روی هر دو باز بگذارد، چرا که فاقد ابزار لازم برای وحدتبخشی است.
علائم این گسست در رسانههای رسمی رژیم نیز قابل مشاهده است. برای نخستین بار، روزنامههای اصولگرا دولت را به خیانت و جاسوسی متهم کردند و در مقابل، روزنامههای نزدیک به دولت، سپاه و خامنهای را مسئول کشاندن کشور به جنگ و بحران معرفی نمودند. چنین سطحی از جدال رسانهای دیگر بههیچوجه نمیتواند در چارچوب «بازیهای کنترلشده» درون نظام تعریف شود.
سپاه بدون سر، دولتِ بدون قدرت
ریزش فرماندهان ارشد سپاه، که بازماندگان نسل جنگ ایران و عراق و مهرههای کلیدی برای حفظ انسجام درونی سپاه بودند، ضربهای استراتژیک به ساختار نظامی و امنیتی رژیم وارد کرده است. جانشینان معرفیشده فاقد اعتبار و تجربهی میدانی لازماند، و بدنه میانی سپاه نیز میان ترس از ترورهای هدفمند و انگیزههای اقتصادی گرفتار شده است. سپاه دیگر آن نیروی تهاجمی سابق نیست، بلکه نهادی مردد، خنثی و مدافع وضع موجود شده که فقط به دنبال حفظ منافع اقتصادی است.
از سوی دیگر، دولت نیز بهوضوح فاقد قدرت تصمیمگیری است. در فقدان یک رهبری مقتدر، ارتباط میان ساختارهای اجرایی و امنیتی دچار گسست شده و دولت تلاش میکند با تنشزدایی، اندکی از فشارها را کم کند، اما سپاه همچنان خط تهدید را دنبال میکند. این تضاد، کارکرد قدیمی سپاه بهعنوان چسب قدرت را از بین برده است.
خامنهای؛ از مهارگر به نظارهگر
خامنهای با سکوتی طولانی در برابر کشتهشدن دهها فرمانده نظامی، نشان داد که نه از سر احتیاط، بلکه به دلیل ناتوانی استراتژیک، توان تصمیمسازی را از دست داده است. نماز خواندن او بر جنازهها با تأخیر چندروزه، و بیپاسخ گذاشتن بحران در رأس سپاه، نه از بیتفاوتی، بلکه از نبود برنامه و سردرگمی ناشی از شکسته شدن هیبت ولایت فقیه حکایت دارد.
در واقع، رهبر رژیم امروز در موضع تدافعی کامل قرار گرفته؛ همزمان با تضادهای فزاینده در درون رژیم، تلاش میکند بهطور تاکتیکی هر دو جناح را در میدان نگهدارد، اما نه حمایت رسمی از سپاه میکند، و نه پشت دولت میایستد. این سردرگمی، پیام روشنی دارد: اقتدار خامنهای به پایان رسیده، و هیچ جایگزینی برای آن در ساختار فعلی دیده نمیشود.
فضای باز برای نیروی سوم
در چنین شرایطی که دولت ضعیف شده، سپاه خنثی شده و خامنهای منزوی است، جامعه با پرسشی حیاتی روبهروست: راهحل چیست و فاعل تغییر کیست؟ درست در همین نقطه، نقش نیروی سوم ـ مقاومت سازمانیافته مردم ایران ـ برجستهتر از همیشه ظاهر میشود.
مقاومت ایران که طی سالها با تأکید بر راهحل سوم، یعنی «نه جنگ، نه مماشات؛ بلکه تغییر دموکراتیک بهدست مردم و مقاومت ایران»، مسیر روشنی را ترسیم کرده، اکنون میتواند این حقیقت را در کف جامعه بازتاب دهد که ساختار حاکم دیگر توان اداره کشور را ندارد و هیچ راهحلی از درون نظام بیرون نخواهد آمد.
پایان نظام از درون آغاز میشود
در چنین نقطهای، حتی اگر مذاکراتی با غرب آغاز شود، این شکافها تشدید خواهد شد. سپاه هرگونه توافق واقعی را تهدیدی برای مشروعیت خود میداند و دولت بدون گشایش اقتصادی راهی برای بقا ندارد. خامنهای نیز ناتوان از اتخاذ تصمیم نهایی است. اگر روند گسست از درون ادامه یابد، حتی احتمال بحران در رأس حاکمیت و چندپاره شدن آن نیز منتفی نیست.
در چنین فضایی، نقش یک نیروی انقلابی سازمانیافته حیاتی میشود. تنها یک آلترناتیو مشروع و آماده میتواند از این فضای گسست بهرهبرداری کند، جامعه را سازمان دهد و مسیر قیام را هموار سازد. راهحل سوم، نهتنها پاسخی به بنبستهای سیاسی، بلکه برنامهای برای آیندهای آزاد و دموکراتیک برای ایران است.
🌴براندازیم #تيك_تاك_سرنگوني #قیام_تنها_جوابه
🍏# مجاهدین_خلق ایران #ایران # کانونهای شورشی
🌳# MaryamRajavi # IranRegimeChange
🌻 پیوند این بلاک با توئیتر BaharIran@ 7