۱۳۹۳ بهمن ۲۰, دوشنبه

صورت مسأله چيست، ايرج مصداقي كيست؟ مصطفي نادري


ا
يرج مصداقي در نوشته هايش درباره مقاومت در زندان همين « خط مشي» را دنبال كرده است. منتها براي اين كه چهره اش را بپوشاند، واقعيت خودش را كه يك تواب همدست دشمن بوده است، كتمان كرده و از خودش تصوير دروغين يك زنداني بالنسبه مقاوم در جمع  هوادران مجاهدين ارائه داده است. متأسفانه او طي چند سال  با برخورداري از صفحاتي كه نشريات مقاومت، بي خبر از خيانتهايش در زندان، در ابتدا در اختيارش گذاشتند و بعدهم برخورداري از  امدادهاي غيبي توانسته است چنين  چيزي را جا بيندازد وحتي كساني كه او را نقد كرده اند هم در اساس او را  درچنين موضعي ديده اند حال با خطاهاي بسيار. صورت مسأله درمورد مصداقي اين نيست . او  بيهوده تلاش ميكند خود را يك «منتقد جدي» مجاهدين و مخالف رژيم جلوه دهد اما در واقع شما با يك تواب خائن روبرو هستيد كه در همان سال اول با جلادان تا حد شركت و همدستي فعال در فرماندهي گروه ضربت دادستاني اوين براي دستگيري و شكار مجاهدين  همكاري كرده،  در جريان قتل عامها با نوشتن چند انزجار نامه در گريزي بزدلانه و خائنانه از مرگ  به قيمت دم تيغ دادن يارانش،  جان بدر برده و اكنون تشنه به خون مسعود رجوي است. در سراپاي نوشته اش همان شقاوت و بي حد و مرز لاجوردي و شكنجه گران اوين موج ميزند. زنده ماندن مسعود را بر نمي تابد....
در اثناي خواندن نوشته هاي مصداقي بارها پدرطالقاني را به ياد آوردم كه مي‌گفت « در مقابل اين شكنجه چي ها و بازجوهايي كه خودتان ميشناسيد و ديدهايد از نزديك، وقتي اسم مجاهدين برده ميشد اعصاب اينها به هم ميلرزيد و كنترلشان را از دست ميدادند. اين دليل بر قدرت عقيده و ايمان به حق است. از اسم مسعود رجوي وحشت داشتند، از اسم خياباني وحشت داشتند».
بزدلي و همكاري مصداقي با دژخيمان واقعياتي است كه خودش به گوشه هايي - فقط گوشه هايي - از آنها به صورت حساب شده و سر و دم بريده اذعان كرده است :« ناصريان را ديدم که به دنبال شکار مي گشت. سعي کردم خودم را از نظرش مخفي کنم. با تناقض عجيبي دست به گريبان بودم. درگيري روحي ناشي از آن، چنان شديد بود که گاه همه ي عضلات بدنم را منقبض مي کرد و ضربان قلبم را افزايش مي داد. اين هيجان و تشويش ها به گونه اي بود که فشار زيادي را در شقيقه هايم احساس مي کردم. هر گونه تلاشم براي مخفي شدن از پيش نظر ناصريان و بقيه ي جلادان، به منزله ي اين بود که يکي از دوستانم در تيررس او قرار خواهد گرفت!  در واقع من او را در پي طعمه ي ديگري روانه مي کردم. قرعه به نام ابراهيم اکبري صفت افتاد....»(صفحه 169كتاب نه زيستن نه مرگ جلد3).

لازم است توضيح بدهم كه در مقطع اعدامها هرگز فضاي عمومي چنين نبود. مصداقي يك تواب وخائن واقعا استثنايي است. هم چنانكه در مقدمه نوشتم وقتي كه  ما را در آن گروه22 نفره دوبار به راهر دادستاني براي دادگاه بردند، كسي چنين فضايي نداشت همه براي شهادت آماده بودند و هيچ كس حاضر نبود ديگري را سپر حفظ جان خودش بكند. در مورد فضاي زندان بعد از اعدامها هم در آخر همين نوشته توضيح خواهم داد.

تصويرسازي مجعول مصداقي از واقعيت وجودي خودش در زندان به عنوان يك هوادار نسبتا مقاوم مجاهدين، دروغ بزرگي است كه درتمام نوشته هايش ديده ميشود. من خودم وقتي او را بعد از قتل عامها در اوين ديدم نه در جمع هوادران سازمان بود و نه رفتاري شبيه آنها داشت . كساني هم كه در مقاطع قبلي و مدت بيشتري با او بوده اند، حرفهايش درمورد موقعيتي كه براي خودش تصوير مي كند را دروغ مي دانند و من اين نكات را از افراد متعددي كه با مصداقي بوده اند شنيده ام. به نمونه هايي از گفته هاي آنها اشاره ميكنم:
-
درسال 61يا 62 ايرج مصداقي به مدت يك ماه به انفرادي رفت. بعداز برگشتن ازانفرادي، افسرنگهبان (داوود لشگري) برخوردهايش با مصداقي نرم وملايم بود وگاه سراغ او مي آمد و دونفره صحبت ميكردند. براي همين بچه ها با او برخورد امنيتي و محتاط داشتند.
-
در سال63 درقزلحصار، دربند 2سلول 17 عليرغم اينكه دوران بسته بودن درب سلولها تمام شده بود، ايرج مصداقي براي اينكه به زندانبانها نشان بدهد كاري به كسي ندارد و مارك تشكيلات بند را نخورد شروع به خواندن زبان انگليسي كرد با بريده ها قدم ميزد. سعي ميكرديم به او بفهمانيم شرايط عوض شده ولي درهمان فضا بود و وقتي درمورد رابطه هايش دروغهاي واضحي گفت مورد بايكوت نفرات بند قرار گرفت.

-
در سال 63 كه منتظري  كار زندانها  را در دست گرفت ، بعداز مدتي داوود رحماني از قزلحصار رفت و بعد از او ميثم به جايش آمد كه با دادن برخي امكانات ورزشي وكتاب وموادغذايي قصد كار ضدانگيزه‌يي روي زندانيان  داشت و نفراتي مثل شريعتمداري و حسن فروزنده وحداد عادل را براي تاثير گذاري روي زندانيان و بحث و سخنراني به زندان مي آورد. ايرج مصداقي برخلاف زندانيان مقاوم با خط پاسدار ميثم همنوايي مي كرد.

-
در سال 65 وقتي به گوهردشت منتقل شد با وجود اينكه اول مسئول يكي ازسلولها شده بود، ولي به دليل مواضع راست و عدم هماهنگي با جمع و مخالفت با تحريم غذا و هواخوري، در جمع بچه ها منزوي شد وكسي رغبت به رابطه با او نداشت

-
درسال 66 وقتي اغلب بچهها به اين نتيجه رسيدند كه بايستي از هويتمان دفاع كنيم و در جواب سئوال بازجوها درمورد اتهام، بگوييم «هواداري»  و نهايتاً هم بگوييم هواداري از سازمان مجاهدين، مصداقي ميگفت اين درست نيست و بايد اتهام را منافقين بگوييم.
-
درسال 67 انزجار نامه يي را كه نيري مي خواست نوشت تا اعدام نشود، كه  اين را به شكلي مبهم خودش هم گفته  و در نوشته اش معلوم است ماستمالي و لاپوشاني مي كند.
-
سال68 زندانيان باقيمانده از قتل عامهاي گوهردشت را به اوين منتقل كردند. مصداقي مشغول زبان انگليسي و خواندن رمان بود و ازاولين نفراتي بودكه به مرخصي رفت و درمرخصي تصميم به ازدواج گرفت. در سال 69 نيز به مرخصي مي رفت و درسال 70آزاد شد.

هم چنان كه اشاره كردم، ايرج مصداقي خودش در نوشته هايش به مواردي از تسليم و همكاريش با جلادان اشاره كرده ولي آنها به نحوي بيان كرده تا ازطرفي نان «صداقت» بخورد و ازطرفي با جمله پردازي و كتمان موارد مشخص و تفصيلي درمورد همكاريهايش، آنها را توجيه كند.