۱۳۹۳ بهمن ۲۸, سه‌شنبه

فتوایی در ۲۶سال پیش




هر دم از این باغ شری میرسد... .. تازهتر از تازهتری میرسد

جهان هر روز برگی شقاوت آمیزتر از جنایتهای جانیان بنیادگرا میشنود. و امروز خون 21 کارگر مسیحی مصری آب دریا را گلگون کرد. اما لعنت اصلی را به چه کسی باید فرستاد؟ پاسخ، یک کلام بیشتر نیست. ولایتفقیه، خمینی و خامنهای... . همان پدیدهای که پدرخوانده بنیادگرایی و «مادرشهر» شقاوت پیشگی و دجالیت است.
رژیمی که هیچ ابایی هم از این صفت و این لقب برای خودش ندارد. همین دو روز پیش چند تن از آخوندها و امام جمعههای رژیم آخوندی در سالروز فتوای قتل سلمان رشدی که در 26بهمن سال 67 صادر شد، به سنت همیشگی شان، مجدداً بر بقا و ضرورت اجرای آن فتوا تأکید کردند، و با دجالیت از گسترش تروریسم، با عنوان گسترش اسلام نام بردند و با دجالگری باز هم تحریک و تشویق به ترور و انفجار و خشونت و شقاوت کردند.

نمونههایی از این اظهارات را ببینید:
امام جمعه موقت اصفهان 24بهمن: اگر این روزها میبینیم که در فرانسه به رسول خدا توهین کردند و کاریکاتور میکشند به این دلیل است که حکم خدا و فتوای امام اجرا نشد... .. چنین ملتی به بمب اتم نیاز ندارد چرا که هر کدام از آنها برای منافع ایران یک بمب اتم هستند».
امام جمعه برازجان 24بهمن 93: «حکم امام راحل در همیشه تاریخ قابل اجرا است». 
آخوند قرائتی 25بهمن 93: اعدام سلمان رشدی شیعه و سنی ندارد... این غیرت باید باشد. هجوم فرهنگی برادران و خواهران یک خطر است و نیاز به غیرت دارد و غیرت جلوی خطر را میگیرد و غیرت هم نیاز به مساجد دارد».
اینگونه است که بنیادگرایی، وحشیگری، تروریسم و گروگانگیری تحت نام اسلام، با حاکمیت فاشیسم دینی بر ایران در این منطقه از جهان ظهور پیدا کرد و با دخالتهای و جنایتهای آن در عراق و سوریه و یمن و لبنان ابعاد بیسابقهیی به خود گرفته است.
اما راستی در آن روز و آن سال، علت آن فتوا چه بود: چرا ناگهان خمینی به یاد سلمان رشدی افتاد؟ به یاد بیاوریم که خمینی در
27تیر 1367 جام زهر آتشبس را سر کشید. یعنی پس از ادامه دادن به یک جنگ 8ساله خانمانسوز که تنها در طرف ایران یك میلیون کشته و 2میلیون معلول و مجروح و4میلیون آواره و بیش از هزار میلیارد دلار خسارت بر جای گذاشته بود.

اما ارتش آزادیبخش ملی ایران با فتح شهر مهران و یکصد رشته عملیات دیگر جام زهر را به حلقوم خمینی و تنور جنگ ضدمیهنی او ریخت، اثرکرد و او را وادار به قبول قطعنامه 598 شورای امنیت مللمتحد کرد. قطعنامهیی که خمینی آن را از تیرماه سال 1366 مستمراً و قاطعانه، رد کرده بود. و میگفت «اگر این جنگ 20سال هم طول بکشد، ما آمادهایم».
النهایه نیز ارتش آزادیبخش کار را به آنجا رساند که احمد خمینی بعداً گفت «امام وقتی در معادلات به این نتیجه رسیدند که قطعنامه را قبول کنند، گفتند من جام زهر قطعنامه را مینوشم، من کنار امام بودم. امام مرتب مشتشان را بر روی پایش میزدند و آخ میگفتند… بعد از پذیرش» قطعنامه 598 چند روز امام بهدرستی نمیتوانستند راه بروند».

با قبول این قطعنامه، دیگر حربه جنگ، یعنی آنچه خمینی آن را موهبت الهی خوانده بود، و از آن بهعنوان سرپوش جنگطلبی خود و برای خاموش کردن همه صداهای اعتراض استفاده میکرد، از دست خمینی خارج شده بود. بنابراین خمینی باید چیزی را جایگزین آن میکرد تا آنطور که احمد خمینی گفت بتواند بلند شود و راه برود؟ یعنی نظامش را حفظ کند. یعنی اعتراضها و چراها را باز هم خاموش کند. آن ابزار، که جایگزین جنگطلبی خمینی شد، صدور تروریسم بود، و خمینی آن فتوا را به این خاطر صادر کرد. اما دجالانه به آن رنگ دفاع از اسلام و پیامبر زد. در تمام این سالها نیز، ترور، انفجار، آدمربایی و گسترش بنیادگرایی راه نفس این رژیم بوده است. اکنون پس از 25سال از آن فتوا، باز هم نیاز این رژیم به همین صدور تروریسم است.

اما تفاوت این است که دیگر حنای اسلامگرایی و پوشاندن چهره این رژیم در پشت نقاب اسلام رنگی ندارد. تفاوت دیگر این است که مقاومت ایران بهعنوان برابرنماد این اسلام ارتجاعی، بهعنوان نماد اسلام حقیقی در جهان شناخته شده و جنایات این رژیم را شجاعانه محکوم میکند و اعلام میکند که تمامی جنایات این رژیم از آن فتوا تا کنون، در تعارض آشکار با تعالیم همه ادیان و تمدنهای بشری است، و اعلام میکند: خلعید از این رژیم در منطقه را، اولین قدم ضروری برای مقابله با این پدیده شوم است که امروز تمامی منطقه و جهان را تهدید میکند».